رباعی و دو بیتی

[jjjj]

ابوسعید ابوالخیر

ابوسعید ابوالخیر

الله تویی وز دلم آگاه تویی

درمانده منم دلیل هر راه تویی


گر مورچه‌ای دم زند اندر تک چاه

آگه ز دم مورچه در چاه تویی

 

[naghmeirani]

ابوسعیدابوالخیر

ابوسعیدابوالخیر

هنگام سپیده دم خروس سحری

دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

 

[jjjj]

هنگام سپیده دم خروس سحری

دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

به به واقعا دوسش دارم اینو

سبحان الله بهر غمی یار تویی

سبحان الله گشایش کار تویی


سبحان الله به امر تو کن فیکون

سبحان الله غفور و غفار تویی

 

[naghmeirani]

به به واقعا دوسش دارم اینو

سبحان الله بهر غمی یار تویی

سبحان الله گشایش کار تویی


سبحان الله به امر تو کن فیکون

سبحان الله غفور و غفار تویی

ممنون....


دنیا به مثل چو کوزهٔ زرینست

گه آب درو تلخ و گهی شیرینست

تو غره مشو که عمر من چندینست

کین اسب عمل مدام زیر زینست

 

[jjjj]

ممنون....


دنیا به مثل چو کوزهٔ زرینست

گه آب درو تلخ و گهی شیرینست

تو غره مشو که عمر من چندینست

کین اسب عمل مدام زیر زینست

هان مردان هان و هان جوانمردان هوی

مردی کنی و نگاه داری سر کوی


گر تیر آید چنانکه بشکافد موی

زنهار زیار خود مگر دانی روی

 

[naghmeirani]

ابوسعیدابوالخیر

ابوسعیدابوالخیر

از گل طبقی نهاده کین روی منست

وز شب گرهی فکنده کین موی منست

صد نافه بباد داده کین بوی منست

و آتش بجهان در زده کین خوی منست

 

[*setareh66*]

امروز تو را دسترس فردا نيست
و انديشه فردات به جز سودا نيست
ضايع مکن اين دم ار دلت بيدارست
کاين باقي عمر را بقا پيدا نيست
خیام...​

 

[naghmeirani]

ابوسعیدابوالخیر

ابوسعیدابوالخیر

آنروز که آتش محبت افروخت

عاشق روش سوز ز معشوق آموخت

از جانب دوست سرزد این سوز و گداز

تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت

 

[غفار]

تو دورى از برم دل در برم نيست
هواى ديگرى اندر سرم نيست
به جان دلبرم كز هر دو عالم
تمنّاى دگر جز دلبرم نيست

 

[naghmeirani]

ابوسعیدابوالخیر

ابوسعیدابوالخیر

یاد تو شب و روز قرین دل ماست

سودای دلت گوشه نشین دل ماست

از حلقهٔ بندگیت بیرون نرود

تا نقش حیات در نگین دل ماست

 

[غفار]

فلک کی بشنود آه و فغانم
بهر گردش زند آتش بجانم
یک عمری بگذرانم با غم و درد
بکام دل نگردد آسمانم ​

 

[naghmeirani]

ابوسعیدابوالخیر

ابوسعیدابوالخیر

در هجرانم قرار میباید و نیست
آسایش جان زار میباید و نیست
سرمایهٔ روزگار می‌باید و نیست
یعنی که وصال یار میباید و نیست​

 

[غفار]

حافظ

حافظ

جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را

 

[naghmeirani]

ابوسعیدابوالخیر

ابوسعیدابوالخیر

گل از تو چراغ حسن در گلشن برد

وز روی تو آیینه دل روشن برد

هر خانه که شمع رخت افروخت درو

خورشید چو ذره نور از روزن برد

 

[غفار]

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بنده‌ی تو شده‌ست تابنده شده‌ست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

 

[naghmeirani]

سعدی

سعدی

شب نیست که چشمم آرزومند تو نیست

وین جان به لب رسیده در بند تو نیست

گر تو دگری به جای من بگزینی

من عهد تو نشکنم که مانند تو نیست

 

[*** s.mahdi ***]

سخن عشق جز اشارت نیست ** عشق در بند استعارت نیست​

دل شناسد که چیست جوهرعشق ** عقل را ذره ای بصارت نیست​

درعبارت همی نگنجد عشق ** عشق از عالم عبارت نیست​

هر که را دل زعشق گشت خراب ** بعد از آن هرگزش عمارت نیست ...

 

[pouyan68]

دیرگاهیست که تنها شده ام
قصه غربت صحرا شده ام

وسعت درد فقط سهم من است
باز هم قسمت غمها شده ام

من که بی تاب شقایق بودم
همدم سردی یخها شده ام

 

[pink girl]

مجنون كه كمال عشق و حيراني داشت
مهري نه چو اين مهر كه ميداني داشت

اين مهر نه عاشقي ست مهري ست كه آن
با يوسف مصر پير كنعاني داشت

 

[pink girl]

جز فكر جداشدن ز دلدارم نيست
اين صبر هراسنده ولي يارم نيست

دندان به جگر نهادني مي يابد
اما چه كنم صبر چگر دارم نيست

 

[naghmeirani]

دل تنگم

دل تنگم

من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد

**هوشنگ ابتهاج**

 

[pouyan68]

به دریا بزن قایقت می شوم
حقیرم ولی لایقت می شوم

من عاشق شدن را بلد نیستم
تو یادم بده عاشقت می شوم

 

[pouyan68]

گل اگر خوار نداشت
دل اگر بی غم بود

اگر ازبهر پرستو قفسی تنگ نبود
زندگی عشق اسارت قهر آشتی
همه بی معنا بود

 

[pink girl]

يا صاحب ننگ و نام ميبايد بود
يا شهره خاص و عام مي بايد بود

القصه كمال جهد ميبايد كرد
در وادي خود تمام مي بايد بود

 

[pink girl]

آنان كه به كويي نگران مي گردند
پيوسته مرا به قصد جان مي گردند

از رشك نبات مي دهم جان كه چرا
گرد سر هم نام فل مي گردند

 

[Mitra_Galaxy]

دل که بشکست از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است...

کوه را با آن بزرگی می شود هموار کرد
حرف نا هموار را هموار کردن مشکل است ...

 

[pouyan68]

چراهیچ کسی تو فکر عشق تو فکر مهربونی نیست؟
چرا هیچ کسی تو خاک ما نگاهش آسمونی نیست؟

چرا هر کی نشه تیشه اسیر بی کسی میشه؟
چرا رو زخمای بیشه دیگه مرهم نشونی نیست؟

 

[pink girl]

صفاي اشك آهم داده اين عشق
دل دور از گنا هم داده اين عشق
دو چشمونت يه شب آتش به جون زد
خيال كردم پناهم داده اين عشق

 

[EVER GREEN]

حافظ

حافظ

قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای
ما را نگذارد که درآییم ز پای

تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای

 

[pink girl]

مجنون اگر احتمال لیلی نکند
شاید که به صدق عشق دعوی نکند

در مذهب عشق هر که جانی دارد
روی دل ازو به هر که دنیی نکند​