دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

مهندس شکوفه

عضو جدید
دیگر ملالی نیست جز نداشتنت ‌٬نخواستنت٬راندنت٬باختنت رفتنت٬نماندنت٬
با او و هزاران اوی دیگر بودنت٬بدون مکث پاسخ منفی دادنت.و عشقی نیست٬
جز عشق به چشمان ناز تا ابد روشنت. این را برایت نوشته بودم. باز هم مینویسم:
« هر ستاره شبی است که از تو دورم٬آسمان چه پر ستاره است..
.........................
مریم حیدرزاده
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
در صبح آشنایی شیرینمان تو را
گفتم که مرد عشق نئی باورت نبود

در این غروب تلخ جدایی هنوز هم
میخواهمت چو روز نخستین ولی چه سود
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم.
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار امدنش نشستم.
وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم.
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم.
وقتی او تمام شد
من اغاز شدم.
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن!
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
ذار خیال کنم هنوز یه لحظه از نیازتم
بذار خیال کنم هنوز پر از تب وتاب منی
بذار خیال کنم منم اونی که بودنش بسه
بذار خیال کنم بذار،اگر چه بی خیالمی
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
دردلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک وآیا باز بر میگردی
چه تمنای محال خنده ام میگیرد!!!!!!!!!
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
من رقص دختران هندي را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روي
عشق و علاقه مي رقصند ولي پدر و مادرم از روي عادت نماز مي خوانند .
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در صبح آشنایی شیرینمان تو را
گفتم که مرد عشق نئی باورت نبود

در این غروب تلخ جدایی هنوز هم
میخواهمت چو روز نخستین ولی چه سود

بی تو این زندگی پوچ چه سود
سینه با یاد تو بود دل به امید تو بود
 

Erris

عضو جدید
اول آشنائی تون یادم میاد یادم میاد
گفتی بهش دوسش داری خیلی زیاد خیلی زیاد
من میرم از زندگی هر دو تون بیرون
یادتون باشه خونه مو کردین ویرون خونه مو کردین ویرون
 
آخرین ویرایش:

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانه ی من
روح سوزان وآه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه ی من
 

Elham 6661

عضو جدید
ای دل اگرت رضای دلبر باید
آن باید کرد و گفت کاو فرماید
گر گوید خون گری مگوی از چه سبب
ور گوید جان بده مگو کی شاید

:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای که گاهت سر ناز است و گهی روی نیاز

من همان روی نیازم که سر نازم نیست
 

Erris

عضو جدید
رادیات عشق من از هجر تو آمد به جوش
گر نیاید باورت بنگرم به سوی آمپرم
 

Erris

عضو جدید
رادیات عشق من از هجر تو آمد به جوش
گر نیاید باورت بنگر به سوی آمپرم
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی که پیک مرگ مرا میبرد به گور
من شب چراغ عشق ترا نیز میبرم
عشق تو نور عشق تو عشق بزرگ توست
خورشید جاودانی دنیای دیگرم

 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من همی داد گویی گوایی

که باشد مرا روزی از تو جدایی

بلی هرچه خواهد رسیدن به مردم

بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش ما را با عزیزان آشنایی ها نبود
یا اگر بود این همه درد وجدای ها نبود
کی روا باشد زغم درباغ وبلبل در قفس
کاش در کار بشر این ناروایی ها نبود
خنده های آشنایی ،گریه ها دارد زپی
ای خدا!چون بود اگر این آشنایی نبود.
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه ی هستی من آینده ی تاریکیست
که تورا درخود تکرار می کند و
به سحرگاه شگفتی ها ودوستی های ابدی خواهد برد.
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه ی هستی من آینده ی تاریکیست
که تورا درخود تکرار می کند و
به سحرگاه شگفتی ها ودوستی های ابدی خواهد برد.

من ترا در این آیه آه کشیدم.... آه....

من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
کلمات که خبر دار نشود هیچ کس دیگری خبر دار نخواهد شد و.. حتی خود آن … زیرا خبر دادن و خبر یافتن جز از طریق کلمات ممکن نیست.
چگونه ؟ مگر ممکن است نگاهی باشد و آن گل را به گونه ی دیگری ببیند؟
آری ممکن است . اما من چگونه می توانم ان را بیان کنم ؟ مگر اکنون جز کلمات ابزاری دارم؟
همیشه چنین است
و چه سخت است کسی که جز کلمه چاره ی دیگری نداشته باشد و … مستمع اش هم جز از«رفتار» و «گفتار» از راه دیگری سر در نیاورد
«تو قلب بیگانه را می شناسی زیرا که در سرزمین مصر بیگانه بوده ای »
 

سوگلییی

عضو جدید
گمشده ای در میان دروغ ها
تاریکی حیران در بین فروغ ها

عکس روبان داری در قاب
دنباله دار آرزومندی ناب

چنان قرض کرده زمان
چنین معامله با جانان

خیانت حلقه زده بر گریبان کینه
زبان در کام، نفس حبس در سینه

پایان ساحت جولان
مرگ تدریجی بی فغان

آخرین فرصت تکرار اشتباه
اشک سوخته در تمنای یک آه!
 

سوگلییی

عضو جدید
این چه خیالی ست در آن بوسه یارم جفاست

این چه وصالی ست دران فرصت اندک فناست



این چه زوالی ست که جان دادن دران نابجاست

این چه شمالی ست که رفتن آن پر ماجراست



این چه نهالی ست که هنگام زم هم نونواست؟

این چه سوالی ست کان آتش عشقی باوفاست



این چه ملالی ست کز دوری، دل عاشق فداست

وین خیالیست که مه زلفش، ساده و بی مدعاست




 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا