دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه حالی داد 1000 تا پیامو یک دفعه حذف کردم
چقدر خاطرات چقدر......
همشون حذف شد

کاش مغز و دلم هم اینجوری پاک میشد
 

hak68

عضو جدید
صندوقچه‌ای بهر دلت خواهم بود
دریا بشوی تو، ساحلت خواهم بود
ای یار! تو گر قایق عشقم باشی
من هم ملوان زبلت خواهم بود!
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیالت راراحت کنم
دیگرنه به گل،نه به باد
نه حتی به نیلوفرگان روی مرداب
اعتقادی ندارم
اعتقادمرابخشیدم به همان بادیکه ردش روی صورتم ماند
توحق داشتی دلیل رفتنت هرچه که بود باشد
دل چرکینیم نباهیچ دستمال محبتی پاک نمیشود
دارم بخشیدن رابه نخ میکشم
صبرراخجالت میدهم
چه خوب توی دلم نبودن راکاشتی
که میان زمستان بیرنگ تهران
خون گریه کردن قرمزقلبم
تاآنسوی پررنگ جهان تپیدوتوندیدی
حالاکه میخواهی باشدبروولی
دیگرپشت سرترانگاه هم نکن!!!
من به بیمعرفتی سرنوشتم ایمان آوردم.......
 
آخرین ویرایش:

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو بستم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق زیبا و بی غش است
و زیباتر از آن حسی است که از خود بر برگ های ما باقی می گذارد
خاکستری که بر انگشتانمان می نشیند
عشق زیباست و از آن زیباتر رد گام هایش در نوشته هایم است
زمانی است که رفته است
این نوشته ها خاکستر عشق من است
می نویسم تا همیشه برایم بمانند ...
 

سوگلییی

عضو جدید
دوست اش مي دارم
چرا كه مي شناسم اش
به دوستي و يگانه گي .

شهر
همه بيگانه نگي و عداوت است .
.
هنگامي كه دستان مهربان اش را به دست مي گيرم
تنها يي غم انگيزش را در مي يابم .

اندوهش
غروبي دل گير است
در غربت و تنهايي.
هم چنان كه شادي اش
طلوع همه افتاب هاست
و صبحانه
و نان گرم
و پنجره اي
كه صبح گاهان
به هواي پاك گشوده مي شود
و طراوت شمعدا ني ها
در پاشويه حوض .

چشمه يي
پروانه يي و گلي كوچك
از شادي
سرشارش مي كند
و ياسي معصومانه
از اندوهي
گران بارش :
اين كه بامداد او ديري ست
تا شعري نسروده است .

چندان كه بگويم
((امشب شعري خواهم نوشت ))
با لباني متبسم به خوابي ارام فرو مي رود
چنان چون سنگي
كه به درياچه يي
و بودا
كه به نيروانا

و در اين هنگام
دختركي خردسال را ماند
كه عروسك محبوب اش را
تنگ در اغوش گرفته باشد .

اگر بگويم كه سعادت
حادثه يي ست بر اساس اشتباهي
اندوه
سراپاي اش را در بر مي گيرد
چنان چون درياچه يي
كه سنگي را
و نيروانا
كه بودا را
چرا كه سعادت را
جز در قلمرو عشق باز نشناخته است
عشقي
كه به جزتفاهمي اشكار نيست .

نخست
دير زماني در او نگريستم
چندان كه چون نظر از وي باز گرفتم
در پيرامون من
همه چيزي
به هيات او در امده بود .

ان گاه دانستم كه مرا ديگر
از او
گريز نيست .


احمد شاملو
 

Erris

عضو جدید

ز آندمی دل در غمش بنشسته بود

از جگر آید چه آهی پر زدود


آنکه پا شد قامتش چون سرو ناز

من نشستم شادی از دستم زدود


مفتی ار فتوی دهد بس کن سجود

دل بیفتد در قیامش بر قعود


ناله ها کردم من و حال خراب

دل ندادم بلکه او دل را ربود


شاهدی باشد که بیند چون رباب

بر فغانم ؟ نی ز لب از تار و پود


هجر او را کی توانم با فراق

سر کنم الا ببینم وصل و سود


بس جفا کرد و دو چشمم بر وصال

شاید این منصور و بیند رو نمود
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي به تو نگاه ميكنم به من اخم نكن بذار دوست ندارم هاتو با ارامش باور كنم......
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی پرسیدم از خود هستی ام چیست؟
به جز اشک ونیاز ویاد ،تقدیم
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی از پشت یک تنهایی نمناک وبارانی ترا با لهجه ی گلهای نیلوفر صداکردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی ،احساس تورا بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جداکردم وبعداز عبور غمگینت چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم ،نمی دانم چرا اینگونه گشتی ؟؟؟شاید خطا کردم وتو بی آنکه فکر چشمان من باشی .نمی دانم کجا تا کی، برای چه ، ولی از من دور و هی دورتر می شوی وبعد از رفتنت ،دریاچه بغض کرده وبعداز رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر میداشت بالهایش غرق در انبوه غربت شد وبعد از رفتن تو آسمان چشم من خیس باران بود وانگار حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت .یک قلب دریایی ترک برداشت وبعد از این همه طوفان وهم پرسش من از پشت قاب پنجره آرام با حالتی ما بین اشک وانتظار گفتم شاید به رسم عادت پروانگی مان برای باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترقیات عالم رو به بالاست
من از بالا به پائین می ترّقم
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
سفری در پیش است

سفری در ره دوست

سفری سوی خدائی که همه عالم از اوست

توشه ات کو ؟که سفر دشوار است

کوله بارت خالیست

سفر دور و درازی داری

نه به دل حال نیاز –

نه به سر شوق نمازی داری

می رسد روز دریغت ای دوست

رسد آن روز که از کرده پشیمان باشی

وقت رفتن زتهی دستی خویش

سخت گریان باشی

دردمندی و از آن بی خبری

بهر بیماری خویش –

کوششی کن که به هر دم پی درمان باشی

آید آن دم که زدیدار اجل-

سخت گریان وهراسان باشی

همسفر آگه باش- روز دگر دیرست

نکند سود تورا وقت رحیل اگر از کرده پشیمان باشی
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
خودمو گول میزدم توی دو رنگی نمیخواستم ببینم اون دل سنگیت می دیدم داشتی یواش یواش می رفتی اما خواستم خوش باشی توی زرنگی هی می گفتم دل خوش فردا می مونم واسه خوندن تو بودی تنها بهونم هی می گفتم به خودم همش خیال همه این حرفا یه شوخی می دونم تو چشات برقی نبود مثل گذشته تازه فهمیدم از این حرفا گذشته من همونیم که بودم تو داری عوض میشی من همونیم که بودم تو داری عوض میشی
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیشب هوس دل غمگینم بگرفت ****اندیشه یار نازنینم بگرفت
[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم بروم از پی دل تا آنجا**** اشکم بدوید و آستینم بگرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اشکم بدوید و آستینم بگرفت[/FONT]
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ،
در قاصله رخوتناک دو هم آغوشی .

یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر می دارد و به رهگذری دیگر
با لبخندی بی معنی می گوید
"صبح بخیر"

زندگی شاید آن لحظه مسدودی ست
که نگاه من ؛ در نی نی چشمان تو
خود را ویران می سازد

و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه
و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

آه ...
سهم من این است
سهم من این است
سهم من ؛ آسمانی ست که آویختن پرده ای ؛
آن را از من می گیرد
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرگز حدیث حاضر غایب شنیده ا ی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رگ خواب این دل ، تو دست تو بوده
ترک های قلبم، شکست تو بوده
منو با یه لبخند ، به ابرا کشوندی
با یک قطره اشکت ، به آتیش نشوندی
مدارا نکردی ، با دل واپسی هام
ندیده گرفتی غم بی کسیمو
با این آرزویی ، که بی تو محاله
یه شب خواب آروم ، فقط یک خیاله
چقدر حیفه این عشق ،همین جورهدر شه
یکی از من و تو ، بره در به در شه
باید سر کنم با ، همین جای خالیت
حالا تو نبودم ، بگو در چه حالی
مدارا نکردی ، با دل واپسی هام
ندیده گرفتی غم بی کسیمو
با این آرزویی ، که بی تو محاله
یه شب خواب آروم ، فقط یک خ
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرفهایم درگلویم انبار شده !!!!!!!!
گوشی برای شنیدن میخواهم!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

hak68

عضو جدید
بس شنیدم داستان بی کسی............... بس شنیدم قصه دل واپسی
قصه عشق از زبان هرکسی............. گفته اند از این حکایت ها بسی
حالا از من بشنواین افسانه را............ داستان این دل دیوانه را
چشمهایش بوئی از نیرنگ داشت........ دل دریغا سینه ای از سنگ داشت
گویی از با من نشستن ننگ داشت....... با دلم انگار قصد جنگ داشت

عاشقم من قصد هیچ انکار نیست......... لیک با عاشق نشستن عار نیست
کار او آتش زدن من سوختن............... در دل شب چشم بر در دوختن
من خریدن ناز او نفروختن.................. باز آتش در دلم افروختن
سوختن از عشق را از بر شدیم............ آتشی بودیم و خاکستر شدیم
از غم این عشق مردن باک نیست........... خون دل هر لحظه خوردن باک نیست

از دل دیوانه مردن باک نیست............... دل که رفت از سر سپردن باک نیست
آه میترسم بسی رسوا شوم.................... بدتر از رسواییم تنها شوم
وای بر آن صیدو آه از آن کمند............... پیش رویم خنده پشتم پوزخند
بر چنین نا مهربانی دل مبند................... دوستان گفتند دل نشیند پند
پیش از این پند نهان دوستان................... حالا هم زخم زبان دوستان

خانه ای ویران تر از ویرانه ام................ من حقیقت نیستم ،افسانه ام
گر چه سوزد پر ولی پروانه ام................ فاش میگویم که من دیوانه ام
تا به کی آخر چنین دیوانگی..................... پیلگی بهتر از این پروانگی
گفتمش آرام جانی گفت نه........................ گفتمش شیرین زبانی گفت نه
میشود یک شب بمانی گفت نه.................. گفتمش نا مهربانی گفت نه

دل شبی دور از خیالش سر نکرد.............. گفتمش افسوس و او باور نکرد
چشم بر هم می نهد من نیستم..................... میگشاید چشم، من ، من نیستم
خود نمیدانم خدایا کیستم........................... یک نفر با من بگوید کیستم
بس کشیدم آه از دل بردنش........................ آه اگر آهم بگیرد دامنش
با تمام بی کسی ها ساختم.......................... دل سپردم سر به زیر انداختم

این قماری بود و من نشناختم....................... وای بر من ساده بودم باختم
دل سپردن دست او دیوانگی است................... آه غیر از من کسی دیوانه نیست
گریه کردن تا سحر کار من است..................... شاهد من چشم بیمار من است
فکر میکردم که او یار من است...................... نه فقط در فکر آزار من است
نیتش از عشق تنها فاحش است....................... دوستت دارم دروغی فاحش است

یک شب آمد زیرو رویم کرد و رفت................. بغض تلخی در گلویم کرد ورفت
پایبند جستجویم کرد و رفت............................ عاقبت بی آبرویم کرد و رفت
این دل دیوانه آخر جای کیست.......................... وانکه مجنونش منم لیلای کیست
مذهب او هرچه باد و باد بود............................ خوش به حالش کین قدر آزاد بود
بی نیاز از مستی می شاد بود........................... چشمهایش مست مادر زاد بود

یک شبه از عشق سیرم کردو رفت............. بیست سالم بود پیرم کرد و رفت
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اون روبروم داره پرواز میکنه ** میبینمش هنوز از پشت پنجره
هی دست تکون میدم هی داد میکشم***اون سنگدل ولی هم کوره هم کره

محسن چاووسی
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها…
مثل همیشه آخر حرفم
وحرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
دردل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروزنیز روزمبادا
باشد!
وقتی تونیستی
نه هست های ما
چوانکه بایدند
نه بایدها…
هرروز بی تو
روز مباداست.............
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد ازین نام مرا در نظرت خط خط کن
عین من هر چه بود دور و برت خط خط کن
 
  • Like
واکنش ها: srva
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا