دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خداوندی که عشق را آفرید تا انسانها را به وسیله ی آن به هم پیوند دهد.این مطلب رو از دفتر شبهای تنهاییممینویسم چون با تمام وجودم لمسش کردم
او چه
غمگین است و ساکت
در سکوت شمعی روشن نمود و نگاهش کرد
شمع اشک ریخ
ت و او اشک ریخت
آخر چرا اشک میریزی؟
مگر اشک شمع را نمیبینی؟
اشک شمع ز کدام درد است؟
درد دوری پروانه
و اشک تو ؟
درد فراق یار
و یارت کجاست؟
همانجا که پروانه است
و پروانه کجاست؟
بزودی خواهی فهمید
باز شمع اشک ریخت و او اشک ریخت
شمع به پایان آمد و سوخت او نیز سکوت کرد. لبخندی بر لب اورد
نگاهم کرد و چشمانش را بست و....... آری او نیز به یار پیوست





امضات خشنگه....:razz:
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه

ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها چقد سیز لایف مهربونه یاد بگیرین نصف شماست 68 هستش
راستی نگین جونی تو متولد چندی ؟
وای خدا مزاحما اومدن باید برم :w05:
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه هااااااااااااااااا
یاسیییییییییییییییییییییییییی

ای بابا با هم خوب باشین
زشته
:(
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستای گلم
احساسی خوبی ندارم
منظورمو نمیتونم بفهمونم بقیه رو هم میرنجونم
لعنت به این زندگی
نخوام زندگی کنم کیو باید ببینم عزرائیلو
 

ceaselife

عضو جدید
تقدیم به نگین ویاسی جون

تقدیم به نگین ویاسی جون

واسه من طلوع خورشید نشون فردا نبود
واسه من غروب همیشه نشون جدایی بود
واسه من بین این آدمها دیگه هیچ جایی نبود
واسه من زندگی ارزش موندنی نبود



واسه من صدا یه بغض بود واسه من قفس چه تنگ بود

من ازین بی مهریا درد کشیدم من ازین دورنگیا زجر کشیدم
من ازین هوای آلوده به بغض بدم میاد
من ازین حرفای پوچ و تو خالی اشکم میاد

من ازین دنیا بریدم من ازین حرفا شکستم
من ازین خاک شنیدم من ازین هوا گرفتم

من دلم می خواد که دیگه فریادبزنم
من دلم میخوداد که دیگه دادوهیهات بزنم
بزنم فریادیو خالی بشم
از تموم بستگی هام دیگه من رها بشم

مثل یک پرنده شم کوچ کنم به آسمون
مثل یک غریبه شم دل بسپارم به کهکشون
مثل یک مسافری راهی جاده ها بشم
مثل یک درویش پیر راهی فرداها بشم

من از این دنیا بریدم......!!!
 

ceaselife

عضو جدید
آدمک...!

آدمک آخردنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند

دست خطی که توراعاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک این جا همه بازیگرن زندگی هم همه بازیست بخند

اون صدایی که تورا وسوسه کرد

صدای سازودهل ماست بخند

آدمک غصه نخور غریبه نیست

همه این زخمه زبون از آشناست بخند

حرفهایی که تورو ویرونه کرد

همگی از دل ما هاست............بخند

آدمک گریه نکن زار بخند عشق بازیچه ی ماهاست بخند

عاشقی که تورو باورت می کرد

زیر یک عالمه خاکست...........بخند



آدمک چشماتو٬تو ببند٬بخند چشمای باز عیب ماهاست بخند

نگاهایی که تورومستت میکرد

بازی چشمک ماهاست بخند

آدمک چشماتو ٬ تو باز بکن مستی و دیوونگی آغاز بکن

اوون شرابی که تورو مست میکرد

ز پی میکده ی ماست......بخند

آدمک همه حرفاش یه دروغ بود

حرف راست توطعه ی ماست بخند

همه عشقی که یه روز عاشق می کرد

همگی از رو کلک بود.......بخند!!!!!


تقدیم به مهربانم پروانه های رویاهایم یاسی خانم بزرگوار و نگین:gol:
 

ceaselife

عضو جدید
تا به کی
ایستاده ام آرام بر سکویی از خاطره ها٬
تلخ و شیرین٬زشت و زیبا٬دورو نزدیک
چشم دوخته ام به جاده ها٬تا به کی فرصت دیدن است؟
باید کاری کرد! باید هوایی خورد!باید نفسی تازه کرد!
(باید هجوم سبز شقایق ها ره جشن گرفت)
باید ازدل شکسته ی کودکان چشم به راه غم وغصه را پاک کرد
باید زدود زشیشه ی عینک مردمان سیاه دل سیاهی و دود و نیرنگ
باید غریبه کوچه هارو نشانی داد
باید عاشق را جانی دوباره داد
باید مرغ عشق را ترانه ای تازه داد
تا به کی قفل سکوت بر حنجرست تا به کی ایستادو هیچ نگفت؟
تا به کی صدای خمپاره جای صدای بلبل بناله؟
تا به کی کودک خسته چشم بر آرزوها بسته؟
تا به کی مادر دل شکسته درپی کودکانش نشسته؟
تا به کی شعارو حرف و اندوه تا به کی علم بی عمل بر دود؟
تا به کی گفت این من ما شویم تا به کی مفت چنگ همه شویم؟
(آی مردم که بر ساحل هنوز نشسته)
تا به کی ساکت روی شنها بی تفاوت نشسته؟
تا به کی صدای فریاد می شنویدو دست بر دست گذاشته؟
تا به کی یک نفر می دهد جان تا به کی یک نفر می خورد نان؟
تا به کی آسمان سیاه است تا به کی این دلم بی پناه است؟
تا به کی رفتن و هیچ نگفتن تا به کی دیدن و زار گریستن؟
تا به کی حق خورد گربه ای چاق تا به کی آزرد موش در چاه؟
تا به کی موش در چاه باشد تابه کی گربه بر او فخر فروشد؟
تا به کی اسارت؟ تا به کی مرگ؟ تا به کی (مرگ رنگ)؟تا به کی ننگ
تا به کی ترس تا به کی ظلم؟ تا به کی کلبه ها خرابو مخدوم؟
تابه کی دروطن ترس و وحشت؟ تا به کی برسرش تیغ نفرت؟
تا به کی زمزمه تا به کی اشک؟ تا به کی آب سمی توی مشک؟
تا به کی می تواند کشیدن؟ تا به کی صبر ایوب را خریدن؟
تا به کی شرم از روی کودک؟ تا به کی هیج از هیچ بودن؟
تا به کی خستگی بی هیچ مزد؟ تا به کی حسرت گربه بودن؟
تا به کی آینده تباه است؟ تا به کی حقیقت سراب است؟
تا به کی حق رود زیر پاها ؟ تابه کی می دهد جان ز سودا؟
تا به کی وعده هاآب نبات است؟ تا به کی این جهنم بهشت است
تا به کی ظاهری واراسته؟ تا به کی در باطن شکسته؟
تا به کی این نقاب بر چهره ؟ تا به کی حق خوردن ز غیره؟
تا به کی حق الناس لگدکردن؟ تا به کی امرو نهی کردن؟
تا به کی ایمانی تو خالی؟ تا به کی وعده های پوشالی؟
تا به کی خود خورند حق مردم؟ می رسندمی کنند نهی مردم!
تا به کی سهم آنها ز زندگی جیب خالی٬بی مهری٬دورنگی
تا به کی اشک در چشم کودک
حلقه بندد چو دریایی از اشک؟
چون که بر لب آردآرزوی خویش
یک نه ده کتک خورد از پیش!
وای بر ما ننگ برشماهااین چنین می کنیم با دلی کوچک ازخویش..........
وای برما....................)
 

ceaselife

عضو جدید
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سکوت سرشار از سخنان نا گفته است [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از حرکات نا کرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده .
در این سکوت
حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من.
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و باز هم سکوت[/FONT]
سکوتی بی پایان.:redface:


تقدیم به مهدی جان:gol:
 

ceaselife

عضو جدید
داستان قاصدك




این داستان شاید به ظاهر ساده بیاد اما خیلی خیلی درش مفهوم و حرف نهفتس که دوست دارم هر کس خودش به قسمتی از اون پی ببره!

....کاش می شد که نگاهی به بر من می کرد....




نسيمي خنک در حال وزيدن بود پسرک در حياط چشمش به قاصدکي بود که با هر نسيم به سويي مي رفت پسرک به هيجان آمدو به سمت قاصدک رفت با شتاب دستش را به سوي قاصدک برد اما قاصدک از دست او فرار کرد بار ديگر تلاش کرد اما اين بار هم از بين انگشتانش در رفت. پسرک کلافه شد و از قاصدک نااميد. قاصدک آرام بر روي پيرهنش نشست. لبخندي مليح بر لبان پسر نشست و آرام قاصدک را گرفت!

نگاهي به قاصدک کرد وشروع به نجوا با قاصدک کرد.

سلام! مي گم برو پيش باباييم در گوشش بگو واسم يدونه شمشير بگيره از اونا که رضا داره.

پدرش پشت درب حياط قصد ورود به خانه داشت و خسته از کار بود. اما وارد خانه نشد و به بازار رفت.

پسرک قاصدک رو بوسيد و به باد سپرد!

دختر پاي پنجره نشسته بود زانوهاي خود را بغل كرده بود و آرام مي گريست قاصدك آرام به روي قطره ي اشكي كه از گونه ي او مي لغزيد چسبيد.
دخترك آرام قاصدك را برداشت و به آن خيره شد.
چيه قاصدك؟ چي شده حيروني؟ نكنه دل تو هم گرفت هان؟ شايد تو هم مي خواي گريه كني؟
دخترك با دست لرزانش موهايش را از روي پيشوني به كنار زد و اشك هايش را پاك كرد قاصدك رو در كف دستانش گرفت و زانو زد و گفت:
بهش بگو. آره برو پيشش و بگو هنوزم دوسش دارم و هر روز صبح براي خوشبختي شون دعا مي كنم.
اگه ..اگه پرسيد چرا گريه مي كرد؟
بگو از شوق خبر عروسيت بود.
هق هق گريه هايش قاصدك را تكان داد و نسيم قاصدك را با خود برد.

قاصدك از پنجره بر روي دفترچه اش نشست ناگهان دست از حل مسله برداشت نگاهي به قاصدك كرد.
اَي خدا يعني مي شه يه رتبه ي خوب بيارم سريع قاصدك رو فوت كرد و به حل مسله پرداخت.


-مي گم شعبون! هُي با تواما!
-نصف شب هم نمي ذاري كپه ي مرگمون رو بذاريم؟
-تو كه نصف عمرت رو تو چرتي
-يه جوري مي گه انگار خود آقا پاك پاك...
رمضون بي توجه به غرولندهاي شعبون چرخي روي كارتن زدو دستش را زير سر گذاشت و به او نگاه مي كرد.
-چيه مثل عزراييل زل زدي به من؟
-شعبون حالم خوش نيست حس مي كنم رفتني ام!
-دوا بهت نرسيده داري هذيون مي گي.
اين قاصدك رو كه ديدم ياد سارام افتادم. هر وقت يه قاصدك پيدا مي كرد همه بازي هاش رو ول مي كرد و با قاصدك آروم صحبت مي كرد .
شعبون دوباره به خواب رفته بود و رمضون با قاصدك حرف مي زد!
شايد با مادرش حرف مي زد و از باباش گلايه مي كرد
اون شب داشت حسابي بارون مي باريد بارون تند شده بود و رعد و برق مي زد باد دانه هاي باران رو همچون سيلي به صورتم مي زد لباس هاي سارا به تنش چسبيده بود اما انگار قصد بيدار شدن نداشت سخت در آغوشم خوابيده بود و انگار حس كرده بود كه اين آخرين باريه كه تو آغوش پدرش مي خوابه قطره هاي اشكم ميان قطرات باران گم شده بودند و چاره اي نداشتم اون ديگه نبايد سرنوشتش همچون من مي شد
به در ديوار به همه چيز فحش مي دادم و از خدا شكايت .آتش گرفته بودم هوا سرد بود و من از گرما آتش گرفته بودم.
سارا دستان كوچكش را به هم قلاب كرده بود آرام انگشتان كوچكش را باز كردم و او را چند لحظه در برابرچشمانم گرفته بودم هنوز خواب بود بوسيدمش و جلوي درب بهزيستي رهايش كردم.
چشمان مرد سرخ شده بود و بلند بلند حرف مي زد.
شعبون بيدار شده بود اما چشمانش را نمي گشود و آرام اشك مي ريخت.
مي دوني قاصدك من بلد نيستم آرزو كنم و تا حالا نكردم اما حالا يه آرزو دارم حسابي دارم درد مي كشم يه عمر درد كشيدم مغز استخوان هام داره تير مي كشه.
فقط وقتي رفتي پيش اوس كريم بگو هواي ساراي من رو داشته باشه.
مرد همچون نوزادي دست و پايش رو در سينه جمع كرده بود و به خود مي لرزيد.
چشمان مرد بسته شد و قاصدك به آسمان رفت!
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها این ترانه رو با صدای اکبر گلپایگانی گوش کنید.
اگه ده تا آهنگ باشه تو دنیا یکیش اینه

================
من تو را اسان نیاوردم به دست


بارها این کودک احساس من


زیر باران های اشک من نشست


من تو را اسان نیاوردم به دست


در دل اتش نشستن کار اسانی نبود


چقدر زیبا بود ..می تونی لینکش و بزاری برامون دانلود کنیم؟[:w38:
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز

نمی دونم ساعت چند شب..اما یه نیمه شب دلتنگ تابستونه....از صبح هزار بار پام پیچ خورده ..افتادم زمین ..هربار که رفته اینجوری شدم ..هربار هم که نشونه ای ازش اومده بازم اینجوری شدم ..

"او" انگار که بازم اومده تو خوابم...من خواب بودم ..مثل تمام مدت نبودنش....حس کردم دستاش تو موهام..صداش تو گوشمه ..و نگاش!!!آره نگاش داره تمام وجودم رو مزه مزه می کنه..

چه حس خوبی ...کاش هیچ وقت از خواب بیدار نشم ..

من عاشق این لحظات کوتاه تو خوابم ..

!!

چشام واشد ..دیدم یه شماره آشنا رو صفحه لاف استریمه..

من همیشه حست می کنم ..می بینی؟ حتی وقتی تو خوابم و لاف استری من

"گوشیمو میگم منظورم همون

Love story

سایلنت باشه و ساعت 7.5 صبح باشه ..

تو که باشی من بیدارم ..از تموم رویاها بیزارم!!!

...ترجیح میدم جواب ندم!!!!

چشام و می بندم..تا دوباره دستاش رو حس کنم تو خوابم ..

!!

..حالا دیگه ظهر شده که پا میشم ..چشام ویه دونه ای خمار باز می کنم ... با پاهام پنجره رو یه کوچولو وا می کنم...

می شینم رو تختم ...موهام و پریشون میکنم..و دوبارم ولو می شم رو تختم ..میرم زیر پتو ..چشام و می بندم ..

حس می کنم "او" کنارم خوابیده..من یواشکی تو گوشش حرف می زنم ..براش شعر می خونم...

یه دستی به موهاش می کشم ..و می گم.."....."

..و "او"...چشاش و وا می کنه ..می خنده...قلبم تا آسمونا می پره ..و دوباره پاهام پیچ می خوره ..و می خورم زمین ...

!!!
"خودم"
 

majid.ph

عضو جدید
سلام مجید جان غیبتت محسوس بود اما چون دو روز یه بار سر میزنی هنوز نگرانت نشده بودم .
مطمئن باش به فکر دوستای خوبی مثل شما هستیم .
از میترا و نرگس هم تشکر میکنم به جمع بچه های دلنامه خوش اومدید


سلام مهدی جان
شما دوستای خیلی خیلی بهتر از من دارید !
 
آخرین ویرایش:

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خوام با خیال "او" باشم ..من به

" او" الان نیاز دارم..من الان عصبیم ..آآآآآآآآاخ خدا...من الان"…"

!!!

مامان میاد پتوم و می کشه ..میگه پاشو ..الان مهمونا میاندااااااا..پاشو ..سالاد و گذاشتم تو درست کنی ..

..

مامان دست از سرم وردار ...مگه نمی بینی دارم با این آهنگ حال می کنم ...

!!!

یهو تو دلم میگم ..ای خدا...یعنی من باید با این آهنگ فلد بشم ...

!!!

With my love song

!!!



یهو می بینم لاف استری بازم داره لاف آشنا میزنه...

یه نگاه می کنم بهش ..دختر عموم..مسیج داده چه می دونم دلم اندازه مژه های کوچیک ردیف پایین پشه برات تنگ شده!!!

بی مزه!!

پا میشم ..یه دستی به اتاقم وخودم می کشم ..

میرم تو آشپزخونه ..چند تا کاهو قرش قرش صدا میدم و می شینم تا مثلا سالاد درست کنم ..

!!خواب دیشب و میارم جلو چشام ودلم میخواد تا ابد تو این خیال و خاطره زندگی کنم ...

!!

راستی مامی ..شوهر داشتن خوبه نه؟!!

مامان یه نگاهی میندازه به منو میگه ..خب چرا یکی و انتخاب نمی کنی ...؟!! "...." اون که خیلی پسر خوبیه ..

یکی و؟!!

مگه نه اینکه "یکی" باید خود "او" باشه و بیاد و بگه "ناز" من چشا ت و ببند تا ببرمت تا اوج ستاره ها ..و من چشام رو ببندم و اون منو خواب کنه..

اااااااوه..مامی بس کن تو رو خدا ...!!

منظورم شباش بود...فقط همین ..یه وقتایی آدم دلش می خواد یکی آرومش کنه ..

!!

مامی نمی دونم چی داره میگه ..چند روز پیش همین که اومدم خونه ..گفت سالنامت رو خوندم ..تعجب کردم ..آخه هیشکی جرات نمی کنه به اون دست بزنه با اینکه همش رو میزم.. ..این یه قول!! رو صفحه اولش نوشتم ..

"تویی! که داری به خصوصی ترین چیز اتاق من سرک می کشی یادت باشه دوستت دارم و دوست دارم تو هم به پرایویت من احترام بزاری.."

گفتم ..چیکار کردی؟!!

گفت ..هیچی نفهمیدم ..چرا رمزی می نویسی...!!!اما فک کنم بدونم چته!!!

!!

من اشکام گوشه چشامه..اگه یه جمله دیگه بگم بازم بی آبروم می کنه این اشکام...

..من حوصله ندارم سالاد درست کنم ..خودت درست کن دیگه مامان خانم..

!!!
"خودم"
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
میرم تو اتاقم ..یه راست سراغ قفسه کتابام ..کتاب "آیا تو گمشده من هستی ؟ از باربارا " رو ور میدارم و میرم دنبال اون صفحاتی ازش که با اونا "او" رو تونستم از یاد ببرم ...

!!!

بازم لاف استری داره می تپه...یه نگاه می کنمش ...بله..!!! خودشه!!بازم یاد "نازش" کرده ..عجیب...!!!

هربار نشونی از تو بیاد باید برم سراغ یه دیوار ...چون الاناست که باز پام بپیچه و بخورم زمین ...

!!جواب نمیدم!!

..سرم و می کنم سمت حیاط ..اون درخت کوچولو پرتغال که تازه نهالش و خریدیم واینجا روبروی پنجره اتاق من کاشتیمش رو نگاش می کنم .. مامان هر روز نازش می کنه ..میگه می فهمه ..میگه اینجوری زودتر قد می کشه ..راست میگه ؟!!نه؟!!

خب ..منم براش یه لبخند میزنم ..یه بوس ستاره ای براش می فرستم ..اینجوری...

و یاد قدیما می کنم ..اون وقتا که می خواستم قد بکشم ..

"سلام ..چطوری "

..مثل همیشه ماهم دیگه ...

"او" می خندد..من می خندم ..

"می دونستی وقتی می خندی ..خندهای شکریت همه جا رو پر می کنه ..

اااااااااااااااااااووووووووووهم..جدی..

دیروز ..تو اتاق دکتر".." پشت مونیتور...

می دونی اینجور مواقع جذاب تر از همیشه میشی" ...

؟!!

...حالا دیگه نگام به آسمون..دارم به حرکت ابرا نگا ه می کنم ..چقدر امروز سریع می دوند..نمیزارند عکس چشای "او" و بکشم اون بالا...خسته میشم از تندی عبور...از اون نیم نگاه گذرا ..
میام رو تختم ولو میشم ..اوه ..نه ..بزار این آهنگ اندی رو بزارم ..
"یه روز دو روز نبوده عمری که بی تو سر شد ..رفتی سفر دل من دور از تو عاشق تر شد ..یاد تو پنهون نشد ..جدایی آسون نشد ..دل از دوست داشتن تو هرگز پشیمون نشد "

..!
"خودم"
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای دوباره صدای لاف استری..

"هنوز صبح نشده ..گوشی و که ورمیدارم ..صداش رو که می شنوم..جیغ می کشم ...با اینکه تموم مدت بیدار بوده ..اینو من می دونم فقط ..اما صداش پر از انرژی ..!!!

میگه داشتم فکر میکردم به اولین نگات ...یادته..
تواون بحث چرت پرت استاد یه صندلی بین من و تو فاصله..اما تو نگات یه دنیا فاصله ..

تا اون بحثای بچه ها تموم شه تو لبات و هی محکم تر فشار میدادی..هربار که بحث داغتر میشد تو یواشکی مثل همیشه شکری می خندیدی و لبات و محکمترفشار میدادی ..منم هربار دستام و بیشتر مشت میکردم ...چند بار خواستم بگم ..خانم "بد اخلاق" نکن ..الان کبود میشه هاااااااااااااااا......یادته نگام؟!!یادته چشام؟

یادمه..چشات خیلی سنگین بودن..

هر هر می خنده ..

.هیس....!!الان میگن خل شدیااااااا..

تو خلم کردی ..تو بیخودم کردی .. تو بی خوابم کردی ..

و من تموم مدت ناخوادگاه می خندم ..و لبای پایینم و فشار مید م.."

!!!

پا میشم از رو تختم ..کنار می زنم اون رویاهارو ..و بلند میگم ..تو وابستم کردی ..تو قلبم و لرزون کردی ..تو دوست داشتن و یادم دادی ..تو شبا و روزام و گرفتی ..

همش تو ..اه که چقدر خسته ام از این تو و مشتاقم به اون وتو..
"خودم"
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا