دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز


ترسو نیستم...
ترس را با نبودنت یادم نده...

بخدا سخت نیست..
همه ی بودنم برای لحظه های تو...
...

میمیرم برای تو...
میدانم جایم خالی نخواهد شد ..

فقطــــــــــــــــــــ

فقط بگذار هوایمان با هم بمانـــــــــــــــــد ...
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی باشد، که او برایم ساز دهنی بخرد.
لبخندهایم را بسازد و بعد بشمرد.
نگاهش دیدنی باشد.
بغضش مثل من نباشد، طولانی.
دوست داشتنش بوی باران بدهد.
صدایش مثل زندگی باشد.
کسی باشد، که باهم سازدهنی بزنیم؛
عاشقانه...
و دوباره بخواند؛
فعل‏هایش را اما؛
مضارع.
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی دلت بهانه هايی می گيرد که خودت انگشت به دهان می مانی ...
گاهی دلتنگی هايی داری که فقط بايد فريادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشيمانی ... پشيمان از چه ؟ نميدانی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام میگریم برای دلی که تو از من ربودی
اری تو خیلی ساده امدی
و من نیز ساده دل دادم
کاش دلم را برگردانی سرجایش یا تو نیز دلت را به من دهی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زیباست عاشقی
اما هنوز همان اول راه میایستیم و ارام میگوییم باید برگشت اخر این راه خیلی دردناک هست اخر طاقت صبوری، حسرت، اه، اشک را نداریم کاش میدانستیم انکه به ته خط عشق میرسد دیگر من نیست کافیست خوب نگاهش کنی معشوق را خواهی دید در چشمانش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر بگریی مرا می گریانی

اگر لبخند بزنی مرا شاد می کنی

اگر تنها باشی حرفهای دلم کنارت می نشیند

اگر فریاد برآوری کلام من پژواک فریاد توست

نه فقط کلام من که من خود نیز با تو همفریاد خواهم شد



هیچ کس جز خدای علیم نمی داند که تا چه پایه دوستت دارم

هیچگاه خود را از تو جدا نخواسته ام

که مرگ را بر این جدایی رجحان می نهم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اسمانی دارم .... که هر وقت سخنی از جنس سکوت دارم .....به ان نگاه میکنم

حرف هایی که تنها دل ها میشنوند

با تو سخن میگویم ......سخنی از جنس دل

سخنی که تنها میدانم تو انرا با دل میشنوی ......
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم کمی باران میخواهد تا کسی اشکهایم را نبیند انوقت ارام بنشینم کناری تا شاید تو بیایی و انوقت من نیز دوباره لبخند خواهم زد
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فـــــــــــرهنـــــــــگ لـــــــــغـتهــا

نـیــــــــــــاز بــــــــه ویــــــــــــرایـــــــش دارنــــــــــد

بـــــــــرای مــــــــــعنی دلـتـــــــــــنـگی

احتــــــــیـاج بــه ایــنـــــــــهــمـه کـلــــــــــمه نـــــــــــیـســت,

دلتنـــــــــــگی یــــــــــــعنـــی

من بدون تــــــــــــــو . . .
 

fbarani67

عضو جدید
کاربر ممتاز
یــه وقتایـــی یــه کسایـی رو تـــــو زندگیــمـون راه میدیم

که نــنــه بـابـاشون تــــو خــونـــه بـــه زور راهشـــون میــــدادن ... !!


 

fbarani67

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن زیبائی نیستم*...!!
موهائی دارم سیاه که فقط تا زیر گردنم می‌‌آید...!!
و نه شب را به یادت می‌‌آورد...!!
نه ابریشم...!!
نه سکوتِ شاعرانه...!!
نه حتی خیال یک خوابِ آرام...!!
... پوستِ گندمی دارم...!!
که نه به گندم میماند...!!
نه کویر...!!
و چشم هائی‌...!!
...که گاهی‌ سیاه میزند...!!
گاهی‌ قهوه ای...!!
دست‌هایم...!!
دست هایم مهربانند...!!
و هر از گاهی‌...!!
برایِ تو...!!
به یادِ تو...!!
به عشقِ تو...!!
شعر می‌‌نویسند...!!
مرا همینطور ساده دوست داشته باش...!!:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو از دل ترانه بیرون آمدی و من تو را با یک شعر عاشقانه آغاز کردم...
تو از طلوع مهتاب در یک لحظه ناب پا گذاشتی تو رویای شبونه دخترکی تنها...
و من ردپایت را سبز کردم و به نگاهت رنگ نقره ای پاشیدم تا در شب مهتابی
رویاهایم ماندگار شوی...
دریچه قلبم را به سویت گشودم و تک تک باغ های خزان زده اش را با عطر دل انگیز
وجودت بهاری کردم...
تو از عشق گفتی و من آسمون تاریک رویایم را از ستاره های طلایی رنگ عشقت
مزین کردم و تو تک ماه مهتابی آسمونم شدی...
تو از آرزوها گفتی و من از جنس ابریشمی نگاهت قصری از آرزو ساختم...
تو از دغدغه ها گفتی و من نگاه مهتابی تو را تنها دغدغه تک تک لحظه های عمرم
قرار دادم...
تو از دلخوشی ها گفتی و من همه دلخوشیهای قلب بی قرارم را در وجود تو خلاصه
کردم...
تو از انتظار گفتی و من قول دادم تا آخرین ضربان قلبم،قدوم پرمهرت را به انتظار
بنشینم...
تو از وفا گفتی و من قلب عاشقم را در زرورقی از وفا پیچیدم و با نخ نقره ای نگاه
تو آذین بستم...
تو از پناه گفتی و من گفتم تنها خودم پناه قلب بی پناهت می شوم...
تو از غصه ها گفتی و من نغمه عشق و مهربانی را برای قلب خسته و پریشانت
سرودم...
تو از ترس گفتی و من مشعل عشقم را بدرقه شبهای تاریک و تنهاییت کردم...
تو از بهانه ها گفتی و من تو را تنها بهانه تپیدن قلب بی جانم قرار دادم...
تو از غروب دلتنگی گفتی و من گفتم تنها خودم طلوع شادیهایت می شوم...

پس تو بمان و تنها بهانه زندگیم باش و تک شعر عاشقانه دفتر رویاهایم...


در تک تک لحظه هایم سبز باش و هم نفسم در شبهای سوت و کور تنهایی...

 
آخرین ویرایش:

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فاطمه جان از این مادر جوون چه خبر بهترند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته ام ...! خسته نبودنت ...! خسته از روزهایی که بی تو شب میشود و شبهایی که
باز هم بی تو میگذرد تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند و باز هم گذر زمانها که بی تو
میگذرد ...! میگذرد ...! میگذرد و باز هم میگذرد
 
آخرین ویرایش:

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیبای من!
چنانت محتاجم، که بی تو زندگی ام نیست، و چنانت مشتاقم، که جز تو،
دل دادگی ام. چندانت مهربان یافتم، که تنها به تو دل باختم. ای آن که نامت بلند است
و حدیث بودنت، بی چون و چند! ای زیبای محض! من سر در تسلیم تو تا بردم و نقش غیر از
تو ستردم؛ هیچ نماند، الآ عشق. تو را با کدامین واژه باید ستود؟ که ستایش گری
خُردینه ام و پرستش گری، کمینه.
 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهر سکوت بر لبانم زده ام
اشکهایم را به زنجیر کشیده ام
دستهایم را درهم قفل کرده ام
و نگاهم را به پایین دوخته ام
تا وفتی میخواهی به سوی خوشبختی ات گام برداری مانع ات نشوم و تو راحتتر ترکم کنی
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوباره پاییز می شود چقدر این فصل لعنتی را دوست دارم
چون مرا یاد تو می اندازد
یاد خنده های بی خیالت
نگاه های بی تفاوت
و دست های خالی از مهر
می بوسم و می گذارم لب طاقچه
تمام احساس آبی ام را
از فردا مرا خاکستری ببین در چنگ باد
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
وتو رفتی و هنوز


درگوش من آرام آرام


خش خش گام تو تکرار کنان


آزارم میدهد...


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم را شکستی ولی بدان همیشه در قلبم جا داری
دلم برایت تنگ شده
دلم میخواهد دوباره کنارم باشی
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود


کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش

را از نگاهش می توان خواند
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمانم هرچه سوسو میزنند تورا نمیبینند
پاهایم هرچه میدوند به تو نمیرسند
این دیوارها چه پرویند!!!!!!! که تا نزدیکی خورشید پیشروی کرده اند
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدترین درد این نیست كه عشقت بمیره
بدترین درد این نیست كه به اونی كه دوستش داری نرسی
بدترین درد این نیست كه عشقت بهت نارو بزنه
بدترین درد اینم نیست كه عاشق یكی باشی و اون ندونه
بدترین درد این است یكی بمیره . بعد از مرگش بفهمی كه دوستت داشته......!!!

 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را برای تو می‌نویسم:


در عصرهای انتظار،به حوالی بی كسی قدم بگذار! خیابان غربت


را پیدا كن،وارد كوچه پس كوچه‌های تنهایی شو! كلبه‌ی غریبی‌ام را


پیدا كن، كنار بید مجنون خزان زده و كنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام، در كلبه


را باز كن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش ‌را كنار بزن! مرا خواهی


دید با بغضی كویری كه غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام..........
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره واژه سفر را در قاب تنهایی اتاق
خاطراتم میخکوب میکنم
سرزمین خشک خاطره یخ زده و فرسوده شده
زندگیم بوی غربت و بی قراری گرفته
رفاقتها پوچ وتو خالیست
وحال کوچ تبلور زندگیست
باید رفت و
به اندازه تمام تنهایی ها
فریاد را
در آغوش کشید
باید رفت و....
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاریست در خاطرم...
شوریست در سرم
آتشین سهبا ایست در ساغرم
ولی در خاطرش نیست یادم
شاید خیال او همان ستاره ایست که زاده شده از کمند راه شیری وجودم؛
یا تلاقی دو صور است در امتداد آسمان زندگیم...
یاریست در خاطرم...
سکوت است شلوغی و گرمی بازارم؛
آه است نوازنده ی تار و تنبور شب نشینی های دل تنهایم؛
اشک دیده قطره ی باران است از ابر های بی قرار آسمان وجودم؛
دلم خاکستر پایمال شده ی آتش تنهایی است
وفکرم ماهی رها شده ی سواحل آشفتگی هایم...
یاریست در خاطرم...
با جشمان جاده های در انتظار وصال هم نگاهم؛
با شمع ها ی بی پروا در سوختن هم سودایم؛
چون خاک های رها شده درزیر سم روزگار در فنایم؛
یاریست در خاطرم....
ولی افسوس کاندر خاطراونیست یادم.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا