غمی در دل دارم مباد که بنویسم از غم
میخواهم از شادی که ندارم بنویسم
خوشحالم که هر روز مینویسند از زندگی
از بودن
از شادی
اما کسی نمینویسد از خود
من مینویسم از خودی که هر روز میخواهد مرا شاد کند
اری این من میخواهد شادیم را ببیند اما من هنوز نمیتوانم
خیلی حرفا رو راحت میزنی اما
بعضی حرفا رو نمیشه گفت، باید خورد …
ولی بعضی حرفا رو نه میشه گفت، نه میشه خورد؛
می مونه سر دل!
میشه دلتنگ!
میشه سکوت !
میشه بغض …
میشه همون وقتی که خودتم نمی دونی چه مرگته:-/
خیلی حرفا رو راحت میزنی اما
بعضی حرفا رو نمیشه گفت، باید خورد …
ولی بعضی حرفا رو نه میشه گفت، نه میشه خورد؛
می مونه سر دل!
میشه دلتنگ!
میشه سکوت !
میشه بغض …
میشه همون وقتی که خودتم نمی دونی چه مرگته:-/
من كوير خشك بودم ، عشق تو باران من شد دسته دسته از كوير خشك من نسرين برامد اسمان تيره بودم خوشه خوشه از دل اين اسمان پروين برامد تشنه بودم چشمه هاي عشق از چشم تو سرزد در نگاه پر شرابت ، شور ديدم ، شعر ديدم ، عشق ديدم ، ناز ديدم در بهار گلفشان عطر خيز پيكر تو باغ ديدم ، باغ هاي پر گل شيراز ديدم چون به ناز از ره رسيدي بوي گل در خانه ام پيچيد از عطر سلامت تا سخن اغاز كردي معني جان بود و بوي عشق در عطر كلامت اي ستاره ! بي تو شب بودم ، شبي تاريك و غمگين نور لبخندت به جسم و جان من تابندگي داد بي تو چوبي خشك بودم ، بوسه هايت پر گلم كرد اي مسيحا ! معجزت دلمرده يي را زندگي داد ......