دست‌نوشته‌ها

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این هفته یکی از بهترین هفته های زندگیم به حدی خوشحالم که حد نداره

انشاله همه چی رو براه باشه و اون جور که می خوایم :D
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدونی من چی فکر میکنم؟ عاشق واقعی نطقش کوره البته فقط برای گوشهای بقیه...
عاشق واقعی همه حرفاشو تو خلوت دلش تو کنج دفترش میذاره تو گنجه ی خاطرش تا عتیقه شه برای عشقش...
و وقتی زمانش رسید و یار به کنار اومد با صدای قشنگش تو گوشش آواز میکنه...
من برای کسی که تو رویامه اینطور نوشتم :

باز امشب به رسم حیات هستی
کنار ساحل احساس
نزدیک به ساعت آواز
بر شن های خستگی ام قدم میزنم
و نامت را با ابر تنهایی ترانه میکنم
و در حضوری از هیچ کس همراهت میشوم
و در سرود سکوتت غرق در گوشنوازی ها میگردم
در ساحل چشمانت
صدف کوچکی را
کنار گوش های حضورم میگیرم
و صدای خنده هایت را
ترغیب گری ستودنی
بر این مولودی خوان
ولادت نامت
سازگر میشود...
به آرامشت نزدیکتر میشوم
امواج تردیدهای آینه ای آبی ها
گونه هایت را سخت و لبهایم را سست میکند
پس فانوس افکارم را
در سپیده دم پیشانی ات خاموش
و لباس احساسم را
بر دستانت وامیگذارم
تا به جنگ تردید های اینه ای آبی ها
یکّه تازان بتازیم
و در این ساعت از قلب ....
با هم یکی میشویم/.


"ناتانائیل"

تقدیم به احساس نگاهت

متنای ازین دستمو هیچوقت تو نت نمیذارم چون قراره عتیقه شه ولی اینو برای حریر دل شما میذارم:)
زیباست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بزرگ بودن به داشتن قدرت و ثروت نیست
بلکه به رسم زندگی کردن است
انجا که بتوانی سعی کنی کسی را نشکنی
زندگی کردی و انجا که کسی را میکشی
بدان روزی گریبانت را میگیرد



هنوز خط بین من و تو موازیست
بگو کی تمام خطها را اعدام میکنی


ایناز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشمانم دو دو میکند
وقتی نگاهت در نگاهم گم میشود
باز دستان عقاب به اسارت گرفته ماه را
به جلو پیش برو
1980
2000
.
.
2130
اینجا بی بی خندان نشسته
چادر شبت شده درد روزگار جوانی
غاری در کنار خاطرات تنها سنگربانی میکند
تا نشنوی خنده /بخند
موهایم را به دندان گرفته ام
حرفها را با چکمه ها در میان گذاشتم
جکها گریستند
ولی درخت خزان زده شد
چقدر چای مینوشی
پنجره را ببند کسی چشم به راه شاعر نیست





ایناز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی وقتا دلم یک
یادم تو را فراموش واقعی می خواهد
که بگویمش
که باورش کنم
برای کنار زدن آنچه گوشه دلم را به غم گیر می دهد!
smart student

کاش گاهی بعضی
یادها را چنان در اغوش میگرفتم که
هرگز فراموش نشوند
ولی روزگار مانع به یاد ماندن خاطرات میشود
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
جملاتی از مهدی پوراحمد(لطفا در صورت کپی کردن ، نام نویسنده نیز ذکر شود،متشکرم)

من جنگ علمی را به صلح سیاسی ترجیح می دهم!

به اندازه لیاقت هر فرد با او رفتار کن!

تا هر اندازه ای که محترمی احترام بذار!

ما محکوم به زندگی و پیشرفت هستیم،اگر پیشرفت نکنیم زندگی نکرده ایم و اگر زندگی نکنیم مرده ایم!

بهترین رفیق من مطالعه است!


درد است که ادمی را بیدار میکند!


نمیدانم چرا اینگونه است!؟اکثر ادم ها از دور شبیه انسانند ولی وقتی نزدیکشان میشوی گوشهایشان را دراز می یابی!

نباید دور بزنی اما باید راه های دور زدن را بلد باشی تا دورت نزنن!

زندگی خوب به پول و بی پولی نیست ، آسایش همیشه آرامش را نتیجه نمی دهد،دیدگاه ادم هاست که تعیین کننده نوع زندگیه!


هیچوقت در هیچ موردی به هیچ کسی تکیه نکن جز تلاش خودت و مصلحت خدا!

سعی کن مشتت همیشه پر باشد و بسته!

ندانستن انقدر مشکل زا نیست که علم ناقص میتواند خطرناک باشد.!


دنیا برای من جهنمی است که هیزمش ادم های نفهم و جاهلند!

فکر بزرگترین سرمایه است!

جهل اوست امروز همه با دشمنشان دوستن!

ما موفقیت را نیاز داریم چون بزرگ می اندیشیم!

هیچ چیز دور یا سخت یا نرسیدنی نیست،کافیه فقط چند بار مرورش کنی اونوقت همه چیز اسون میشه.... !

هرکس زمین نخورد نمی تواند برخاستن را بیاموزد!

زندگی صلح کردن ندارد باید مبارزه کنی و پیروز شوی وگرنه باخته ای!

جرقه درونی انسان سبب رخداد انفجار در دنیا می شود و فریاد های اتشین انسان ها ترقه بازی ای بیش نیست!

علت عدم پیشرفت ما جهل ماست!

(لطفا در صورت امکان بهترین جمله ای که ازش خوشتون اومد رو هم انتخاب کنید.مرسی)
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا را شکر می کنم

به آنجه که بمن داده است و آنچه که نداده است

آنچه را که داده رحمتش و آنچه را که نداده و گرفته حکمت اوست


امروز دامادی بهترین دوستمه ، دامادی رفیقی که 17 ساله با هم دوستیم و من ساقدوششم :D و راننده ماشین عروس :D

خوشبخت بشن همه تازه عروس و دامادها
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو دوره که عشق بازیچه است
عاشق بشو
نگذار عشق بشود خاطره ای در یادهای
مادربزرگ و پدربزرگها
بلکه جریان پیدا کند در زندگیت
عشق را از رومئو و ژولیت یاد نگیر
از تمام مردها و زنهایی بیاموز
که شانه به شانه هم
در مسیر زندگی به پیش میرن
و تمام مسیر هم را دوست دارند
مثل پدربزرگ و مادربزرگ

آیناز
 

عزيز خشمان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواستم بگویم که کیستم… دیدم نگفتن بهتراست !!!… چه سود آنکه با من نمی ماند ، همان بهتر که نشناسد مرا… آنکس که می ماند ، خود ، خواهد شناخت
......
من از جایی دیگر آمدم...
نه شاهزاده ام که سیاره ای کودکانه داشته باشم،
نه پیامبری که از آسمان باران بیاورم،
نه گم شده ام، نه به قصد ماندن آمده ام...
یک نفرم به اندازه ی خودم
این سینه ام مرا کشانده به شعر،
به چند کلمه شاعرانگی
که روی کاغذ بی انتهای دلم
سطری از شب و خاطره هایش بنویسم...

اگر ساده است تو ببخش
.......

چه خوب بود اگر همه چیز را می شد نوشت


اگر میتوانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم، می توانستم بگویم.


نه ،


یک احساساتی هست ،


یک چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند ،


...نمی شود گفت ،


آدم را مسخره می کنند،


هرکس مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می کند.


زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است. [h=4][/h]



http://www.www.www.iran-eng.ir/signaturepics/sigpic628246_10.gif

arash

خزر 2014/09/20
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز

  • موش کور مرا صدا کرد
    اما حواسم به پروانه بود
    که یادم رفت
    پیله ها را نشکافتم
    بلکه موش کور از سر عشق جوید
    نگذاشت کنار پروانه خودم
    همدم لحظات بارانی پرواز کنم
    اسیر زمینم کرد تا رامش شوم
    اما هر روز به شوق پریدن
    بال نداشته ام را باز میکنم
    عنکبوت برای رام کردنم بالهایم را کند
    دیگر کسی نای خندیدن ندارد
    کی آزاد خواهم شد
    لطفا یاد بگیر
    موش کور عاشق همنوع خودت باش
    عنکبوت برای رسیدن به طعمه ای لذیذ
    دام پهن نکن
    بگذارید پروانه ها با هم پرواز کنند

    ایناز​




 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز شب شد

وآسمان به گونه ای صاف شده...

گویی خداوند

پشت پرده اسمان

مهتابی کم نوری روشن ...

و در اتاقش ریسه کشیده،

به خانه نمی روم،

به طبیعت... پناه میبرم

به چمنزار می روم،

سرم را ارام... بر دو دستم

که در هم حلقه شده،

فرود می اورم...

پاهایم را روی هم می اندازم

چشمانم را میبندم

ششهایم را از هوای دلچسب لبریز

و ارام تهی میکنم،

چشمانم را از هم برمیدارم

و با ان به خدا که به تماشای من نشسته

لبخند میزنم/.



"ناتانائیل"
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه عجب کمی باران آمدو زمین را تر کرد

کمی بوی خاک خیس خورده را استشمام کردیم


نه هنوز کمی زنده ایم و می توانیم زندگی کنیم در این روزگار ماشینی

همین الان یهویی :D
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز های پاییز و زمستان اون سال هم رنگ بود
خیابانی پهن و تاریک
"خرده آسمان انگار هیچ"
هیچ ندیده بودم کتابی غمخوار باشد
"خرده آسمان انگار هیچ" غمخوار شده بود
یک دست کیف سامسونت سنگین دانشگاه یک دست کتاب و همان دست برای جمع کردن چادر ...
قدم های ریز و آرام،نور از صفحه کتاب رفت و آمد داشت
با اهنگ خاصی بی صدا و آرام اشعار زمزمه میشد
هرآنجا که جمله ای هم درد بود قطره اشکی میچکید
"خرده آسمان انگار هیچ" خوب میدانست،نوازش مروارید هایم را...
آرام جلو می رفتیم تا به انتهای خیابان رسیدیم
باید "خرده آسمان انگار هیچ" به داخل کیف قدم میگذاشت...
میل دل کندن از آن بی میل بود
اما خیابان به انتها و من به خانه رسیده بودم...
آنروزها هر روز کتاب تازگی داشت و هرروز مرا مأوایی امن بود
ثانیه شماری،
تا غروب تا خیابان تا سکوت تا تنهایی ...
بعد از لحظه ها،
سالها میگذرد...
"خرده آسمان انگار هیچ"وظیفه اش را خوب انجام داده ...
من را همیشه هم نفس ماند،
این روزها
تنها یک نگاه به کتاب
دلتنگیم را تب دار،
لحظه های محکم شدنم را تکرار میکند...

همدمم
"خرده آسمان انگار هیچ"
لحظه هایت آرام،پرطلوع و خوش گام...



"ناتانائیل"
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هر وقت کسی را دوست داری
داد و قیل راه نینداز
بی خیال زلیخا شدن زلیخا در شهر بسیار است
تنها خودت باشد و احساس
حقیقت را نشان بده
انکه احساست را درک کنند و تو را دوست بدارد
هر روز برایت سازی نمیزند تو را همینگونه
ساده میپسندد بی انکه بخواهد بخاطرش خودت را تغییر دهی
اگر هم نفهمید غرورت را حفظ کن و ساکت بمان
اگر میخواست بفهمد تا کنون فهمیده بود

آیناز
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب ولنتاين به همه خوش گذشت؟ بهم کادو داديد؟ فقط دلم مى خواد از فردا کسى ناله عاشقانه بزاره جفت لقد مى رم تو صورتشعشق و حال و کادو بهم دادنتون دوتاييه ناله هاى عاشقى و پست غمگين واسه ما
 

nafis...

مدیر بازنشسته
مثل عادت قدیمی همه ی سال های گذشته ام، دیگر امسال چندان شوق آمدنت را ندارم!
آری درست شنیدی! بهار!!
با تو ام!
مانند همه ی سال ها نمیگویم بهار شو! زودی بهار شو! زودی شکوفه زن! زودی هوا را پر از عطر بهار نارنج کن! زودی سبز شو!
کاش بعضی از ماه ها و سال ها هیچ وقت تمام نشود. کاش ابدی بودن این روزها!
مثل کبوتری که خودش را به در و دیوار قفس میزند، بی قرار از آمدنت هستم، ای بهار !




پ.ن: گویند شکستنی رفع بلاست// ای دل تحمل کن شاید حکمتیست!!:w05:
 

mahdis.

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين روزا حالم خوش نيس.زمان جلوي چشمام داره ثانيه ثانيه ميگذره و من مات نگاهش ميكنم.
مثه فرفره دور خودم ميچرخم.گفتم كه حالم خوش نيس...
دلشوره دارم از اومدن بهار.
اين آخر سالي انگار چيزي گم كردم و بايد پيداش كنم.اما چي رو؟؟؟؟؟
آرزو ميخوام.دلم آرزو ميخواد.
دلم برآورده شدنه آرزو ميخواد.
دلم ستاره ميخواد.
دلم شور و چالش باحال ميخواد.
دلم يك بغل آرزو و ستاره و شور و چشماي مضطرب از ... ميخواد.
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نابود نکنیم احساست کسی را


بدتر از رفتن گندی است که انسان ها به باور یکدیگر می زنند …


و نتیجش می شه این که احساس و عشق به جنس مخالف و تو خودت بکشی و تموم زندگیت و عشق و علاقت بشه بقول خیلی ها یک تیکه آهن


آره مرام و معرفت همون آهن از خیلی ها که ادعای عاشقی و وفاداری می کنن بهتره


همون بهتر تا پایان عمر تنها بمونی تا عمرتو حروم کسایی که فقط ادعای عاشقی می کنن و فقط بلدن حرف بزنن عمرت بگذره
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تلخ،مثلِ من...!

تلخ،مثلِ من...!

همیشه می گن؛زندگی در گذرِ خاطرات تلخ و شیرینِ که معنا پیدا می کنه!
انگار باید باورهای شیرین زندگی ت رو پس انداز کنی،برای تلخ ترین روزها...!
اما من هر چه زندگی کردم، گویی طعم تلخی هاش بیشتر به مزاجم سازگارتر بوده!
اونقدر که دیگه خالــی شدم...
حسِ بدیه که وسط زندگیت یهو خالی بشی...!
حس رهایــی ش آدم و دیوونه می کنه...
انگار سبک شدی،
آروم شدی..
اما این آرامش دیوونت می کنه...!
.
.
.
و این تلخ ترین قسمت یک آرامشِ محضِ!

93/12/16
16:45
 

nafis...

مدیر بازنشسته
گاهی نباید اجازه داد مهمان ناخوانده پشت پلکانت، روی گونه هایت سر بخورد
گاهی باید نقاب محکم بودن و سنگدل بودن به چهره زد
گاهی باید لبخند زد!
گاهی باید به این روزهای با درد پیچیده یِمان لبخند زنیم!
چون، اینجا همه چیز رفتنی است

هیچ چیز نمی ماند
نه غم ها و نه شادی ها، نه امید ها نه ناامیدی ها
پس گاهی باید، به گور دنیا لبخند زد
.
.
.
.
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
از حس ِ آخرای سال ،مدتهاست که خاطره خوش ندارم...
ازگذرماه ها و فصل های این سال ِ بد که هرکدوم شروع یک اتفاق بودند و
خوشحالم که دیگه ماه و فصلی نیست برای شروع یک اتفاق دیگه...
از اسفند و گذرش به فروردین و نوید بهارو شکوفایی دل خوشی ندارم
شاید فقط یک اتفاق باعث تحمل اسفند امسال میبود اما اونم دیگه مهم نیست...
کاش تموم میشد امسال و سال دیگه ای هم نبود...یک خلا و ت م ا م...
19/11/93
 

mer30fery

دستیار مدیر مهندسی مکانیک, متخصص سالید ورک
کاربر ممتاز
کافیه دنبال یه مطلب عاشقانه توی اینترنت بگردی...
بالای 99 درصد مطالب همش راجع به شکست و غم و فراق و بی وفایی و خیانته...
پس کجاس عشق واقعی...
چرا این همه آدم دنبال عشق میگردن و هیشکی پیداش نمیکنه...
قدیم خوب بودا....
نه گشتنی بود و نه گم کردنی...
بدترین جمله ای که از نفر شنیدم این بود که: من تنوع طلبم....
آخه لامصب چقدر تنوع...
مگه آدم چند تا دل داره؟
هر کی رسید بهش دل بدی یا دل بگیری؟
دیگه چیزی هم میمونه؟

عشق رو بیهوده خرج نکنیم...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسمانت همیشه تیره تر از آسمان من بود

دنیا را با چشم دیگری میدیدی

و صداها برایت معنای دیگری داشت

و بدگمانی عمق وجودت را گرفته بود

به تمام آدم های اطرافت

و من چه ساده بودم که فکر میکردم من جزو اون همه بدگمانی نیستم

و


متاسفم برای دلم

که اسم

دوست

را روی تو گذاشت
 

F iona

عضو جدید
مثل وقتی که برگی از گلدونم زرد شد
هر روز صبح قبل ازینکه برم بیرون نگاهش میکردم
خیلی اروم اروم زرد شد
انگار خیال افتادن نداشت!
هر روز نگاه کردنش طولانی تر کردن این انتظار بود
هر چی بیشتر انتظار کشیدم بیشتر غصه شو خوردم
اخرش ی روز ی دل سیر نگاهش کردم و بعد
با دست خودم از شاخه جداش کردم
قسمتی از وجود گلمو !!
...
میدونم!
گلدونم باز جوونه میزنه.
 
آخرین ویرایش:
بالا