درد دلی با صاحب الزمان(حضرت مهدی عج)

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان
این شعر درسته کمی بلنده اما به نظرم ارزش خوندنش رو داره:
با اجازتون خودم یه جاهاییش رو پر رنگ کردم!

مثل هر بار براي تو نوشتم:
دل من خون شد ازين غم، تو كجايي؟
و اي كاااش كه اين جمعه بيايي!
دل من تاب ندارد،
"همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟! ... تو کجایی؟ تو کجایی..." !»
و تو انگار به قلبم بنويسي:
كه چرا هيچ نگويند
مگر اين رهبر دلسوز، طرفدار ندارد، كه غريب است؟
و عجيب است
كه پس از قرن و هزاره
هنوزم كه هنوز است
دو چشمش
به راه است،،،
و مگر سيصد و اندي نفر از شيفتگانش
زياد است !
كه گويند
به اندازه يك « بدر » علمدار ندارد!
و گويند چرا اين همه مشتاق، ولي او سپهش يار ندارد!
تو خودت! مدعي دوستي و مهر شديدي!
كه به هر شعر جديدي،
ز هجران و غمم ناله سرايي، تو كجايي؟
تو كه يك عمر سرودي «تو كجايي؟» تو كجايي؟
باز گويي كه مگر كاستي اي بُد ز امامت،
ز هدايت،
ز محبت،
ز غمخوارگي و مهر و عطوفت
تو پنداشته اي هيچ كسي دل نگران تو نبوده؟
چه كسي قلب تو را سوي خداي تو كشانده؟
چه كسي در پي هر غصه ي تو اشك چكانده؟
چه كسي دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه كسي راه به روي تو گشوده؟
چه خطرها به دعايم ز كنار تو گذر كرد،
چه زمان ها كه تو غافل شدي و يار به قلب تو نظر كرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتي كجايي!؟
و اي كاش بيايي!

****
هر زمان خواهش دل با نظر يار يكي بود، تو بودي ...
هر زمان بود تفاوت، تو رفتي، تو نماندي.
خواهش نفس شده يار و خدايت،
و همين است كه تاثير نبخشند به دعايت،
و به افاق نبردند صدايت،
و غريب است امامت.
من كه هستم،
تو كجايي؟
تو خودت! كاش بيايي.
به خودت كاش بيايي.
***
:cry:
 

Mahdy.T

عضو جدید
ای سایه ات همیشه به روی سرم بیا
ای با نگاه خود همه جا یاورم بیا
هرشب برای آمدنت سمت آسمان
با التماس دست به دعا میبرم بیا
دست گره گشای تو کو ای امید من
زنجیر غم نشسته به بال و پرم بیا
تا زنده ام اگر نشدآقا ببینمت
لطفی به من کن و نفس آخرم بیا
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
حکایت انتظار...

حکایت انتظار...

عصر یک جمعه ی دلگیر،

دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است

به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است

بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد

که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک

خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به

انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم

به راه است ، و در حسرت یک پلک نگاه است ، ولی حیف نصیبم فقط آه

است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی

گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس

غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در

سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که

به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده

ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال

سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس

و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه ، دلم

سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده ،

همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته

به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود

آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا

در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه

دفتر غزل ناب ندارد ، شب من روزن مهتاب ندارد ، همه گویند به انگشت ا

شاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟

تو کجایی شده ام باز هوایی ، شده ام باز هوایی . . .

گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما

دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم

و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون

تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است ، و این بحر

طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این

روضه ی مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای

تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه

زنان کشتی آرام نجات است ، ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات» است

ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است

حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی ،

الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»

خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با

خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی

قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

تو کجایی. . . تو کجایی
. . .



سید حمیدرضا برقعی


 

ro0zhin

عضو جدید
کاربر ممتاز
كشتي نساز اي نوح طوفان نخواهدآمد

برشوره زار دلها باران نخواهدآمد

رفتي كلاس اول اين جمله را عوض كن

آن مردتا نيايد باران نخواهد امد............:cry:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بــهــار بی گل نرگس شبیه پاییز است
و بـی تــو کلِ زمانهایمان غم‌ انگیز است

بیــا کـه مـنجمدانه قیام ممکن نیست
بــیــا کـه سهم زمین از بهار ناچیز است

بــه ذوالفـقــاز قسم تارومار شد خوبی
بــه ذوالـفقاز قسم چنگهایشان تیز است

شـتـاب کـن و تـــبــر را بــگیـر ابراهیم
که کعبه‌های جنون گِردمان بت آویز است

دوای بی‌ کسی‌ام واضح است، اما این
دوای ســرزده در انــتــظــار تـجـویز است

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم

كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم

اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است

من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم

من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم

درون سينه ما عشق يخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
ب براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست
 

jim carry

اخراجی موقت
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل افتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و ایند و تو همچنان که هستی
 

Mahdy.T

عضو جدید
عمریست همنشین غمم شاد کن مرا
ویرانم و خراب تو آباد کن مرا
چیز زیادی ازتو نمیخواهد این گدا
یک بار در نماز شبت یاد کن مرا
تا حاجتم روا شود ولایقت شوم
امشب دخیل پنجره فولاد کن مرا
 
آخرین ویرایش:

المینا

عضو جدید
مولا جان خیلیییییییییییییی بده کاری از دستت برنیاد...اونم واسه کسیکه خیلیییییییییییی دوسش داری
دلم گرفته........
خیلییییییییییییییییی
توکمکش کن....
پناهش باش........
توارومش کن.....
هیچکس جزتونمونده برامون!
توهمه کسی مگه نه؟؟؟؟؟؟
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقــاش خــــوبی نــــبودم... اما ایــن روزها... به لطـف تــــــــــو... انـــتظار را دیـــدنی میکــشـم
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز


http://bacheshia.persiangig.com/pic/wallpaper/postcard/87-11 (1).jpg



اَين معز الاوليآء و مذل الاعداء؟

كجايي مولاي من ؟ كجايي آرام قلبم؟ درد فراق را چگونه مي توان بازگو كردن؟ جگر سوخته از غم هجران را چگونه مي توان التيام بخشيدن ؟ تا كي درد هجران را به دل بكشيم؟ تا كي آرزوي ديدارت را در سر بپرورانيم؟ اي خورشيد درخشان! اي ماه تابان! تا كي از درد دوريت بگريم؟ تا كي سرگشته و پريشان باشم؟ تا كي از هر كوي و برزن سراغت را بگيريم؟

متي احارفيك يا مولاي؟

مولاجان ! ديدگانم گريان است و خارفراق چشمانم را مي آزارد آيا راهي هست تا ديدارت كنم؟ انتظار روزي را مي كشم كه بيايي و دوستان و عاشقانت گرداگردت را بگيرند، روزي كه با آمدنت دوستانت را عزت و بزرگي مي‌بخشي و در آن روز دشمنانت به خاك ذلت و خواري مي افتند. بيا و ببين كه در چه عصري زندگي مي كنيم. هر جا از ظلم و بيداد فغان مي كند و كسي نيست كه دادمان را بگيرد و حقمان را بستاند، مولاجان !عاشقانت در انتظارند. ديدگانشان اشكبار است. دلهايشان دردناك و جگرهايشان از غم فراق تو سوزان است، بيا و از سر چشمه هاي پرآبت سيرابمان كن، بيا و عطش قلبمان را بنشان. بيا تا ديدگانم روشن و بينا گردد، خود مي داني كه در درونم چه مي گذرد، خود مي داني كه دلم آرام و قرار ندارد، ناله و زاريم را بشنو و اشكهايم را ببين كه به استقبالت مي آيند، جسمم را خاك پايت مي كنم و با اشكهايم راهت را هموار؛ تا بيايي ، اي غايب الآمال من! اي نور ديدگانم! آيا انتظارم را سرانجامي خواهد بود؟ آيا چهرة سياه و شرمنده ام با وجهة نورانيت روشن خواهد گشت؟ به اين فكر مي كنم كه آيا روزي دعايم مستجاب خواهد شد و آرزويم برآورده خواهد گشت؟
اصلاً نمي دانم لياقت و سعادت چنين آرزوئي را دارم يا اينكه تمامي آنها را بگور خواهم برد؟ شايد هم چنين باشد، دلم مي خواهد در ركاب تو قرار گيرم و از اصحاب ياري كننده ات باشم.

آقا جان! به خدا عاشق ديدار رويت هستم بخدا ديدار روي تو نيمي از هدفم از شركت در دعاي توسل است؛ اما شايد هنوز تو را نشناخته و دركت نكرده ام اما يك دلباخته هستم و مي دانم تا آن حد عاشقت هستم كه آرزو مي كنم قبل از اينكه بميرم لااقل در خوابت ببينم، آري در خواب؛ چون در بيداري ، ديدن روي تو سعادت من نيست. ايكاش فقط يك لحظه در خواب ببينمت، فقط يك لحظه...
اي سرور من ! چيزي ندارم كه به استقبالت بفرستم تنها چيزي كه مي توانم نثارت كنم، قلب سوزان و منتظرم و اشكهاي روانم؛ بپذير! بپذير!
«به چه مشغول كنم ديده و دل را كه مدام
دل تو را مي طلبد ، ديده تو را مي جويد»
«هجران تو سخت است مرا
وصلت چرا نايد مرا؟»

« شهيده سيده رويا سقايي »
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
لحظه ای با امام زمان(عج)

لحظه ای با امام زمان(عج)

این جمعه هم گذشت و تو آقا نیامدی

فصل خزان گذشت و تو آقا نیامدی

***

هر شب بگویم این سحرم با تو پا شود

باز هم سحر گذشت و تو آقا نیامدی

***



هر لحظه دل مسافر بر جمکران شود

باز هر سفر گذشت و تو آقا نیامدی

***

سال ها ز پشت یکدگر آیند و می روند

صبرم ز حد گذشت و تو آقا نیامدی

***

امّید زنده بودنم آن وصل روی توست

جانم ز لب گذشت و تو آقا نیامدی

***

ترس از ندیدنت به غم اکبرم رساند

کار از جنون گذشت و تو آقا نیامدی

***

از فرط دوریَت همه دم دیده پر نم است

اشکم زخون گذشت و تو آقا نیامدی
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من در ظهور رب زمین شک نمی کنم
اصلأ به هیچ وجه به این شک نمی کنم

قبلأ زیاد پیش می آمد که شک کنم
حالا رسیده ام به یقین ، شک نمی کنم

ذهنیت نبودن تو شک می آورد
تو هستی و برای همین شک نمی کنم

حافظ که گفت می رسی وهیچوقت من
بر فالهای آینه بین شک نمی کنم

با شعر هم نمی شود ابراز حال کرد
اصلأ خودت بیا و ببین شک نمی کنم
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شبانه روز منتظر باش!




امام صادق (ع) فرمود:

تَوَقَّعْ أمْرَ صَاحِبِكَ لَیْلَكَ وَنَهارَكَ.




ترجمه فارسی:

شبانه‌روز منتظر ظهور مولایت باش.




ترجمه انگلیسی:

Await your master's Reappearance day and night



منبع: بحارالأنوار، جلد 98
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یازده قرن قدم در كف ساقی مانده

روی لبهای زمین جام تو باقی مانده

یازده قرن جهان خواب تو را می‌بیند

خواب اسب تو و اصحاب تو را می‌بیند

وقت آنست كه این قصه به پایان برسد

یوسف گمشده از جانب كنعان برسد

تا زمین عرصه مردان تهمتن بشود

آسمان شاهد پروانگی تن بشود

شاید این جمعه بیآید شاید
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آقـا سـلام، خستـه نبـاشـی بـیـا که من

این جـا در انتـظـار تو هستم چرا که من

غرق گنـاه هستـم و محتـاج یـک نـگـاه

امشب دعا بکن تـو بخـواه از خـدا که من

فردا شوم همانکه تو هم دوست داریش
لایق شوم برای تو ای حس پاک من
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
طلوع ميكند آن آفتاب پنهانى
ز سمت مشرق جغرافياى عريانى

دوباره پلك دلم ميپرد، نشانه چيست؟
شنيده ام كه مي آيد كسى به مهمانى

كسى كه سبزتر است از هزار بار بهار
كسى، شگفت كسى، آن چنان كه مي دانى

تو از حوالى اقليم هر كجاآباد
بيا كه مي رود اين شهر ما به ويرانى

و انتظار تو تنها چراغ خانه ماست
كه روشن است در اين كوچه هاى ظلمانى

كنار نام تو لنگر گرفت كشتى عشق
بيا كه نام تو آرامشى است توفانى

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کدام گوشه ی دنیا نهفته روی چو ماهت
اله من ز که پرسم نشان یوسف چاهت



چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید
تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت
به کوچه های عبورت چقدر اب بپاشیم
یواشکی من و این چشم های مانده به راهت
هنوز می رسد از لا به لای این همه تقویم
صدای ندبه و زاری ز جمعه های پگاهت
چه قصه ها که شنیدم ز کودکی ز ظهورت
نیامدی و شدم خود چه قصه گوی پر اهت
چقدر هلهله دارد طنین سبز طلوعت
چقدر همهمه دارد گدای این همه جاهت
چگونه جان بسپارم به پای سرخ ظهورت
به وقت گفتن این شعر و یا رکاب سپاهت
شکسته بال عروجم ز تیرهای معاصی
خدا کند که نیفتم ز دیدگان سیاهت
تمام شهر و محل را سپرده ام که بگویند
به هر کجا که تو هستی خدا به پشت و پناهت
دعاترین دعاها همین دعای نگار است
امان بده که بمیرم به پای بقیت الاهت

 

hosseinassar

مدیر ارشد

راحت همگی به راحتی تن دادیم
یک مشت شعار نامعین دادیم
هر هفته غروب جمعه ها ما تنها
آموزش منتظر نشستن دادیم . . .
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آقا سفیر تو ز غمت داد می زند

از اوج غصه تکیه به دیوار می زند

مسلم غریب و بی کس و یاور به کوچه ها

سنگ تورا به سینه غمخوار می زند

له له لبم برای کمی آب می زند

دشمن مرا به حال عطش دار می زند

باغ و بهرو گل، به خدا یک لطیفه است

کوفه به حقّه دم ز طرفدار می زند

مردی برای دعوت در جشن نیزه ها

در کوچه های وادی غم جار می زند

اینجا میا که خواهر بی معجرت، حسین!

گشتی میان کوچه و بازار می زند

اینجا میا که دختر کوفی به زیورش

طعنه به یاس حیدر کرّار می زند
 

s.ferdows

عضو جدید
کاربر ممتاز

آمدنت را به انتظار می نشینم .
سال هاست که دیدگان منتظرم به طلوع روشن تو خیره مانده است . با حس غریب حضورت در نبودنت ،انس گرفته ام . همدم لحظه های تنهایی ام ، اشک فراق توست که پهنای صورتم را برای خیر مقدم تو ، فرش می کند . صبح های غیبتت ، غروب ندبه های دلتنگی است . کمیل سجده های ارادتم را به نجوای توسل نامت دخیل می بندم . شمارگان نفس هایم د انه های تسبیح انتظار را به پای ظهورت بی قرارمی سازد . بیا که رویای روً یت رویت ، تلاطم شب های بیداری من است . بیا که آمدنت را انتظار ، کافی نیست .
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امام مهدی(عج) در سخن امام حسن عسگری(ع)*



سپاس خدایی را که پیش از مرگم جانشینم را به من نمایاند.جانشینی که شبیه ترین انسانها به پیامبر است در خلقت و اخلاق. خداوند او را در دوران غیبت(از بلاها) حفظ می کند،سپس اورا آشکار می سازد.او سراسر زمسن را از عدالت پر می کند،پس از این که از ظلم و ستم لبریز شده باشد.
 

Similar threads

بالا