سلام دوستان
درمورد یه موضوعی درخواست کمکتون رو دارم.
راستش یکی از اقوام دورمون اواخر فروردین امسال ازم خواستگاری کرد، البته ما باهاشون یه رابطه خانوادگی خیلی صمیمی داریم ولی چون تقریبا یه خانواده مذهبی داریم من با اون آقا پسر جز سلام و خداحافظی حرف دیگه ای با هم نداشتیم ولی من اون موقع بدون اینکه اجازه بدم برای صحبت بیان جواب رد دادم، ولی اونا خیلی سمج هستند و تو این چهار ماه هی اومدن و رفتن.
راستش خانواده خوبی دارن، پسره 27 سالشه کار داره و فقط یک برادر کوچکتر از خودش داره، وضع مالیشون و فرهنگ خانوادگیشون هم مثل خودمونه ، پدرش هم از بچگیم مثل دختر نداشتش منو خیلی دوست داشت.
ولی من یه مشکلی دارم و این که اولا علاقه زیادی بهش ندارم یعنی راستش نمیدونم دوسش دارم یا نه و دوم اینکه نمیتونم به علاقه این پسر اعتماد کنم، راستش این آقا سه سال پیش بر خلاف نظر پدرش از یکی دیگه از دخترای فامیل خواستگاری کرده بود که فهمید دیر جنبیده و اون دختره به یه کس دیگه جواب بله رو داده ، مادرش میگه اون از اول تو رو میخواست ولی چون خواهر بزرگت مجرد بود و فکر میکرد که خانوادت به خاطر این جواب رد میدن، رفت سراغ اون دختره.
ولی من این حرفا رو باور نمیکم چون اگه دوسم داشت میتونست منتظر بمونه که بعد ازدواج خواهرم بیاد، خودش هم که اون موقع 24 سال بیشتر نداشت که بخواد اینقدر عجله کنه، اون منو دید،اون خانم رو هم دید ولی اونو انتخاب کرد حالا میگه من از اولش تو رو میخواستم، از طرفی حتی اگه این ازدواج سر بگیره کنار اومدن با حرف فامیل برام خیلی سخته که بخوان بگن پسره اول دختر فلانی رو میخواست بهش ندادن رفت اینو گرفت.
در ضمن من دختر خودخواهی نیستم ولی خوب از نظر تحصیلات و خیلی از مسائل دیگه از این پسره سرترم.
خانوادم به شدت اصرار به این ازدواج دارن ولی من نمیتونم تصمیم قطعی بگیرم.
خواهشا شما غیر از ایکه بگید اجازه بده پسره بیاد با خودش صحبت کن یه راه حل دیگه بهم نشون بدین، چون تا وقتی با مسائل بالا کنار نیام نمیتونم این اجازه رو بدم.
درمورد یه موضوعی درخواست کمکتون رو دارم.
راستش یکی از اقوام دورمون اواخر فروردین امسال ازم خواستگاری کرد، البته ما باهاشون یه رابطه خانوادگی خیلی صمیمی داریم ولی چون تقریبا یه خانواده مذهبی داریم من با اون آقا پسر جز سلام و خداحافظی حرف دیگه ای با هم نداشتیم ولی من اون موقع بدون اینکه اجازه بدم برای صحبت بیان جواب رد دادم، ولی اونا خیلی سمج هستند و تو این چهار ماه هی اومدن و رفتن.
راستش خانواده خوبی دارن، پسره 27 سالشه کار داره و فقط یک برادر کوچکتر از خودش داره، وضع مالیشون و فرهنگ خانوادگیشون هم مثل خودمونه ، پدرش هم از بچگیم مثل دختر نداشتش منو خیلی دوست داشت.
ولی من یه مشکلی دارم و این که اولا علاقه زیادی بهش ندارم یعنی راستش نمیدونم دوسش دارم یا نه و دوم اینکه نمیتونم به علاقه این پسر اعتماد کنم، راستش این آقا سه سال پیش بر خلاف نظر پدرش از یکی دیگه از دخترای فامیل خواستگاری کرده بود که فهمید دیر جنبیده و اون دختره به یه کس دیگه جواب بله رو داده ، مادرش میگه اون از اول تو رو میخواست ولی چون خواهر بزرگت مجرد بود و فکر میکرد که خانوادت به خاطر این جواب رد میدن، رفت سراغ اون دختره.
ولی من این حرفا رو باور نمیکم چون اگه دوسم داشت میتونست منتظر بمونه که بعد ازدواج خواهرم بیاد، خودش هم که اون موقع 24 سال بیشتر نداشت که بخواد اینقدر عجله کنه، اون منو دید،اون خانم رو هم دید ولی اونو انتخاب کرد حالا میگه من از اولش تو رو میخواستم، از طرفی حتی اگه این ازدواج سر بگیره کنار اومدن با حرف فامیل برام خیلی سخته که بخوان بگن پسره اول دختر فلانی رو میخواست بهش ندادن رفت اینو گرفت.
در ضمن من دختر خودخواهی نیستم ولی خوب از نظر تحصیلات و خیلی از مسائل دیگه از این پسره سرترم.
خانوادم به شدت اصرار به این ازدواج دارن ولی من نمیتونم تصمیم قطعی بگیرم.
خواهشا شما غیر از ایکه بگید اجازه بده پسره بیاد با خودش صحبت کن یه راه حل دیگه بهم نشون بدین، چون تا وقتی با مسائل بالا کنار نیام نمیتونم این اجازه رو بدم.