داستان واقعی پسری دانشجو که در دام پیرزنی گرفتار شد

*Navid

کاربر فعال
به گزارش پايگاه اطلاع رساني پليس، روزي كه دانشگاه قبول شدم فكر مي كردم تمام مشكلات زندگي ا م حل شده است و خيلي خوشحال از شهرستان راهي مشهد شدم تا در دانشگاه درس بخوانم . من كه با ورود به شهري بزرگ احساس غربت مي كردم در همان روز هاي اول ترم، با يكي از هم كلاسيهايم صميمي شدم وكم كم دوستي ما باعث شد تا پا به خانه آنها بگذارم كه اي كاش پاهايم قلم مي شدند و هيچ وقت به آن جا نمي رفتم!پسر جوان در حالي كه اشك مي ريخت به كارشناس اجتماعي كلانتري ميدان جهاد مشهد گفت: « پيام» چهار خواهر و برادر دارد و چند سال قبل پدرش را از دست داده بود .من از همان لحظه اول كه وارد منزل آنها شدم متوجه رفتار عجيب و غريب و محبت بي حدو اندازه مادر وي شدم اما فكر نمي كردم در چه تله اي افتاده باشم! چون مادر دوستم از نظر سني جاي مادر خودم بود. مدتي گذشت و وابستگي خانواده پيام به من خيلي زياد شد تا جايي كه اگر يك روز به خانه شان نمي رفتم مادرش تماس مي گرفت و حالم را مي پرسيد.او بالاخره يك روز با مكر و حيله مرا كه پسري 22 ساله هستم را در حلقه هوس هاي شيطاني گرفتار كرد و گفت : مي توانيم با هم از دواج موقت كنيم !با شنيدن اين حرف از زني كه مادر دوستم بود ناراحت شدم مي خواستم گوشي را قطع كنم كه او مرا خام كرد و با وعده و وعيد سرم را كلاه گذاشت . چند ماه از اين ازدواج موقت گذشت و او كه با محبت هاي خودش مرا گول زده بود گفت بايد با هم ازدواج دائم كنيم . ديگر نمي فهميدم چكار مي كنم و چه بلايي قرار است به سرم بيايد لذا دست زني كه 21 سال از من بزرگتر است را گرفتم و با هم به محضر رفتيم و او را با مهريه 1000 سكه طلا به عقددائم خودم درآوردم.اما چشمتان روز بد نبيند چون از فرداي آن روز مشكلات من شروع شد و همسرم سر ناسازگاري گذاشت . از طرفي مادر و پدرم از شهرستان مدام تماس مي گرفتند و مي گفتند دختر يكي از اقوام را مي خواهيم به عقد تو در بياوريم زودتر بيا و شناسنامه ات را هم بياور.الان من و همسرم با هم درگير هستيم و جالب اين جاست كه دوستم پيام نيز كه حالا پسر خوانده ام شده است نسبت به اين ماجرا و اختلافات ما هيچ گونه حساسيت و عكس العملي نشان نمي دهد . شايد باور نكنيد من دو سه بار از دست اين زن كتك مفصلي خورده ام . او شناسنامه ام را گرفته است و مي گويد با پدر و مادرت تماس بگير تا بيايند و عروس شان را ببينند و مهريه ام را نيز با خود بياورند چون بايد مرا طلاق بدهي!تازه مي فهمم اين حيله براي نقد كردن مهريه اي سنگيني است كه طوق آن را بگردن نهاده ام. امروز به كلانتري آمده ام تا راهنمايي بگيرم ضمن اين كه از آبرويم خيلي مي ترسم و نمي دانم جواب پدر و مادرم كه اين قدر برايم زحمت كشيده اند و با هزار اميد و آرزو مرا به دانشگاه فرستاده اند را چه بدهم و چه طور توي چشمان شان نگاه كنم. در ارتباط با اين پرونده نظر عليرضا حميدي فر، كارشناس ارشد روان شناسي را جويا شديم وي معتقد است در بروزاين مشكل، پسر دانشجو به خاطر ضعف درقدرت « نه» گفتن، ناآگاهي از مهارت هاي اجتماعي و بين فردي و تشخيص موقعيت ها، عقده هاي ناگشوده دوران نوجواني و عدم گذار موفقيت آميز از بحران هاي دوران نوجواني كه پيش نياز موفقيت در دوران جواني( همسر گزيني) مي باشد و همسر وي نيز به دلايلي مانند جبران شكست ها و ناكامي هاي قبلي كه باعث ترغيب وي به ازدواج شده است نقش دارند . وي توصيه كرد افراد و به ويژه جوانان بايستي مولفه هاي مهارت ابراز وجود كه برخي از آنها عبارتست از جلوگيري از پايمال شدن حقوق خود و رد تقاضا هاي نامعقول ديگران، برخورد درست و موثر با واقعيت ها، حفظ اعتماد به نفس و انتخاب آزادانه، مواضع خود را بياموزند وآنها را در زندگي به كار بندند تا شاهد اين گونه موارد نباشيم!
 

kimiaye_hasti

عضو جدید
به گزارش پايگاه اطلاع رساني پليس، روزي كه دانشگاه قبول شدم فكر مي كردم تمام مشكلات زندگي ا م حل شده است و خيلي خوشحال از شهرستان راهي مشهد شدم تا در دانشگاه درس بخوانم . من كه با ورود به شهري بزرگ احساس غربت مي كردم در همان روز هاي اول ترم، با يكي از هم كلاسيهايم صميمي شدم وكم كم دوستي ما باعث شد تا پا به خانه آنها بگذارم كه اي كاش پاهايم قلم مي شدند و هيچ وقت به آن جا نمي رفتم!پسر جوان در حالي كه اشك مي ريخت به كارشناس اجتماعي كلانتري ميدان جهاد مشهد گفت: « پيام» چهار خواهر و برادر دارد و چند سال قبل پدرش را از دست داده بود .من از همان لحظه اول كه وارد منزل آنها شدم متوجه رفتار عجيب و غريب و محبت بي حدو اندازه مادر وي شدم اما فكر نمي كردم در چه تله اي افتاده باشم! چون مادر دوستم از نظر سني جاي مادر خودم بود. مدتي گذشت و وابستگي خانواده پيام به من خيلي زياد شد تا جايي كه اگر يك روز به خانه شان نمي رفتم مادرش تماس مي گرفت و حالم را مي پرسيد.او بالاخره يك روز با مكر و حيله مرا كه پسري 22 ساله هستم را در حلقه هوس هاي شيطاني گرفتار كرد و گفت : مي توانيم با هم از دواج موقت كنيم !با شنيدن اين حرف از زني كه مادر دوستم بود ناراحت شدم مي خواستم گوشي را قطع كنم كه او مرا خام كرد و با وعده و وعيد سرم را كلاه گذاشت . چند ماه از اين ازدواج موقت گذشت و او كه با محبت هاي خودش مرا گول زده بود گفت بايد با هم ازدواج دائم كنيم . ديگر نمي فهميدم چكار مي كنم و چه بلايي قرار است به سرم بيايد لذا دست زني كه 21 سال از من بزرگتر است را گرفتم و با هم به محضر رفتيم و او را با مهريه 1000 سكه طلا به عقددائم خودم درآوردم.اما چشمتان روز بد نبيند چون از فرداي آن روز مشكلات من شروع شد و همسرم سر ناسازگاري گذاشت . از طرفي مادر و پدرم از شهرستان مدام تماس مي گرفتند و مي گفتند دختر يكي از اقوام را مي خواهيم به عقد تو در بياوريم زودتر بيا و شناسنامه ات را هم بياور.الان من و همسرم با هم درگير هستيم و جالب اين جاست كه دوستم پيام نيز كه حالا پسر خوانده ام شده است نسبت به اين ماجرا و اختلافات ما هيچ گونه حساسيت و عكس العملي نشان نمي دهد . شايد باور نكنيد من دو سه بار از دست اين زن كتك مفصلي خورده ام . او شناسنامه ام را گرفته است و مي گويد با پدر و مادرت تماس بگير تا بيايند و عروس شان را ببينند و مهريه ام را نيز با خود بياورند چون بايد مرا طلاق بدهي!تازه مي فهمم اين حيله براي نقد كردن مهريه اي سنگيني است كه طوق آن را بگردن نهاده ام. امروز به كلانتري آمده ام تا راهنمايي بگيرم ضمن اين كه از آبرويم خيلي مي ترسم و نمي دانم جواب پدر و مادرم كه اين قدر برايم زحمت كشيده اند و با هزار اميد و آرزو مرا به دانشگاه فرستاده اند را چه بدهم و چه طور توي چشمان شان نگاه كنم. در ارتباط با اين پرونده نظر عليرضا حميدي فر، كارشناس ارشد روان شناسي را جويا شديم وي معتقد است در بروزاين مشكل، پسر دانشجو به خاطر ضعف درقدرت « نه» گفتن، ناآگاهي از مهارت هاي اجتماعي و بين فردي و تشخيص موقعيت ها، عقده هاي ناگشوده دوران نوجواني و عدم گذار موفقيت آميز از بحران هاي دوران نوجواني كه پيش نياز موفقيت در دوران جواني( همسر گزيني) مي باشد و همسر وي نيز به دلايلي مانند جبران شكست ها و ناكامي هاي قبلي كه باعث ترغيب وي به ازدواج شده است نقش دارند . وي توصيه كرد افراد و به ويژه جوانان بايستي مولفه هاي مهارت ابراز وجود كه برخي از آنها عبارتست از جلوگيري از پايمال شدن حقوق خود و رد تقاضا هاي نامعقول ديگران، برخورد درست و موثر با واقعيت ها، حفظ اعتماد به نفس و انتخاب آزادانه، مواضع خود را بياموزند وآنها را در زندگي به كار بندند تا شاهد اين گونه موارد نباشيم!


آخه طفلکی :(
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خخخ چه ضایع! عقل که نباشه، جوون در عذابه!
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
اره واقعا منم موافق ام....

نمیخوام از اون پسره ایراد بگیرم یا از اون خانومه...خب ما جای اونا نیستیم که بدونیم چی براشون پیش اومده...
ولی قانونای دم دستی و بیخود و آدم گول زن با ادم همچین کارایی میکنه...
خودشون میخوان 10 تا زن داشته باشن..اینو قانون میکنن که مشکلی نداشته باشه واسه خودشون....
 

امیرحسین.

اخراجی موقت
آقایون خانم ها کسی پست منو ندیده:huh: فکرکنم اینجا بود :huh:
یه لحظه فک کردم تالار گفتگوی آزاده وگرنه اسپم نمیدادم
 
آخرین ویرایش:

سیران...

عضو جدید

نمیخوام از اون پسره ایراد بگیرم یا از اون خانومه...خب ما جای اونا نیستیم که بدونیم چی براشون پیش اومده...
ولی قانونای دم دستی و بیخود و آدم گول زن با ادم همچین کارایی میکنه...
خودشون میخوان 10 تا زن داشته باشن..اینو قانون میکنن که مشکلی نداشته باشه واسه خودشون....
;)
واقعا باهات موافقم
 

...ARASH...

عضو جدید
به اين نميگن دام،به اين ميگن حماقت خود خاسته..
وقتي دو بار ميري پاي يه قردادي را انگشت ميزني اين ديگه اسمش دام نيست،قضيه بزي و شيرين اومدن هم بوده ظاهرا

ديدي يه عده ميرن تو يه شهره ديگه دانشجو ميشن و چون كسي نميشناستشون با ترفنداي مختلف تو دوران دانشجويي عشق و حال ميكنن و اخرم بي دردسر ميان سره زندگيشون،فك كردي برا تو هم همينطور ميشه

با قانون بخاي بري جلو تكليفت معلومه،دستت هم به جايي بند نيست

طلاق نده،اذيت كن،از پول و هوس محرومش كن،كم بذار،ببينم چيكار ميتونه بكنه
چوب بي آبرويي پيشه خانوادت هم فك كنم هر جور بري جلو بايد بمالي به تنت
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای خیلی وحشتناکه عجب چیزیه ها
پسر یه جو پس کلش نبوده؟میره پیرزنه رو عقد دائم میکنه؟
آدم یه چیزایی رو میشنوه به صحت عقل عده ای شک میکنه
بازم خوبه این پسره قانع بوده به همین پیرزنه
پسرای امروزوی دخترای جوونو عقد موقت میکنن
جل السیستم:eek:
 

فنا2011

اخراجی موقت
ببخشید من خندم اومد از کار ایشون چرا جوانان ما اینقد ......الله و اکبر ...ای آتیش بگیره ازدواج و زن گرفتن و همه چی رو هم....نامه تمام
 

sfk123

اخراجی موقت
حالا اینکه خوبه یه پسر 18 ساله به خاطر شغلش میره تو یه منطقه جنوبی کشور(البته زیاد منطقش بد نیست) میره عابربانک پول بگیره یه خانم(با لباس محلی جنوبی هاو این روبندها که اسمشون یادم نیست) میاد کنارش میگه من بلد نیستم از دستگاه استفاده کنم خدا خیرت بده میشه برام پول بگیری، پسره هم مرام میزاره کارشو انجام میده و بعد خانمه خیلی ازش تشکر میکنه و میگه که می خواد یخچال خونشو جابه جا کنه چون کسی رو نداره اگه می تونه بره کمکش کنه. بنده خدا می خواست صواب کنه میره.
چشمتون روز بد نبینه خانمه تو خونه زندونیش میکنه و با هزار ترفند و قرص و زهرماری به مدت سه روز پی در پی .... :eek:
بعد که میبینه پسره اوضاعش خیلی خرابه اونو میندازه بیرون. بعدسروکار پسره به اورژانس و اطلاعات و پرونده کت وکلفت و نفرین خونواده و... مکافاتی داشت که بیا و ببین.:biggrin:


خدا کنه این طور زنی نسیب گرگ بیابون نشه که حساب آقا گرگه با ....
برو چو عیسی تجرد نهاد/ تورا زین تجرد تمرد مباد
چو عیسی عنان از تعلق بتافت/....
 
آخرین ویرایش:

M@HY@R93

عضو جدید
من برداشتم اینه که پسره عاشق شده و خودشم از مادر دوستش خوشش اومده که کار به ازدواج دائم و موقت رسیده وگرنه کدوم ادم عاقلی با یه زن سن بالا که اینهمم بچه داره ازدواج میکنه مجبور که نبود خودش میخواسته حالام باید پای همه چیزش وایسته ...
 

asad heidar

کاربر فعال
من پسره را درک میکنم، چون خودم تو شهر غریب بودم و غربت کشیدم و میدونم که برای یه لحظه خوشی آدم خیلی کارا میکنه، کار این آقا پسرو تا ازدواج موقت را میتونم قبول کنم اما از اون به بعد دیگه کار یه آدم عاقل نیست. اگه میگی که تورو گول زده، دلیلش برای تبدیل ازدواج موقت به دائم چی بوده که شما قانع شدی؟
والا یکی از دوستای من با یه خانوم 22ساله ازدواج موقت داشت و وقتی خانومه ازش خواست که دائمش کنه خیلی سریع همه چیو تموم کرد.
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
در حماقت عجیب و دوراز عقل پسره هیچ شکی نیس
اما
ی خانوم 42ساله پیرزن نیس:|
حالا اگه ماجرا برعکس بود و ی دخترخانوم 22ساله یا ی مرد42 سال ازدواج میکرد هیچکس نمیگفت رفته با ی پیرمرد ازدواج کرده
البته تقصیر خود ما دختراس ک پسرا پرتوقه شدن
 

~N@z@NiN~

اخراجی موقت
اینکه تو غربت باشی و تن به هر کاری بدی از چاله تو چاه افتادنه خوب برادر من مثه بچه آدم درستو میخوندی بر میگشتی شهرتون زن میگرفتی خونوادتم خوشحال میکردی اون خونواده بدبخت واسه تو ارزوها داشتن ...خدایی میگن یه سری جوونا بی جنبن همینه دیگه تا دانشگاه قبول شد از شهر و خونوادش دور شد بببینید چی شد ....
 

*Navid

کاربر فعال
در حماقت عجیب و دوراز عقل پسره هیچ شکی نیس
اما
ی خانوم 42ساله پیرزن نیس:|
حالا اگه ماجرا برعکس بود و ی دخترخانوم 22ساله یا ی مرد42 سال ازدواج میکرد هیچکس نمیگفت رفته با ی پیرمرد ازدواج کرده
البته تقصیر خود ما دختراس ک پسرا پرتوقه شدن

هر چی مرد بود ترور کردی رفت !

اینکه تو غربت باشی و تن به هر کاری بدی از چاله تو چاه افتادنه خوب برادر من مثه بچه آدم درستو میخوندی بر میگشتی شهرتون زن میگرفتی خونوادتم خوشحال میکردی اون خونواده بدبخت واسه تو ارزوها داشتن ...خدایی میگن یه سری جوونا بی جنبن همینه دیگه تا دانشگاه قبول شد از شهر و خونوادش دور شد بببینید چی شد ....

اون پسره یه دلخوشی برای اون سالهایی که قراره دور از خونواده اش زندگی کنه میخواسته و صبرش تموم شده و راه اشتباهی رفته.نه برای چندین سال آینده
 

Similar threads

بالا