او امير حالها ست و تو اسير حالهاي خود
او امير حالها ست و تو اسير حالهاي خود
معشوقي، عاشق خود را به خانه دعوت کرد و کنار خود نشاند. عاشق بلافاصله تعداد زيادي نامه که قبلاً در زمان دوري و جدايي براي يارش نوشته بود، از جيب خود بيرون آورد و شروع به خواندن کرد. نامهها پر از آه و ناله و سوز و گداز بود، خلاصه آنقدر خواند تا حوصلة معشوق را سر برد. معشوق با نگاهي پر از تمسخر و تحقير به او گفت: اين نامهها را براي چه کسي نوشتهاي؟ عاشق گفت: براي تو اي نازنين! معشوق گفت: من که کنار تو نشستهام و آمادهام تو ميتواني از کنار من لذت ببري. اين کار تو در اين لحظه فقط تباه کردن عمر و از دست دادن وقت است.
عاشق جواب داد: بله، ميدانم من الآن در کنار تو نشستهام اما نميدانم چرا آن لذتي که از ياد تو در دوري و جدايي احساس ميکردم اکنون که در کنار تو هستم چنان احساسي ندارم؟ معشوق ميگويد: علتش اين است که تو، عاشق حالات خودت هستي نه عاشق من. براي تو من مثل خانة معشوق هستم نه خود معشوق. تو بستة حال هستي. و ازين رو تعادل نداري. مرد حق بيرون از حال و زمان مينشيند. او امير حالها ست و تو اسير حالهاي خودي. برو و عشق مردان حق را بياموز و گرنه اسير و بندة حالات گوناگون خواهي بود. به زيبايي و زشتي خود نگاه مکن بلکه به عشق و معشوق خود نگاه کن. در ضعف و قدرت خود نگاه مکن، به همت والاي خود نگاه کن و در هر حالي به جستجو و طلب مشغول باش
			
			او امير حالها ست و تو اسير حالهاي خود
معشوقي، عاشق خود را به خانه دعوت کرد و کنار خود نشاند. عاشق بلافاصله تعداد زيادي نامه که قبلاً در زمان دوري و جدايي براي يارش نوشته بود، از جيب خود بيرون آورد و شروع به خواندن کرد. نامهها پر از آه و ناله و سوز و گداز بود، خلاصه آنقدر خواند تا حوصلة معشوق را سر برد. معشوق با نگاهي پر از تمسخر و تحقير به او گفت: اين نامهها را براي چه کسي نوشتهاي؟ عاشق گفت: براي تو اي نازنين! معشوق گفت: من که کنار تو نشستهام و آمادهام تو ميتواني از کنار من لذت ببري. اين کار تو در اين لحظه فقط تباه کردن عمر و از دست دادن وقت است.
عاشق جواب داد: بله، ميدانم من الآن در کنار تو نشستهام اما نميدانم چرا آن لذتي که از ياد تو در دوري و جدايي احساس ميکردم اکنون که در کنار تو هستم چنان احساسي ندارم؟ معشوق ميگويد: علتش اين است که تو، عاشق حالات خودت هستي نه عاشق من. براي تو من مثل خانة معشوق هستم نه خود معشوق. تو بستة حال هستي. و ازين رو تعادل نداري. مرد حق بيرون از حال و زمان مينشيند. او امير حالها ست و تو اسير حالهاي خودي. برو و عشق مردان حق را بياموز و گرنه اسير و بندة حالات گوناگون خواهي بود. به زيبايي و زشتي خود نگاه مکن بلکه به عشق و معشوق خود نگاه کن. در ضعف و قدرت خود نگاه مکن، به همت والاي خود نگاه کن و در هر حالي به جستجو و طلب مشغول باش
 
				 
 
		 
 
		
 
 
		 بازیگر تازه کار جوانی نزد چارلی چاپلین رفت و از او خواست که راهنماییش کند. چارلی چاپلین در جواب گفت: به تو نصیحتی می کنم که در طول عمرت برای تو از هر نصیحتی برتر و بهتر است و آن اینکه  { از دشمن یک بار بترس و از دوستت هزار بار }، چارلی وقتی تعجب جوان را دید افزود: اگر رفاقت تو روزی با دوستت به هر علتی به هم می خورد، به طور مسلم بهترین کسی که می تواند به تو ضربه بزند همان دوست توست که به ضعفهای تو آگاهی دارد. پس مواظب باش که هر رازی را برای دوستت فاش نکنی و از دوستت بترس زیرا به شیوه زیان رساندن به تو آگاه است.
بازیگر تازه کار جوانی نزد چارلی چاپلین رفت و از او خواست که راهنماییش کند. چارلی چاپلین در جواب گفت: به تو نصیحتی می کنم که در طول عمرت برای تو از هر نصیحتی برتر و بهتر است و آن اینکه  { از دشمن یک بار بترس و از دوستت هزار بار }، چارلی وقتی تعجب جوان را دید افزود: اگر رفاقت تو روزی با دوستت به هر علتی به هم می خورد، به طور مسلم بهترین کسی که می تواند به تو ضربه بزند همان دوست توست که به ضعفهای تو آگاهی دارد. پس مواظب باش که هر رازی را برای دوستت فاش نکنی و از دوستت بترس زیرا به شیوه زیان رساندن به تو آگاه است.
 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
	 
	 35 سال بعد)
35 سال بعد) 
	
	
	
		
		
		
		
	
	 
	 
	
 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		
 
 
		 
 
	 
 
		 
 
		