چشمان کارگران بخش خدمات شرکت در روزهای پایانی سال دودو میزند
دستانشان میلرزد، دندانهایشان درد میکند، در لباسهای فُرمِ نایلونی عرق سرد میریزند، بلند بلند به زبان مادری با هم حرف میزنند؛ تند و تند حرف میزنند، میزها و توآلتها و آینهها را در رقابتی نفسگیر، برق میاندازند
نگراناند؛ پیمانکار طبق معمول هر سال «تعدیل نیرو» خواهد کرد؛ از هر سه نفر یکی باید قربانی شود
برندگان، بازندگان را دلداری میدهند؛نبرد تمام است
یقه سفیدها بیاعتناء چای میریزند و مینشینند و درباره «پیشکش»های شرکتهای پیمانکار گپ میزنند
موضوعات شیرین، بحثهای جذاب، گذران ساعاتِ آخر ِ سالِ کاری: لباس گرم برای تور آفریقای جنوبی، تخفیف ویژۀ کلارکس و آدیداس، کنسرتهای خوب در برج میلاد و آنتالیا، فیلمهای «شریف» در پردیسهای نو
اینجا هم همه نگران ماهیهای قرمزاند
جنتلمنها و آنها که رگ خواب نازکدلان را میدانند، حتی برای ماهیهای قرمز و مرگ زودرسشان شعر هم سروده اند
مجلات رنگی، چهرههای محبوب سال، خبرهای خوش از مذاکرات؛ لبخند و اخمِ «قهرمانان ملی»: همه بر روی دکهها
در این میان، خبر خودسوزی دستفروشِ دوره گردِ خرمشهر، برای دقایقی «صحنه» را از ریخت میاندازد
تو گویی خودسوزی او، شعر فی البداهه ایست که در برگۀ آزمون ریاضی نوشته شده باشد
...
شرح عکس: کل زندگی و دارایی «یونس عساکره»، پس از حمله ماموران ِ معذور ِ شهرداری