خودتو با یه شعر وصف کن...!

[russell]

حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکايت هميشگی
پيش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزيمت تو ناگزير ميشود
آی ،ای دريغ و حسرت هميشگی
ناگهان چقدر زود دير ميشود ...

 

[titisatiti]

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع /شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

 

[Baran*]

خدايا ،
به من زيستني عطا كن ،
كه در لحظه ي مرگ ،
بر بي ثمري لحظه اي كه براي زيستن گذشته است ،
حسرت نخورم .
و مردني عطا كن ،
كه بر بيهودگي اش ، سوگوار نباشم .
بگذار تا آن را من ، خود انتخاب كنم ،
اما آن چنان كه تو دوست داري .
چگونه زيستن را تو به من بياموز،
چگونه مردن را خود خواهم آموخت

 

[p_sh]

بايد از محشر گذشت
اين لجنزاري كه من ديدم سزاي صخره هاست
گوهر روشن دل از كام جهاني ديگر است
عذر مي خواهم پري ،عذر مي خواهم پري
من نمي گنجم در ان چشمان تنگ
با دل من اسمانها نيز تنگي ميكند
روي جنگلها نمي ايم فرود
شاخ زلفي گو مباش

اب درياها كفاف تشنه ياين درد نيست​

بره هايت ميدوند
جوي باريكه عزيزم ،راه خود گير و برو
يك شب مهتابي از اين تنگناي،ر فراز كوهها پر ميزنم
مي گذارم ميروم،ناله ي خود ميبرم
مي گذارم ميروم،ناله ي خود مي برم

دردسر كم ميكنم



امدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟
بي وفا،حالا كه من از پا افتاده ام چرا؟

 

[paras2]

هر کسي از ظن خود شد يار من/ وز درون من نجست اسرار من.

 

[cute]

بگذرم گر از سر پیمان
می کشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم

 

[کافر خداپرست]

"شوخي مکن" که مرغ دل بي‌قرار من
سوداي دام عاشقي ز سر به‌در نکرد!

"حافظ"

 

[ie student]

ما قلم هاييم در دست ولي

كز دَم ما مي چكد ذكر علي

ذكر مولايم علي،اعجاز كرد

عقده ها را از زبانم باز كرد...​

 

[باران بهاری]

مگر این دشت شقایق دل خونین من است؟
که چنین در غم آن سرو روان می سوزد

گریه ی ابر بهارش چه مدد خواهد کرد؟
دل سرگشته که چون برگ خزان می سوزد

 

[Dr ehsan]

وحشت آید زیت خرابم خلوت آباد کو؟
ناله ها در سینه دارم طاقت فریاد کو؟

گل ندارد خنده بر لب بلبل خوشخوان کجاست؟
دل نگیرد راه بستان جلوه شمشاد کو؟

(رشید یاسمی)

 

[massom11111]

بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب ر ا
حتی اگر نباشی می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
قیصر امین پور

 

[Baran*]

هيچ نمي دانم چرا ؟
اما مي دانم كس ديگري به درون من پا گذاشته است .
و اوست كه چنان مرا بي طاقت كرده است .
احساس مي كنم ديگر نمي توانم در خودم بگنجم ، در خودم بيارامم .
از " بودن " خويش بزرگ تر شده ام و اين جامعه بر من تنگي مي كند .


"دکتر شریعتی"

 

[فرهنگ]

شاعر نیم و شعر ندانم که چه باشد
من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم

 

[کافر خداپرست]

کافر خداپرست

کافر خداپرست

گر همچو من افتاده اين دام شوي
اي بس كه خراب باده و جام شوي

ما عاشق و رند و مست و عالم سوزيم
با ما منشين و گرنه بد نام شوي

با ما منشين و گرنه بد نام شوي​

با ما منشين و گرنه بد نام شوي​

با ما منشين و گرنه بد نام شوي​

با ما منشين و گرنه بد نام شوي​

.....​

 

[Dr ehsan]

گر ما ز سر بریده می ترسیدیم
در محفل عشقان نمی رقصیدیم

 

[secret_f]

گاه خندان گاه گریانم نمیدانم کیم
گاه برق و گاه بارانم نمیدانم کیم
گاه هستم بردبار گاه هستم خشمگین
گاه دریا گاه طوفانم نمیدانم کیم

 

[محـسن ز]

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد بجانان یا جان ز تن بر آید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید

 

[ie student]

بيا بگشاي در

بگشاي...

دلتنگم...​

 

[باران بهاری]

با این غروب از غم سبز چمن بگو
اندوه سبزه های پریشان به من بگو

شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر
ای باد نو بهار! ز عهد کهن بگو

 

[فرهنگ]

من همونم که هميشه غم و غصه ام بي شماره
اوني که تنها ترينه حتي سايه هم نداره

_____________________________
الان خيلي ناراحتم ببخشيد ولي الان همين بوده

 

[arghavan.z]

من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را

به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل

به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم

که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

(وحشی بافقی)

 

[ie student]

در هوايت بيقرارم روز و شب

سر ز پايت برندارم روز و شب...

 

[mohx]

سعدی

سعدی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم برود این غم من چون تو بیایی

 

[*mahdi_joker*]

Ba hameye bi saro samaniam/baz be donbale parishaniam/taghate farsoodegiye hich nist/darpeye viran shodani aniam/amadeam balke negaham koni/asheghe an lahzeye toofaniam/delkhoshe garmaye kasi nistam/amadeam ta to besoozaniam/amadeam ba atashe salha/Tato kamieshgh benushaniam/mahiye bargashte z darya shodam/ta k begiriyo bmiraniam/khoobtarin hadese midanamt/khubtarin hadese minamiam?/harf bzan abre mara baz kon/dir zamanist k baraniam/harf bzan harf bzan salhast/teshneye yek sohbate toolaniam/ha...bekoja mikeshiam khube man/ha...nakeshani be parishaniam.
az hame mazerat mikham k farsi nis

 

[باران بهاری]

ای گل! تو دوش داغ صبوحی کشیده ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

 

[*mahdi_joker*]

Man zende bodam ama engar morde bodam/az baske rozhara ba shab shemorde bodam/10sal doro tanha tanha b jorme inke/o sar seporde mkhast man del seporde bodam/10 sal mshod ari dar zareyi bgonjam/az baske khishtan ra dar khod fsheorde bodam/dar anhavaye delgir vaghti ghorob mishod/goyi bejaye khorshid man zakhm khorde bodam/vaghti ghorob mshod vaghti ghorob mshod/kash an ghorobhara az yad borde bodam.,

 

[*mahdi_joker*]

آه چقدر ثانیه ها نامردند
گفته بودند که بر می گردند
رفتند و پس از رفتنشان
بی جهت عقربه ها می گردند
کنون با بار پیری آرزومندم
کاش خاطره ها برگر دند

kash bargardand

 

[باران بهاری]

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم؟
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟

 

[p_sh]

روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدي
من نه رميدم ،نه گسستم


تو به من سنگ زدي
من نه رميدم،نه گسستم

نه رميدم،نه گسستم

 

[cute]

خودت بگو که در این روزهای ابری و تلخ
هنوز زنده بمانم و یا....چکار کنم؟؟؟؟