خودتو با یه شعر وصف کن...!

biologist_66

عضو جدید
پروانه ام ای شمع از آن لحظه که زادم ای عشق تو جاویدی و من فدیه و لیکن
آن زد به سر من که به پای تو بمیرم جاوید نمیرد که به جای تو بمیرم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر بوم زندگی

من نقش خویش را


شکل شکفتن باران کشیده ام ..
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


گلهای یاس را
شبها میان بستر خود می پراكنم.
آنگاه تا سپیده دم
انگار با توام...
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول آبي بود اين دل، آخر اما زرد شد
آفتابي بود، ابري شد، سياه و سرد شد
آفتابي بود ،ابري شد، ولي باران نداشت
رعد و برقي زد ولي رگبار برگ زرد شد

 

f.mohebbi

عضو جدید
تاریکم و شب از دل من می جوشد
تکرار به تکرار خوش می کوشد

تکراریم آنقدر که حالا دیگر
پیراهنم از حفظ مرا می پوشد

ببخشید که دو بیت شد
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
نشسته ماه بر گردونه عاج .
به گردون می رود فریاد امواج .
چراغی داشتم، كردند خاموش،
خروشی داشتم، كردند تاراج ...
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چو غلام آفتابم، هم ز آفتاب گویم

نه شبم نه شب پرستم, که حدیث خواب گویم ...


مولانا
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمام مهربانان را به خود نا مهربان کردم
به امیدی که سازم مهربان"نا مهربانی را.

(هاتف اصفهانی)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یا به زوال می روم یا به کمال می رسم
یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
هوس روزگار خوارم كرد
روزگارست و هر دمش هوسي ست

سايه بس كن كه دردمند و نژند
چون تو در بند روزگار بسي ست
 

siyavash51

عضو جدید
هوس روزگار خوارم كرد
روزگارست و هر دمش هوسي ست

سايه بس كن كه دردمند و نژند
چون تو در بند روزگار بسي ست

بمان بمان جهان من جهان امان نمی دهد

زمین دهد امان مان زمـــــــان ضمان نمی دهد

چنان صدای تیره ی کلاغ بسته چشم مان

که گوش جان کسی به این ترانه خوان نمی دهد

ببین که آفتاب و باد و ابر و مه به سرزنان

بسی دونـــــــــــــد و سعی شان کفاف نان نمی دهد

فروغ گونه های تو فزون بود زمه - خـــــــــــــــــدا

چگـــــــــــــــونه گونه ی تو را به آسمان نمـــــی دهد؟

دمی دمیده همدمی که جان فــــــــــــــــــــــــــزایدم دمی

دریغ هر دمی توان به ناتوان نمی دهد

بگو به این و آن بگو ، بگو ترانه خوان بگو

صفات عاشقان بجز ضمیر آن نمی دهد

ستاره ها رهــــــــــــــــا رهــــــــــــــــــا در آسمان بی دعا

موذنی دگر اذان به رایگان نمی دهد

کرم قلاوند
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه من از تو مهر خواهم نه تو بگذري ز كين هم
نه تراست اين مروت نه مراست چشم اين هم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قرار و وعده و سوگند و پیمان
فراموشت شد ،امّا یادم آید

سخن می گفتمت تا از جدائی
تو می گفتی مبادا !یادم آید
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزي اين بيگانگي بيرون كند از خوي خويش
آشناي ما شود ما را بخواند سوي خويش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
امروز منم که راهی کوی توام
امید وصال می کشد سوی توام
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من در صدف تنها
با دانه ای باران
پیوسته می ایمختم پندار مروارید بودن را
غافل که خاموشانه می خشکد
در پشت دیوار دلم دریا


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کی نامِ تو را می برد دل روزِ ازل ای عشق

در خواب اگر می دید هنگامۀ هجران را

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اشکِ گرم و آهِ سرد و رویِ زرد و سوزِ دل

حاصلِ عشقند و من این نکته می دانم چو شمع

با خیالش ،با نگاهش ، با فراقش ،با غمش

گاه گریان ، گاه سوزان ،گاه لرزانم چو شمع
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
سکوت مرز تنهايي من است.
حرف هايم را که در سکوت نهفته بر لب بشنو..
مگذار زمزمه شود،
فرياد شود،
طبل شود،
بگذار معصومانه در دل آهنگ شود
حرف شود،
آه شود،
با سکوت شبانه هم رنگ شود.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می دانم آری نیستی اما نمی دانم
- بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟

هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما
- نگذاشت بی خوابی به دست آرم تو را امشب
 

siyavash51

عضو جدید
اشکِ گرم و آهِ سرد و رویِ زرد و سوزِ دل

حاصلِ عشقند و من این نکته می دانم چو شمع

با خیالش ،با نگاهش ، با فراقش ،با غمش

گاه گریان ، گاه سوزان ،گاه لرزانم چو شمع

آفرین بر نغمه ی عزیز !

برای تفنن هم شده کمی به آنچه که تالار بدان نام گذاری شده بپردازیم ( صناعات شعری)

دراین چهار پاره یکی از زیباترین لف و نشر های مرتب را می توان یافت . لف و نشر آوردن واژه های مرتبط است که گاه مرتب و گاهی مشوش آورده می شوند . اما در این نمونه یک لف و نشر مرتب آورده شده و چنانکه می بینیم :
اشک گرم نتیجه ی گریه کردن با خیال یار است ( اشک گرم / باخیالش/ گاه گریان )
آه سرد از سر سوزشیست که به فرنود یک نگاه سرد و بی رغبت برآمده است ( آه سرد / با نگاهش / گاه سوزان )
روی زرد نتیجه ی دوری و فراق یار است که لرزه بر اندام می افکند ( روی زرد /با فراقش / گاه لرزانم )
سوز دل که مانند سوختن شمع است نتیجه ی سوختن در غم یار است ( سوز دل / با غمش / همچو شمع )

نیز یک صنعت دیگر در این شعر نهفته است و آن صنعت پارادوکس یا اجتماع نقیض هاست . بدان روی که یک نگاه سرد از معشوق به جان عاشق آتش می افگند و آتش جان سوز با یک آه سرد نشان داده می شود !
امید که بهره ای هرجند اندک گرفته باشید .
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
مكن آن نوع كه آزرده شوم از خويت
دست بر دل نهم و پا بكشم از كويت
گوشه اي گيرم و من بعد نيايم سويت
نكنم بار دگر ياد قد دلجويت
ديدم پوشم ز تماشاي رخ نيكويت
سخني گويم و شرمنده شوم از رويت
 

Similar threads

بالا