خودتو با یه شعر وصف کن...!

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
 

abolfaZZzl

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبسته ام به کس دل
نبسته کس بمن دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من
...
چو تخته پاره بر موج رها رها رهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا من.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﮐﺎﺵ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﺭﻩﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽﺁﻣﺪﯾﻢ
ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮐﺸﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻭ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥﻫﺎ ﻭ ﮐﻮﭼﻪﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ .
ﺑﻌﺪ،
ﮔُﻢَﺕ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ !
‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ )
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


عشق هم عاشق می شود

ساحل که می شویُّ من
چو دریا بی قرارت می شوم !

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] من تمام نشانه های حیات را دارم[/FONT]
[FONT=&quot]اما قلبم . . .[/FONT]
[FONT=&quot]مثل ِ حوض کوچکی که ماهی اش را[/FONT]
[FONT=&quot]گربه برده است . . .[/FONT]
[FONT=&quot]ایستاده...[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد




به همین
سادگی ها که نیست؛
برنامه ی تازه ای برای بودن در کنارت دارم
نشسته ام…
مثل همان بچگی ها
داستان هایم را می بافم
که تو نشسته ای و مثلاً نگاهت می کنم و ..
اصلاً می دانی؟!
من از بچگی بافنده ی عاشق کوچکی بودم
که تنها بازی می کرد و جمعیتِ تو را در خیالش داشت.

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو می گویی:

پا
ییز
را دوست دارم


من می گویم:


همه فصل ها را، با تو

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
پرواز را دوست دارم
وقتی ازارتفاعات لبانت به عمق آغوشت سقوط میکنم
چه سقوط دلنشینی ...
راستی میدانی پرواز راتو یادم دادی...
 

آنه...

عضو جدید
گم شدم بس که زدم پرسه به پستوی خودم
چه کنم تا که روم یک قدم آنسوی خودم
گوشه گوشه همه جا گشتمو گشتم
گویا خلوتی گم شده ام پشت هیاهوی خودم
چندهفته ست که از چهارطرف بایت یک پنجره دربه در کوچه نه توی خودم
شرمسارم همه ی عمر بجای پرده
گرده برداشته ام ای آینه از روی خودم
همه را یک سره سنجیدمو یکبارنشد
که خودم رو بکشم پای ترازوی خودم
قهرمانی بازیم آخر به سرآمد اما
باز با برد خیالی سرسکوی خودم
دائما دعوی دریادلی ام داغو دریغ
یخ زدم قطره پس قطره پسِ جوی خودم
خواستم رازونیازی بکنم سوقت نماز
خودگرفتارشدم در خم ابروی خودم
کفش عقلت پی ات از پای درآمد ای عشق
من دیوانه ولی گرم تکاپوی خودم
آرش دیگیری از من توبسازی ورنه
من خودم باخبر از سستی بازوی خودم
این همه شانه میانداز به بالا
پس از این میگذارم سرخود را روی زانوی خودم
هرچه از دوست رسد نیکوی نیکوست
بیابنشین دشنه ی غربت زده پهلوی خودم
تو ببخشای اگرمستمو مغرور ای صبح
شمعمو سرخوشم از نم نم سوسوی خودم
شعله ام پرگشاید که برآید
باطل سحر خودم از پس جادوی خودم
من به چشم همگان قیمیتیم غیرازخود
شیشه ی عطرمو خود بی خبر از بوی خودم
چمن آرای سرزلف تو ای شعرمو شکر
نزدم برگ گلی گرچه به گیسوی خودم
به غزل مثنوی موی تو سوگند امروز
منمو شعرسپیدخودمو این موی خودم
نوش ها هست به نیش قلمم اما حیف
نچشیدم خودم از شربت کندوی خودم

جهان در آینه حیران حسن خویشتنی
زمانه ای ست که هرکس به خود گرفتارست
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﺑﯽﮐﺎﺭ ﺷﺪﻩﺍﻡ
ﺻﺎﺣﺐﺧﺎﻧﻪ ﻏُﺮ ﻣﯽﺯﻧﺪ
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﻫﺎ ﭼﭗ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﺗﻮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪﺍﯼ .
ﺁﻩ ﭼﻪ ﺧﻮﺵﺑﺨﺘﻢ ﻣﻦ !
‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ 89/ )
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]آدمایی که از رابطه های طولانی میان بیرون خطرناکن[/FONT][FONT=&quot] …
[/FONT]
[FONT=&quot]چون اونا میفهمن ؛[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]میشه یه چیزایی رو از دست داد ، و نَـمــُــــرد[/FONT][FONT=&quot] …!

[/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥِ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺗﻮﻗﻊِ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ .
ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽﺍَﺕ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎ ﻣﺮﺩ !
‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ)
 

Similar threads

بالا