خاطرات عمر رفته در نظر گاهم نشسته
در سپر آذرین آفت جانم نشسته
ای خدای بی نصیبان تاقتم ده
ای قبله گه ما غریبان تا قتم ده
بر موج غم نشسته من بر زورق شکسته منم
ای نا خدای عالم
با نا من رقم زده شده که بار مهر غم زده شد
بر سر نوست عالم
در سپر آذرین آفت جانم نشسته
ای خدای بی نصیبان تاقتم ده
ای قبله گه ما غریبان تا قتم ده
بر موج غم نشسته من بر زورق شکسته منم
ای نا خدای عالم
با نا من رقم زده شده که بار مهر غم زده شد
بر سر نوست عالم