حسینیه باشگاه مهندسان ایران

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
عید غدیر مبارک باد

عید غدیر مبارک باد

فارغ از هر دو جهانم به گل روى على(ع) از خم دوست جوانم به خم موى على‏ طى كنم عرصه ملك و ملكوت از پى دوست‏ ياد آرم به خرابات چو ابروى على(ع)


غدير يادآور عهد من و توست ،عهدى كه سالهاست ما و پدران ما با همه وجود آن را پاس داشته ‏ايم.

غدير داستان ديروز نيست،چراغى است كه امروزمان را مى ‏افروزد و ولايت ، ريسمانى الهى است كه هميشه وهمه جا ما را به سوى خود فرا مى ‏خواند،آنكه به اين ريسمان الهى در آويزد از دنيا بگسلد؛ آنكه سايه پر مهر و بى بديل ولايت رابر سر گسترد، سر بر آستان هيچ كس جز خدا فرو نياورد.
هر كه حق را با امام على، (ع)، و اولاد طاهرينش، بشناسد؛در ميان قرائتهاى رنگ رنگ و پر فريب٬ سرگردان نگردد و آنكه عهدشكنان غدير رابخوبى بشناسد، امروز نيز دست پر نيرنگ فرزندانشان را به يارى و بيعت در دست نگيرد.

غدير على، هنوز هم چشمه اى لبريز از آب حيات و دريايى موّاج از كرامتها و فضايل است.
غدير، دريايى از باور و بصيرت، در كوير حيرت و هامون ضلالت است تا كام جان هااز آن سيراب شود.


غدير، يك كتاب مبين است، سندى براى تداوم خط رسالت در جلوه امامت.
غدير، براى تشنگان، چشمه زلال هدايت است، و براى ره گم كردگان، صراطى است.كه به سنّت پيامبر منتهى مى شود.
غدير، عيد ولايت است.اگر امّت، غديرها را پاس بدارند، عاشورا هاى مظلوميت و كربلاهاى خون و شهادت پيش نمى آيد و خورشيد امامت، در محاق خلافت قرار نمى گيرد.

امّت بى امام، و راه بى علامت و شب بى چراغ ، كشتى بى ناخدا، دشت بى چشمه، و . . . قنات خشكيده و بى آب! . . .
رهشناس تر از «مولود كعبه» كيست؟ و قاطع تر از «ابوتراب» و پسنديده تر از «مرتضى» و والاتر از«على» كدام است؟
غدير، نشان دادن خورشيد به گرفتاران ظلمت است.
غدير، روز تكميل دين و اتمام نعمت است.


خجسته عيد سعيد غدير خم، عيد امامت و ولايت، بر دل دادگان آستان هدايت و شيعيان رهرو سعادت مبارك و تهنيت باد.










__________________
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
زحمت نکشید عیدتمام شد
نوشداروی پس ارمرگ سهراب بدردنمیخوره
آبجی نیگا تاپیکت کی زدی؟؟؟؟
6 ساعت پیش.... :surprised:
به همین زودی جشن تموم شد؟؟؟

معنی غدیر خم مختص یه روز نیستاااااااااااا،هر چند خودش یه روز بیشتر نیست.....!!!!!!
 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


منم به همه دوستداران حضرت علي(ع) عيد سعيد غدير خم روتبريك ميگم:gol:
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ببیند برای من تاپیک زدن یانزدن وبالاامدن تاپیک مهم نیست
مهم اینه که کسانی که داعیه رهبری وولایت دارند اصل دین وولایت که علی باشه رو ول کردن وتمام دهنشون معطوف جای دیگه شده وعلی به کل ازیاد رفته
ضمنا امروزعیده بوده نه دیشب
اها از اون لحاظ
اولا اینکه دوست عزیز تو همون تاپیک ولایت هم برین میبینین چندین صفحه مربوط به عید غدیر و تبریک ....
دوما دلیل نمیشه هر کس اینجا نیومد اصل دین و ولایت رو ول کرده و امام علی (ع) رو از یاد برده ...
سوما لبیک به اون که ما تمام دهنمون معطوفشون شده لبیک یا علی و یا حسین است ...
 

khatami1

عضو جدید
عید ولایت به همه عاشقان ولایت مبارک باد


دلسوزترین مردم نسبت به تو کسی است که در راه اصلاح نفست به تو بیشتر یاری رساند و تو را در دینت بیشتر نصیحت کند.
امیرالمومنین امام علی علیه السلام
 

khatami1

عضو جدید
داداش من صبرکردم ببینم شماهایی که درتاپیک ولایت فقیه این همه فعالید
درمورد عیدی به این عظمت ومهمی تاپیک میزنید یانه..وقتی دیدم خبری نیست گفتم ابرومون پیش عیرمذهببون نره وحداقل تاپیکی ولودیرهم باشه زده باشم
متاسفانه فقط دهنتون درگیر...وازاصل اسلام دورموندید
ببخشید کمی تند صحیتمی کنم ولی نمیدونید چقدرناراحت شدم..چنددقیقه قبل تلویزیون زیارت حصرت علی روپخش می کرد دلم گرفت وگریه کردم
ازغریب موندن حضرت علی گریه گرفت که وقتی مذهبیون ما به علی اصلی کم توجهند ازغیرمذهبیون چه انتظار


هر روزی که در آن گناه نشود عید است http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/223981-عید-غدیر-مبارک-باد/images/smilies/icon_gol.gif
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
داداش من صبرکردم ببینم شماهایی که درتاپیک ولایت فقیه این همه فعالید
درمورد عیدی به این عظمت ومهمی تاپیک میزنید یانه..وقتی دیدم خبری نیست گفتم ابرومون پیش عیرمذهببون نره وحداقل تاپیکی ولودیرهم باشه زده باشم
متاسفانه فقط دهنتون درگیر...وازاصل اسلام دورموندید
ببخشید کمی تند صحیتمی کنم ولی نمیدونید چقدرناراحت شدم..چنددقیقه قبل تلویزیون زیارت حصرت علی روپخش می کرد دلم گرفت وگریه کردم
ازغریب موندن حضرت علی گریه گرفت که وقتی مذهبیون ما به علی اصلی کم توجهند ازغیرمذهبیون چه انتظار
آبجی از شما بعیده اینجور استدلال کردن.....
عید غدیر مطعلق به همه ی شیعیان هست نه فقط عده ای از شیعه با دیدگاهای سیاسی خاص...!!!!!!!!!!!!
همه باید برای برپایی این جشن بزرگ اقدام کنیم.....
اگرم کم کاری صورت بگیره،شیعه مسئول هست نه یه گروه خاص از دیدگاه سیاسی.....
آبجی اعتقادات مذهبی از اعتقادات سیاسی حسابشون جداست......
اینکه میگم جدا نه اینکه منظورم این باشه که از هم متمایز باشن و از هم فاصله داشته باشناااااا....
نه اصلا منظورم این نیست.....
چرا که اعتقاد داریم سیاست ما عین دیانت ماست.....
اما اعتقادات مذهبی درصد بالایی از جامعه رو پوشش میده ولی اعتقادات سیاسی بسته به نوع و دیدگاه هر فرد فرق میکنه.....
یعنی چی؟؟؟
یعنی در مقابل اعتقادات مذهبی،اعتقادات سیاسی خیلی خیلی کم رنگ میشه و اصلا به چشم نمی یاد و میشه گفت اصلا دخیل نیست......
پس همه فارغ از دیدگاههای سیاسیشون برای اعتقادات مذهبی مایه میذارن.....
ربطی هم به دیدگاه سیاسی نداره....
پس همه مسئولیم.....

اما در مورد جشن و سرور،بچه ها توی همون تاپیک مراسم داشتن و مطالب خوبی هم گذاشته شد....
در مورد تاپیک مجزا هم ، شما یه نگاه به پایین همین صفحه بندازین....
توی قسمت تاپیک های مشابه میبینین که دیروز کربلایی حسام تاپیکی به مناسبت این عید زدن.....


در ضمن زیارتتون قبول.....
غربت مولا همیشه دردآور بوده....
ان شاالله گریه ی امشبتون برات کربلاتون باشه و عیدی که مولا توی این روز بهتون داده....
ان شاالله تشریف می برید نجف و اونجا مظلوم بودن حضرت رو از نزدیک می بینین.....

ما رو از دعای خیرتون محروم نفرمایین....
 

ساقي كوير

عضو جدید
شهادت حضرت امام سجاد عليه السلام تسليت باد...

شهادت حضرت امام سجاد عليه السلام تسليت باد...



Click this bar to view the full image.






حضرت امام سجاد(ع)

اسم مبارك آن بزرگوار علي است و مشهورترين القاب آن حضرت زين العابدين و سجّاد است و مشهورترين كنية او ابامحمد وابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زيرا پانزدهم جمادي الاول سال سي و هشت از هجرت به دنيا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت اميرالمؤمنين (ع) است و تقريباً بيست و سه سال به پدر بزرگوار زندگي كرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سي و چهار سال است.

حضرت سجّاد (ع) پدري چون حسين دارد و مادرش دختر يزدگرد پادشاه ايران است كه دست عنايت حق بطور خارق العاده اين دختر را به امام حسين مي رساند. شرافت اين زن آن است كه مادر نه نفر از ائمة طاهرين مي شود و چنانچه حسين (ع) اب الائمه است. اين زن نيز ام الائمه است. و اما از نظر فضايل انساني: امام سجّاد (ع) گرچه با اهل بيت عليهم السلام وجه اشتراك در همة فضايل دارند و هيچ فرقي ميان آنان از نظر صفات و فضايل انساني نيست، اما از نظر گفتار و كردار شباهت تامّي به جدشان اميرالمؤمنين عليه السلام دارد.
ايمان امام سجاد (ع)
اميرالمؤمنين (ع) در دعاي صباح مي گويد: يا من دل علي ذاته بذاته.
«اي كسي كه برهان وجود خود هستي.»
حضرت سجّاد نيز در دعاي ابوحمزة ثمالي مي گويد: بك عرفتك وانت دللتني عليك وعويني اليك ولولا انت لم أدرما انت.
«تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودي مرا بر خودت و دعوت نمودي به خودت و اگر نبودي، ترا نمي شناختم.»
اين گونه كمات منتهاي ايمان را مي رساند و اين همان ايمان شهودي است كه اميرالمؤمنين مي فرمايد: لو كشفت لي الغطاء ما ازددت يقينا.
«اگر بر فرض محال ممكن بود خدا را بر اين چشم ظاهري ديد و مي ديدم بر يقين من كه الآن به ذات مقدس حق دارم افزوده نمي شد.».
علم امام سجّاد (ع)
اگر اميرالمؤمنين عليه السلام مي گويد: «از من بپرسيد هرچه مي خواهيد كه به خدا قسم تمام وقايع را تا روز قيامت مي دانم، حضرت سجاد نيز مي گويد: «اگر نمي ترسيدم كه مردم در حق ما غلوّ كنند، وقايع را تا روز قيامت مي گفتم.»
 

Leily810

عضو جدید
سخنی از امام سجاد در رابطه با راستگوئی و وفا:

خيـر مفـاتيح الامـور الصـدق و خيـر خـواتيمها الـوفـاء
.
بهترين كليد گشايـش كارها, راستگـويـي, وبهتريـن مهر پايانـي آن وفاداري است.
 

کیانا احمدی

کاربر فعال
وفات حضرت زینب(س)

وفات حضرت زینب(س)

به دنیا آمده بود تا صبر را شرمنده کند، زینب (س) این اسطوره تاریخ را می گویم. آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه های زلالش کند. آمده بود تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد. آمده بود تا رسالت خود را به انجام برساند؛ مونس و یار برادر، سالار قافله حسینی و غم خوار اسیران باشد. آمده بود تا فریاد بلند مظلومان باشد؛ فریادی که پژواک آن هنوز هم از ورای تاریخ به گوش شنوای دل های حق جویان می رسد.


اسیران بر هودجی از خون نشسته بودند. با حسین آمده بودند و بی حسین بر می گشتند و سالار قافله، زینب بود؛ هر چند خمیده و شکسته دل، ولی به پاسداری از حقیقت ایستاده بود تا امتداد راه برادر باشد. وصیت برادر این بود که "زینبم، بعد از من مبادا روی بخراشی و گریبان بدری و جزع و فزع کنی." و زینب اکنون آرام چون شقایقی داغ دار با مصیبتی عظیم در دل همراه قافله شده بود.


زینب (علیهاالسلام) در خانه رفیع امامت رشد یافته، از لبان وحی علم آموخته، و در دامان کرامت پرورش یافته بود. او لباس پاکی و تقوا پوشیده بود و به آداب و اخلاق اسلامی مزین گشته بود. زینب (س) فصاحت و بلاغت را از علی، نجابت را از فاطمه، صبر و شکیبایی را از حسن و مظلومیت در عین ایستادگی را از حسین آموخته بود؛ او روح بلند و رضا بود.


حضرت زینب (س) در خضوع و خشوع و عبادت و بندگی، وارث پدر و مادر بود. او بیش تر شب ها را با عبادت و بندگی حضرت حق به صبح می رساند و همواره قرآن تلاوت می کرد. تهجد و شب زنده داری حضرت زینب (س) در طول حیات پربرکتش نشد؛ حتی در شب یازدهم محرم با آن همه رنج و خستگی و دیدن آن مصیبت های دلخراش هم به عبادت خدا پرداخت. حضرت سجاد (ع) می فرماید: " آن شب دیدم عمه ام بر سجاده نماز نشسته و مشغول عبادت است." و نیز از آن حضرت نقل شده که "عمه ام زینب با این همه مصیبت از کربلا تا شام، هیچ گاه نمازهای مستحبی را ترک نکرد" و نیز روایت می کنند: "چون امام حسین (ع) برای وداع با زینب (س) آمد، فرمود: خواهرم، مرا در نماز شب فراموش نکن."


زینب (علیهاالسلام) در ایام کودکی، با برادرش حسین (ع) انس و الفتی عجیب داشت و در کنار برادر، آرامش می یافت و دیده از دیدارش بر نمی بست و از حضور مبارکش دور نمی شد. روزی حضرت فاطمه (س) نزد پدر رفت و عرض کرد: "پدر جان، متعجبم از محبت فراوانی که میان زینب و حسین است. این دختر چنان است که بی دیدار حسین شکیبایی ندارد." رسول خدا (ص) چون این سخن بشنید، آه دردناکی از سینه برکشید و اشک دیده بر چهره روان کرد و فرمود: "ای روشنی چشم من، این دختر با حسین به کربلا خواهد رفت و به هزار گونه رنج و بلا گرفتار خواهد شد."


حضرت زینب (س) تنها 56 سال امانت الهی خویش را بر دوش کشید. نقل است که در اواخر عمر آن بانوی بزرگ، در مدینه منوره قحطی پیش آمد. عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب (س) در شام مزرعه ای داشت و ناچار به اتفاق همسر خود در آن دیار رحل اقامت افکند. حضرت در آن سرزمین بیمار شد و در همان جا روح خود، این امانت الهی را به صاحبش باز گرداند و با جسمی خسته از فراز و نشیب زمان و رنجور از جور مردمان به دیار باقی شتافت.


چشمانش را گشود و برای آخرین بار به دورترین نقطه خیره شد. در این مدت حتی یک لحظه چهره برادر از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتیاق بیش از پیش شعله کشید و یاد برادر تمام وجودش را پر کرده بود. لحظه وصال نزدیک بود. دوباره خیمه های آتش زده و سرهای بر نیزه، چشمانش را به دریایی از غم مبدل ساخت. زینب (س) پلک ها را روی هم گذاشت و زیر لب گفت: "السلام علیک یا ابا عبدالله" و به برادر پیوست.


عروج ملکوتی آن بانوی مکرمه بنا به قول مشهور در پانزدهم رجب سال 62 قمری رخ داد. اینک مزار شریفش، قبله عاشقان خاندان عصمت و طهارت در دمشق (سوریه) است.
به دنیا آمده بود تا صبر را شرمنده کند، زینب (س) این اسطوره تاریخ را می گویم. آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه های زلالش کند. آمده بود تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد. آمده بود تا رسالت خود را به انجام برساند؛ مونس و یار برادر، سالار قافله حسینی و غم خوار اسیران باشد. آمده بود تا فریاد بلند مظلومان باشد؛ فریادی که پژواک آن هنوز هم از ورای تاریخ به گوش شنوای دل های حق جویان می رسد.


اسیران بر هودجی از خون نشسته بودند. با حسین آمده بودند و بی حسین بر می گشتند و سالار قافله، زینب بود؛ هر چند خمیده و شکسته دل، ولی به پاسداری از حقیقت ایستاده بود تا امتداد راه برادر باشد. وصیت برادر این بود که "زینبم، بعد از من مبادا روی بخراشی و گریبان بدری و جزع و فزع کنی." و زینب اکنون آرام چون شقایقی داغ دار با مصیبتی عظیم در دل همراه قافله شده بود.


زینب (علیهاالسلام) در خانه رفیع امامت رشد یافته، از لبان وحی علم آموخته، و در دامان کرامت پرورش یافته بود. او لباس پاکی و تقوا پوشیده بود و به آداب و اخلاق اسلامی مزین گشته بود. زینب (س) فصاحت و بلاغت را از علی، نجابت را از فاطمه، صبر و شکیبایی را از حسن و مظلومیت در عین ایستادگی را از حسین آموخته بود؛ او روح بلند و رضا بود.


حضرت زینب (س) در خضوع و خشوع و عبادت و بندگی، وارث پدر و مادر بود. او بیش تر شب ها را با عبادت و بندگی حضرت حق به صبح می رساند و همواره قرآن تلاوت می کرد. تهجد و شب زنده داری حضرت زینب (س) در طول حیات پربرکتش نشد؛ حتی در شب یازدهم محرم با آن همه رنج و خستگی و دیدن آن مصیبت های دلخراش هم به عبادت خدا پرداخت. حضرت سجاد (ع) می فرماید: " آن شب دیدم عمه ام بر سجاده نماز نشسته و مشغول عبادت است." و نیز از آن حضرت نقل شده که "عمه ام زینب با این همه مصیبت از کربلا تا شام، هیچ گاه نمازهای مستحبی را ترک نکرد" و نیز روایت می کنند: "چون امام حسین (ع) برای وداع با زینب (س) آمد، فرمود: خواهرم، مرا در نماز شب فراموش نکن."


زینب (علیهاالسلام) در ایام کودکی، با برادرش حسین (ع) انس و الفتی عجیب داشت و در کنار برادر، آرامش می یافت و دیده از دیدارش بر نمی بست و از حضور مبارکش دور نمی شد. روزی حضرت فاطمه (س) نزد پدر رفت و عرض کرد: "پدر جان، متعجبم از محبت فراوانی که میان زینب و حسین است. این دختر چنان است که بی دیدار حسین شکیبایی ندارد." رسول خدا (ص) چون این سخن بشنید، آه دردناکی از سینه برکشید و اشک دیده بر چهره روان کرد و فرمود: "ای روشنی چشم من، این دختر با حسین به کربلا خواهد رفت و به هزار گونه رنج و بلا گرفتار خواهد شد."


حضرت زینب (س) تنها 56 سال امانت الهی خویش را بر دوش کشید. نقل است که در اواخر عمر آن بانوی بزرگ، در مدینه منوره قحطی پیش آمد. عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب (س) در شام مزرعه ای داشت و ناچار به اتفاق همسر خود در آن دیار رحل اقامت افکند. حضرت در آن سرزمین بیمار شد و در همان جا روح خود، این امانت الهی را به صاحبش باز گرداند و با جسمی خسته از فراز و نشیب زمان و رنجور از جور مردمان به دیار باقی شتافت.


چشمانش را گشود و برای آخرین بار به دورترین نقطه خیره شد. در این مدت حتی یک لحظه چهره برادر از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتیاق بیش از پیش شعله کشید و یاد برادر تمام وجودش را پر کرده بود. لحظه وصال نزدیک بود. دوباره خیمه های آتش زده و سرهای بر نیزه، چشمانش را به دریایی از غم مبدل ساخت. زینب (س) پلک ها را روی هم گذاشت و زیر لب گفت: "السلام علیک یا ابا عبدالله" و به برادر پیوست.


عروج ملکوتی آن بانوی مکرمه بنا به قول مشهور در پانزدهم رجب سال 62 قمری رخ داد. اینک مزار شریفش، قبله عاشقان خاندان عصمت و طهارت در دمشق (سوریه) است.



 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
آین الفاطمیون(به مناسبت ایام شهدت حضرت زهرا(س))

آین الفاطمیون(به مناسبت ایام شهدت حضرت زهرا(س))

سلام
شهادت حضرت زهرا را به تمام دوستان تسلیت عرض میکنم




بی تو چه کند مولا، یا فاطمه‌الزهرا ***************افتاده علی از پا، یا فاطمه‌الزهرا
وقت است که از رحمت، دستی ز علی گیری******** کافتاده ز پا مولا، یا فاطمه‌الزهرا
بعد از تو علی از پای، افتاد وز غم خو کرد*********** با خانه‌نشینی‌ها، یا فاطمه‌الزهرا
رفتی و علی بی تو، بیت‌الحَزَنی دارد************** پر شور و پر از غوغا، یا فاطمه‌الزهرا

چون محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید
تنهاست علی، تنها، یا فاطمه‌الزهرا
شب‌ها به مزار تو، می‌سوزد و می‌گرید
چون شمع ز سر تا پا، یا فاطمه‌الزهرا


بر خاک مزار تو، خون ریخت به جای اشک********** از دیده خون پالا، یا فاطمه‌الزهرا
بر خرمن جان او، چون شعله شرر می‌زد*********** می‌ریخت چو آب، اسماء، یا فاطمه‌الزهرا
دامان علی از اشک، گردید پر از کوکب ************در آن شب محنت‌زا، یا فاطمه‌الزهرا
هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم*********** هم قبر تو ناپیدا، یا فاطمه‌الزهرا
 
آخرین ویرایش:

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها






بسم الله الرحمن الرحیم

یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ
صَابِرَهً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ
أَبُوکِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ‏ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ
إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ‏
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ‏
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ‏
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ‏
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ‏
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَهَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ‏
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَهَ وَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ‏
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّهُ الْمَرْضِیَّهُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَهُ الزَّکِیَّهُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّهُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّهُ النَّقِیَّهُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَهُ الْعَلِیمَهُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَهُ الْمَغْصُوبَهُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَهُ الْمَقْهُورَهُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَهُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکِ وَ عَلَى رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ‏
أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکِ وَأَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّرَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏
وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏
وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏
وَ مَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏
وَ مَنْ قَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏
لِأَنَّکِ بَضْعَهٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ کَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏
أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِکَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَیْهِ‏
مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَیْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَیْتِ‏ مُبْغِضٌ لِمَنْ
أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً وَ حَسِیباً وَ جَازِیاً وَ مُثِیباً

ترجمه زیارت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها


اى آن که خدایى که تو را خلق کرد پیش از خلقت بیازمود و در آن آزمایش بر هر گونه بلا و مصیبت تو را شکیبا و بردبار گردانید.

و ما چنین پنداریم که دوستان شما هستیم و مقام بزرگى شما را تصدیق مى‏کنیم و بر هر دستور و تعلیمات الهى که پدر شما و وصیّش که درود حق بر او و آلش باد براى ما آورد صبور و مطیع خواهیم بود
پس ما درخواست مى‏کنیم هرگاه که مصدق و مؤمن به شما هستیم که ما را بواسطه این تصدیق به رسول و وصیش خدا به شما ملحق فرماید.
تا به ما مژده رسد که بواسطه دوستى شما ما را از گناهان پاک سازد
سلام بر تو اى دختر رسول خدا سلام بر تو اى دختر پیغمبر خدا.
سلام بر تو اى دختر حبیب خدا سلام بر تو اى دختر دوست خاص خدا.
سلام بر تو اى دختر بنده خالص خدا سلام بر تو اى دختر امین خدا سلام بر تو اى دختر بهترین خلق خدا .
سلام بر تو اى دختر بهترین پیغمبران و رسولان و فرشتگان خدا .
سلام بر تو اى دختر بهترین خلق سلام بر تو اى سیده زنان عالم از اولین و آخرین.
سلام بر تو اى زوجه ولى خدا (امیر المؤمنین) و بهترین تمام خلق بعد از رسول خدا.
سلام بر تو اى مادر حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت.
سلام بر تو اى صدیقه طاهره که به راه دین شهید گردیدى.
سلام بر تو اى آنکه خدا از تو خوشنود و تو از خدا خوشنودى.
سلام بر تو اى صاحب فضیلت‏و پاکیزه صفات سلام بر تو اى انسیه حوراء.
سلام بر تو اى ذات متقى پاک گوهر سلام بر تو اى آنکه به الهام خدا دانا بودى.
سلام بر تو اى مظلوم (و داراى عصمت) که حق تو را غصب کردند.
سلام بر تو اى ستم کشیده و مقهور دشمنان دین.
سلام بر تو اى فاطمه دختر رسول خدا و رحمت و برکات حق بر تو باد.
درود خدا بر تو و بر جسم و جان تو باد. گواهى مى‏دهم که چون تو از جهان رفتى با مقام یقین و دلیل روشن از جانب پروردگار بودى و هر که تو را مسرور و شاد ساخته.
رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد را شاد ساخته و هر که در حق تو جفا و ظلم کرد به رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد ظلم و جفا کرده.
و هر که تو را آزرده کرد رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد را آزرده است.
و هر که به تو پیوست به رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد پیوسته.
و هر که از تو بریده از رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد بریده است.
زیرا تو پاره تن پیغمبر و روح مقدس آن بزرگوارى خدا را گواه مى‏گیرم و رسول او و فرشتگان را که من از آن کس راضیم که شما از او راضى هستید و خشمگینم از هر که شما از او خشمگین هستید.
بیزارم از آنکه شما از او بیزارید دوستم با آن که شما با او دوستید و دشمنم با هر که شما با او دشمنید.
ناراضیم از هر که شما از او ناراضى هستید و محبوب من است هر که محبوب شماست و بر صدق گواهى من خدا کافى است.
که گواه و محاسب و جزا دهنده و ثواب بخشنده است.
خدا را گواه مى‏گیرم و پیغمبران و فرشتگان را خدا را گواه مى‏گیرم و فرشتگان را که من دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما و با هر که محاربه کند با شما محاربم.
من اى مولاى من به مقام عصمت و عظمت تو و پدر بزرگوارت و شوهر و فرزندانت که پیشوایان دین منند یقین دارم.
و به ولایت و امامت شما ایمان دارم و ملتزم اطاعت شما هستم.
گواهى مى‏دهم که دین همان است که آنها راست و حکم خدا همان حکم است که آنها کنند و آنها حکم خدا را البته به خلق رسانیدند.
و امت را به راه خدا به طریق حکمت و برهان و پند و اندرز نیکو دعوت کردند و از ملامت لائمان نیندیشیدند.
و درود بر تو و بر پدر بزرگوار و شوهر و ذریه و فرزندانت که امامان پاک گوهرند اى پروردگار درود فرست بر محمد (ص) و اهل بیتش و درود فرست بر بتول طاهره و صدیقه معصومه باتقواى پاکیزه روح که از خدا راضى است و خدا از او راضى است پاک گوهر با رشد و هدایت و مظلوم و مقهور امت که حقش را غصب و ارثش را منع کردند و استخوان پهلویش را شکستند و به شوهرش ستم نمودند و فرزندش را شهید کردند.
اى خدا فاطمه دخت رسول توست و پاره تن و باطن قلب و جگر گوشه پیغمبر توست.
تحیت و درود از توبر او باد و او تحفه گرانبهاى توست که خاصه به وصى رسولت اعطا فرمودى و حبیب حضرت مصطفى و قرین حضرت مرتضى و بزرگ زنان عالم و بشارت دهنده اولیاء و ملازم ورع و زهد. و سیب باغ فردوس و بهشت خلد تو مولدش را به شرف زنان بهشتى شرافت دادى و انوار ائمه طاهرین را از نسل پاک او مقرر داشتى و در برابرش پرده نبوت را بیاویختى.
پروردگارا درود فرست بر او درودى که مقامش نزد تو بیفزاید و نزد تو شرافت یابد و از مقام رضا و خشنودیت منزلت گیرد از ما تحیت و سلام به روح پاک آن بزرگوار برسان و بواسطه دوستى و محبت او ما را فضل و احسان و رحمت و مغفرت کرامت فرما که تو اى خدا داراى مقام عفو با لطف و کرامتى.
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز

علی(علیه‌السلام) آهسته به بالین فاطمه‌اش آمد. چهره فاطمه(سلام‌الله‌علیها) چون ماه می‌درخشید. در شب آمده بود تا آسایش را به ارمغان آورد؛ اما در سیمای خود، غصه‌های او را منعکس می‌کرد. تمامی مصیبت‌های فاطمه(سلام‌الله‌علیها) از برابر دیدگانش گذشت. بدن را در محل غسل قرار داد. اکنون فاطمه(سلام‌الله‌علیها) بی‌حرکت در برابرش قرار داشت و او می‌خواست در آن دل شب، نقشی دیگر از مظلومیت خود و خاندانش را، بر صفحه تاریخ ترسیم کند.
اسماء آب را به دست علی(علیه‌السلام) داد. علی(علیه‌السلام) به خود آمد و بر پیکر فاطمه(سلام‌الله‌علیها) آب ریخت. اشک با آب درآمیخته بود و صدای آب، آهنگ ناله‌های علی(علیه‌السلام) شده بود. احساس می‌کرد که گل پژمرده‌اش هزاران زخم، از فصل سرد، بر تن دارد که یکی از آن‌ها را نیز به او نگفته است. می‌خواست فریاد بزند؛ اما چه کند که نمی‌تواند. علی(علیه‌السلام) بنا به وصیت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) بدن او را از روی پیراهن غسل داد و بعدها علت آن را اینگونه بیان کرد:
- من، فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را در لباسش غسل دادم ... زیرا به خدا سوگند! او مبارکه، طاهره و مطهره بود.
علی(علیه‌السلام) با سِدر و کافور بهشتی بدن فاطمه را غسل داد. حسین(علیه‌السلام) که گویا خود شاهد این منظره جانگداز، در آن شب تاریک بوده است، چنین می‌گوید:
- (پدرم) با هر یک از مواد مربوط به غسل، پنج بار (مادرمرا) غسل داد و در آخرین بار مقداری کافور در آن قرار داد و با پارچه‌ای سراسری، پیکر را پوشاند، به گونه‌ای که این پارچه زیر کفن قرار گرفت و سپس فرمود:
پروردگارا! این بنده توست و دختر برگزیده و بهترین آفریده توست. خدایا! پرسش‌های قبر را بر زبان او جاری کن و گفته‌هایش را محکم و استوار قرار ده و بر درجات او بیفزا و او را با پدرش همدم و همراز گردان!
مراسم غسل پایان یافت و گل نشکفته پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در میان پارچه‌ای سفید پیچیده شد. این لباس، در چنین سنینی برای فاطمه(سلام‌الله‌علیها) مناسب نبود. تنها بندهای کفن مانده بود که آخرین ارتباط فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را، با جهان تیره و تار قطع‌کند. دست‌های مقدس علی(علیه‌السلام) می‌رفت که بندهای کفن را نیز محکم کند که ناگهان چشمش به نگاه‌های پرتمنای کودکان افتاد. تقاضایی در چشمانِ به گودی نشسته کودکان موج می‌زد. نیاز به سخن گفتن نبود و تنها نگاه خسته کودکان، حکایت‌های بی‌شماری را بر قلب علی(علیه‌السلام) می‌نشاند.

می‌دانست غم بی‌مادری، چه به روز کودکان نونهالش آورده است؛ آن هم مادری همچون فاطمه(سلام‌الله‌علیها) و کودکانی همچون کودکان او؛ همه در اوج مظلومیت و معصومیت. علی(علیه‌السلام) می‌دانست که در دل‌های کودکان، چه قیامتی برپاست. می‌دانست که تا کنون هر چه غم و غصه دیده‌اند، در خود ریخته‌اند و اکنون اگر لحظه‌ای دیگر صبرکند، شاید دل‌های کوچکشان از فرط غصه بترکد. ازاین رو، پیشاز آن‌که بندهای کفن را محکم کند، با صدایی که از شدت گریه و ناله، گرفته و خراشیده شده بود فرمود:

- ای حسن! ای حسین! ای زینب! ای ام‌کلثوم! بیایید و برای آخرین بار، با مادرتان خداحافظی کنید که هنگام جدایی فرا رسیده است، تا بار دیگر او را در بهشت ملاقات کنید!
لبان پدر که از هم گشوده شد، کودکان تا پایان، آن را خوانده بودند. لحظه‌ای، صحنه جانگدازی در آن حجره کوچک و زیر نور کمرنگ چراغ پدید آمد که آسمان و زمین را متغیر کرد. فرشتگان در آن سوی عرش به شدت می‌گریستند و ملکوتیان در برابر این صحنه جانخراش، دامن چاک می‌کردند. کودکان، بیپروا خود را روی پیکر مادر افکنده بودند و همراه یکدیگر فصلی از غمبارترین عاشقانه‌ها را می‌سرودند. کودکی چشم‌هایش را بر پاهای مادر می‌مالید. دیگری، سر خود را به سینه او نهاده بود و نونهالی دیگر، با اشک و آه با مادر خویش به دردِ دل پرداخته بود. علی(علیه‌السلام) بیطاقت شده بود. گویی آخرین رمق‌های او، با شدت، از ذره ذره وجودش خارج می‌شود. ناگهان در برابر دیدگان علی(علیه‌السلام) زیباترین جلوه محبت و عشق پدیدار شد. خود او می‌گوید:
در آن هنگام، خدای را شاهد می‌گیرم که فاطمه(سلام‌الله‌علیها) نیز، ناله‌ای جانسوز سر داد و دست‌های خویش را از کفن بیرون آورده حسن و حسین(علیه‌السلام) را برای مدتی، به سینه چسبانید.
خدایی که از درخت خشکیده برای مریم عذراء(سلام‌الله‌علیها) خرمای تازه مهیا کرده بود، اینک چنین قدرتی را در اختیار فاطمه(سلام‌الله‌علیها) نهاده بود؛ فاطمه‌ای که مریم به کنیزی‌اش افتخار می‌کند.
علی(علیه‌السلام) اگر لحظه‌ای دیگر تعلل می‌کرد، آسمان و زمین به هم می‌ریخت. ناگهان ندایی میان آسمان و زمین شنید که می‌گفت:

- علی! آن‌ها را از روی بدن مادر بردار که فرشتگان آسمان نیز در این مظلومیت گریانند!
گریه و زاری شخصیت‌هایی همچون حسن(علیه‌السلام) و حسین(علیه‌السلام) که حجت خدا در زمین هستند، روی پیکر فاطمه‌ای که به یمن وجودش آسمان‌ها و زمین آفریده شده است بی‌تردید، دل سنگ را نیز، آب می‌کند.
علی(علیه‌السلام) پیش آمد و با مهربانی کودکان را از بدن مادرشان جدا کرد، درحالی‌که کفن فاطمه(سلام‌الله‌علیها) در دریایی از اشک کودکان شناور بود. بندهای کفن را محکم کرد و چهره او را از مقابل دیدگان خونبار کودکان پوشانید. اینک بدن فاطمه(سلام‌الله‌علیها) آماده نماز بود. بر بدن او کسی جز علی(علیه‌السلام) نمی‌توانست نماز بخواند؛ چرا که معصوم باید بر معصومه، نماز بگذارد. گروهی از نزدیکان و دوستداران اهلبیت نیز، در پناه تاریکی شب، خود را به خانه علی(علیه‌السلام) رسانده بودند. آنشب، خانه علی بهترین بندگان خدا را در درون خود جای داده بود.
در گوشه‌ای، سلمان، عمار یاسر، ابوذر غفاری، مقداد و حذیفه ایستاده بودند که در زمره والاترین صحابی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) شمرده می‌شدند و در سویی دیگر، عبداللَّه بن مسعود، عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، عقیل، زبیر و بُریده بودند که قلبشان به عشق و محبت خاندان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌تپید.
علی(علیه‌السلام) پیشاپیش دیگران ایستاد و سایرین در پشت سرش صف کشیدند. نماز آغاز شد، گویی خیل جن و ملک نیز به امامت علی(علیه‌السلام) به نماز ایستاده‌اند. همه در ملکوت بودند. دل به آسمان‌ها سپرده بودند و تلألؤ نیاز آن‌ها، عرش را روشن کرده بود. پس از چند لحظه علی(علیه‌السلام) در میانه نماز فرمود:
خدایا! من از دختر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تو خشنودم ... تو انیس او باش! پروردگارا! مردمان از او بریدند، پس تو با وی بپیوند! خدایا! به او ستم شده است، پس تو قضاوت کن که تو بهترین حکم کنندگانی!
چشمی نبود که نگرید و سینه‌ای نبود که از این غسل و نماز مظلومانه، چون فلزی گداخته، نجوشد؛ اما ناله در سینه‌ها حبس شده بود. کسی نمی‌توانست فریاد بزند؛ چرا که نباید دیگران پی ببرند.
پیکر مقدس فاطمه(سلام‌الله‌علیها) بر دوش یاران نزدیک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تشییع شد؛ اما تاریخ به یاد ندارد که جنازه به کدام سوی مدینه، در حرکت بود. آیا در آنشب تاریخی، به سوی قبرستان بقیع می‌رفت، یا جوار پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مدفن او بود و یا در همان حجره دفن شد.




واقعا بر علی چه گذشت؟!!!
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای اگر فاطمه - علیهاالسلام - نفرین می‌کرد؟!


ابن شهر آشوب از شیخ طوسی نقل کرده که در کتاب «اختیار معرفة الرجال» از امام صادق علیه السلام و سلمان فارسی، چنین آورده است:
وقتی امیرمومنان علی علیه السلام را از خانه‌اش بیرون آوردند، فاطمه علیهاالسلام از منزل خارج شد و به سر تربت پاک پیامبر اکرم حضور یافت و خطاب به مردم فرمود: دست از پسر عمویم بردارید! سوگند به خدایی که محمد را به حق و راستی فرستاد و به پیامبری برانگیخت، اگر دست از او برندارید، گیسوانم را افشان می‌کنم، پیراهن پیامبر خدا را بر سر می‌گذارم و با ناله و شیون به خدای متعال، شکایت می‌کنم. به خدا سوگند! شتر صالح، نزد خدای متعال شریف‌تر و بزرگوارتر از فرزندانم نیست.
سلمان گفت: به خدا سوگند! در این هنگام دیوارهای مسجد را دیدم که از بنیان بلند شد. به گونه‌ای که عبور از زیر آنها میسر بود. لذا نزدیک فاطمه رفتم و عرض کردم: بانویم و سرورم! خداوند تبارک و تعالی، پدرت را پیامبر رحمت قرار داد. بنابراین شما، دردآور و بلاخیز نباشید. فاطمه آرام گرفت و دیوارهای مسجد به جای خود بازگشتند. به گونه‌ای که گرد و خاک از آنها برخاست و بینی ما را آکنده ساخت.
در برخی روایات هم آمده که حضرت علی علیه السلام به سلمان فرمود که به زهرا بگو علی می‌گوید نفرین نکن که خانم دو سرا نفرین نمی‌کند.
کلینی با سند خود از ابوجعفر علیه السلام، نقل کرده که فرمود:
به خدا سوگند! اگر فاطمه – علیهاالسلام - گیسوانش را افشان می‌کرد، همه آنها نابود می‌شدند.




اطاعت از امام

اطاعت بی چون و چرا از امام زمان خویش از درسهای دیگری است که باید از ایشان گرفت. زمانی که سلمان از طرف امیرالمؤمنین خدمت حضرت زهرا آمد که نفرین نکند، ابتدا حضرت نپذیرفت و فرمود: آنها قصد جان علی را دارند و من نمی توانم صبر کنم... در اینجا سلمان عرضه داشت که امام مرا فرستاده، وقتی حضرت پیام امام را شنید فرمود: حال که چنین است می روم و صبر می کنم و سخنش را گوش می دهم و از او اطاعت می کنم.
 
آخرین ویرایش:

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است . فاطمه یک زن بود ، آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد.تصویر سیمای او را پیامبر ، خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه ابعاد گوناگون « زن بودن » نمونه شده بود.
مظهر یک دختر در برابر پدرش
مظهر یک همسر در برابر شویش
مظهر یک مادر در برابر فرزندانش
مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش
وی خود یک امام است.یعنی یک نمونه مثالی ، یک تیپ ایده آل برای زن ، یک اسوه ، یک شاهد برای هر زنی که می خواهد شدن خویش را خود انتخاب کند.او با طفولیت شگفتش ، با مبارزه مدامش در دو جبهه داخلی و خارجی ، در خانه پدرش ، خانه همسرش ، در جامعه اش ، در اندیشه و رفتار و زندگی اش ، چگونه بودن را به زن پاسخ می داد.
نمی دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟ خواستم از بوسوئه تقلید کنم ، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی ، از مریم سخن می گفت.گفت هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم ، داد سخن داده اند.هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب ، ارزش های مریم را بیان کرده اند.هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان ، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاه شان را بکار گرفته اند.هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان ، چهره نگاران و پیکره سازان بشر ، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند.اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوشش ها و هنرمندی های همه در طول این قرن های بسیار ، به اندازه این کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را بازگویند که :

« مریم مادر عیسی است »

و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم ، باز درماندم :
خواستم بگویم
فاطمه دختر خدیجه بزرگ است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم
فاطمه دختر محمد (ص) است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم
فاطمه همسر علی (ع) است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم
فاطمه مادر حسین است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم
فاطمه مادر زینب است
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه ، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه ، فاطمه است.
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
زهد فاطمه علیهاالسلام و اسلام شمعون یهودی




وقتی قرار شد مسلمان تازه وارد را طعامی دهند و طعامی یافت نشد سلمان به در خانه حضرت زهرا آمد؛ آن حضرت فرمودند: سلمان! سه روز است که خود و فرزندانم گرسنه ایم و چیزی در خانه نداریم اما خیر را از خود بر نمی گردانم. اینک بیا این چادر مرا بگیر و به سراغ خانه شمعون یهودی برو و پیغام مرا برسان و بگو این چادر فاطمه است او می گوید: در مقابل آن به طور رهن سه کیلو خرما و سه کیلو جو بدهید، إن شاء الله پول آن را می پردازم. سلمان می گوید من چادر را به شمعون دادم و پیغام فاطمه سلام الله علیها را رساندم شمعون چادر را گرفت و مرتب آن را در دستش نگه داشت و خیره شد و پاره ها و وصله های آن را دید و چشمانش پر از اشک گردید و چنین گفت: یا سلمان هذا هم الزهد فی الدنیا... ای سلمان! این چادر نشانه زهد فاطمه در دنیاست این دین همان است که موسی در تورات به ما خبر داده؛ سپس شهادتین گفت و در ایمانش ثابت قدم گشت
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماجرای اذان گفتن بلال


شروع كرد با پیامبر درد دل كردن:
- مولایم! تو كه رفتى، همه چیز عوض شد. بین سفید و سیاه و آقا و غلام فرق گذاشتند. دیگر، از سیاهان و مظلومان حمایت نمى‏شد. من كه مؤذّنت بودم؛ شدم یك غریبه نامحرم. من كه هیچ، خیلى‏ها این طور شدند. حتى برادرت على. مظلومیت او از من هم بیشتر بود. خودم دیدم كه طنابى به گردنش آویخته، سوى مسجد مى‏كشیدند. از فاطمه‏ات كه نپرس! بعد از آن كه بین در و دیوار قرارش دادند؛ زمین گیر شد. وقتى كه میخِ در به سینه دردمند و پر اسرارش فرو رفت، شد مادر یك شهید.

هنگامى كه فهمید شوهرش را مى‏برند، ناله كنان به دنبالش دوید و گفت:
- نمى‏گذارم همسرم را ببرید!
بعد از على و دخترت، سراغ من نیز آمدند. آن روز كه من را با دستان بسته برده بودند، گفتند:
- بیعت كن!
گفتم: من فقط با جانشین رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم بیعت مى‏كنم. منظورم را فهمیدند. به گریبانم چنگ آویختند. با توبیخ و سرزنش گفتند:
- این است پاداش كسى كه تو را از شكنجه قریش نجات داد؟
برق شمشیرهاى برهنه آنان به هراسم انداخته بود. هرچه بود، صبر كردم و گفتم:
- اگر خلیفه مرا براى خدا آزاد كرده، پس براى خدا از من دست بردارد.
اما آنها دست بردار نبودند. خواستند تا اذان بگویم. اگر قبول مى‏كردم، راضى مى‏شدند. ولى نپذیرفتم. خطاب به آنها گفتم:
- عهد بسته‏ام كه جز براى پیامبر، اذان نگویم.
گریبانم را همچنان گرفته بودند. شروع كردند به دشنام دادن. آنگاه در حالى كه از خشم به خود مى‏پیچیدند، فریاد كشیدند:
- حالا كه بیعت نمى‏كنى؛ حق ندارى در مدینه بمانى!
چاره نبود. دیگر مجبور شدم با مدینه وداع كنم و مدتى آواره سرزمین شام گردم. آنجا نیز بى‏تو نبودم. همواره روح و روانم به یاد تو و شهر تو مى‏تپید تا این كه خودت در آن شب نورانى دعوتم كردى:
«بلال! آیا هنوز وقت آن نرسیده است كه من را زیارت كنى؟!»
فاطمه‏علیها السلام روى بسترش افتاده بود. از شدت درد و تب به خود مى‏پیچید. گونه‏هاى دردكشیده و نیلوفرى‏اش، استخوانى شده بود. نگاههایش كم سو و بى‏رمق به نظر مى‏رسید. در حالى كه وجودش را هزاران درد و غم فراگرفته بود، پلك‏هاى سنگینش را برداشت و نگاه تبدارش را به اطرافیان دوخت و غمگینانه فرمود:
- دوست دارم صداى مؤذّن پدرم را بشنوم!
سخنش دهان به دهان به گوش بلال رسید. بلال در مقابل تقاضاى دختر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم چه مى‏كرد؟ لحظه‏اى به خود فرو رفت. غوغایى در درونش به تلاطم آمده بود. تمام حوادث و رویدادهاى گذشته از پیش چشمانش عبور كرد. بعد از چند لحظه سكوت و تفكر، سرش را برداشت. حسّ ملامتگرى در چهره‏اش نمایان شد. نگاهش به مأذنه مسجد افتاد. گلدسته‏ها زیبا و دوست داشتنى به نظرش آمد. در حالى كه به مأذنه اشاره مى‏كرد، زمزمه كرد:
- یكبار دیگر براى شادمانى یادگار پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بر فراز این گلدسته‏ها مى‏روم و «بانگ توحید» را اعلام مى‏كنم!
خودش را به یكى از آن گلدسته‏ها رساند. به آسمان آفتابى شهر، چشم دوخت. خورشید، نور آتشینش را بر فضاى دم كرده شهر گسترانیده بود. رو به كعبه ایستاد. دستهایش را تا گوشش بالا آورد. در حالى كه نگاهش با افق گره خورده بود، فریاد برآورد:
- اللّه اكبر! اللّه اكبر! اللّه اكبر! اللّه اكبر!

ساكنان شهر، مدتها صداى بیدارگر او را نشنیده بودند. همه با شادمانى از خانه‏هایشان بیرون آمدند. خاطره عصر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در ذهنها تداعى شد. یكبار دیگر نور امید و رهایى بر دلهاى مردم شهر تابید. و خیلى زود، همهمه‏اى شهر را فرا گرفت.

صداى بلال به گوش یادگار پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نیز رسید. با شنیدن بانگ اذان، كبوتر خیال بانو به دوران شكوهمند پدرش سفر كرد. با زنده شدن خاطره‏هاى شیرین آن زمان، سرشك غم، در چشمان سرخگون و تبدارش حلقه زد. چند قطره اشك از بركه دیدگانش به صورت استخوانى و درد كشیده‏اش فروغلتید.
فرازهاى اذان پى در پى بر فضاى شهر به طنین مى‏آمد. فاطمه نیز همنواى با آن، به گذشته‏هاى نه خیلى دور سیر مى‏كرد. آه نفس‏گیرى از سینه مجروح و پر التهابش بیرون مى‏شد. مؤذّن كه به جمله «اشهد انّ محمّداً رسول اللّه» رسید؛ تاب و قرار فاطمه نیز تمام شد. همزمان با ناله‏اى غمگینانه، به زمین افتاد. چند لحظه بعد، صداى اضطراب‏آمیزى از پایین مأذنه، بلال را به خود آورد:
- بلال! خاموش باش كه دختر رسول خدا از دنیا رفت.
مؤذّن صدایش را قطع كرد. هماندم خودش را كنار بستر دختر رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله وسلم رساند. فاطمه هنوز به هوش نیامده بود. مؤذن كنار بستر یادگار پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به انتظار نشست. اشك در گودى چشمان مضطرش حلقه زده بود. لحظاتى بعد، اندك اندك پلك‏هاى فاطمه بالا رفت و نگاه مهرآمیز و دردآلودش به چهره پریشان مؤذن نشست و فرمود: - بلال! اذانت را تمام كن.
ولى بلال دیگر توان بالا رفتن بر مأذنه مسجد را نداشت. اهل مدینه نیز در هاله‏اى از سرگردانى و حیرت فرو رفته بودند. آنها از همدیگر مى‏پرسیدند: چرا بلال اذانش را تمام نكرد؟!
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
فردا مدینه نشنود آوای گریه ام؛

غزل مرثیه ای از علی انسانی

گل، بر من و جوانی من گریه می کند
بلبل به خسته جانی من گریه می کند

از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می کند

از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه می کند

گل های من هنوز شکوفا نگشته اند
شبنم به باغبانی من گریه می کند

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه می کند

گردون، که خود کمان شده با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می کند

این آبشار نیست که ریزد که چشم کوه
بر چهره خزانی من گریه می کند

فردا مدینه نشنود آوای گریه ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می کند

 
بالا