Goonay
عضو جدید
حجاب و عفاف, مرورى دوباره
قسمت اول
ناهيد طيبى
سخن آغازين
خورشيد حقيقت همواره در آسمان دلهاى باورمند طلوع مى كند و با حـضـور نور, ظلمتـهاى ضـلالت غروب مى كند. از آن روز كه بـاغبـان هدايت, محمد(ص), پاى بـر گلستان هستى نهاد, بـا دستان الهى خود بـذر حقيقت را در سرزمين وجود انسانها بـيافشاند و معرفت را كه دردانه گمشده فطرتها بود, به ارمغان آورد.
آرى; از آن روز گلهاى بينش و بصيرت يكى پس از ديگرى شكفتند و در گستره گيتى عطرافشانى كردند. او نماز را آورد تا ستونى محكم براى بناى انسانيت باشد و تنديسى براى تقوا ساخت بـا حكم روزه, و حـج را كه كنگره اى همه ساله بـود, تـا مسلمانان دين بـاور بـه زيارت خدا و بندگان خدا روند و ... .
و آن گاه كه اكسير معرفت در جان مومنان جـاى گرفت و بـرجـهاى بـلند اصول دين و فروع آن از منظر آنان هويدا گشـت, حـكمى ديگر آمد. حكمى به عظمت همه زيباييها و حكمتها; حكم حجاب.
در مدينه, آنجـا كه مدنيت و تـمدن جـلوه گر مى شـود, بـايد بـا قانونهاى انسانى و الهى زيست و ((حجـاب)) , قانونى است الهى كه تجلى تمدن است.
رسـول خـدا(ص), آن گـاه كـه شـناخـت و معـرفـت, ميهمان دلهاى مسلمانان شد, حكم حجـاب را آورد; تـا بـا آگاهى و بـصيرت آن را پذيرا بـاشـند; يعنى احـكام ديگر در مكه بـيان شـد و حـجـاب در مدينه النبى.
در اين بحـث از جـمله بـه اين مبـاحـث پـرداخـتـه خـواهد شد:
عفاف و حجاب و تعريف آنها, فلسفه حجاب و آثار فردى و اجتماعى آن, ريشه يابى بى حجابى و بدحجابـى در غرب و شرق, بـويژه كشورهاى اسلامى و محدوديتهاى حجاب و تطبيق با جامعه امروز.
حجاب و عفاف و تعريف آنها
حجاب و عفاف به عنوان دو ارزش در جامعه بـشرى و بـويژه جوامع اسلامى مطرح اسـت. همواره اين دو واژه در كنار هم بـه كار بـرده مى شوند و در نگاه اول بـه نظر مىآيد هر دو بـه يك معنا بـاشند, اما با جستجو در متون دينى و فرهنگنامه ها بـه نكته قابـل توجهى مى رسيم و آن تفاوت اين دو واژه است.
در بـرخى كتـب لغت حجاب را اين گونه تـعريف كرده اند: الحجاب:
المنع من الـوصـول(1); حـجـاب يعـنى آنچـه مانع رسـيدن مى شـود.
برخى گفته اند: حجب و حجاب هر دو مصدر و بـه معناى پنهان كردن و منع از دخول است.(2)و به عنوان شاهد آيه شريفه ((و من بـيننا و بينك حجاب)) (3)را ذكر كرده اند.
در ديگر كتـابـهاى لغت حجـاب را بـه معناى ((پـرده)) آورده و نوشته اند: امرإه محجوبـه(محجبـه); زنى كه پوشانيده است خود را به پوشاندنى.(4)
بـا تـوجه بـه معانى ذكرشده درمى يابـيم حجاب امرى ظاهرى و در ارتبـاط بـا جسم است, اگر چه اين پـوشش بـرخاسته از اعتقادات و باورهاى درونى افراد است, ولى ظهور در نشئه مادى و طبيعى دارد; يعنى پوشش ظاهرى افراد و بـويژه زنان را حجاب مى گويند, كه مانع از نگاه نامحرم به آنان مى شود.
عفاف نيز داراى معانى گوناگونى است, كه در مجموع تعريف كاملى را بـه ما خـواهد داد. راغـب اصـفـهانى در ((مفـردات القـرآن)) مى نويسد: العفه حصول حاله للنفس تـمتـنع بـها عن غلبـه الشهوه; (5)عفت حالتى درونى و نفسـانى اسـت كه تـوسـط آن از غلبـه شهوت جلوگيرى مى شود.
البته قابـل ذكر است كه در قرآن كريم از واژه عفت در دو معنا استفاده شده است; گاه بـه معناى خودنگهدارى و پـاكدامنى است كه در مورد برخى افـراد آمده اسـت, مانند; و ان يسـتـعـفـفـن خـير لهن(6)و: وليستعفف الذين لا يجدون نكاحا.(7)
در ادامه تـوضيح بـيشتـرى در بـاره اين آيات خـواهد آمد. گاه ((عفت)) به معناى قناعت آمده و مسايل مالى مورد نظر است, نظير; و من كان غنيا فليستعفف و من كان فقيرا فليإكل بالمعروف(8); و آن كس كه توانگر است, بايد(از گرفتـن اجرت و سرپـرستـى)خوددارى كند و آنكه تهيدست است, مطابق عرف بخورد.
آنچـه در اين مقاله مورد نظر ما اسـت, مفهوم اولى اسـت; يعنى خودنگهدارى از شهوت و مسايل جـنسى; اگر چه مى تـوان بـراى هر دو معنا واژه عفت را آورد و ضررى به مفهوم آن نمى خورد.
ديگر كتب لغت نيز آورده اند: تعفف(عفت داشتن): نگاه داشتن نفس از انجام حرام و درخواست از مردم است.(9)
برخى از لغت شناسان, عفت را بـه معناى ((ترك شهوات و پاكى خوى و جسم)) آورده اند. (10)
از مجموع معانى ذكرشده براى حجاب و عفاف مى تـوان نتـيجه گرفت كه عفاف نوعى حجـاب درونى است كه انسان را از گناه بـازمى دارد.
حفظ چشم, گوش, قلب و تمامى اعضا و جوارح از هر گونه خطا و گناه عفاف است كه حاصل اين عفت و حجـاب درونى, پـوشش ظاهرى است. بـه تـعبـيرى لطيف تـر; حـجـاب ميوه عفاف اسـت و عفاف ريشـه حـجـاب. بـرخى افراد ممكن است حجـاب ظاهرى داشتـه بـاشند, ولى عفاف و طهارت باطنى را در خويش ايجاد نكرده بـاشند. اين گروه, از حجاب تنها پوسته اى و ظاهرى بى معنا دارند, و از سوى ديگر كسانى هستند كه ادعاى عفاف كرده و با تعابيرى همچون; من قلب پاكى دارم, خدا با قلبها كار دارد, آدم بايد چشمش پاك باشد و ... خود را سرگرم كرده و مصداق ((ليفجر امامه)) (11)مى شوند. انسانهايى چنين بايد در قاموس انديشه خود نكته اى اساسى را بـنگارند و آن اين است كه درون پاك, بيرونى پاك مى پروراند و هرگز قلب پاك موجب بارور شدن ميوه ناپاكى به نام بى حجابى و بدحجابى نخواهد شد.
امام خـمينى, پـيامآور ارزشهاى الهى, در بـاره حـجـاب و عفاف مى فرمايد: ((توجه داشته باشيد كه حجابى كه اسلام قرار داده است, بـراى حفظ ارزشهاى شماست. هر چه را كه خدا دستـور فرموده است ـ چه براى مرد و چه براى زن ـ بـراى اين است كه آن ارزشهاى واقعى كه اينها دارند و ممكن است به واسطه وسوسه هاى شيطانى يا دستهاى فاسد استـعمار پـايمال شـوند, اين ارزشـها زنده بـشوند.)) (12)
فلسفه حجاب و آثار فردى و اجتماعى آن
آن گاه كه از آثار و فلسفه حـجـاب و عفاف بـحـث مى شود, موارد بى شمارى از آثار ذكر مى شوند كه با نگاهى عميق فلسفه حجاب را در آن آثـار مى بـينيم. بـه نظر مى رسـد جـدا كردن اين دو مقـوله از يكديگر براى تبيين بهتر, ضرورى است. از اين رو فلسفه حجاب را كه مبحثى مبنايى است و ريشه در پيشينه دينى ما دارد مورد بحث قرار داده و سپس به آثار آن مى پردازيم.
حجاب, حق خدا
يكى از نكات اساسى كه زمينه اى براى عمل بـه احكام است, شناخت جـايگاه هر چيز در نظام هستـى است. البـتـه در نظامى كه خداوند متـعال در جاى جاى آن ديده مى شود و ارتـبـاط اشيإ و اعمال بـا خداوند بسيار مشهود است و با درك اين ارتباط و حضور, بسيارى از مشكلات زندگى بشر حل مى شود.
((حق)) , بـه عنوان زيبـاترين و پـسنديده ترين واژه آفرينش در تمامى اديان و جوامع بشرى مورد تـوجه قرار گرفتـه است و حقوق و اداى آنها فراتـر از زمانها و مكانها و اشخـاص و اديان است. در واقع هر فردى از هر طبقه اجتماعى و از هر دين و مليت, نسبت بـه اداى حقوق ديگران حساسيت نشان مى دهد و اين مطلب, حق و حـقوق را فرازمانى و فرامكانى مى كند.
برخى از انديشه گران و حكيمان بر اين باورند كه حجاب, حق الله است و در اين باره مى گويند:
((حرمت زن نه اختصاص بـه خود زن دارد, نه مال شوهر و نه ويژه بـرادر و فرزندانش مى بـاشـد. همه اينها اگر رضايت بـدهند, قرآن راضى نخواهد بـود, چـون حرمت زن و حيثـيت زن بـه عنوان حق الله مطرح است. لذا كسى حق ندارد بـگويد من بـه نداشتـن حجـاب رضايت دادم. از اينكه قـرآن كـريم مى گـويد: هر گـروهى, اگـر راضـى هم باشند, شما حد الهى را در برابر آلودگى اجرا كنيد, معلوم مى شود عصمت زن حق الله است.)) (13
پرواضح است آدمى نمى تواند حقوق الهى را كاملا ادا كند ولى بـا انجـام بـرخى كارها مى تـوان رضايت الهى را بـه دست آورد. حـضرت رسول(ص)مى فرمايد: ((ان حقوق الله جل ثنائه اعظم من ان يقوم بها العبـاد و ان نعم الله اكثـر من ان يحـصيها(14); حـقوق خـداوند متعال بـزرگتـر از آن است كه تـوسط بـندگان ادا شود و نعمتـهاى خداوند بيشتر از آن است كه به شمارش آيد.)) و حضرت على(ع)مى فرمايد: ((لكنه سـبـحـانه جـعـل حـقه عـلى العـبـاد ان يطيعوه(15); ولى خداوند متـعال بـر بـندگان حقى قرار داده و آن اين است كه او را اطاعت كنند.))
اگر چه حق خدا بـزرگ است و قابـل ادا نيست, ولى اداى وظايف و اطاعت از خداوند متـعال بـه نوعى اداى حق محسوب مى شود. حجاب كه امر خدا است و شارع مقدس بـه عنوان يكى از احـكام ضرورى دين آن را واجب كرده است, بـايد حفظ شود. حفظ اين واجـب الهى اطاعت از او است و اطاعت از او حـقى است كه بـر بـندگان نهاده است. و هر انسان باورمندى بايد تعبدا و نه فقط به خاطر مصالح عمومى و ... اين حد و حق الهى را ادا كند.
پس حكمت حجاب, سنجش ميزان عبوديت و اطاعت بندگان است. بانوان با حفظ حجاب مى توانند اطاعت را, كه روح و پيام اصلى عبادات بشر اسـت, اثـبـات كنند و در زمره اطاعـت كنندگان الهى قـرار گيرند.
قسمت اول
ناهيد طيبى
سخن آغازين
خورشيد حقيقت همواره در آسمان دلهاى باورمند طلوع مى كند و با حـضـور نور, ظلمتـهاى ضـلالت غروب مى كند. از آن روز كه بـاغبـان هدايت, محمد(ص), پاى بـر گلستان هستى نهاد, بـا دستان الهى خود بـذر حقيقت را در سرزمين وجود انسانها بـيافشاند و معرفت را كه دردانه گمشده فطرتها بود, به ارمغان آورد.
آرى; از آن روز گلهاى بينش و بصيرت يكى پس از ديگرى شكفتند و در گستره گيتى عطرافشانى كردند. او نماز را آورد تا ستونى محكم براى بناى انسانيت باشد و تنديسى براى تقوا ساخت بـا حكم روزه, و حـج را كه كنگره اى همه ساله بـود, تـا مسلمانان دين بـاور بـه زيارت خدا و بندگان خدا روند و ... .
و آن گاه كه اكسير معرفت در جان مومنان جـاى گرفت و بـرجـهاى بـلند اصول دين و فروع آن از منظر آنان هويدا گشـت, حـكمى ديگر آمد. حكمى به عظمت همه زيباييها و حكمتها; حكم حجاب.
در مدينه, آنجـا كه مدنيت و تـمدن جـلوه گر مى شـود, بـايد بـا قانونهاى انسانى و الهى زيست و ((حجـاب)) , قانونى است الهى كه تجلى تمدن است.
رسـول خـدا(ص), آن گـاه كـه شـناخـت و معـرفـت, ميهمان دلهاى مسلمانان شد, حكم حجـاب را آورد; تـا بـا آگاهى و بـصيرت آن را پذيرا بـاشـند; يعنى احـكام ديگر در مكه بـيان شـد و حـجـاب در مدينه النبى.
در اين بحـث از جـمله بـه اين مبـاحـث پـرداخـتـه خـواهد شد:
عفاف و حجاب و تعريف آنها, فلسفه حجاب و آثار فردى و اجتماعى آن, ريشه يابى بى حجابى و بدحجابـى در غرب و شرق, بـويژه كشورهاى اسلامى و محدوديتهاى حجاب و تطبيق با جامعه امروز.
حجاب و عفاف و تعريف آنها
حجاب و عفاف به عنوان دو ارزش در جامعه بـشرى و بـويژه جوامع اسلامى مطرح اسـت. همواره اين دو واژه در كنار هم بـه كار بـرده مى شوند و در نگاه اول بـه نظر مىآيد هر دو بـه يك معنا بـاشند, اما با جستجو در متون دينى و فرهنگنامه ها بـه نكته قابـل توجهى مى رسيم و آن تفاوت اين دو واژه است.
در بـرخى كتـب لغت حجاب را اين گونه تـعريف كرده اند: الحجاب:
المنع من الـوصـول(1); حـجـاب يعـنى آنچـه مانع رسـيدن مى شـود.
برخى گفته اند: حجب و حجاب هر دو مصدر و بـه معناى پنهان كردن و منع از دخول است.(2)و به عنوان شاهد آيه شريفه ((و من بـيننا و بينك حجاب)) (3)را ذكر كرده اند.
در ديگر كتـابـهاى لغت حجـاب را بـه معناى ((پـرده)) آورده و نوشته اند: امرإه محجوبـه(محجبـه); زنى كه پوشانيده است خود را به پوشاندنى.(4)
بـا تـوجه بـه معانى ذكرشده درمى يابـيم حجاب امرى ظاهرى و در ارتبـاط بـا جسم است, اگر چه اين پـوشش بـرخاسته از اعتقادات و باورهاى درونى افراد است, ولى ظهور در نشئه مادى و طبيعى دارد; يعنى پوشش ظاهرى افراد و بـويژه زنان را حجاب مى گويند, كه مانع از نگاه نامحرم به آنان مى شود.
عفاف نيز داراى معانى گوناگونى است, كه در مجموع تعريف كاملى را بـه ما خـواهد داد. راغـب اصـفـهانى در ((مفـردات القـرآن)) مى نويسد: العفه حصول حاله للنفس تـمتـنع بـها عن غلبـه الشهوه; (5)عفت حالتى درونى و نفسـانى اسـت كه تـوسـط آن از غلبـه شهوت جلوگيرى مى شود.
البته قابـل ذكر است كه در قرآن كريم از واژه عفت در دو معنا استفاده شده است; گاه بـه معناى خودنگهدارى و پـاكدامنى است كه در مورد برخى افـراد آمده اسـت, مانند; و ان يسـتـعـفـفـن خـير لهن(6)و: وليستعفف الذين لا يجدون نكاحا.(7)
در ادامه تـوضيح بـيشتـرى در بـاره اين آيات خـواهد آمد. گاه ((عفت)) به معناى قناعت آمده و مسايل مالى مورد نظر است, نظير; و من كان غنيا فليستعفف و من كان فقيرا فليإكل بالمعروف(8); و آن كس كه توانگر است, بايد(از گرفتـن اجرت و سرپـرستـى)خوددارى كند و آنكه تهيدست است, مطابق عرف بخورد.
آنچـه در اين مقاله مورد نظر ما اسـت, مفهوم اولى اسـت; يعنى خودنگهدارى از شهوت و مسايل جـنسى; اگر چه مى تـوان بـراى هر دو معنا واژه عفت را آورد و ضررى به مفهوم آن نمى خورد.
ديگر كتب لغت نيز آورده اند: تعفف(عفت داشتن): نگاه داشتن نفس از انجام حرام و درخواست از مردم است.(9)
برخى از لغت شناسان, عفت را بـه معناى ((ترك شهوات و پاكى خوى و جسم)) آورده اند. (10)
از مجموع معانى ذكرشده براى حجاب و عفاف مى تـوان نتـيجه گرفت كه عفاف نوعى حجـاب درونى است كه انسان را از گناه بـازمى دارد.
حفظ چشم, گوش, قلب و تمامى اعضا و جوارح از هر گونه خطا و گناه عفاف است كه حاصل اين عفت و حجـاب درونى, پـوشش ظاهرى است. بـه تـعبـيرى لطيف تـر; حـجـاب ميوه عفاف اسـت و عفاف ريشـه حـجـاب. بـرخى افراد ممكن است حجـاب ظاهرى داشتـه بـاشند, ولى عفاف و طهارت باطنى را در خويش ايجاد نكرده بـاشند. اين گروه, از حجاب تنها پوسته اى و ظاهرى بى معنا دارند, و از سوى ديگر كسانى هستند كه ادعاى عفاف كرده و با تعابيرى همچون; من قلب پاكى دارم, خدا با قلبها كار دارد, آدم بايد چشمش پاك باشد و ... خود را سرگرم كرده و مصداق ((ليفجر امامه)) (11)مى شوند. انسانهايى چنين بايد در قاموس انديشه خود نكته اى اساسى را بـنگارند و آن اين است كه درون پاك, بيرونى پاك مى پروراند و هرگز قلب پاك موجب بارور شدن ميوه ناپاكى به نام بى حجابى و بدحجابى نخواهد شد.
امام خـمينى, پـيامآور ارزشهاى الهى, در بـاره حـجـاب و عفاف مى فرمايد: ((توجه داشته باشيد كه حجابى كه اسلام قرار داده است, بـراى حفظ ارزشهاى شماست. هر چه را كه خدا دستـور فرموده است ـ چه براى مرد و چه براى زن ـ بـراى اين است كه آن ارزشهاى واقعى كه اينها دارند و ممكن است به واسطه وسوسه هاى شيطانى يا دستهاى فاسد استـعمار پـايمال شـوند, اين ارزشـها زنده بـشوند.)) (12)
فلسفه حجاب و آثار فردى و اجتماعى آن
آن گاه كه از آثار و فلسفه حـجـاب و عفاف بـحـث مى شود, موارد بى شمارى از آثار ذكر مى شوند كه با نگاهى عميق فلسفه حجاب را در آن آثـار مى بـينيم. بـه نظر مى رسـد جـدا كردن اين دو مقـوله از يكديگر براى تبيين بهتر, ضرورى است. از اين رو فلسفه حجاب را كه مبحثى مبنايى است و ريشه در پيشينه دينى ما دارد مورد بحث قرار داده و سپس به آثار آن مى پردازيم.
حجاب, حق خدا
يكى از نكات اساسى كه زمينه اى براى عمل بـه احكام است, شناخت جـايگاه هر چيز در نظام هستـى است. البـتـه در نظامى كه خداوند متـعال در جاى جاى آن ديده مى شود و ارتـبـاط اشيإ و اعمال بـا خداوند بسيار مشهود است و با درك اين ارتباط و حضور, بسيارى از مشكلات زندگى بشر حل مى شود.
((حق)) , بـه عنوان زيبـاترين و پـسنديده ترين واژه آفرينش در تمامى اديان و جوامع بشرى مورد تـوجه قرار گرفتـه است و حقوق و اداى آنها فراتـر از زمانها و مكانها و اشخـاص و اديان است. در واقع هر فردى از هر طبقه اجتماعى و از هر دين و مليت, نسبت بـه اداى حقوق ديگران حساسيت نشان مى دهد و اين مطلب, حق و حـقوق را فرازمانى و فرامكانى مى كند.
برخى از انديشه گران و حكيمان بر اين باورند كه حجاب, حق الله است و در اين باره مى گويند:
((حرمت زن نه اختصاص بـه خود زن دارد, نه مال شوهر و نه ويژه بـرادر و فرزندانش مى بـاشـد. همه اينها اگر رضايت بـدهند, قرآن راضى نخواهد بـود, چـون حرمت زن و حيثـيت زن بـه عنوان حق الله مطرح است. لذا كسى حق ندارد بـگويد من بـه نداشتـن حجـاب رضايت دادم. از اينكه قـرآن كـريم مى گـويد: هر گـروهى, اگـر راضـى هم باشند, شما حد الهى را در برابر آلودگى اجرا كنيد, معلوم مى شود عصمت زن حق الله است.)) (13
پرواضح است آدمى نمى تواند حقوق الهى را كاملا ادا كند ولى بـا انجـام بـرخى كارها مى تـوان رضايت الهى را بـه دست آورد. حـضرت رسول(ص)مى فرمايد: ((ان حقوق الله جل ثنائه اعظم من ان يقوم بها العبـاد و ان نعم الله اكثـر من ان يحـصيها(14); حـقوق خـداوند متعال بـزرگتـر از آن است كه تـوسط بـندگان ادا شود و نعمتـهاى خداوند بيشتر از آن است كه به شمارش آيد.)) و حضرت على(ع)مى فرمايد: ((لكنه سـبـحـانه جـعـل حـقه عـلى العـبـاد ان يطيعوه(15); ولى خداوند متـعال بـر بـندگان حقى قرار داده و آن اين است كه او را اطاعت كنند.))
اگر چه حق خدا بـزرگ است و قابـل ادا نيست, ولى اداى وظايف و اطاعت از خداوند متـعال بـه نوعى اداى حق محسوب مى شود. حجاب كه امر خدا است و شارع مقدس بـه عنوان يكى از احـكام ضرورى دين آن را واجب كرده است, بـايد حفظ شود. حفظ اين واجـب الهى اطاعت از او است و اطاعت از او حـقى است كه بـر بـندگان نهاده است. و هر انسان باورمندى بايد تعبدا و نه فقط به خاطر مصالح عمومى و ... اين حد و حق الهى را ادا كند.
پس حكمت حجاب, سنجش ميزان عبوديت و اطاعت بندگان است. بانوان با حفظ حجاب مى توانند اطاعت را, كه روح و پيام اصلى عبادات بشر اسـت, اثـبـات كنند و در زمره اطاعـت كنندگان الهى قـرار گيرند.