حالا بیشتر باور داریم که فاصله دلها با هم کم است!!!

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
با اینکه چند روز از انتشار خبر «درد دختر ۱۸ ساله شوشتری چاره ندارد؟» می‌گذرد اما بازخوردهای خبر هنوز ادامه دارد. گزارشی که تنها در تابناک، نزدیک به یکصد هزار مخاطب داشته و البته با احتساب بازانتشار گسترده آن در دیگر وبسایت‌های خبری، روزنامه‌ها، جامعه‌های مجازی و...، در کمتر از دو شبانه روز، موج بزرگی به راه انداخت که بازخوردهای مثبت زیادی را به سمت این دختر جوان سرازیر کرده است. اینجاست که بنا بر تعهدمان به پیگیری این موضوع، وظیفه دانستیم که گزارشی از بازخوردهای مثبت این خبر را به اطلاع شما مهربانان برسانیم.

به گزارش «تابناک»، هنوز زمان زیادی از انتشار داستان زندگی این هموطنمان نگذشته بود که با نظرات مخاطبانی مواجه شدیم که به دنبال راهی برای یاری وی می‌گشتند و اغلب درخواست اعلام شماره حساب داشتند. نظرات محبت آمیزی که به دلیل اینکه‌ گاه حاوی شماره تلفن و مشخصات ارسال کننده بودند، قابلیت انتشار نداشتند.

بدین ترتیب در مدت زمانی کوتاه، با انبوه نظرات خوانندگانی مواجه شدیم که برای کمک به «رویا» اعلام آمادگی کرده بودند و بنا به وسعشان پیش قدم شده‌اند؛ از پرداخت بخشی یا تمام هزینه درمان گرفته تا پزشکان و بیمارستانهایی که اعلام آمادگی کردند و حتی هم‌وطنان خارج از کشور؛ بیش از ۱۴۰۰ نظر تاکنون برای این گزارش به دستمان رسیده که حتی اگر قادر به انتشارشان بودیم، چه بسا در نهایت با صفحه‌ای مواجه می‌شدیم که بسیار سنگین بود و شاید اصلا بارگذاری نمی‌شد! (مخصوصا با این شرایط فعلی اینترنت.)

اما آنچه موجب شگفتی تحریریه سایت می‌شد، شباهت بی‌حد و اندازه پیامهای دریافتی با یکدیگر بود. نظراتی که از نقاط مختلف به دستمان می‌رسید اما یک تفکر واحد در پشت همه آن‌ها مشهود بود؛ حس بزرگ منشی مردمانی که کمک به هم نوع را وظیفه خود می‌دانند و دریغ نمی‌ورزند. آن هم در شرایطی که در متن گزارش سعی داشتیم که مسئولان را به گره گشایی از وضعیت این دختر مبتلا به یک بیماری نادر ترغیب کنیم و هیچ درخواستی از مردم مطرح نکردیم که مبادا شائبه‌ای بوجود بیاید.

ناخنکی بر گنجینه نظرات پر مهر مخاطبان

جالب‌تر اینجاست که هیچ نظر منتشر شده‌ای در انتهای گزارش وجود نداشت و طبیعتا نه کسی با دیدگاه دیگری مواجه شده و نه فرصت نقد و موافقت و رای دادن به نظرات دیگران فراهم شده است. به عبارتی دیگر، با چنان نقش آفرینی بداهه‌ای از سوی شما خوانندگان مواجه شدیم که سعی داریم آنرا به زبان آمار خدمتتان عرضه کنیم:

در جامعه آماری ۱۰۰۰ نظر ابتدایی رسیده به تابناک (که البته قبل از افزودن گزارش تکمیلی به متن اولیه گزارش واصل شده است)، بیش از ۵۰ درصد (۵۰۸ نظر) مخاطبان خواستار اعلام شماره حساب جهت واریز وجوه کمک هزینه‌های خود بودند که از این بین، ۶۵ درصد ایشان، تنها درخواستشان اعلام شماره حساب بوده و مابقی توضیحاتی نیز در متن ارسالیشان اضافه کرده بودند و چه بسا گلایه‌ای هم از مسئولین امر داشتند و یا راهکار خاصی را پیشنهاد می‌دادند.

این در حالی است که تقریبا شش درصد کل جامعه آماری (مخاطبانی که نظرشان را ارسال کرده‌اند) اعلام آمادگی کردند که بخش عمده‌ای (بیش از یک میلیون تومان) و یا تمام هزینه‌های جراحی را تقبل کنند.

البته بخشی از مخاطبان هم بودند که برای یاری کردن این خانواده اعلام آمادگی کردند اما به دنبال راهکار مناسب برای این یاری رسانی بودند و در این زمینه راهنمای می‌خواستند، که از قضا درصد چشمگیری از جامعه آماری در نظر گرفته شده را تشکیل می‌دهند؛ بیش از ۱۷ درصد (۱۷۳ نظر). به عبارتی بهتر، مجموعا ۶۸ درصد مخاطبینی که زحمت ارسال نظر به این گزارش را کشیده‌اند، حاضر به شرکت در امر خیری شده‌اند که مایه غرور هر ایرانی است.

وقتی به اعداد و ارقام فوق، ۶ درصد نظراتی را اضافه کنیم که از طرف آن دسته از هموطنانمان نوشته شده که قلبا آرزوی کمک به این خانواده را داشته‌اند اما «ای‌کاش» نوشته‌اند و اعلام داشته‌اند که به دلیل مضیقه‌های مالی متاسفانه نمی‌توانند در این امر شراکت کنند، بیشتر به عظمت ماجرا پی خواهیم برد. شاید بد نباشد به پاکی دل این عده نیز احترام بگذاریم و آمار مشتاقان کمک را ۷۴ درصد منظور کنیم.


جدای اینکه مراتب قدردانیمان را از همه خوانندگانی که نظرات پرمهرشان را در اختیارمان قرار دادند اعلام می‌کنیم، دو تشکر دیگر هم داریم: اول از آن دسته مخاطبانی که با مراجعه به قسمت «تماس با ما» یا با استفاده از ایمیل info@tabnak. ir و حتی شماره تلفن‌های تحریریه با ما تماس گرفتند، و دوم از یاران و همکاران رسانه‌ای و مطبوعاتیمان در استان خوزستان که از هیچ کمکی مضایقه نکرده‌اند و دریغ ندارند.

البته بخش دیگری از نظرات هم، حاوی موضوعات دیگری بودند که شاید بارز‌ترین آن‌ها، ابراز همدردی-درخواست اطلاعات تکمیلی در مورد بیمار و خانواده وی-درخواست پیگیری-تشکر از انتشار گزارش-نصیحت به بخشی از مسئولین و یا هموطنان متمول-انتقاد (هم از مسئولان و نهادهای خیریه و هم از تابناک) -پیشنهاد موارد مشابه برای تهیه گزارش باشد. و البته درصد بسیار جزئی هم توهین کنندگانی بودند که مجالی برای تامل ندارند.

این در حالی است که بخش قابل توجهی از نظرات، حاوی نام و نام خانوادگی ارسال کننده و شماره تلفن و یا ایمیل معتبری بود که نشان از برخورد انسان دوستانه مخاطبان فهیم با این گزارش است. مخاطبانی که‌گاه با خوش بینی تمام با ماجرا روبرو شده‌اند و حتی برای اعزام این مادر و دختر به مشهد مقدس هم اعلام آمادگی کرده‌اند (مادر رویا آرزو دارد که دخترش درمان شوند تا بتوانند با هم برای ادای نذر مادر، به پابوس امام رضا بروند).


اینجاست که وظیفه خود می‌دانیم که به یاری شما خوانندگان بزرگوار و پزشکان دلسوز و مسئولین همیار، شرایطی فراهم کنیم که این آرزو محقق شود. و البته بر خود لازم می‌دانیم که با همفکری شما، بستری امن فراهم کنیم تا بتوان به کمک آن، بدون هرگونه شائبه‌ای، به دیگر رویاهای گوشه و کنار کشورمان نیز بپردازیم و یاریگرشان باشیم. (ما را از راهنمایی‌های خود محروم نکنید)

آخرین وضعیت پیگیری درمان "رویا"ی مردم ایران

اکنون مقدمات حضور «رویا» در بیمارستان لقمان فراهم شده و قرار است به زودی (دوشنبه آتی) به این بیمارستان منتقل شده و مراحل درمانش را آغاز کند. پزشکان بیمارستان معتقدند که درمان این بیمار به چند مرحله جراحی نیاز دارد اما جزئیات دقیق‌تر درمان هنوز مشخص نیست و حتما به محض اینکه مطلع شویم، شما را نیز در جریان خواهیم گذاشت.

اما خالی از لطف نیست که بدانید یکی از مسئولین رده بالای دولتی نیز برای حل مشکل مسکن این خانواده اعلام آمادگی کرده و در صدد هستیم که پس از حضور «رویا» در تهران، چند و چون کمک در این زمینه را با ایشان به مشورت بنشینیم و مراتب تشکرمان را اعلام کنیم.

این در حالی است که خبر می‌رسد، ظرف روزهای گذشته، برخی مسئولین استانی به دیدن این خانواده رفته‌اند و قرار است که بعضی دیگر هم به وضعیت این خانواده سرکشی کنند. اتفاقی بسیار مثبت که ظاهرا توانسته روحیه رویا را هم بهتر کند. جایی که از همه مردمانی که به فکرش هستند، به دلیل بار سنگین روی صورتش، آهسته آهسته تشکر می‌کند.

باز هم تاکید داریم که وظیفه خود می‌دانیم که پیگیر این ماجرا تا به انتها باشیم و اطمینان می‌دهیم که خوبی‌ها را خواهیم گفت و حتم داشته باشید که پشت گوش اندازی‌ها را نیز با شما در میان خواهیم گذاشت و از کنار آن نخواهیم گذشت.

تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید ...


http://www.tabnak.ir/fa/news/225492/به-نام-رویا-و-به-روشنی-دل-مردم-ایران
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
به گزارش خبرنگار مهر، به قول شاملو روزگار غریبی است... در زمانی که اکثر دخترهای امروزی تحمل یک جوش ناقابل در صورتشان را ندارند و برای درمان آن یا به عطاریها می روند و متوسل به درمان گیاهی می شوند و یا دست به دامان متخصصان پوست و زیبایی می شوند و هزاران بار در آیینه خود را می نگرند و نگران آثار جوش در چهره شان هستند، برای برخی دیگر اوضاع و احوال به گونه ای دیگر رقم خورده و صورتشان را نه یک جوش بلکه غده ای فرا گرفته که خودشان هم یارای نگاه کردن به چهره شان در آیینه را ندارند.همین می شود که سالها در گوشه ای غمگین و به دور از جامعه و مردم کز می کنند و تاسف روزهایی را می خورند که می شد با یک عمل جراحی رویای شور و نشاط را به آن بازگرداند.



ولی افسوس که دست روزگار، این قشر را به پرتگاه دوری و نیستی پرت کرده و تنگدستی و نداری مانعی بر بازگشت زیبایی آنان و یک زندگی عادی شده است. رویا نیز جزو این دسته از دختران است که از زمان تولد تا 18 سالگی امروز چهره اش دستخوش عارضه ای شده که فقر و فوت پدر نیز دست به دست هم داده و او را خانه نشین کرده به گونه ای که 18 سال است که فقط یک بار آن هم در شب از خانه به بیرون آمده و به پارک رفته است.


نشستن مقابل رویا و صحبت با او و شنیدن دغدغه ها و غمهایش متفاوت با دیگر مصاحبه هاست. مقابل من شخصی نبود که دلش بخواهد دیده شود، این بار روبرویم دختری بود که از دیده شدن می ترسید.



دختری که 18 سال از زندگی خود را از ترس نگاه های مردم، به دور از چشم آنان گذرانده و سکوت و خلوت اتاقش را به جمع همسالان ترجیح داده است.


18 سال زندگی در یک اتاق صبری بسان ایوب می خواهد.

از خنده تولد تا بغض کودکانه

در سال 1372 در شوشتر نوزادی به دنیا می آید، نوزادی که با تولد خود چشمان پدر و مادر را روشن می کند. همه به محض تولد او می خندیدند. شاید این دنیا بود که فقط نمی خندید زیرا پس از شش ماه عوارض بیماری در رویا پیدا شد و رفته رفته سمت چپ صورتش از گوشت اضافه پر شد.


رویا دختر خوزستانی


پدر و مادر رویا که نگران سلامت فرزند بودند احتمال می دادند که در آینده ای نزدیک این عارضه بر طرف می شود و بهبود می یابد ولی رویا با گذر زمان خوب نشد و این زمان بود که بدترین رنجها را با خود برای او با تشدید بیماری به ارمغان آورد.


هرچه او بزرگ تر می شد گوشتهای اضافه صورتش نیز برجسته تر می شد. این بار نه تنها صورت که یکی از انگشتان دست و پای رویا نیز به همین عارضه دچار شد. پدر به امید اینکه حال دخترش بهبود یابد با خانوده از شوشتر راهی اهواز می شود تا به کمک پزشکان درمانی برای او بیابد.


امیدی که مبدل به ناامیدی شد

با وجود اینکه پزشکان به او گفته بودند تا رسیدن به سن 18 سالگی نباید رویا را عمل کرد پدر به امید اندکی بهبودی انگشت دخترش را زیر تیغ جراحان می سپارد. عمل موفقیت آمیز بود و رویا هم با آنکه هفت سال سن بیشتر نداشت شادمان بود از این مسئله. اما دیری نپایید که امید خانواده رویا به ناامیدی مبدل می شود زیرا گفته پزشکان تحقق می یابد و گوشتهای اضافه دوباره رشد می کند.


فوت پدر و زندگی در اتاق کوچک خالی از فرش

رویا طی این سالها امید و توکل به خدا را فراموش نمی کند سر به آسمان بلند می کند و از خدا صبر و استقامت می خواهد. اما دست روزگار بار دیگر روی خوش به او نشان نمی دهد. پدرش بر اثر سکته مغزی فوت می کند و به همراه برادر و خواهر کوچکتر یتیم می شود و فقر و تنگدستی جای خالی پدر را پر می کند.


خاله اش سرپرستی برادر و خواهرش را بر عهده می گیرد و خود به همراه مادر اتاقی کوچک اجاره می کنند، اتاقی که حتی فرش ندارد و تنها با یک تکه موکت پوشانده شده است.


فقط یک بار شبانه به پارک رفتم

رویا که اکنون گرم و سرد روزگار را چشیده و در 18 سال سن خود سختی هایی به اندازه 60 سال را تحمل کرده روزگار خود را چنین به تصویر می کشد: دوست دارم درس بخوانم، کاره ای بشوم و به مقام بالا برسم. در این 18 سال از خانه بیرون نرفته ام. سال گذشته فقط یک بار به سینما و پارک رفته ام آن هم در شب ... در روز از طعنه های مردم می ترسم.


آدم از خانه ماندن افسرده می شود، دوست دارم بروم بیرون.. مگر من دل ندارم... بیرون رفتن من تا سوپر سر کوچه است که مجبورم صورتم را در برخورد با آدم ها بپوشانم.... هم سن و سالان من در این سن دیپلم گرفته اند در حالی که من هنوز سوم راهنمایی هستم. آرزو دارم عمل کنم و خوب بشوم. درس بخوانم و به دانشگاه بروم.


تصمیم گرفتم به مدرسه نروم

رویا به قول خودش فقط یک دوست دارد و دخترهایی فامیل هم حتی از او دوری می کنند. هر چه سن او بالاتر می رود گوشتهای اضافه صورتش نیز بیشتر می شود و به همان اندازه نیز از دیگران فاصله می گیرد. رویا می گوید: وقتی سوم دبستان را تمام کردم چون همکلاسی ها مسخره ام می کردند یا مدام صورت من را به هم نشان می دادند تصمیم گرفتم دیگر به مدرسه نروم و مدتی ترک تحصیل کردم.

آرزوهایی که محقق نشد

رویا نیز همچون دختران دیگر آرزوهایی دارد و رویاهایی. او آرزو دارد مهندس شود و به کلاس های ورزشی برود اما با فوت پدرش همه چیز بدتر می شود و روز به روز فقیرتر می شوند. رویا می گوید فقر و نداری ما به گونه ای بود که که خواهر و برادرم را خاله ام برد تا نزد خودش نگهداری کند. من و مادرم هم با کمک کمیته امداد تا به حال زنده مانده ایم.

رفتن تا آستانه مرگ

رشد عجیب گوشتهای صورت رویا سلامتی او را تحت تاثیر قرار داده است. پلک های چشمش به طرز عجیبی کشیده شده و دندان هایش نیز به خاطر آویزان بودن صورتش به شدت درد می کنند. حتی یک بار نیز تا آستانه مرگ رفته و در هنگام خواب حالت خفگی به او دست داده است. اما این ها نیز باعث نشده تا توجه او به خدا کم شود. رویا می گوید: باز خدا را شکر می کنم ... می گویم اگر فلج بودم یا قطع نخاع آن موقع گوشه خانه چه می کردم... تنها آرزویم این است که زودتر عمل کنم تا خوب شوم.


گریه های شبانه پدر و غصه های مادر

خانواده رویا در این مدت با وجود سختی ها و مرارتهایی که کشیده اند قوت قلبی برای او بوده اند و با مهربانی های بی دریغ بخشی از غمهای او را جبران کرده اند. مادرش می گوید: چهار سال است که همسرم فوت کرده است. وقتی زنده بود خیلی غصه رویا را می خورد. بارها به دخترم می گفت برو آن اتاق بنشین و بعد خودش زیر گریه می زد. شوهرم کارگر روزمزد بود و فقط 37 سال داشت که سکته کرد.


یک قدم تا خوب شدن رویا

اجاره نشینی و فقر مشکلات این خانواده را دو چندان کرده است. با یک میلیون تومان در خانه ای نشسته اند و حالا نیز نه پولی برای اجاره دارند و نه توان پرداخت هزینه های آب و برق. مستمری اندک کمیته امداد نیز نتوانسته دردی از آنها را دوا کند اما با این وجود مادرش همچنان پیگیر مشکل دختر است.



مادرش می گوید: رویا موقع تولد تا شش ماه اول خوشگل بود و پس از چند ماه عوارض صورتش پیدا شد. در کودکی هم زیاد نگرانش نبودم تا اینکه با رشد او گوشت صورتش نیز رشد پیدا می کرد... رویا از 12 سالگی مدام جلو آینه می رفت و صورتش را می دید. من با دست خالی چه می کردم. سه سال پیش هم او را تهران نزد پزشک بردم و گفتند هفت میلیون می خواهد تا عمل اش کنیم تا الان حتما هزینه های درمانش بیشتر شده. در اهواز هم نزد دکترهای مختلفی بردم و آنها هم همین حرف را می زدند.


خوشبختانه رویا با ارتباط خوبی که با دین و خدایش دارد این سالها رنجها و مرارتها را تحمل کرده است. در مراسم روضه مساجد دوستان خوبی پیدا کرده و کمکهایی نیز به ما کرده اند. ما حتی ظروفی در خانه هم نداشتیم تا حالا هم که اول به لطف خدا و اهالی محل روزگار گذرانده ایم.


مادر رویا با چشمانی گریان در پایان می گوید: برای بهبودی دخترم نذر و نیاز زیاد کرده ام.. بزرگترین نذرم این است که دخترم خوب شود بعد با هم برویم پابوس امام رضا(ع)...

--------------------

گزارش: رویا محمودی
عکس: محمدرضا دهداری
http://www.598.ir/fa/news/38951/رنجهای-ناتمام-دختر-خوزستانی-18-سال-زندگی-در-یک-اتاق-+-عكس
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
قربون خدا بشم ....ما اینقدر نا شکر و........................
خیلی دلم گرفت.
 

Hojjat.66

عضو جدید
واقعا موندم چی بگم.........

فقط خدا به می تونه کمکش کنه ..

من که نصف شبی خیلی ناراحت شدم

ان شاء الله که حالش خوب میشه ....
 

تیکا

عضو جدید
کاربر ممتاز

*heaven*

عضو جدید
چقدر زندگی بازی های عجیب داره..
خدایا فقط خودت راه حلی..خودت درمانی...
توکل ناخالص و ناچیزم رو بپذیر
 
بالا