سلام.
ظاهرا بین اینهمه مادر بزرگ و پدر بزرگ و خاله و خانجون که اینجا هست سنگین تر باشه من سکوت اختیار کنم .اما چون دستور به حرف زدن ما کودکان خرده نیز صادر شد اطاعت امر نموده و با کسب رخصت از بزرگترها و کار کشته ها بیان عقیده مینماییم بلکه بتوان دلیل را از میان حوادث کثیر که پیش رو بوده و هم اکنون نیز رو به صعود است یافتن نمود. انشا الله که مورد مقبول قرار گیرد.اینجوری حرف زدم که نگن این جوجه ها تریپ حرفاشون هم با ما دیفرنت شده

من متولد مهر 67 هستم.یعنی پایان جنگ.خارج از شوخی نمیدونم باید حرف بزنم یا نه اما میگم دیگه.
با یه سوال شروع میکنم.این افرادی که به اسم دهه 60 ازشون اسم میبرین از کجا اومدن؟کی بزرگشون کرده؟کجا زندگی کردن؟تو خانواده هایی بزرگ شدن که مامان باباهاشون متولدهای سالهای 40 تا 50 هستن اکثرا.
میشه متولدین سالهای 40 رو اخرین گروههای خانواده های سنتی تو ایران نامگذاری کرد اما کاش از سنت گرا بودن هم یه تعریف میگفتین.من نسبت به خیلی از هم سن هام سنتی هستم و نسبت به بعضی نه.دیدگاهها متفاوته.حداقل بین بچه های فامیل و دوستان من به سنتی بودن یاد میشه ازم.اونم به خاطر اینکه با خیلی از حرفهای پدر بزرگهام موافقم و به خیلی از عقایدشون احترام میزارم.اما وقتی تو جمع دوستام هم هستم شاید جزء به روزترین و up to date ترینهاشون باشم.رپ گوش میدم.پاپ هم گوش میدم.ابی گوش میدم.داریوش گوش میدم.سندی هم گوش میدم. و کاستی از شوالیه موسیقی سنتی ایران یعنی شهرام ناظری هم نیست که گوش نداده باشم.نمیشه بر حسب کارها و رفتارها و مدل حرف زدن
که ما از کسی میبینیم قضاوت کرد.
یه قائده که من بهش اهمیت میدم و تا جایی که کشش داشته باشم بهش عمل میکنم دید از بالاست.نباید سطحی نگر بود.باید کل داستان رو نگاه کرد.چرا یا از اینطرف می افتیم یا از اونطرف؟اعتدال کجاست؟
پدر مادرهای ما تو شرایطی بزرگ شدن که به قول خودشون پدر سالاری بود و اون جمله کلیشه ای که میگن :حتی پاشون رو دراز نمیکردن.پدر بزرگهامون میگن باباهای ما نسبت به اونها بهشون خوش میگذشته و مادر بزرگ مامانم که هنوز زندست میگه تازه به اونها خیلی سخت تر میگذشته.داستانه اینه که کلاس سوم میگیم سختترین درسها رو ما داریم.کلاس چهارم میگیم نه چهارم سخت تره و همینجور پیش میره تا میرسیم دانشگاه.اینجا دیگه میگیم با این استاد ها و مطالب سنگین دیگه اخر سختیه اما... .میدونین جالبیش به چیه؟که من و یا هم سنهای من فکر میکنیم خیلی از حقوقمون داره پایمال میشه و ارزش بهمون نمیدن.و جالبیش تو اینه که حتی دهه های 50 از کارهای ما تعجب میکنن.افرادی که بیش از 4یا 5 سال با ما تفاوت ندارن.علت این رو هم میگم.
یه نکته ای که لازم میبینم بگم اینه که متولدین سالهای 57یا 58 تا 64 واقعا بهشون ظلم شد.از شیر خشکهاشون بگیر تا انقلاب و جنگ و سهمیه ها و جمعیتی که یه دفعه سر به اسمون کشید و اون مسخره بازیهای نظام جدید و قدیم و هزاران مورد ریز و درشت دیگه.اینو باید میگفتم.
اگه بچه های ما به صورت ناگهانی طی 4یا 5 سال طوری عوض شدن که 1 نسل عقب ترشون نتونستن درکشون کنن دلیلش به نظر من و فقط به نظر من رشد انفجاریه خدمات و ارتباطات و رسانه ها بود که با سرعت نور طی چند سال پیش اومد.من اولین سال کار شبکه 3 رو یادمه.از اولین روزها که tv وارد شد تا سال 73 فقط 2 شبکه داشتیم و از سال 74 تا حالا رسیده به 7یا 8 شبکه داخلی و هزاران شبکه خارجی که در دسترس همه هست.این تفاوت نتیجه خیانتیه که نسل قبل کردن.من از اول تا همین حالاش از تلویزیون تنفر داشتم و دارم.این چیزی نیست جز وسیله ای برای خنگ شدن بچه ها.هیچ چیز مطلق نیست و باید قبول کرد که استفاده بهینه از هر چیزی پیش برنده هست اما ایا واقعا ما درست مصرف کردیم؟پدر مادرهای ما درست مصرف کردن؟پدر مادر خیلی از ما تا بعد از انقلاب tv نداشتن.بعد مشغول جبهه و جنگ بودن و وقتی برگشتن چیزی حدود 10 سال از پیشرفتها قافل.ماهواره و تلویزیون براشون جذاب بود.تقصیری نداشتن.واقعا اینهمه رشد تکنولوژی و اصلا همین کلمه تکنولوژی براشون جذاب بود.دیدن یه وسیله 200 گرمی که همیشه پیش ادم هست و بهش میگفتن موبایل جالب بود.اون اول که موبایل اومد یادتونه؟
هر حادثه ای یه سری قربانی داره.چه خوب باشه و چه بد.رشد تکنولوژی خوبه اما ورودش با اون سرعت شک بود.نمیشد هم کاریش کرد.دنیا میره.نمیشه ما وایسیم.
اگه من که 67 هستم با اسمان جان که 64 هستش به نظر میاد که تفاوت داریم دلایل بی شماری داره.3یا 4 یا حتی 6 سال هم چندان زیاد نیست که اینهمه تفاوت توش بشه پیدا کرد.به نظر من و فقط به نظر من این بر میگرده به بازیها و سر گرمی ها و تفاوت سنی که پدر مادرهامون دارن و دوستان هم دوره و خیلی چیزهای دیگه.
البته از حق هم نباید بگذریم که هرچی زمان جلو میره بچه ها باهوشتر و کم حوصله تر و کاهل تر و تنبل تر میشن.اما معمولا هر نسلی که پیش میره یه رشد فکری هم داره.
اگه جوونهای امروز به جای یادگار دوست و اتش در نیستان و اثار شجریان به سمت z-bazi
و هیچ کس و ساسی مانکن و ... پناه میبرن و بیشتر تمایل نشون میدن چون بیشتر با هم همسن هستن و از حالتهای رسمی و خشک(البته به قول بچه های حالا)خارجه و نشاط! توش هست.واسه اینه که کسی براش توضیح نداده یا اصلا نمیدونه همچین افراد و موسیقی هایی هم هست.اگه هم بدونه درک معانی براش ثقیل و سخته.
خیلی از این شاخه به اون شاخه میپرم تو حرفهام.حرف درست حسابی هم که نمیزنم.شاید به خاطر اینه که دیدگاههای خیلی زیادی به مسئله ها تو ذهنم پیدا میشه و شلوغ میشه.واسه همین مخمون تیلیت میشه و می هنگه .یعنی یه جورایی تریپپ اسکول میشیم.
طلب افو و بخشش مینماییم من باب این موضوع که بیش از حدود خویش سخنوری نموده و لحظات گرامیه شما سروران را با حرفهای پوچ الایش نمودیم.
شاد و موفق باشید