بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کجا میری پس؟
خسته شدی نگار جون؟ آخ بمیرم برات که این آرام بود و نبودش هم فرقی نمیکنه و اگرم باشه نمیاد کمکت کنه. ولی خسته نباشی، امشب سنگ تموم گذاشتی، دستت درد نکنه.
برو، برو استراحت کن، ایشالا کمرت هم خوبه خوب میشه.
راستی منظورمم از اون نگرفتی کی رو میگم؟ خب ببین امشب کی غایبه و اینجا چرا اینقده آروم و ساکته، فهمیدی؟ آفرین همونه، خودشه :D
شبت هم بخیر و خوشی :gol:
شب ستاره بارونی داشته باشی عزیز :gol:
اي بابا همه كه دارن ميرن پس كي تا صبح بيداره من تازه از آبجيم آجيل گرفتم حالا كه خواب از سرم پريده مي خواين برين
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
گربه شيرافكن

روزي, روزگاري دهقاني گربه اي داشت كه از بدجنسي لنگه نداشت.

يك روز دهقان از دست گربه كلافه شد. او را گرفت بد به جنگل و به امان خدا رها كرد. گربه راه افتاد تو جنگل. رفت و رفت تا به روباهي رسيد.

روباه همين كه گربه را ديد انگشت به دهان ماند كه اين ديگر چه جور جانوري است و با خودش گفت «سال هاي سال است در جنگل زندگي مي كنم و تا حالا چنين جانوري نديده بودم.»

بعد رفت جلو. از ترس تعظيم كرد و گفت «اي جانور رشيد و زيبا, بگو ببينم است شريفتان چيست و از كجا مي آيي؟»

گربه شستش خبردار شد كه روباه از او ترسيده. كش و قوسي به كمرش داد؛ دستي به سبيل هاش كشيد و گفت «اسمم گربه شيرافكن است و از جنگل هاي دور مي آيم.»

روباه گفت «چه افتخاري! جناب گربه شيرافكن. قدم رنجه بفرماييد و مهمان اين حقير باشيد.
 

sisah

عضو جدید
بگرد حتما پیدا می کنی یکم تخیل چاره کاره

میدونم صادق جان خواستم مزاح کرده باشم

به به ببین کی اومده
یادی از عهد مشاعره کردین شما که مهمون نیستد صاب خونه اید
دقیقا به یاد گذشته اومدم.اون موقع ها که جوون بودیم و مشاعره می کردیم:smile:
لطف داری محسن جان:gol:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
و گربه را با احترام به خانه خودش برد.

روز بعد, روباه براي تهيه غذا رفت بيرون و گربه ماند تو خانه.

روباه در جنگل اين ور و آن ور مي رفت و دنبال خوراك مي گشت كه به گرگي رسيد.

گرگ گفت «روباه جان! اين روزها خيلي كم پيدايي. هيچ معلوم است كجايي؟»

روباه گفت «شوهر كرده ام!»

گرگ پرسيد «به كي؟»

«به يكي كه از جنگل هاي دور آمده و اسمش گربه شيرافكن است.»

«مي شود ايشان را ببينم و با او آشنا شوم؟»

«كار نشد ندارد! اما بايد اول سبيلش را خوب چرب كني.»

«چطور؟»
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
روباه گفت «شوهرم خيلي غيرتي است و اگر از كسي خوشش نيايد در يك چشم به هم زدن يك لقمه چپش مي كند و تا حالا هيچكي جرئت نكرده بدون هديه بيايد به حضورش.»

و از گرگ جدا شد و رفت تا به خرس رسيد.

خرس تا چشمش افتاد به روباه, گفت «روباه جان! پارسال دوست, امسال آشنا. خيلي وقت است پيدات نيست.»

روباه فت «چه كنم! شوهرداري فرصت برايم باقي نگذاشته.»

خرس پرسيد «مگر شوهر كرده اي؟»

روباه گفت «بله.»

«به كي؟»

«به يكي كه از جنگل هاي دور آمده و اسمش گربه شيرافكن است.»

«مي شود من را با او آشنا كني؟»

روباه گفت «چرا نشود. خودم ترتيب كار را مي دهم. اما, بد نيست بداني كه شوهرم خيلي بدقلق است و در ديد و بازديدها اگر كسي خوب شرط ادب به جا نياورد و رضايت او را جلب نكند, زود به رگ غيرتش برمي خورد و تند او را مي گيرد و در يك چشم به هم زدن مي خورد.»

خرس گف «اي داد بي داد! پس چه كار بايد كرد كه بدون خطر و بي دردسر او را ببينم.»
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
روباه گفت «هديه به دردبخوري تهيه كن و بيا به ديدنش. اين طوري بلكه بخت يارت باشد و جان سالم به در ببري.»

گرگ گوسفندي گير آورد و خرس گاوي شكار كرد و جدا جدا راه افتادند بروند خدمت گربه شيرافكن. هديه هاشان را تقديم كنند و با او آشنا شوند.

گرگ و خرس در بين راه رسيدند به هم. گرگ به خرس گفت «سلام داداش جان! روباه خانم و جناب گربه شيرافكن را نديدي؟»

خرس گفت «عليك سلام برادرجان! من هم چشم به راه ديدارشان هستم.»

گرگ گفت «گمان كنم همين دور و برها باشند. بي زحمت يك تك پا برو جلوتر و صداشان كن.»

خرس گفت «نه برادرجان! من پايم راه نمي گيرد برم جلوتر. تو هر چه باشد از من جگردارتري, تو برو.»

در اين موقع خرگوشي پيدا شد. خرس تا خرگوش را ديد صدا زد «آهاي كوچولو! بيا جلو ببينم.»

خرگوش با ترس و لرز رفت پيش خرس. خرس گفت «مي داني خانه روباه كجاست؟»

خرگوش گفت «بله.»

خرس گفت «تندي برو بگو ما آمده ايم جناب گربه شيرافكن را ببينيم. خيلي مشتاق ديدار هستيم. هديه هاي ناقابلي هم آورده ايم كه تقديم كنيم.»

خرگوش چهار تا پا داشت چهار تاي ديگر هم قرض كرد و مثل باد رفت طرف خانه روباه.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
خرس و گرگ ترس ورشان داشت و فكر كردند اگر بروند قايم شوند خيلي بهتر از اين است كه تمام قد بايستند آنجا.

خرس گفت «من مي روم بالاي درخت.»

گرگ گفت «داداش جان! فكري هم به حال من بكن كه نمي توانم بروم بالاي درخت.»

خرس گرگ را زير بوته ها پنهان كرد و يك خرده برگ خشك ريخت روش و خودش رفت بالاي درخت صنوبر بلندي كه هم در امان باشد و هم بتواند ببيند گربه شيرافكن پيداش مي شود.

خرگوش خودش را به خانه روباه رساند. سلام كرد و گفت «من را عاليجناب خرس و جناب گرگ فرستاده اند خدمتتان خبر بدهم كه خيلي وقت است با هديه هاي مناسبي آمده اند اينجا و چشم به راه ديدار جناب شيرافكن هستند.»

روباه گفت «الان مي رويم پيشوازشان.»

و با گربه شيرافكن به راه افتاد.

خرس از دور آن ها را ديد و به گرگ گفت «دارند مي آيند؛ ولي اين جناب شيرافكن خيلي كوچولو موچولو است.»

گرگ گفت «به هيكلش نگاه نكن. بگذار بيايد جلو ببينيم چه جور جانوري است.»

طولي نكشيد كه روباه و گربه شيرافكن سر رسيدند و همين كه چشم گربه به لاشه گاو افتاد, موهاش سيخ سيخي شد. خرهاي كشيد و پريد با پنجه و دندان پوست گاو را دريد و از زور خوشي معو . . . معو كرد.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
خرس از ديدن اين صحنه ترسيد. فكر كرد گربه دارد مي گويد كم است! كم است! و با خودش گفت «عجب جانوري! با اين جثه ريزه ميزه اش آن قدر پرخور است كه به لاشه گاوي كه شكم چهار پنج تا خرس گشنه را سير مي كند مي گويد كم است, كم است.»

گرگ هم از معو معو و صداي خره ترس ورش داشته بود, يواش يواش با پوزه اش برگ ها را كنار زد كه بتواندگربه شيرافكن را ببيند.

گربه صداي خش خش را شنيد. خيال كرد موشي رفته زير برگ ها قايم شده و مثل برق پريد به پوزه گرگ پنجه كشيد.

گرگ از درد فريادي زد و پاگذاشت به فرار. گربه كه انتظار چنين چيزي را نداشت, از ترس جانش چنگ انداخت به درخت صنوبري كه خرس روي آن بود و تند تند رفت بالا.

خرس خيال كرد گربه شيرافكن گرگ را از ميدان به در كرده و حالا دارد از درخت بالا مي آيد كه حساب او را هم كف دستش بگذارد و با عجله خودش را از بالاي درخت انداخت پايين و افتان وخيزان فرار كرد.

روباه چند قدمي دويد دنبال آن ها؛ بعد ايستاد و فرياد زد «كجا فرار مي كنيد ترسوها؟ بايستيد تا شيرافكن تكليف تان را روشن كند.»
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه دوستای گلم،خوبید؟
مهمون نمی خواید؟من برای اولین بار تو این چند وقت از خواب نازم زدم بیام پیشتون مهمونی:D
آرام جون من چرا امشب نیست؟اینم از شانسم.
اجازه هست چند دقیقه ای مهمون محفل گرمتون باشم؟:smile:

به به
خوش اومدی عزیز
حالت که ایشالا خوبه
چند دقیقه :biggrin:
شما به قول دوستان صابخونه ای، اصلا اجازه هست ما در حضورتون بمونیم؟
راستی دوست داری اینجا چی صدات کنیم عزیز؟ اسم خودت خوبه؟
آرام هم یه دفعه ای از اینجا گذاشت رفت، نمیدونم چی شد، شاید باز دوباره ... :D
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
اینم یه قصه قشنگ واسه همه دوستای عزیزم
شماهام باید قصه بگیدا
فکر نکنید میاین زیر کرسی میشیندو آجیل میخوردی:D

قصه هم باید بگید
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
خب دوستان منم دیگه برم بخوابم ممنون از اینکه امشب تشریف آوردید زیر کرسی
همیشه منتظرتون هستیم
و اینو واقعا دارم میگم که اگه یه شب زیر کرسی نیاین همه بچه ها دلنگرون میشن
پس حتما هر شب بیاین حتی اگه خیلی کوتاهم شده یه سری بزنید
مر30 از همتون ممنون
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام به همه:gol:
همگي خوبيد؟
بچه ها ببخشيد من امشب نمي تونم زياد بمونم.اومدم ببينم محمدصادق حالش خوبه يا نه كه مي بينم ماشاا...سرحال سرحاله:smile:
آرامش كجاس امشب نيومده؟مي دونم كرسيتون بدون اون سوت و كوره آره دركتون مي كنم چقدر ناراحتين:biggrin:
 

sisah

عضو جدید
به به
خوش اومدی عزیز
حالت که ایشالا خوبه
چند دقیقه :biggrin:
شما به قول دوستان صابخونه ای، اصلا اجازه هست ما در حضورتون بمونیم؟
راستی دوست داری اینجا چی صدات کنیم عزیز؟ اسم خودت خوبه؟
آرام هم یه دفعه ای از اینجا گذاشت رفت، نمیدونم چی شد، شاید باز دوباره ... :D
ممنونم
شکر بد نیستم.
خواهش می کنم،همگی لطف دارید.
من سمیرا هستم ولی شما مختارید هر چی دوست داشتید صدام کنید(البته اگه غیر از اسم خودم بود قبلش اجازه بگیرید:biggrin:)
نکنه اذیتش کردید؟:smile:
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خب دوستان منم دیگه برم بخوابم ممنون از اینکه امشب تشریف آوردید زیر کرسی
همیشه منتظرتون هستیم
و اینو واقعا دارم میگم که اگه یه شب زیر کرسی نیاین همه بچه ها دلنگرون میشن
پس حتما هر شب بیاین حتی اگه خیلی کوتاهم شده یه سری بزنید
مر30 از همتون ممنون
منم مي خوام برم بخوابم با اينكه دفعه اولم بود مي آمد ولي احساس غربت نكردم ايشا بازم مي يام
بچه ها من فردا امتحان دارم برام دعااااااااااااا كنيد
 

فروردین

عضو جدید
دوستانه گلو بامعرفت من با اجازتون دیگه برم

ایشالا بعدا دسته پر میام:w16:


بای بای:gol:
 

sisah

عضو جدید
خب دوستان منم دیگه برم بخوابم ممنون از اینکه امشب تشریف آوردید زیر کرسی
همیشه منتظرتون هستیم
و اینو واقعا دارم میگم که اگه یه شب زیر کرسی نیاین همه بچه ها دلنگرون میشن
پس حتما هر شب بیاین حتی اگه خیلی کوتاهم شده یه سری بزنید
مر30 از همتون ممنون
تنهایی جان ممنونم بابت قصه قشنگ و مهمون نوازیت
امیدوارم بتونم باز تو جمعتون باشم.
شبتون به خیر:gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه:gol:
همگي خوبيد؟
بچه ها ببخشيد من امشب نمي تونم زياد بمونم.اومدم ببينم محمدصادق حالش خوبه يا نه كه مي بينم ماشاا...سرحال سرحاله:smile:
آرامش كجاس امشب نيومده؟مي دونم كرسيتون بدون اون سوت و كوره آره دركتون مي كنم چقدر ناراحتين:biggrin:
به به ، ملودیه عزیز
حالت چطوره
ممنون ، حالم بهتر شده،
خودت که خوبی؟
همش تقصیر اون آشه آرام بود دیگه اینجوری شدم.:D
آی گفتی، آره واقعا اصلا وقتی این نیست ها من میمونم کی برامون چایی میاره. :D
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی جان ممنونم بابت قصه قشنگ و مهمون نوازیت
امیدوارم بتونم باز تو جمعتون باشم.
شبتون به خیر:gol:

اولا که ما غلط بکنیم هر چی دوست داشته باشیم صداتون کنیم سمیرا خانوم،
ثانیا باور کن اصلا من به آرام نیگاه هم نمیکنم، چه برسه به اینکه کاریش داشته باشم، باور کن. :whistle: :whistle: :whistle:
به تو هم میگم، حتما امیدوار باش که تو جمعمون حاضر میشی، وگرنه میایم در خونتون به زور میاریمت زیر کرسی، اصلا مگه دست خودته؟ :D
شبت هم بخیر و خوشی :gol:
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به به محمدصادق خوب معلومه خيلي خوبي
ديشبو از قصد نيومدي ببيني چند نفر سراغتو ميگيرن كلك؟:w16:
واقعا آرام كجاس؟منم فردا و پس فردا هزارتا كار دارم.شايد فردا شب نيام:razz:
يه شب نمي تونم بياما داداشيت كه از همه جا جماعت مشتاق واسه فردا آورده.جاي ماروهم خالي كنيد:biggrin:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم مي خوام برم بخوابم با اينكه دفعه اولم بود مي آمد ولي احساس غربت نكردم ايشا بازم مي يام
بچه ها من فردا امتحان دارم برام دعااااااااااااا كنيد

احساس غربت؟ اونم زیر کرسی؟ اونم با این بچه های گل؟ :biggrin:
ایشالا هم امتحانتو خوبه خوب بدی.
شبتم بخیر و خوشی :gol:

دوستانه گلو بامعرفت من با اجازتون دیگه برم

ایشالا بعدا دسته پر میام:w16:


بای بای:gol:

شب شما هم بخیر فروردین جان :gol:
منتظرتیم، با دست پر :gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب دوستان منم دیگه برم بخوابم ممنون از اینکه امشب تشریف آوردید زیر کرسی
همیشه منتظرتون هستیم
و اینو واقعا دارم میگم که اگه یه شب زیر کرسی نیاین همه بچه ها دلنگرون میشن
پس حتما هر شب بیاین حتی اگه خیلی کوتاهم شده یه سری بزنید
مر30 از همتون ممنون

داداشی ندیدم خداحافظیتو، کی زدی؟ :eek:
داداشی شب تو هم بخیر :gol:
خوابای رویایی و ... ببینی :gol:
دیگه اون جا خالیو خودت پر کن عزیز :gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
به به محمدصادق خوب معلومه خيلي خوبي
ديشبو از قصد نيومدي ببيني چند نفر سراغتو ميگيرن كلك؟:w16:
واقعا آرام كجاس؟منم فردا و پس فردا هزارتا كار دارم.شايد فردا شب نيام:razz:
يه شب نمي تونم بياما داداشيت كه از همه جا جماعت مشتاق واسه فردا آورده.جاي ماروهم خالي كنيد:biggrin:

آره، به لطف دوستان حالم بهتر شده
نه بابا، جدی حالم بد بود،
جداً آرام داشت پست میداد که یهو غیبش زد، ولی من فهمیدم چی شد، از یه برخوردی (البته نه توی زیر کرسی) ناراحت شد، قاطی کرد، گذاشت رفت، چیزی نیست، باید تنها میشد.
واس چی نمیتونی بیای؟
چشم جای شما از همین الان خالیه خالی، روش میزنم رزرو شده. :D
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا یکی میگه خدا حافظ همه یادشون میاد که باید برن
همیشه همین طور بوده
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امتحان دارم.
دست شما درد نكنه،لطف ميكنيد

خوب منم ديگه برم.شبتون بخير
 

Similar threads

بالا