آقا وحید دمت گرم خداییش، خیلی قشنگ و آموزنده بود ...
بازم از این داستانا داشتی بذار و دیگه هم نبینم بگی " اینم یه داستان مسخره" ...
بازم از این داستانا داشتی بذار و دیگه هم نبینم بگی " اینم یه داستان مسخره" ...
بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم
- شروع کننده موضوع فانوس تنهایی
- تاریخ شروع
سلام/
ممنون
ای بابا من که بیست و چهار ساعته اینجام
تو نیستی
مرسی تعجب!
آمار پیژامه به کجا رسیده؟!!
سلام عزیزم مرسیسلام نوش آفرين جان
خوش اومدي
چيزي ميل نداري؟
امشب من دارم سنگ تموم ميذارم! ديگه خوابشو ببين چنين پذيرايي رو از من
ممنون قربونت برم
سلام
ممنون
خوشحالم که خوبید
سلام
اينم قهوه ي نگار جون! كاملاً ويژه! (البته فكر كنم شير قهوه باشه
)نه نيست
تا حدودي به واقعيت نزديك بود
آره خب، توبیشتر دوست داری قربانیات بی درد و آروم بمیرن، یا مثلا خودت جادوشون کنی ...واي مردم از خنده
هيچم اين طور نيست
ولي بدون شوخي اين تاپيك بدون خودت صفا نداره
ولي كاش چي؟
مرسی، نظر لطفتونه یاسمن خانوم، این تایپیک بدون اعضای گلش، که یکیشم شمایی هیچ معنی نداره ...
ولی کاششم هیچی ...
سلام نگار خانوم ...
خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟
آخ که من چقده قهوه دوست دارم، اونم با طعم حرص آرام ....
از کجا فهمیدی ؟!!!!!
سلام آرااااااااااااااااااام خوبی عمو جوووون چه عجبی ؟
سلام به همه دوستان
سلام بر همگان.شب شوماها بخیر.خوبین؟سلامتین؟
به به، سلام آرامش خانوم ...
خوش اومدی ...
ما که خوبیم، شما چطوری؟
خب این قهوه رو به افتخار شما آوردن اینجا دیگه، آخه شنیدیم نظرت درباره قهوه عوض شده ...
حالاآره خب، توبیشتر دوست داری قربانیات بی درد و آروم بمیرن، یا مثلا خودت جادوشون کنی ...
مرسی، نظر لطفتونه یاسمن خانوم، این تایپیک بدون اعضای گلش، که یکیشم شمایی هیچ معنی نداره ...
ولی کاششم هیچی ...
سلام بر همگان.شب شوماها بخیر.خوبین؟سلامتین؟
سلام
ببخشيد آرام جون نميدونستم شما حساسيت داري
آخه نگار درخواست داده بود! به نگار بگو چرا قهوه مي خواست؟
مرد تنهای شب
عضو جدید
........................................
...........مرگ همكار !...........
........................................
يک روز وقتى کارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگى را در تابلوى اعلانات ديدند که روى آن نوشته شده بود: «ديروز فردى که مانع پيشرفت شما در اين اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشييع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنيم.»
در ابتدا، همه از دريافت خبر مرگ يکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند اما پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پيشرفت آنها در اداره مى‌شده که بوده است.
اين کنجکاوى، تقريباً تمام کارمندان را در ساعت ١٠ به سالن اجتماعات کشاند.
رفته رفته که جمعيت زياد مى‌شد هيجان هم بالا مى‌رفت.
همه پيش خود فکر مى‌کردند: «اين فرد چه کسى بود که مانع پيشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»
کارمندان در صفى قرار گرفتند و يکى يکى نزديک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.
آينه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصوير خود را مى‌ديد. نوشته‌اى نيز بدين مضمون در کنار آينه بود:
«تنها يک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نيست جز خود شما. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد زندگى‌تان را متحوّل کنيد. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقيت‌هايتان اثر گذار باشيد. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد به خودتان کمک کنيد.
زندگى شما وقتى که رئيستان، دوستانتان، والدين‌تان، شريک زندگى‌تان يا محل کارتان تغيير مى‌کند، دستخوش تغيير نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغيير مى‌کند که شما تغيير کنيد، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذاريد و باور کنيد که شما تنها کسى هستيد که مسئول زندگى خودتان مى‌باشيد.
مهم‌ترين رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانيد داشته باشيد، رابطه با خودتان است.
خودتان را امتحان کنيد. مواظب خودتان باشيد. از مشکلات، غيرممکن‌ها و چيزهاى از دست داده نهراسيد. خودتان و واقعيت‌هاى زندگى خودتان را بسازيد.
دنيا مثل آينه است. انعکاس افکارى که فرد قوياً به آنها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. «تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است.»
...........مرگ همكار !...........
........................................
يک روز وقتى کارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگى را در تابلوى اعلانات ديدند که روى آن نوشته شده بود: «ديروز فردى که مانع پيشرفت شما در اين اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشييع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنيم.»
در ابتدا، همه از دريافت خبر مرگ يکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند اما پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پيشرفت آنها در اداره مى‌شده که بوده است.
اين کنجکاوى، تقريباً تمام کارمندان را در ساعت ١٠ به سالن اجتماعات کشاند.
رفته رفته که جمعيت زياد مى‌شد هيجان هم بالا مى‌رفت.
همه پيش خود فکر مى‌کردند: «اين فرد چه کسى بود که مانع پيشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»
کارمندان در صفى قرار گرفتند و يکى يکى نزديک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.
آينه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصوير خود را مى‌ديد. نوشته‌اى نيز بدين مضمون در کنار آينه بود:
«تنها يک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نيست جز خود شما. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد زندگى‌تان را متحوّل کنيد. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقيت‌هايتان اثر گذار باشيد. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد به خودتان کمک کنيد.
زندگى شما وقتى که رئيستان، دوستانتان، والدين‌تان، شريک زندگى‌تان يا محل کارتان تغيير مى‌کند، دستخوش تغيير نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغيير مى‌کند که شما تغيير کنيد، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذاريد و باور کنيد که شما تنها کسى هستيد که مسئول زندگى خودتان مى‌باشيد.
مهم‌ترين رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانيد داشته باشيد، رابطه با خودتان است.
خودتان را امتحان کنيد. مواظب خودتان باشيد. از مشکلات، غيرممکن‌ها و چيزهاى از دست داده نهراسيد. خودتان و واقعيت‌هاى زندگى خودتان را بسازيد.
دنيا مثل آينه است. انعکاس افکارى که فرد قوياً به آنها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. «تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است.»
خیلی قشنگ بود...مرسیاینم یه داستان مسخره!
سلامسلام بر همگان.شب شوماها بخیر.خوبین؟سلامتین؟
حمیییییییییییییییییییییییییید
پاک ناامیدم کردی
عرفان
سلام
sghl
واییییییسلام
اينم قهوه ي نگار جون! كاملاً ويژه! (البته فكر كنم شير قهوه باشه
نه نيست
تا حدودي به واقعيت نزديك بود
مرسی عزیزممممممممممممممممممممممم
واییییییییی
سلام نگار خانوم ...
خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟
آخ که من چقده قهوه دوست دارم، اونم با طعم حرص آرام ....
ارههههه
استثنا یه بار موافقم باهات
سلام بر همگان.شب شوماها بخیر.خوبین؟سلامتین؟
به بهبه موقع رسیدی ارام جونم
وقته خوردن قهوه ست
از قیافه ات
سلام
مرسی/
آخ آخ .... :دیخیلی قشنگ بود...مرسی
سلام
حمیییییییییییییییییییییییییید
پاک ناامیدم کردی
عرفان
سلام
نهضت ادامه دارد ...
میس کال چرا!؟!؟مرد و مردونه اومدم سلام کردم دیگه!!
سلام تو آیدینی؟!؟!عامل نفوذی خودمون؟!؟!
سیلام...خدا رو شکر که خوبی ...البته تا حالا!!به به، سلام آرامش خانوم ...
خوش اومدی ...
ما که خوبیم، شما چطوری؟
خب این قهوه رو به افتخار شما آوردن اینجا دیگه، آخه شنیدیم نظرت درباره قهوه عوض شده ...
پودر جونم!!نخیر تا دنیا دنیاست من نظرم در مورد دو چیز عوض نمیشه!! قهوه و پودر
اصلا نیازی نیست از نگار بپرسک چرا قهوه سفارش داده!!مثل روز برام روشنه چرا گفته قهوه!!حالا
سلام
ببخشيد آرام جون نميدونستم شما حساسيت داري
آخه نگار درخواست داده بود! به نگار بگو چرا قهوه مي خواست؟
حالا
سلام
ببخشيد آرام جون نميدونستم شما حساسيت داري
آخه نگار درخواست داده بود! به نگار بگو چرا قهوه مي خواست؟
سلاممممممممم
چیه؟؟؟سلام خدمت دوست دختر نمای خودمون ...
خوبی خانوم؟ چی نه، خوبی آقا؟
هنوز دارین می سورین از اون روز؟
خاطر ی بد داری وقتی من و اینو می بینی؟
میس کال چرا!؟!؟مرد و مردونه اومدم سلام کردم دیگه!!
سلام تو آیدینی؟!؟!عامل نفوذی خودمون؟!؟!
سیلام...خدا رو شکر که خوبی ...البته تا حالا!!
نخیر تا دنیا دنیاست من نظرم در مورد دو چیز عوض نمیشه!! قهوه و پودر
اصلا نیازی نیست از نگار بپرسک چرا قهوه سفارش داده!!مثل روز برام روشنه چرا گفته قهوه!!
نگار گواهی نامه داری ؟!!!
سلاممممممممم
چیه؟؟؟
هنوز دارین می سورین از اون روز؟
خاطر ی بد داری وقتی من و اینو می بینی؟
دختر بچه گیج گیج بود از اینهمه تناقض ...
و حیرون مونده بود که کدوم یکی از حرف بزرگترا رو قبول کنه
مثلا تا همین چند وقت پیش هر بار که دفتر نقاشیش رو خط خطی می کرد پدرش دعواش می کرد و میگفت که بابا جون خط کج نکش ! یادت باشه که همیشه خط صاف بکشی
ولی امروز تو بیمارستان وقتی می دید که هر بار بقیه می گن که خط توی تلویزیونی که به مامانش وصل کرده بودند داره هر لحظه صاف و صاف تر می شه ، خط پیشونی پدر کج و کجتر می شد
وبه همین خاطر ار باباش پرسید: بابا چرا ناراحتی؟ خط صاف که بد نیست؟
مگه خودت به من نمی گفتی که همیشه خط صاف بکش؟
حالا مامان هم داره خط صاف می کشه که!. پس چرا ناراحتی؟
گریه پدرش در اومد و رو به دختر گفت: دخترم این خطهارو خدا داره برای مامان می کشه .تازه بابا جون همیشه که خط کج بد نیست
لا اقل ایندفه خط کج خیلی خوبه . حالا برو از خدا بخواه که اون خطا رو کج کنه و گرنه دیگه مامانی رو نمیبینی
دل دختر بچه هوری ریخت
اگه مامانی نباشه اونوقت من چیکار کنم!؟
به همین خاطر با همون زبون کودکی رو به خدا کرد و گفت: خدا جون من که سرازکار بابام در نمی یارم و حرفاش رو متوجه نمی شم
تا حالا بهم می گفت که خط کج بده . ولی امروز می گه که خط کج خیلی خوبه
تازه بابا می گه که اگه تو تو اون تلویزیون یه خط کج نکشی من دیگه مامانم رو نمی بینم
خدایا برای توکه اینهمه چیز رو آفریدی
مثل فیل که خیلی بزرگه
حالا برات سخته که فقط یه خط کج ناقابل تو تلویزیون بکشی!؟
نه عزیزکم اصلا سخت نیست. بیا اینم یه خط کج خیلی بزرگ تو تلویزیون فقط به خاطر تو . و این خط کج رو به عنوان هدیه تولدت از من بپذیر
این حرفی بود که کودک همون لحظه شنید و نمی دونست که از کجا ، ولی شنید
و از فردای همون روز بود که هر بار مادرش به مناسبت روز تولد دختر بچه کیک تولد می پخت هر سال می دید که یه خط کج بزرگ رو کیک به اون کوچیکی افتاده.
و حیرون مونده بود که کدوم یکی از حرف بزرگترا رو قبول کنه
مثلا تا همین چند وقت پیش هر بار که دفتر نقاشیش رو خط خطی می کرد پدرش دعواش می کرد و میگفت که بابا جون خط کج نکش ! یادت باشه که همیشه خط صاف بکشی
ولی امروز تو بیمارستان وقتی می دید که هر بار بقیه می گن که خط توی تلویزیونی که به مامانش وصل کرده بودند داره هر لحظه صاف و صاف تر می شه ، خط پیشونی پدر کج و کجتر می شد
وبه همین خاطر ار باباش پرسید: بابا چرا ناراحتی؟ خط صاف که بد نیست؟
مگه خودت به من نمی گفتی که همیشه خط صاف بکش؟
حالا مامان هم داره خط صاف می کشه که!. پس چرا ناراحتی؟
گریه پدرش در اومد و رو به دختر گفت: دخترم این خطهارو خدا داره برای مامان می کشه .تازه بابا جون همیشه که خط کج بد نیست
لا اقل ایندفه خط کج خیلی خوبه . حالا برو از خدا بخواه که اون خطا رو کج کنه و گرنه دیگه مامانی رو نمیبینی
دل دختر بچه هوری ریخت
اگه مامانی نباشه اونوقت من چیکار کنم!؟
به همین خاطر با همون زبون کودکی رو به خدا کرد و گفت: خدا جون من که سرازکار بابام در نمی یارم و حرفاش رو متوجه نمی شم
تا حالا بهم می گفت که خط کج بده . ولی امروز می گه که خط کج خیلی خوبه
تازه بابا می گه که اگه تو تو اون تلویزیون یه خط کج نکشی من دیگه مامانم رو نمی بینم
خدایا برای توکه اینهمه چیز رو آفریدی
مثل فیل که خیلی بزرگه
حالا برات سخته که فقط یه خط کج ناقابل تو تلویزیون بکشی!؟
نه عزیزکم اصلا سخت نیست. بیا اینم یه خط کج خیلی بزرگ تو تلویزیون فقط به خاطر تو . و این خط کج رو به عنوان هدیه تولدت از من بپذیر
این حرفی بود که کودک همون لحظه شنید و نمی دونست که از کجا ، ولی شنید
و از فردای همون روز بود که هر بار مادرش به مناسبت روز تولد دختر بچه کیک تولد می پخت هر سال می دید که یه خط کج بزرگ رو کیک به اون کوچیکی افتاده.
مرد تنهای شب
عضو جدید
و چه زیباست اگر انسان ها بدانند که تغییر دیدگاه در زندگی چیزی از آنها کم نخواهد کرد... چه خوب می شد اگر همه می دانستند که باز کردن فکر و تغییر راه و روش زندگی به سادگی گشودن پنجره ای است...
آنگاه که کوته فکر به این فکر می کند که نردبانشان کوتاه است، در صورتی که نفر قبلی از همان نردبان به اوج رسیده...
(عجب جمله ای گفتم ها!! منم دست به قلمم بد نیست جون خودم)
آنگاه که کوته فکر به این فکر می کند که نردبانشان کوتاه است، در صورتی که نفر قبلی از همان نردبان به اوج رسیده...
(عجب جمله ای گفتم ها!! منم دست به قلمم بد نیست جون خودم)
با اجازتون
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | |
|
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | |
| P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |
Similar threads
-
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان ))
- شروع شده توسط فانوس تنهایی
- پاسخ ها: 16
-