بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
نگو که دوسم داری نگو برات میمیرم .. توهم گربه صفتی حالتو بد میگیرم

هیشکی نیست دارم شعر میخونم برا خودم :دی
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
روز وصل دوستداران یاد باد / یاد باد آن روزگاران یاد باد / گر چه یاران فارغند از یاد من / از من ایشان را هزاران یاد باد
سلام
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
شترنجی کنین از شعر خودم خجالت کشیدم
بله یاد باد ان روزگاران
سلام مقصود جان عیدت مبارک خوبی ؟
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگو که دوسم داری نگو برات میمیرم .. توهم گربه صفتی حالتو بد میگیرم

هیشکی نیست دارم شعر میخونم برا خودم :دی
چه شعريم مي خوني:cry:
روز وصل دوستداران یاد باد / یاد باد آن روزگاران یاد باد / گر چه یاران فارغند از یاد من / از من ایشان را هزاران یاد باد
سلام
سلام
اتفاقا من ديروز گفتم راستي مقصود كجاست البته نه تو اين تاپيك:w02:
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
شترنجی کنین از شعر خودم خجالت کشیدم
بله یاد باد ان روزگاران
سلام مقصود جان عیدت مبارک خوبی ؟
بابا شاعر ...
حافظ بالقوه ...
ویکتور هوگو ..
نیما ...
.خجالت دیگه واسه چی؟انصافا شعرت خیلی قشنگ بود
عزیزم عید تو هم مبارک
ما هم که میگذرونیم شکر
وبه یاد ان پرنده بال شکسته :w21:
 
  • Like
واکنش ها: pme

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
چرا یاسمن مگه چشه ؟!


مقصود جان منضورت از پرنده ی بال شکسته من ه نبودم احیانا !؟
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام معصومه جان چطوری ؟! نیسیتی ؟ کجایی ؟
عیدت مبارک
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
سلام
اتفاقا من ديروز گفتم راستي مقصود كجاست البته نه تو اين تاپيك:w02:
سلام بر یاسمنیا
و ممنون ازشما که منت را در حق ما تمام کردید .
راستی اواتارتون هم که واقعا زیبا و بدیع بود لباس عروس ابی تا حالا ندیده بودم.:biggrin:سورپرایز قشنگی بود.:w27:
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
من برم
شبه همتون خوش عیدتونم دوباره مبارک :w30:
مسواک :tooth:
فعلا .
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بر یاسمنیا
و ممنون ازشما که منت را در حق ما تمام کردید .
راستی اواتارتون هم که واقعا زیبا و بدیع بود لباس عروس ابی تا حالا ندیده بودم.:biggrin:سورپرایز قشنگی بود.:w27:
خواهش ميشه:d
جدي من يه آواتار با شلوار لي و تي شرتم بذارم باز به نظرت لباس عروسه؟:w15::w15::w15:
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوبم ممنون یه ذره دندون درد دارم :D من که هستم همیشه :eek:
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
چرا یاسمن مگه چشه ؟!


مقصود جان منضورت از پرنده ی بال شکسته من ه نبودم احیانا !؟
نه الهی من فدات بشم
منظورم سکرتیا بود .شما بیدی نیستید که با این بادها بلرزید .
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
خواهش ميشه:d
جدي من يه آواتار با شلوار لي و تي شرتم بذارم باز به نظرت لباس عروسه؟:w15::w15::w15:
به نظرم ایده خوبییه میتونه مد بشه عروس با تی شرت و شلوار :w11:
یاسمنیا واقعا ایده هات عالیا میتونستی یه طراح لباس فوق العاده بشی :biggrin:
 
  • Like
واکنش ها: pme

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظرم ایده خوبییه میتونه مد بشه عروس با تی شرت و شلوار :w11:
یاسمنیا واقعا ایده هات عالیا میتونستی یه طراح لباس فوق العاده بشی :biggrin:
آخه مهدي ميگه من اگه آواتارم لباسش شلوار لي با تي شرت باشه بازم لباس عروسه:w00:
نچ، الکی درد گرفت منم الکی مسکن خوردم خوب شد
آورين آورين:w17:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه عزیزانی که هستن و اونایی که رفتن و دارن میرن ...
دوستان عیدتون مبارک ... :gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت کله اش را خاراند و به کلید توی قفل نگاه کرد. کلید را توی قفل فرو کرده بود اما نمی دانست می خواهد در را ببندد یا باز کند! به خودش نگاه کرد، با آن سر و وضع نمی توانسته از داخل خانه بیاید، پس احتمالا الان باید برود تو. خواست کلید را بچرخاند و در را باز کند که نگاهش به در افتاد. یک لوحه برنجی قدیمی با شماره : 1124. سعی کرد پلاک خانه اش را به یاد بیاورد، اما نتوانست. بین 1142 و 1241 مردد ماند. شاید هم 2411 یا ....! با خودش فکر کرد دو راه بیشتر وجود ندارد، یا کلید در را باز میکندو می رود تو ویا باز نمیکند و نتیجه اش این است که اینجا خانه او نیست. اما اگر خانه خودش نباشد... فرو کردن کلید و ور رفتن با در خانه مردم جرم است و او توضیح قانع کننده ای برای کارش ندارد. آرام کلید را در آورد و توی جیبش گذاشت. آنجا ایستادنش هم مشکوک بود . توی یک راهرو بلند با چند در هم شکل ایستاده بود. یادش نمی آمد از کدام طرف آمده و الان به کدام طرف می خواهد برود! به سمت چپ چرخیدو راه افتاد، آنقدر رفت تا راهرو به یک دوراهی T شکل ختم شد. حالا از کدام طرف برود؟! چشم هایش را بست و به ذهنش فشار آورد. فایده ای نداشت. چیزی به خاطر نیاورد. چشم هایش را باز کرد. او اینجا چه می کرد؟! بین یک سه راهی ایستاده بود. نمی دانست از کدام طرف آمده و به کدام طرف می خواهد برود! اصلا باید برود یا بایستد؟! یکی از راهروها را گرفت و راه افتاد . ادامه داد تا به راه پله رسید. راه پله فقط به پایین می رفت و او هم از پله ها پایین رفت. در پاگرد کاغذی به دیوار چسبانده بودند. ایستاد و نگاه کرد. تصویر کسی بود و چند خطی نوشته که توی نور کم نمی توانست بخواند. خواست برود .توی پاگرد ایستاده بود. یادش نمی آمد از بالا آمده یا از پایین! نگاهی به پله ها کرد و از پله ها بالا رفت....
روی کاغذ روی دیوار پاگرد این جملات تایپ شده بود: تصویر بالا عکس جوانی 25 ساله است که از جمعه گذشته از خانه خارج شده و تا کنون باز نگشته است. او به علت بیماری مغزی نمی تواند چیزی به خاطر بسپرد. از یابنده تقاضا می شود او را به آپارتمان شماره 1124 همین برج تحویل داده و خانواده وی را از نگرانی رهانیده و مژدگانی دریافت نماید ...
 

Similar threads

بالا