بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام محسن جون خوبی
اینجا چهار شنبه سوری پنج شنبه است اونجا رو نمیدونم
:w25:
سلام تنهايي جان
چرا امشبه مگه امشب سه شنبه شب نيست
ُسلام
خوبی؟:gol:
امشب میباشد همی فکر میکنم
سلام سكرت جان خوبي
ببخش ديشب نتونستم جواب سلام تو بدم
چرا امشبه مگه سه شنبه نيست
:(

:surprised:جدی گفتی؟؟!! راستی سلام تنهایی جان خوبید؟؟
نه بابا امشبه...:w20:
سلام نوش افرين
چرا امشبه مگه سه شنبه نيست
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام به همگي...
من اولين باره دارم پامو ميزارم اينجا.
فكر كردم الان با قصه و داستان و مادربزرگ قصه گو روبرو ميشم. ديدم همه دارن آتيش و ترقه و نارنجك پرتاب ميكنن.
من برم تا يكيش نخورده تو صورتم.

سلام به همه عزیزان:gol:
ممنون تنهایی جان بابت دعوتت:w16:
شرمنده دیر شد
:w05:

سلام به کرسی نشینان!:gol:
چه خبر ؟ خوبین همگی آیا ؟؟؟

بچه ها من الان خیلی دِپَم ... :cry:
سلام به همه خانوم های عزیز!!خوش اومدید!!این کلاه های ایمنی رو بزارید روی سرتون!بیاید این ور توی سنگر!!اون جا خطر جانی داره!!:biggrin:
آین هم منم!


هان؟؟هیچی؟من که هیچی نمیبینم!!پودری نکنه؟!!؟:surprised:
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز

**sama

عضو جدید
سلللللام سلام به دوستای عزیز مهربون و ماهم
وای سوختم!!!!!!!!!!!!
شب سوری جونبه همه مبارررررررررررک باشه:thumbsup2:
خوبین؟خوش گدشته این شب اخری؟




لطفا همه کنار حلقه اومد تو کاری دفعه نپری ؟ برای همه هست یکی یکی بپرینا
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
هان؟؟هیچی؟من که هیچی نمیبینم!!پودری نکنه؟!!؟:surprised:

نه جداً نمی بینی؟ جان من؟ این چند تاس؟ این یکی؟ این جهتش کدوم وره؟
ای خانوم شما بالکل از دوستان روشن دل ما هستید، عجیبه که تایپ می کنید.جل الخالق،خدا عجب موجوداتی می آفرینه! :eek: :biggrin::biggrin:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام خانوم های عزیز،
بی زحمت بیاد دست و پای این آرامش رو بگیرید، بندازیدش همین وسط! دستتون درد نکنه.

عمرا!!اینا خانومن!!الان میایم با خاک انداز میندازیمت توی آتیش!!ببینیم چه جوری جرق جرق میکنی!!:thumbsup2::thumbsup2::thumbsup2:
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلللللام سلام به دوستای عزیز مهربون و ماهم
وای سوختم!!!!!!!!!!!!
شب سوری جونبه همه مبارررررررررررک باشه:thumbsup2:
خوبین؟خوش گدشته این شب اخری؟




لطفا همه کنار حلقه اومد تو کاری دفعه نپری ؟ برای همه هست یکی یکی بپرینا

سلام سلام همگی سلااااااااااااااااام :w42:


من که دیر نرسیدم؟هان؟
سلام بر هر دو
خوبین؟:gol::gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بابا چرا چهارشنبه سوري امشب هست
مگه امشب سه شنبه شب نيست
بعضي ها مي گيد امشب شب چهارشنبه است مگه جشن چهارشنبه سوري بر اساس سال قمري مي باشد كه امشب بايد باشه فكر نمي كنيد بر اساس سال خورشيدي ما الان وارد چهارشنبه شديم
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلللللام سلام به دوستای عزیز مهربون و ماهم
وای سوختم!!!!!!!!!!!!
شب سوری جونبه همه مبارررررررررررک باشه:thumbsup2:
خوبین؟خوش گدشته این شب اخری؟




لطفا همه کنار حلقه اومد تو کاری دفعه نپری ؟ برای همه هست یکی یکی بپرینا
سلام!!!!!خوبی!!!!بدو بیا این اسپرو رو بندازیم توی آتیش!!داره مقاومت میکنه!!بعدش تنهاییه!!!!:biggrin::w15::w15::biggrin: چه سر وصدایی!!چه حالی داره!!!!چه آخ سوخت سوختمی بگه این اشی مشی!!!!:w15:
نه جداً نمی بینی؟ جان من؟ این چند تاس؟ این یکی؟ این جهتش کدوم وره؟
ای خانوم شما بالکل از دوستان روشن دل ما هستید، عجیبه که تایپ می کنید.جل الخالق،خدا عجب موجوداتی می آفرینه! :eek: :biggrin::biggrin:

سلام سلام همگی سلااااااااااااااااام :w42:


من که دیر نرسیدم؟هان؟
سلام سلام فروردین خانوم گل!!خوش اومدی!! نه به موقع اومدی خانومی!!فروردین زورت زیاده!!این گنجشک خیلی داره مقاومت میکنه!!واسه یه گنجشک زیاده زورش!!
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا چرا چهارشنبه سوري امشب هست
مگه امشب سه شنبه شب نيست
بعضي ها مي گيد امشب شب چهارشنبه است مگه جشن چهارشنبه سوري بر اساس سال قمري مي باشد كه امشب بايد باشه فكر نمي كنيد بر اساس سال خورشيدي ما الان وارد چهارشنبه شديم
:question:
 

M F S

عضو جدید
قصه کی شروع می شه؟

راستی چهارشنبه سوری همه تون مبارک................
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام خوبین دوستای گل؟؟؟؟
من اومدم آرام برو اون طرف نوبت منه بپرم
 

archi_arch

مدیر بازنشسته
سلاااااام!!!
بچه ها میشه منم یه بار از رو اتیشتون بپرم؟!!! من امروز اصلا بیرون نرفتم و چهارشنبه سوری نداشتیم!!!:w05:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
روزى روزگار مرد خارکنى بود هر روز مرد خارکن به صحرا مى‌رفت و خار جمع مى‌کرد و آن را بر پشت الاغش مى‌گذاشت و براى فروش آن راهى شهر مى‌شد. خارکن به سختى از الاغ کار مى‌کشيد اما هيچ‌وقت شکم او را به اندازهٔ کافى سير نمى‌کرد و الاغ از اين قضيه ناراحت بود. تا اينکه يک شب از ناراحتى و بى‌مهرى مرد خارکن روى زمين خيس تا صبح خوابيد و صبح نتوانست از جايش بلند شود. پيرمرد هر کار مى‌کرد الاغ را از جايش تکان دهد نتوانست پيش خودش گفت: اين‌طور که پيداست اين الاغ مريض شده و ديگر به درد نمى‌خورد. من هم نمى‌توانم مفت شکمش را سير کنم. اين را گفت و به کمک چند نفر ديگر الاغ را کشاندند و به صحرا برده و آنجا رهايش کردند. الاغ تا ديد آنها دور شده‌آند از جايش بلند شد و چارنعل به سمت جنگل تاخت و در بيشه‌اى به چريدن و استراحت مشغول شد. مدتى نگذشت الاغ سرحال و چاق شد. او خوش و خرم روزگار مى‌گذراند که روزى ناگهان صداى غرشى به گوشش خورد. صدا چنان پرقدرت و مهيب بود که بدن الاغ به لرزه افتاد و همان‌طور که مى‌لرزيد پيش خودش فکر مى‌کرد که چه بکنم، چه نکنم؟ توى اين فکرها بود که غرش دوم و سوم به گوشش خورد و راست راستى نزديک بود از ترس قالب تهى کند که ناگهان فکرى به خاطرش رسيد و شروع کرد به عرعر کردن.
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
جشن چهارشنبه سوری که اینک در شب چهارشنبه‌ی آخر سال با مراسم و آداب و تشریفات و سنن ویژه‌ای برگزار می‌شود، یکی از جشن‌های بسیار پر طول و تفصیل و سرشار از مراسم و شعایر است.

زبان شناسان معتقدند که واژه سوری از صفت پهلوی "سوریک" گرفته شده است و "سور" به معنای "سرخ" می‌باشد و چنان که پیداست، به آتش اشاره دارد. البته "سور" به مفهوم "میهمانی و سور دادن" هم در فارسی به کار رفته است. در اصفهان به "چهارشنبه سوری"، "چهارشنبه سرخی" هم می گویند. بر پا داشتن آتش در این روز ، از اندیشه‌ای بسیار بدوی سرچشمه گرفته و حالت جادویی دارد و به منظور گرم کردن جهان و زدودن سرما و پژمردگی و بدی از تن بوده است.

برخی بر این باورند که با در نظر آوردن واژه‌ی "چهارشنبه" که بر آمده از فرهنگ عرب و سامی است، چهارشنبه سوری پس از آمدن اسلام در ایران باب شده است چرا که در ایران قدیم هر روزی نامی ویژه داشته است و نشانی از بخش بندی امروزین ماه به چهار هفته و نام‌های آن‌ها به چشم نمی‌خورد.

یکی از دلیل‌های دیگری که نشان می‌دهد چهارشنبه سوری به شکل و در زمان مرسوم شده‌ی امروزی، از آیین‌های پبش از اسلام نیست، می‌تواند این باشد که مراسم آن در غروب آفتاب روز سه شنبه برگزار می‌شود. در گاه شماری قمری آغاز بیست و چهار ساعتِ یک شبانه روز از غروب آفتاب روز پیش است و چهارشنبه سوری نیز، مانند بسیاری از آیین ها، جشن‌ها و سوگواری‌های مذهبی (چون عید غدیر، عید مبعث و نیمه‌ی شعبان)، در غروب روز پیش برگزار می‌شود.

در هر حال به نظر می رسد چهارشنبه سوری همان جشن سوری است که برگزاری آن از دیرباز در ایران مرسوم بوده است و آن جشن لزوما در چهارشنبه نبوده است. بر پایه‌ی پژوهش‌های انجام شده، زمان باستانی جشن سوری را می‌توان در یکی از شب‌های پنجه‌ی مسترقه باز جست.

جشن سوری به صورت امروزی که در شب چهارشنبه‌ی آخر سال برگزار گردد، بر اثر ورود اعراب به ایران باب شد و در واقع تلفیق فرهنگ ایرانی و سامی است. رضی بر این باور است که سالی که این جشن به شکلی گسترده برگزار شده، مصادف با شب چهارشنبه گشته و چون در روز شماری تازیان، چهارشنبه نحس و نامبارک و بدیمن محسوب می‌شده، از آن تاریخ به بعد شب چهارشنبه‌ی آخر سال را با جشن سوری به شادمانی پرداخته و بدین وسیله می‌کوشیدند تا نحوست چنین شب و روزی را منتفی کنند.

پور داود نیز عقیده دارد که آتش افروزی ایرانیان پبش از نوروز از آیین‌های دیرین است اما افتادن این آتش افروزی به شب آخرین چهارشنبه‌ی سال، پس از اسلام رسم شده است. چون ایرانیان شنبه و آدینه نداشته اند اما روز چهارشنبه یا یوم الاربعاء نزد عرب‌ها روز شوم و نحسی است. جاحظ در این باره می گوید:

" این است که ایرانیان آیین آتش افروزی پایان سال خود را به شب آخرین چهارشنبه انداختند تا پیش آمدهای سال نو از آسیب روز پلیدی چون چهارشنبه بر کنار ماند"!

حال این پرسش پیش می‌آید که "جشن سوری" چگونه می‌توانست بر طرف کننده‌ی بدبختی و نحوست شود. آتش در نظر ایرانیان مظهر روشنی، پاکی، طراوت، سازندگی، زندگی، سلامت، تندرستی و در نهایت مظهر خداوند بوده است. بیماری ها، زشتی ها، بدی‌ها و همه‌ی آفات و بلایا در عرصه‌ی تاریکی و ظلمت رشد می‌کنند و لذا تیرگی مظهر و جلوه گاه اهریمن بوده است. به اعتقاد ایرانیان هر گاه آتش افروخته می‌شود، بیماری، فقر، بدبختی، ناکامی و همه بدی‌ها و زشتی‌ها محو و ناپدید می‌شوند چون از آثار وجودی ظلمت و اهریمن هستند. پس افروختن آتش کنایه‌ای است از راه یافتن روشنی معرفت در دل و روح که آثار اهریمنی و نحوست و نامبارکی را از میان بر می‌دارد. به همین جهت جشن سوری پایان سال را به شب آخرین چهارشنبه‌ی سال منتقل کردند تا با طلیعه‌ی سال نو، خوش و خرم و شادکام گردند.

پور داود پس از بزرگداشت این جشن باستانی به موضوع ویژه‌ای اشاره دارد. او بر این باور است که رسم پریدن از روی آتش و خواندن ترانه‌هایی همچون "سرخی تو از من، زردی من از تو..."، از افزونه‌های اسلامی -آن زمان که دیگر ایرانیان مانند نیاکان خود آتش را یکی از آفریده های والای پروردگار و نشان دهنده‌‌ی فروغ ایزدی نمی‌دانستند- است و چنین سروده هایی بی‌احترامی به مقام آتش به عنوان جلوه آفریدگار است.

از نظر تاریخی، برخی از محققین جشن سوری را، یادگار گذر سیاوش از آتش می‌دانند که یک مراسم کهن و سنتی برای اثبات بی‌گناهی مرسوم به ورنگه یعنی آزمایش ایزدی بوده است.

سرگذشت زندگی سیاوش، سرگذشت عبرت انگیز و آموزنده‌ای است که شرح تفصیلی آن در شاهنامه‌ی فردوسی نقل شده است. آموزنده‌ترین قسمت این جریان تاریخی گذشتن سیاوش از خرمن آتش به منظور برائت از اتهام و اثبات بی‌گناهی وی بوده است. مع هذا از جریانات تاریخی فوق، آن چه به دست فراموشی سپرده شده است، ارتباط روز چهارشنبه پایان سال با تاریخ کشته شدن این شاهزاده‌ی جوان می‌باشد که تاکنون شاید شناخته نشده باشد و می‌بایست مورد توجه قرار گیرد. آثار و علائم اندکی که از جریانات تاریخی فوق بر جای مانده، نشان می‌دهند که سیاوش در پایان سال ثابت 1013 پیش از میلاد / 713 تاریخ مبنا، که برابر با روز چهارشنبه بوده به دستور افراسیاب کشته شده است و یک روز پس از کشته شدن سیاوش، فرزند وی کیخسرو در روز پنج شنبه، یکم فروردین ماه سال 1012 پیش از میلاد / 714 تاریخ مبنا، در توران متولد می‌شود و چون در آیین زرتشتی مراسم سوگواری در رسای مردگان جایز نیست، پارسیان زرتشتی در آخرین چهارشنبه‌ی پایان سال از آتش می‌گذشته‌اند تا خاطره‌ی سیاوش به منظور دفاع از عفت و پاکدامنی، جاویدان باقی بماند.


اما اکثر محققین برگزاری "چهارشنبه سوری" را به بزرگداشت فروهرها (روان درگذشتگان) یا ارواح طیبه نسبت می‌دهند. از آن جایی که ایرانیان باستان ماه فروردین را منسوب به فروهر‌ها می‌دانستند و معتقد بودند که در شام بیست و پنجم اسفند، فروهرها به مدت ده شبانه روز از سرای جاویدان به میان بازماندگان خود در دنیا بازمی گردند، مردم برای خشنودی ارواح نیاکان، در این موسم جشن‌ها و تشریفات زیادی قائل شده اند، آداب و رسومی که در پایان سال و شب چهارشنبه سوری انجام می دادند – که بسیاری از آن ها در عصر حاضر نیز باقی است- کنایه‌ای است از اهدای نذور و فدیه به ارواح و فروهرها.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
صاحب صداى غرش که شير بود تا عرعر خر به گوشش خود از حرکت ايستاد. در اين چند سالى که در جنگل زندگى مى‌کرد چنين صداى بلند و عجيبى به گوشش نخورده بود اين بود که شير هم از ترس شروع کرد به لرزيدن. الاغ يک طرف و شير هم در طرف ديگر هر دو مى‌لرزيدند که باز صداى عرعر الاغ بلند شد. شير پا گذاشت به فرار اما از اقبال بدش درست جلوى الاغ درآمد. الاغ در جا خشکش زد و شير هم مات و مبهوت قوارهٔ تا به‌حال نديدهٔ الاغ شده بود. اين بود که خود را جلوى پاى الاغ به زمين انداخت و آستان بوسيد و سلام کرد. الاغ که حال شير را ديد به خود جرأتى داد و پرسيد: تو ديگر کى هستى و چرا به جنگل من آمده‌اي؟ شير گفت: من غلام شما شير هستم! الاغ که همان اول شير را شناخته بود گفت: من هم رام‌کنندهٔ شير هستم. تو را به غلامى قبول مى‌کنم. اما تا زمانى که با من هستي، اگر سه بار دچار اشتباه شوى و مرا ناراحت کني، آن‌وقت قلبت را از سينه‌ات بيرون مى‌کشم. و به اين ترتيب شير غلام الاغ شد. اما چيزى نگذشته بود که به رأى الاغ، شير مرتکب اولين اشتباه خود شد و آن پراندن پرنده‌اى بود که روى بينى الاغ نشسته بود. شير مى‌خواست با دمش پرنده را از روى بينى الاغ فرارى دهد که الاغ بيدار شد و به شير نهيب زد که: چرا مزاحم خواب من شدى و مرا ناراحت کردي؟ شير از اربابش عذر خواست.
 

shanli

مدیر بازنشسته
سلام به همگییی:gol:
وای چه اتیشیییییی..
چه گرمایی میده این تاپیک!:w12:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
اما الاغ که مى‌خواست هرطور شده از دست شير راحت شود و از روزى مى‌ترسيد که شير بداند او کيست گفت: اگر باز هم اشتباه کنى آن‌وقت پاره‌پاره‌ات مى‌کنم. روز بعد، الاغ توى باتلاق افتاد. داشت فرو مى‌رفت که شير دم او را گرفت و بيرونش کشيد، الاغ فرياد کشيد: من داشتم به آرامگاه پدرم سر مى‌زدم چرا مرا بيرون کشيدي؟ يادت بشد که تا به‌حال دو بار اشتباه کرده‌اى واى به‌ حالت اگر براى سومين بار اشتباه کني. چند روز بعد هم الاغ موقع آب خوردن پايش سر خورد و به رودخانه افتاد داشت غرق مى‌شد که شير او را نجات داد. الاغ گفت: چرا نگذاشتى من شنا کنم. اين سومين اشتباهت بود حالا قلبت را از سينه‌ات بيرون مى‌آورم. شير پا به فرار گذاشت و دبرو که رفتي. ميان راه به شغالى رسيد. شغال وقتى ماجراى شير را شنيد به او گفت: اين نشانى‌هائى که تو از آن حيوان مى‌دهي، او بايد يک الاغ باشد. او خوراک توست و بى‌خود ترسيده‌اي. شير و شغال به جائى که الاغ بود برگشتند. الاغ تا شير را به‌همراه شغال ديد، فهميد که لو رفته است، از ترس موهايش سيخ شد. هى به خود گفت: چه بکنم، چه نکنم؟ تا اينکه فکرى به خاطرش رسيد.
با صداى بلند گفت: آفرين شغال، خوب او را گير آوردي. شير را همان‌جا نگه‌دار تا بيايم. شير با شنيدن اين حرف روى شغال پريد و شکمش را دريد و بعد مثل برق و باد به ميان جنگل فرار کرد. از آن پس الاغ به راحتى زندگى کرد.
 

Similar threads

بالا