بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام بچه هاي عزيز...تنهايي ....محسن پسرم و سما جون:w42:
خوبيد
محسن جان صفا ارودي ...قدم رنجه فرمودين :smile: خيلي خيلي خوش اومدي پسرم
سلام نسيم جان خوبي مامان چه خبر
مارو نميبني خوش ميگذره
سلام نسیم جونم ممنون عزیزم . چطوری؟خوبی؟

اقا محسن شمام خوش اومدین امیدوارم خوش بگذره بهتون
سلام سما خانوم
ممنون شما لطف داريد
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلااااااااااام به همه

سلام سماي گلم


سلام محسن جان...از اين طرفا..خوش اومدي :gol:

سلام نسيم جونم
امشب زود اومدي
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سیلام!!خوبید؟من شیرجه برم این روزای آخری کیف داره!!دیگه تاپیک بعدی رو خدا میدونه میشه شیرجه زد و قایم شد یا نه
 

**sama

عضو جدید
زمین خوردن بار سوم

زمین خوردن بار سوم

زمین خوردن بار سوم


وقت دارید بخوانید.....1
داستان خیلی قشنگي است......1


مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.1
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.1
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! 1
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.1
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.1
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او
فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.1


مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.1


مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. 1
شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))1
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.1


نتیجه اخلاقی داستان:1
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.
 

buddy

کاربر بیش فعال
سلام دوستان سلام عزيزان

من اسمتونو بلد نيسم يكي يكي بگم

همگي خوبيد ؟
 

**sama

عضو جدید
سیلام!!خوبید؟من شیرجه برم این روزای آخری کیف داره!!دیگه تاپیک بعدی رو خدا میدونه میشه شیرجه زد و قایم شد یا نه
30لام عزیز مرسی .شما خوبی؟

آره دیگه این شبای آخر کرسیه
دل کندن از این کرسی سخته

دقیقا:cry::cry:
سلام دوستان سلام عزيزان

من اسمتونو بلد نيسم يكي يكي بگم

همگي خوبيد ؟
سلام خوش اومدین
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
بچه ها فکر کنم من دیوونه شدم
کامپیوتر رو روشن که میکنم خوابم میگیره
خاموش میکنم میرم تو رختخواب
وقتی رفتم تو رختخواب دیگه خوابم نمیبره
کسی میدونه مشکل از کجاست
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
بچه ها فکر کنم من دیوونه شدم
کامپیوتر رو روشن که میکنم خوابم میگیره
خاموش میکنم میرم تو رختخواب
وقتی رفتم تو رختخواب دیگه خوابم نمیبره
کسی میدونه مشکل از کجاست
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بچه ها فکر کنم من دیوونه شدم
کامپیوتر رو روشن که میکنم خوابم میگیره
خاموش میکنم میرم تو رختخواب
وقتی رفتم تو رختخواب دیگه خوابم نمیبره
کسی میدونه مشکل از کجاست
:w15: :w15:

يعني الانم نمي خواستي بياي چون خوابت نبرد اومدي؟

نخواستيم آقاجون...اون كليد اينجارو بده به خودم...روز آخرم خودم همه وسايل رو جمع مي كنم
شماها نمي خواد زحمت بكشيد
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
بچه ها فکر کنم من دیوونه شدم
کامپیوتر رو روشن که میکنم خوابم میگیره
خاموش میکنم میرم تو رختخواب
وقتی رفتم تو رختخواب دیگه خوابم نمیبره
کسی میدونه مشکل از کجاست
من یکی رو میشناختم اینجوری بود!!بنده خدا به یه ماه نکشید....خدا رحمتش کنه!!حلواش خیلی خوشمزه بود
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
:w15: :w15:

يعني الانم نمي خواستي بياي چون خوابت نبرد اومدي؟

بابا از ساعت 11 تا حالا سومین باره کامپیوترمو خاموش و روشن میکنم

من یکی رو میشناختم اینجوری بود!!بنده خدا به یه ماه نکشید....خدا رحمتش کنه!!حلواش خیلی خوشمزه بود

اتفاقا دوست این بنده خدا داشت قضیه دوستشو تعریف میکرد
بعد از یک ماه و یک روز مرد
حلواشم تازه شور شده بود:w25:
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من یکی رو میشناختم اینجوری بود!!بنده خدا به یه ماه نکشید....خدا رحمتش کنه!!حلواش خیلی خوشمزه بود
خواهر منم هميشه اينجور مواقع همينو ميگه :w15:
تنهايي به احتمال قوي آرام درست ميگه:cry::cry:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
بچه ها راستی امضای من رو خوندین دیگه؟؟؟:whistle:
 

Similar threads

بالا