بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته

سپاه من حرکت کنید
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام،خوش اومدی،
اینجا ما دو جبهه ایم! زود تند سریع با مایی یا علیه ما؟ :w08:
عجب آدمایی هستید!!داره میگه نغمه خانوم!!!دختره!!تو پسر دیدی اسمش نغمه باشه؟عجب!!کم آوردید ها مشخصه!!
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب بچه ها سنگر را رو مشخص کنید
کاکا، داداشی بیاین تو سنگر
خب نغمه خانوم سلام
اول کار سنگرتو مشخص کن
میای طرف آقایون

یا خانوما

من همش 4 روز نبودما
چرا اینجوری شدین جناب تنهایی :redface:
خیلی دیگه داشیییییی
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام
نغمه هستم تازه وارد:smile:
سلام نغمه جان.خوبي
به به هم رشته ايم كه هستي.بيا كنار خودم هواتو دارم

سلام نغمه خوش اومدی
فقط کنار این ارامش ننشینی
برو کنار ملودی بنشی

سلام،خوش اومدی،
اینجا ما دو جبهه ایم! زود تند سریع با مایی یا علیه ما؟ :w08:
اسپارو امشبو مراعات مي كردين مهمون زياد داشتيم.حالا نمي خواست از همين شب اولي ...:razz:

راستي داستان قشنگي بود تشكر
خب بچه ها سنگر را رو مشخص کنید
کاکا، داداشی بیاین تو سنگر
خب نغمه خانوم سلام
اول کار سنگرتو مشخص کن
میای طرف آقایون

یا خانوما
هموني كه بالا گفتم:razz:
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من همش 4 روز نبودما
چرا اینجوری شدین جناب تنهایی :redface:
خیلی دیگه داشیییییی
بارون جون داستان داره:biggrin:
ای بابا اینجا هم که جناح بندی شدست :biggrin:
بيا هي ميگم امشبو مراعات كنين ببينين نيومده همه چيرو فهميدن.حالا صبر مي كردين دو روز بگذره بعد يهويي همه چيو مي گفتيم بهشون
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کلا آفتابم!!شبنمم!!!عشقم!!تمام بخش خوبی هرچیزم:thumbsup2: اون قصه هه رو یادت بیاد!!خودت گفتی!!بارون گفت!!ها!!آفرین!!من اونم!:D:thumbsup2:

آفرین آرام جان آی گل گفتی :gol:

همه خانوما (خصوصا خانوم های محترم حاضر ) از همون نوعن :smile:
از فرشته های روی زمین که به خاطر مهربانی و
لطفی که دارن چند صباحی زمینی شدن :smile:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
ای بابا اینجا هم که جناح بندی شدست :biggrin:
بابا بهنازجان!!این حرفا کدومه!!جناح چی میگه!!!!!!تو کسی میبینی اونور!!خودمونیم!!داریم حرف می زنیم تخمه میشکونیم!!حوصله مون سر بره یکی دو تا خمپاره پرت می کنیم اونور!!:lol:
 

behnaz_arch

عضو جدید
اینم برای باران :smile:

حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
می خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می خواستم
می خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پلاش 11

پلاش 11

نامه زربانو به کنیز
اول سلام مرا به شاه ارد شیر و لیعهد والا گهر شاهپور برسان نسبت به قرار خود شرحی نوشته من به تو حق میدهم و ای کاش باز یک تاجر هندی دیگر در این قلعه پیدا میشد تا منهم مانند پرنده از این قفس ازاد میشدم اگر دیگران ندانند تو خوب اشنایی و به اخلاق بد و عصبانیت پدرم واقف هستی شب گذشته مغ ها وریش سفیدان و افسران عالی رتبه به دعوت پدرم نزد او جمع شدند تا نسبت به محاصره قلعه و جنگ با اردشیر صحبت کنند پس از گفتگو ها ی کوتاه مغ بزرگ گفت از ظهور پیامبر ما زرتشت تا کنون هزار سال میگذرد و طبق دستورات و روایات در هر هزاره یک ناجی بزرگ میبایست ظهور نماید تا فقر و مرض و قحطی ودروغگویی که بین زرتشتیان رواج یابد با انها مبارزه نماید و انها را به سوی خدای بزرگ باز گردانند و به زرتشتیان دستورات اهورا مزدا که پندار نیک و کردار نیک و گفتار نیک است گوشزد نماید و اکنون طبق پیش بینی منجمین ان ناجی بزرگ همین اردشیر ساسانی میباشد به نظر ما مبارزه با او بی فایده است و ما خوب است هم اکنون دست دوستی و اتحاد بسویش دراز کنیم
پدرم پلاش به مجرد شنیدن این کلمات چنان عصبانی و برافروخته گردید که نعره کشید و گفت ای مغ بی مغز ساکت واگر لباس رو حانیت به تنت نبود اساعه دستور میدادم تا زبان تو را از حلقوم بیرون اورند مگر تو عهد و پیمان مرا با پادشاه بزرگ ادوارد از یاد برده ای من با او پیمان و سوگند به اهورا مزدا خورده ام تا خون در بدن دارم از تاج و تخت او حمایت کنم اکنون چگونه این عهد را زیر پای بگذارم و دست دوستی با دشمن او بدهم
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها
اول از همه اینکه داداشی پیغام داد، موسش از کار افتاد، واس همین گفت از همه به جاش خداحافظی کنم.
دومم من یه داستان مینی دارم در مورد جن و ... :D، بزارم؟
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
آفرین آرام جان آی گل گفتی :gol:

همه خانوما (خصوصا خانوم های محترم حاضر ) از همون نوعن :smile:
از فرشته های روی زمین که به خاطر مهربانی و
لطفی که دارن چند صباحی زمینی شدن :smile:

بی زحمت نوشابه که باز می کنید این تشتکش رو نندازید زمین! :biggrin:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پلاش 12

پلاش 12

داده خوب بود برای این امر از طرف شاه اردشیر و شاهپور اشاره به این کنیز میشد تا در ای خصوص چنانچه کمکی از دست من براید عمل نمایم و اکنون چنانچه گفتم مردم قلعه و لشکریان چندان میل و رغبتی به مبارزه ندارند و از موقعیکه کرم هلاک شده مثل ان اسخلاصه تو خوب به اخلاق پدرم واردی و میدانی حرف او یک کلام است و اما نسبت به خواستگاری ولیعهد از من زهی سعادت و افتخار ولی در نامه فقط قول خودت را مدرک قرار ت که احساسات مردم هم مرده است گرچه پدرم هلاک شدن کرم را به هیچ کس نگفته است
زربانو جواب نامه را درون ماشوله نقره قرار داده و مهر و وموم کرده و به یکی از سربازان که مورد اعتماد بود سپرد و گفت نیمه شب از راه پنهان از قلعه خارج شو و این نامه را به کنیز در لشکر اردشیر برسان وبرای پاداش این خدمت یک سینه ریز و بند طلایی به سر باز هدیه نمود
ان ر باز طبق دستور نامه را به کنیز رسانده و بدون درنگ مراجعت نمود و چون به قلعه امد و به خانه خود سینه ریز را به تقدیم زن خود کرد زن از او سئوال نمود که این را از کجا اوردی وسرباز هرچه خواست مخفی نماید ولی نتیجه ای نداشت اخر به اصرار زن تمام داستان را برای زن گفت که نامه را از زربانو گرفته و به کنیز در سپاه اردشیر رسانده
زن خیلی خوشحال شد چون او در باطن جاسوس و خبر نگار پلاش بود و شوهرش هیچ خبر نداشت
ادامه دارد

 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
بچه ها
اول از همه اینکه داداشی پیغام داد، موسش از کار افتاد، واس همین گفت از همه به جاش خداحافظی کنم.
دومم من یه داستان مینی دارم در مورد جن و ... :D، بزارم؟
:w15: بزاراز اسپرو بپرسیم!!!اشکال نداره که!؟!!بگه؟!نمی ترسی که؟
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم برای باران :smile:

حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
می خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می خواستم
می خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم

ممنون عزیزم
خیلی قشنگ بود :gol:
حیف تشکر ندارم
اینا تقدیم به شما:gol::gol::gol::gol:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
داده خوب بود برای این امر از طرف شاه اردشیر و شاهپور اشاره به این کنیز میشد تا در ای خصوص چنانچه کمکی از دست من براید عمل نمایم و اکنون چنانچه گفتم مردم قلعه و لشکریان چندان میل و رغبتی به مبارزه ندارند و از موقعیکه کرم هلاک شده مثل ان اسخلاصه تو خوب به اخلاق پدرم واردی و میدانی حرف او یک کلام است و اما نسبت به خواستگاری ولیعهد از من زهی سعادت و افتخار ولی در نامه فقط قول خودت را مدرک قرار ت که احساسات مردم هم مرده است گرچه پدرم هلاک شدن کرم را به هیچ کس نگفته است
زربانو جواب نامه را درون ماشوله نقره قرار داده و مهر و وموم کرده و به یکی از سربازان که مورد اعتماد بود سپرد و گفت نیمه شب از راه پنهان از قلعه خارج شو و این نامه را به کنیز در لشکر اردشیر برسان وبرای پاداش این خدمت یک سینه ریز و بند طلایی به سر باز هدیه نمود
ان ر باز طبق دستور نامه را به کنیز رسانده و بدون درنگ مراجعت نمود و چون به قلعه امد و به خانه خود سینه ریز را به تقدیم زن خود کرد زن از او سئوال نمود که این را از کجا اوردی وسرباز هرچه خواست مخفی نماید ولی نتیجه ای نداشت اخر به اصرار زن تمام داستان را برای زن گفت که نامه را از زربانو گرفته و به کنیز در سپاه اردشیر رسانده
زن خیلی خوشحال شد چون او در باطن جاسوس و خبر نگار پلاش بود و شوهرش هیچ خبر نداشت
ادامه دارد

:surprised: بینگ!!زن و شوهر چه به هم میان!!!
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر به خانه من آمدی

برای من ای مهربان چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن به ازدهام کوچه خوشبخت بنگرم :gol:


دوستان شب همه خوش .

حسابی برام دعا کنید لطفا .:gol:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
من که شبا خوب میخوابم.اونی که شبا بد می خوابه و خوابای ترسناک میبینه کیه؟:w15:
من نگفتم خواب ترسناک میبینم گفتم خواب بد میبینم!!گاهی ااوقات هم تکراری!!از اونا که هی حرص می خوری تو خواب که عین قبلی بشه!!هی میگی نه اینجاش اینجوری نبود اونجوری بود!!بعد میدونی الان کی چی میشه!جای بدش کجاست!!ولی مجبوری بری:crying2:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
حالا یه مرد نا جور توی این داستان پیدا کردی چه بوق و کرنایی میزنی چرا اون کنیز یا زربانو رو نمیگی تازه شاهنومه اخرش خوشه
:surprised: بابا میگم به هم میان!!محسن دقت کردم دیدم چند وقتیه خشن شدیها!!نکن این کارا رو!!که مجبور بشم خمپاره ی تو رو اول بیارم!!راستی مال تو سبزه!:D
 

Similar threads

بالا