بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

solar flare

مدیر بازنشسته
اگه اجازه بديد من قصه امو شروع كنم
آخه من ديشب تو راه بودم امشب خوابم مياد
:redface:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلا م به همه!!!بابا من که با تو اومدم!!اون شروع کرد!!:razz:
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام نسیم اومدم
سلام سحر خانوم
خوش اومدي :w42:بيا پيش خودم واست جا نگه داشتم ;)
اگه اجازه بديد من قصه امو شروع كنم
آخه من ديشب تو راه بودم امشب خوابم مياد
:redface:
عزيز من كه آماده دست به سينه نشستم :D اينورم سحر نشسته اونورمم محمد صادق الان مياد :D
 

solar flare

مدیر بازنشسته
سلام
دوست دارم قصه امو مثل قديما شروع كنم
يكي بود يكي نبود
تو يه دهكده مردي زندگي ميكرد با پسرش تمام دارايي اين مرد يك تكه مزرعه و يك اسب بود كه بعد از مرگ پدر اينها به عنوان ارثيه به پسرش ميرزا علي رسيدن
اين مرد بيچاره از صبح تا شب كار ميكرد و به سختي ميتونست نون شب زن و بچه اشو تامين كنه
در تمام دهكده اين مرد مرد تمسخر بقيه بود
يه شب ميرزا علي پاي درخت گردو خوابش برد
خواب ديد پدرش بهش ميگه: برو سرزمين بخارا در ميدان اصلي شهر پاي درخت چنار گنجي هست كه من اونو برات ارث گذاشتم
 

solar flare

مدیر بازنشسته
ميرزا علي چشماشو باز كرد ديد پاي درخت گردو خوابيده
با خودش فكر كرد شايد جاي خوابم بد بوده خواب بد ديدم
آخه باورش نميشد كه پدرش گنجي هم داشته باشه
چند شب گذشت
ميرزا علي دوباره همون خوابو ديد
باورش نميشد
 

solar flare

مدیر بازنشسته
مدتها از اين خواب هايي كه ميرزا علي ديده بود ميگذشت
كم كم داشت فراموش ميكرد كه خوابي هم ديده
كه دوباره همون خوابو ديد
با خودش ميگفت كاش واقعيت داشته باشه
آخه اون از حرف مردم خسته شده بود
خوابهايي رو كه ديده بود به زنش تعريف كرد
تصميم بر اين شد كه ميرزا علي اون اسبي رو هم كه داره بفروشه و خرج سفر كنه
بره بخارا شايد واقعا گنجي در كار باشه
ميرزا علي به راه افتاد

 

solar flare

مدیر بازنشسته
خب بقيه داستان بمونه واسه فردا شب
آخه قرار بود قصه هام دنباله دار باشن;)
شب همگي بخير
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
آرامش جان عزيزم من خوابم مياد باور كن از صبح پاي كامپيوترم
اما قول ميدم فردا شب تمومش كنم
شب بخير
باشه برو بخواب.شبت بخیر.فقط اومدی ما رو بذاری تو خماری!!
فردا پس منتظریم:gol:
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب بخير شراره جون

راستي ارام پس تنهايي كجا رفت؟
چرا محمد نيومد؟ نكنه ديشب بچمو سر به نيستش كردي :crying2:
 

solar flare

مدیر بازنشسته
شرمنده اگه زياد خمار موندي همه قصه رو پس بده فردا شب ميدم بهت;)
البته شوخي كردم
اينم ترفنديه كه شما بموني تو خماري و ف ردا شب هم بيايي و زير كرسي ما بيشتر گرم باشه
اين طوري جمع ما بيشتر ميشه و همه هر شب يه سري به زير اين كرسي ميزنن
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
سلام دوباره
من رفتم یه کاری داشتم انجام دادم اومدم
به به
عجب داستانی
ولی حیف که نصفه کاره موند من تا فردا شب دق میکنم
داداشی منو چی کار کردی ها ها ها هاهاها
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
دیر اومدی غیبت خوردی تهایی جان!!ما الان خماریم!!
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
خانوما حجاب كنيد الان محمد صادق مياد :D ارام بدو برو چادر سر كن ....
يالا يالا بفرمايدد داخل محمد خان
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام سلام سلام
حالتون چطوره
نسیم خانوم، داداشی، آرام خانوم و بقیه دوستان گل شبتون بخیر
نمیدونم چی بگم؟ من دیر اومدم یا شما زود شروع کردید؟ ولی این خیلی خوبه، این جوری دیگه زیاد تا دیر وقت نمیمونیم.
داداشی چیکار کردی با اسمت؟ مبارکت باشه، ولی ایشالا هیچ وقت تنها نمونی و اونقده آدم دور و برت باشه که اصلا این احساس بهت دست نده.
درضمن گوش شیطون کر، من سالمه سالمه سالمم، با این همه دوست و رفیق با معرفت و دوست داشتنی از جمله داداشی و نسیم خانوم و مامان گلاب و نگار خانوم و آرامش جون و ... کسی میتونه به من چپ نیگا کنه؟
 

Similar threads

بالا