ram_call17
عضو جدید
بچه که بودی،خدا را چی میدیدی؟یعنی به چه شکلی؟
من که گلدسته میدیدم بلند،مثل مال حرم،که حرف می زد؟!
شما چطور؟
من که گلدسته میدیدم بلند،مثل مال حرم،که حرف می زد؟!
شما چطور؟
الانم ابر یا نه؟یعنی ابر کوچیک؟حرف میزد؟من بچه که بودم خدا را مثل یک ابر سفید و خیلی بزرگ میدیم.
اما هرچه گذشت این ابر ، کوچک و کوچک تر شد تا .......................
الانم ابر یا نه؟یعنی ابر کوچیک؟حرف میزد؟
مال من شده یه اسم تو ذهنم.خدا.همین.
تو بچگی هیچوقت به این فکر نمی کردم که خدا چه شکلیه ؟
چون بهم یاد داده بودن که خدا نامحدوده و به هر چی که نسبتش بدی محدودش میکنه(داستان حضرت ابراهیم )
خدا واسه من از بچگی تا حالا فقط یه حضور محسوس و نامرئیه و مهربونه و..............................
که دوستش دارم
باهاش حرف میزنم به سادگی
بهش گله می کنم
حتی برای کوچکرین کارها هم ازش کمک می گیرم
موقعی که دچار شک می شم !!!! کمکم می کنهبهم امید میده
ولی من ...........................
نه فقط واسه این خوب بود که سرتو بگیری بالا و بهش نگاه کنی.
فقط آرامش میدداد،ابر کوچک من را باد دارد میبرد!!
تو بچگی هیچوقت به این فکر نمی کردم که خدا چه شکلیه ؟
چون بهم یاد داده بودن که خدا نامحدوده و به هر چی که نسبتش بدی محدودش میکنه(داستان حضرت ابراهیم )
خدا واسه من از بچگی تا حالا فقط یه حضور محسوس و نامرئیه و مهربونه و..............................
که دوستش دارم
باهاش حرف میزنم به سادگی
بهش گله می کنم
حتی برای کوچکرین کارها هم ازش کمک می گیرم
موقعی که دچار شک می شم !!!! کمکم می کنهبهم امید میده
ولی من ...........................
پس شما از بچگی بابصیرت بودین.
خوش به سعادتون.
یه آدم معمولی ام با مشکلات فراوونه زندگی دنیاییبابا شما بچگیاتون اونجوری بود الان چی شدین پس؟ در حد افلاطون بای مطرح باشی الان ها/؟ خوبه.
بچه که بودیم ، بچه بودیم
بزرگ که شدیم ، بزرگ که نشدیم هیچ
دیگه همون بچه هم نیستیم
برای عشق پاک بچه گیها دلم تنگ است ...
برای خدا .............
نه فقط واسه این خوب بود که سرتو بگیری بالا و بهش نگاه کنی.
فقط آرامش میدداد،ابر کوچک من را باد دارد میبرد!!
منم هیچ وقت اینطوری فکر نکردم
ولی می دونستم اگر تو دلم یه چیزی بگزره می شنوه
و داره منو می بینه
اینو مطمئن بودم
برو دنبالش که گمش نکنی
مطمئن باش یه جایی نه چندان خیلی دور وای می استه
چون از محدوده ی ابری رد شدی
برو دنبالش که گمش نکنی
مطمئن باش یه جایی نه چندان خیلی دور وای می استه
چون از محدوده ی ابری رد شدی
وقتی آفتاب در میاد،ناخودآگاه ابر ها هم کنار میروند!!!
این حرفی که زدی سنگین بودا!
کل تالار اسلام را باید جمع کننا از ما گفتن بود!
من همیشه خدارو مثل یه دود تصور می کردم که دستو پاو چشمو لبو دهنم داشت
خوشم میومد ازش!
کجاش سنگین بود!!!
اتفاقا خیلی هم سبک بود،تراوشات ذهن کودکی سوار بر باد بود.
منظورم اینه که میگی آفتاب میاد ابر میره!
هزار معنی داره.
نه بابا.
هیچی معنی نداره.
نویسنده بدبخت یک جمله میگه، پس از مرگش هزارتا تفسیر از روی اون جمله اش میکنند!!!
شما یعنی بچگیتون هم خدا را همین طور الان میدونستین که جمع صفاته و اینا.....
خیلی کلا سطحتون بالاست باید یه فکری بکنم بحال خودم.
خوبه که ما هم طرف آفتاب بریم تا سریع تر بهم برسیموقتی آفتاب در میاد،ناخودآگاه ابر ها هم کنار میروند!!!