// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد
 

چاووش

عضو جدید
باید که به شهر عشق پرواز کنیم
یا غنچه صفت شکفتن اغاز کنیم
در های بهشت را به ادم بستند
دستی که زنو دری به ان باز کنیم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
آب حیات منست خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خیالی می دود در خاطر من
چو خون تازه هردم در رگ و پوست
[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اگر روزی پس از عمری رسیدم
در آن وادی که فیض رحمت اوست
[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نمی دانم چه خواهد خواست از دل
نمی دانم چه باید گفت با دوست!
[/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
چه دعایی کنمت بهتر ازاین

که خدا پنجره باز اتاقت باشد
 

گزیزه

عضو جدید
بیدل به سجود بندگی توام باش

تا بار نفس به دوش داری خم باش

زین عجز که در کارگه طینت توست

الله نمی توان شدن آدم باش:gol::gol::gol:
 

iman.mpr

عضو جدید
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار / ترک رضای خویش کند در رضای یار
گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ / بیند خطای خویش و نبیند خطای یار
 

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد
 

iman.mpr

عضو جدید
غصه نخور عزیزم که زندگی قشنگه
پیر نمیشه تو دنیا کسی که شوخ وشنگه
دو رنگ نباش با هیچ کس که دنیا رنگارنگه
سنگ میخوره تو دنیا به اون دلی که سنگه
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد

 

sahar-architect

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
 

چاووش

عضو جدید
سلام تازه رسیدم خونه
شب چند بیت غزل با خودم سروده بودم البته از روی دلتنگی
هدیه اش میکنم به همه عزیزان با معرفت

غروب ستاره

دیگر درون کلبه فقط یک چراغ بود
تنها درون سینه فقط درد وداغ بود
اکنون بهار معنی احساس درد هاست
در فصل سبز ما که فقط نام باغ بود
دیگر بنام هیچ قناری سرود نیست
اینجا به روی شاخه گل شعر زاغ بود
در شهر ما که هیچکس از هم خبر نداشت
دیدن غریبه گشته فقط یک سراغ بود
گنجشکهای کوچک این شهر پر درخت
رفتندودر میان درختان کلاغ بود
باور کنیم فصل غروب ستاره را
اینجا برای دیدن هم یک چراغ بود



گیرم که نام من زلبت محو گشت ومرد
یاد مرا چگونه فراموش می کنی
؟
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیل سیال نگاه سبزت،
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و در این راه تباه عاقبت هستی خود رادادم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دانم و داني كه جانم عاقبت از آن توست
پس مزن آتش به جانم چون كه جانم جان توست
گر زني آتش به جانم من بسوزم در رهت
بعد از آن هر ذره ي خاكسترم خواهان توست
 

کاترین

عضو جدید
یارب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار
گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای صمیمی ای دوست
گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی
ای قدیمی ای یار
تو مرا یاد کنی یا نکنی
من به یادت هستم
 

siyavash51

عضو جدید
گرم یاد آوری یا نه ،
من از یادت نمی کاهم !
تورا من چشم در راهم شباهنگام ...
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن
ربع از دلم پرخون کنم،خاک دمن گلگون کنم
اطلال را جیحون کنم،از آب چشم خویشتن
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق
زندگی یعنی لطافت گم شدن در معنی عشق
زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق
رفتن و آخر رسیدن بر در آبادی عشق....
 

کاترین

عضو جدید
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
وان یکاد بخوانید و در فراز کنید
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه ما بر بندر صورت فتاد ای کاروان
سخت می ترسم همی چشمی رسد دنباله را
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند

 

کاترین

عضو جدید
به تماشا سوگند...
و به اغاز کلام...

افتابی لب درگاه شماست
که اگر دربگشایید به رفتار شما می تابد
.
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من
ترسم صدای پای تو خوابست و بیدارش کند..
 

nichol

عضو جدید
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد بجان هر سخن که جانان گفت:gol:
 

Similar threads

بالا