ايول حالا شد!
كار جالبيه منم اين كار رو مي كنم اما چيز واحدي نمي گم در برخورد با هر كي يه چيز مي گم...و هميشه هم يادمه به خاطر چيزي كه ارزشش رو نداره خودمو ناراحت نكنم...اما مشكل اينه كه هيچ كس درك نمي كنه يا حتي وانمود به درك كردن هم نمي كنه...اينجا ادما همه شكل همن...هم اتاقيام كه بيشتر وقتمو باهاشون مي گذرونم همه يك شكلن...هدفاي مشابه دارن...درس بخونن برن سركار بعد ازدواج كنن بچه دار بشن و...تموم اخرش هم بميرن...متنفرم از اين زندگي كليشه اي...از روزمرگي بيزارم...هيچ كس اينجا متفاوت نيست...حرف متفاوت نمي زنه...ارزوي متفاوتي نداره...اينجا تنهايي بيداد مي كنه...
يه شب با بچه ها صحبت اينده شد ...همه مي خواستن برن سركار وقتي گفتم من اصلا نمي خوام برم سركار بهم خنديدن و يه جوري نگام كردن...يكيشون زودي پرسيد پس چرا درس مي خوني ؟خنده ام گرفت چه ربطي داشت...درس مي خونم چون از اين كار لذت مي برم فقط همين.يكي ديگه گفت حتما ميخواي ازدواج كني؟گفتم نه ميخوام برم...يه جاي دور كه هيشكي نباشه...من باشم و خودم و تنهاييم...براي من ازدواج معنايي نداره...چون هدفي درش نمي بينم...چون معناش رو نمي دونم...وهيچ كسي رو هم پيدا نمي كنم كه منو بفهمه...
خلاصه:زندگي تلخه...شايدم دير خورديمش و تلخ شد!
بهر حال مونده به درك شما برسم ...
منم همينو مي گم منم مي گم مهم نيست و انتظاري هم ندارم...راستش سالهاست به اين رسيده ام كه وقتي براي هيشكي مهم نيستم براي خودم مهم باشم...به خاطر اينه كه خودمو دوست دارم...و همه مي گن مغروري و هيچ كس نمي پرسه چرا؟تا من هم بهش بگم توي دنيا هيچ چيز زجر اور تر از ديدن و ديده نشدن،دوست داشتن و دوست داشته نشدن نيست...چون كسي منو دوست نداره من خودمو دوست دارم...غم انگيزه اما يه واقعيته...ما همچنان در اول وصفش مانده ایم ...............هممون یه جاییم . من شاید یه چند روزی پس و پیشترم .
دقیقا همینه ، هیشکی درک نمی کنه .اینو 2-3 روز پیش به خواهرم گفتم . گفت مهم نیست کسی درک نکنه و انتظار هم نداشته باش که بفهمن تو امروز رفتارت عوض شده .شاید خودشم نفهمید چی بهم گفت اما این حرف قسمتی از دنیای منو عوض کرد
اتفاقا شما رو کاملا درک میکنم چون در شرایط مشابه شما بودم.
شما میگید هدفی ندارید چون نمیدونید حقیقت چیه. پس قبول دارید زندگی حقیقتی داره...و شما هنوز بهش نرسیدید. این خیلی خوبه... اما آیا تلاشی هم برای رسیدن به این حقیقت کردید؟ چه قدر بهش فکر کردید؟ یا بهتر بگم، چه قدر درگیر این مساله شدید؟
جواب سوالتون رو با یه پست دیگه میدم چون طولانیه.
آره زندگی همون خاله بازیه دوران بچگیه .فقط دنیامون بزرگتر می شه .
من برای چی دارم زندگی می کنم ؟؟؟
اینجوری بگم بهتره : من دارم زندگی می کنم برای اینکه همه چیز قشنگه ،...
اینا واسه من شعار نیست ، من واقعا اینجوری زندگی می کنم.
حالا اینجوری هدف معنا پیدا می کنه . حالا دیگه هدفم محدود نیست ، دنیام ، دنیای خاله بازی بچگیام نیست ، هدفم دانشگاه یا ازدواج یا سفر و یا حتی مردن هم نیست .....من می خوام زندگی بکنم ، فقط همین...به همین سادگی ...به همین خوشمزگی
خوب تا حالا چیکار کردی برا برآورده شدن آرزوهات؟ چند درصد آرزوهات رو بهشون رسیدی؟
خب الان میگم ...میشهچند تا از اون هدفای بزرگت رو بگی که میخوای قبل از مردن بهشون برسی؟
ممنون میشم
به قول سهراب سپهری :
زندگی اب تنی کردن در حوضچه اکنون است .........
اگه کسی اینجوری زندگی بکنه دیگه دنبال هدفهای خرد و ریز نمی گرده .همه زندگی هدفه ، خود زندگی هدفه و این هدف به تو لذتی میده که سرشارت می کنه از عشق به مبدا _ ت ، عشق به خداوند. دلبره ، دلبر
ايول پس حالا مي تونيم حرف همو بفهميم چون منم دقيقا حس تو رو دارم.به هيچي راضي نميشم...واقعا ديگه آرزويي ندارم...حالا تو كه اينقدر خوب فكر مي كني يه فكري به حال دوتاييمون بكن!
دقیقا مشکل همین جاست دوست عزیز...وقتی خوب به زندگی نگاه میکنی میبینی که هیچ کدوم از اون اهداف اونقدر بزرگ و والا نیستن که بخوای تمام عمرتو روش بزاری...اما قطعا هدفی وجود داره ک اونقدر ارزشمند و بزرگ باشه که بخوای به خاطرش زندگی کنیسلام دوستای گلم
راستش نمیدونم دقیقا منظور شما از این سوال چیه؟
ولی من زندگی میکنم تا به هدفایی که دارم برسم..
ولی وقتی به هدفام رسیدم نمیدونم دیگه واسه چی باید زندگی کنم؟؟؟؟
منم دقیقا مشکل تو رو داشتم ولی یه دوست واقعی پیدا کردم که خیلی بهم کمک کردشاید تو اونقدر فکرت مشغول چیزای دیگه است که شاید کمتر وقت کنی به خودت و این زندگی فکر کنی...شاید هم ساده از این مساله بگذری...اما من نمیتونم.
این مساله واسه ی من یه درد شده...نمیتونم آروم بشینم و بگم:"زندگی میکنم که زندگی کنم".
اولش به هیچ کس چیزی نگفتم...با خودم فکر میکردم ممکنه مشکله روحی پیدا کرده باشم، مثلا افسردگی...امابا یکی، دو نفر از دوستام هم راجع بهش صحبت کردم...اما هیچ کدومشون حرفم رو نفهمیدن. یه مدتی که گذشت فهمیدم که اتفاقا مشکل روحی ندارم اما اگه اینطوری بخوام ادامه بدم...حتما پیدا میکنم. اوضاعم خیلی خراب بود...فقط از خدا خواستم راهی جلو پام بذاره...و خدا کمکم کرد. با یکی از اساتید دانشگاهمون که تا اون موقع اصلا نمیشناختمش...درس برداشتم...موقعیتی پیش اومد و رفتم باهاش در این مورد صحبت کردم...و اون کاملا متوجه حرفام شد و درکم کرد. به من کتاب معرفی کرد...ححتی چند جلد کتاب به من داد که بخونم...هنوز مشغولم...دارم کتاب میخونم و فکر میکنم...و از خدا میخوام راه و بهم نشون بده.
باید راجهع بهش مفصل فکر کنی...
قطعا ما همه انسان به دنیا می ایم و باید حفظش کنیم...اما این در طول زندگی با ما هست.آخرش انسانیت... انسان شدن، انسان موندن...
شریک شادی و غم دیگران شدن یکی از شروط انسانیت...
شعار نیست، با همین فدمها میشه به انسانیت رسید،
به نظر من زندگی هدف پیچیده ای نمی خواد... زندگی در حال جاری است با نگاه به آینده..
درسته که هر کدوم از ما یه چشم اندازی از آینده برای خودمون در نظر می گیریم ولی این همه هدف نیست، چون ممکنه قطار زندگیمون قبل از رسیدن به اون ایستگاه از حرکت بایسته ولی وقتی هدفت تو زندگی رسیدن به انسانیت باشه تو هر ایستگاه هم که بایستی باز به هدفت رسیدی...
وقتی بفهمم در کدوم موارد استعداد دارم و اون رو شکوفا کنم اون موقع هدفمو پیدا میکنم
اگه میشه بیشتر توضیح بده...اول راجع به قبل از اونکه دوستت دیدت رو عوض کنه و بعد راجع به اینکه چه طور دیدت عوض شد و در آخر هم اینکه الان چه دیدی نسبت به زندگی داری.منم دقیقا مشکل تو رو داشتم ولی یه دوست واقعی پیدا کردم که خیلی بهم کمک کرد
کلا دیدمو به زندگی به شرایطی که الان دارم عوض کرد
الان یه آدم دیگه شدم
نکاتی رو به من گفت که فهمیدم فقط کافی هست که به زندگی چطور نگاه کنیم و فکر کنیم
خیلی از مسائلو که قبولش برام سخت بود رو
برام پذیرفتنشو راحت کرد
طرز فکرمو عوض کرد
برای این که در کنار خانواده ی خوبم از زندگیم لذت ببرم و دوستشون داشته باشم.
خوب از اینکه دارم فقط زندگی میکنم خسته شده بودم و افکارم آزارم میداداگه میشه بیشتر توضیح بده...اول راجع به قبل از اونکه دوستت دیدت رو عوض کنه و بعد راجع به اینکه چه طور دیدت عوض شد و در آخر هم اینکه الان چه دیدی نسبت به زندگی داری.
ممنون میشم
ای خیلی خوبه اما چرا میخوای دکتر بشی؟ فرض کن دکترات رو گرفتی...بعدش چی؟دلم می خواد یک روز دکترام رو بگیرم و یک استاد خوب بشم
میخوام بیشتر توضیح بدی...به سوی خدا حرکت کنیم یعنی چی؟هدف زندگي اينكه خود وديگران بسوي خدا حركت كنيم
این یک گرایش فطری هست که قدرت رو دوست داریم...حالا این در شما بیشتر بروز کرده.خب الان میگم ...
بله اوهوم..
بنده هدف هایه بسیاری دارم من الجمله شهردار شدن..
ینی اول شهردار یه شر کوچیک (نمیگم کجا)
بعد شهردار یه شهر بزرگ(ایضا)
بعد ریس جمهور (البته اگه تا اوموقع این دولت چیز شد .. چون من با اینا کار نمیکنم بگماااا... اگه هم عوض نشد که عمرا .. میرم ریس جمهور یه کشور دیگه میشم ولی ریس جمهور میشم...)
بعدم که قرار ریس سازمان ملل شم..
البته همه اینا برمیگرده به اینکه تا سال 2012 دنیا تموم شه یا نه.. چون اگه تموم شه من یوخده وقت اینا کم میارم..
کلا باید ریس بشم تا میشه جمعیت بیشتری ریاست کنم بهتره..
میخوام قبل مرگم آدمی نمونده باشه که بش ریاست نکرده باشم..
خوب حالا که شما به زندگی ساده نگاه میکنی...هدفت از این زندگی چیه؟ به کجا میخوای برسی؟خوب از اینکه دارم فقط زندگی میکنم خسته شده بودم و افکارم آزارم میداد
خوب این دوست به من گفت که دیدگاهم و درکم نسبت به زندگی اشتباه و به من یه کتاب معرفی کرد به نام"شفای زندگی"از لوئیس هی
که خیلی بهم کمک کرد
به من گفت طرز فکرم نسبت به مسائل زندگی اشتباه و زیاد در مورد مسائل بی مورد فکر میکنم به افکارم جهت داد که به زندکی ساده نگاه کنم
زندگی می کنیم تا بمیریم....
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اگه از زندگی نا امیدی!!! اگه فکر میکنی پول نداری! یا... بیا اینجا! | گفتگوی آزاد | 2 | ||
در کشور عجیبی زندگی میکنی! | گفتگوی آزاد | 17 | ||
گل نماد زندگی چیست | گفتگوی آزاد | 9 | ||
ده جنبه مهم زندگی | گفتگوی آزاد | 0 | ||
علت غیبت و دخالت در زندگی دیگران | گفتگوی آزاد | 1 |