برای چی دارید زندگی میکنی؟

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ايول حالا شد!
كار جالبيه منم اين كار رو مي كنم اما چيز واحدي نمي گم در برخورد با هر كي يه چيز مي گم...و هميشه هم يادمه به خاطر چيزي كه ارزشش رو نداره خودمو ناراحت نكنم...اما مشكل اينه كه هيچ كس درك نمي كنه يا حتي وانمود به درك كردن هم نمي كنه...اينجا ادما همه شكل همن...هم اتاقيام كه بيشتر وقتمو باهاشون مي گذرونم همه يك شكلن...هدفاي مشابه دارن...درس بخونن برن سركار بعد ازدواج كنن بچه دار بشن و...تموم اخرش هم بميرن...متنفرم از اين زندگي كليشه اي...از روزمرگي بيزارم...هيچ كس اينجا متفاوت نيست...حرف متفاوت نمي زنه...ارزوي متفاوتي نداره...اينجا تنهايي بيداد مي كنه...
يه شب با بچه ها صحبت اينده شد ...همه مي خواستن برن سركار وقتي گفتم من اصلا نمي خوام برم سركار بهم خنديدن و يه جوري نگام كردن...يكيشون زودي پرسيد پس چرا درس مي خوني ؟خنده ام گرفت چه ربطي داشت...درس مي خونم چون از اين كار لذت مي برم فقط همين.يكي ديگه گفت حتما ميخواي ازدواج كني؟گفتم نه ميخوام برم...يه جاي دور كه هيشكي نباشه...من باشم و خودم و تنهاييم...براي من ازدواج معنايي نداره...چون هدفي درش نمي بينم...چون معناش رو نمي دونم...وهيچ كسي رو هم پيدا نمي كنم كه منو بفهمه...
خلاصه:زندگي تلخه...شايدم دير خورديمش و تلخ شد!
بهر حال مونده به درك شما برسم ...


ما همچنان در اول وصفش مانده ایم ...............هممون یه جاییم . من شاید یه چند روزی پس و پیشترم .
دقیقا همینه ، هیشکی درک نمی کنه .اینو 2-3 روز پیش به خواهرم گفتم . گفت مهم نیست کسی درک نکنه و انتظار هم نداشته باش که بفهمن تو امروز رفتارت عوض شده .شاید خودشم نفهمید چی بهم گفت اما این حرف قسمتی از دنیای منو عوض کرد
 

hale a.a

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما همچنان در اول وصفش مانده ایم ...............هممون یه جاییم . من شاید یه چند روزی پس و پیشترم .
دقیقا همینه ، هیشکی درک نمی کنه .اینو 2-3 روز پیش به خواهرم گفتم . گفت مهم نیست کسی درک نکنه و انتظار هم نداشته باش که بفهمن تو امروز رفتارت عوض شده .شاید خودشم نفهمید چی بهم گفت اما این حرف قسمتی از دنیای منو عوض کرد
منم همينو مي گم منم مي گم مهم نيست و انتظاري هم ندارم...راستش سالهاست به اين رسيده ام كه وقتي براي هيشكي مهم نيستم براي خودم مهم باشم...به خاطر اينه كه خودمو دوست دارم...و همه مي گن مغروري و هيچ كس نمي پرسه چرا؟تا من هم بهش بگم توي دنيا هيچ چيز زجر اور تر از ديدن و ديده نشدن،دوست داشتن و دوست داشته نشدن نيست...چون كسي منو دوست نداره من خودمو دوست دارم...غم انگيزه اما يه واقعيته...
انتظاري ندارم اما با انتظار ديگران چه كنم؟انتظار مادرم كه مي خواد من بهترين دختر دنيا باشم،وقتي ميرسم خونه ريز به ريز جزئيات رو براش تعريف كنم،هرروز بهش زنگ بزنم...اما من دلم مي خواد وقتي رسيدم خونه برم توي اتاقم در رو ببندم صداي ضبطم رو تا آخر زياد كنم ،روي تختم دراز بكشم و در تنهاييم غوطه ور بشم...اما مامانم اين چيز هارو درك نمي كنه از نظر اون اين رفتارها نشون دهنده ي تربيت غلط منه!
با انتظار دوستام چيكار كنم...اونا كه هميشه مي خوان ن بخندم و شاد باشم...هيچ وقت اشگ نريزم و محكمترين دوست دنيا باشم...اما...نميشه...
من از هيچ كس انتظاري ندارم فقط بذارن به حال خودم باشم...بذارن يه دل سير گريه كنم...از بودن بيزارم نكنن...
 

EECi

مدیر بازنشسته
زندگی می کنم برای اینکه می خوام به اهدافم برسم.
اهدافم هم کاملا مشخص هست برام.
یکیشون اینه که حقیقت رو پیدا کنم.
تو تخصص خودم.
میخوام یکم از مشکلات ادما کم کنم.
می خوام کاری کنم که اون انسانی که توی افریقا مشکلات زیادی داره یکم از مشکلاتش کم بشه حداقل راحتی زندگیش زمینه ای باشه واسه اینکه اون هم راه من رو ادامه بده...
می خوام فکر کنم و فکر کنم و فکر کنم و...

اخرش... می خوام وقتی میمیرم حسرت این رو نخورم که به خواسته هام نرسیدم.

زندگی هم شیرینه هم تلخ.

خیلی ها من رو درک نمی کنن. نمی دونم چرا.
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اتفاقا شما رو کاملا درک میکنم چون در شرایط مشابه شما بودم.
شما میگید هدفی ندارید چون نمیدونید حقیقت چیه. پس قبول دارید زندگی حقیقتی داره...و شما هنوز بهش نرسیدید. این خیلی خوبه... اما آیا تلاشی هم برای رسیدن به این حقیقت کردید؟ چه قدر بهش فکر کردید؟ یا بهتر بگم، چه قدر درگیر این مساله شدید؟

جواب سوالتون رو با یه پست دیگه میدم چون طولانیه.


بله درسته زندگی حقیقتی داره اما این حقیقت میتونه هرچیزی باشه حتی خواب یا توهم ... ( همون قضیه بودن یا نبودن ! )
در این که به این حقیقت رسیدم یا نه ، خوب نه ... البته خیلی براش تلاش کردم ... دست کم 5 یا 6 سال اخیر رو باهاش درگیر بودم و هر چی بیشتر دست و پا می زنم ازش دورتر میشم ... تازه بعد از این همه سال به این نتیجه رسیدم که هیچی نمیدونم ... هیچی ... به همه چیز شک دارم و از هیچ چیزی مطمئن نیستم ...
 

Farasystem

عضو جدید
کاربر ممتاز
Answare

Answare

بچه ها یه چیز جالب ، نازی معمار درباره ی پست من هیچی نگفت. کفو برو تو کارش. :surprised::surprised::biggrin:
 

ماتینا

کاربر بیش فعال
دکتر آینده

دکتر آینده

دلم می خواد یک روز دکترام رو بگیرم و یک استاد خوب بشم;)
 

نازی معمار

عضو جدید
آره زندگی همون خاله بازیه دوران بچگیه .فقط دنیامون بزرگتر می شه .

من برای چی دارم زندگی می کنم ؟؟؟
اینجوری بگم بهتره : من دارم زندگی می کنم برای اینکه همه چیز قشنگه ،...
اینا واسه من شعار نیست ، من واقعا اینجوری زندگی می کنم.

حالا اینجوری هدف معنا پیدا می کنه . حالا دیگه هدفم محدود نیست ، دنیام ، دنیای خاله بازی بچگیام نیست ، هدفم دانشگاه یا ازدواج یا سفر و یا حتی مردن هم نیست .....من می خوام زندگی بکنم ، فقط همین...به همین سادگی ...به همین خوشمزگی

بله عزیزم....شما میخوای زندگی کنی و از زندگی هم لذت میبری...اما به این فکر کردی که اصلا چرا داری زندگی میکنی؟ من فکر نمیکنم که همه ی برنامه های تو مثل درس خوندن و کار کردن و...تنظیم شده باشه بر این اساس که حالا همه چیز زیباست...یا حداقل شما اینطوری میبینی ... در حالی که خیلی چیزا هستن که اونقدر زشتن که دیگه نمیزاره آدما به زیبایی ها توجهی بکنن...مثل همون حرفایی که دوستمون هاله میگفت...
تو از زندگی و زیبایی هاش لذت میبری ولی سر انجام چی میخواد بشه؟ داری به کجا میری؟
 

asal sadra

عضو جدید
خوب تا حالا چیکار کردی برا برآورده شدن آرزوهات؟ چند درصد آرزوهات رو بهشون رسیدی؟

میشهچند تا از اون هدفای بزرگت رو بگی که میخوای قبل از مردن بهشون برسی؟
ممنون میشم
خب الان میگم ...
بله اوهوم..
بنده هدف هایه بسیاری دارم من الجمله شهردار شدن..:razz:
ینی اول شهردار یه شر کوچیک (نمیگم کجا)
بعد شهردار یه شهر بزرگ(ایضا)
بعد ریس جمهور (البته اگه تا اوموقع این دولت چیز شد .. چون من با اینا کار نمیکنم بگماااا... اگه هم عوض نشد که عمرا :wallbash:.. میرم ریس جمهور یه کشور دیگه میشم ولی ریس جمهور میشم...)
بعدم که قرار ریس سازمان ملل شم..:victory:
البته همه اینا برمیگرده به اینکه تا سال 2012 دنیا تموم شه یا نه.. چون اگه تموم شه من یوخده وقت اینا کم میارم..
کلا باید ریس بشم تا میشه جمعیت بیشتری ریاست کنم بهتره..:w46:
میخوام قبل مرگم آدمی نمونده باشه که بش ریاست نکرده باشم..:eek:
 

نازی معمار

عضو جدید
به قول سهراب سپهری :

زندگی اب تنی کردن در حوضچه اکنون است .........

اگه کسی اینجوری زندگی بکنه دیگه دنبال هدفهای خرد و ریز نمی گرده .همه زندگی هدفه ، خود زندگی هدفه و این هدف به تو لذتی میده که سرشارت می کنه از عشق به مبدا _ ت ، عشق به خداوند. دلبره ، دلبر:heart:

حدس مزدم...حالا کاملا متوجه شدم...پس برای شما و دوست عزیزمون که در دنیایی متفاوت هستید و به قول خودتون من درک نمیکنم، " زندگی" هدفه...پس شما اعتقاد دارید که خداوند ما انسان ها رو آفریده که فقط زندگی کنیم و لذت ببریم. و معتقدید که در پس این زندگی...دیگه هدفی وجود نداره. درست میگم؟
من هم اول ها اینطوری به زندگی نگاه میکردم، حرف شما رو میفهمم...اما دیگه نمیتونم به این بسنده کنم...چون به هیچ وجه قانع نمیشم که" دارم زندگی میکنم...که زندگی کنم".
این مساله منو رنج میده...به نظر من زندگی هدف نیست...بلکه یه راهه...
 

نازی معمار

عضو جدید
ايول پس حالا مي تونيم حرف همو بفهميم چون منم دقيقا حس تو رو دارم.به هيچي راضي نميشم...واقعا ديگه آرزويي ندارم...حالا تو كه اينقدر خوب فكر مي كني يه فكري به حال دوتاييمون بكن!

شاید تو اونقدر فکرت مشغول چیزای دیگه است که شاید کمتر وقت کنی به خودت و این زندگی فکر کنی...شاید هم ساده از این مساله بگذری...اما من نمیتونم.
این مساله واسه ی من یه درد شده...نمیتونم آروم بشینم و بگم:"زندگی میکنم که زندگی کنم".
اولش به هیچ کس چیزی نگفتم...با خودم فکر میکردم ممکنه مشکله روحی پیدا کرده باشم، مثلا افسردگی...امابا یکی، دو نفر از دوستام هم راجع بهش صحبت کردم...اما هیچ کدومشون حرفم رو نفهمیدن. یه مدتی که گذشت فهمیدم که اتفاقا مشکل روحی ندارم اما اگه اینطوری بخوام ادامه بدم...حتما پیدا میکنم. اوضاعم خیلی خراب بود...فقط از خدا خواستم راهی جلو پام بذاره...و خدا کمکم کرد. با یکی از اساتید دانشگاهمون که تا اون موقع اصلا نمیشناختمش...درس برداشتم...موقعیتی پیش اومد و رفتم باهاش در این مورد صحبت کردم...و اون کاملا متوجه حرفام شد و درکم کرد. به من کتاب معرفی کرد...ححتی چند جلد کتاب به من داد که بخونم...هنوز مشغولم...دارم کتاب میخونم و فکر میکنم...و از خدا میخوام راه و بهم نشون بده.
باید راجهع بهش مفصل فکر کنی...
 

نازی معمار

عضو جدید
سلام دوستای گلم

راستش نمیدونم دقیقا منظور شما از این سوال چیه؟

ولی من زندگی میکنم تا به هدفایی که دارم برسم..
ولی وقتی به هدفام رسیدم نمیدونم دیگه واسه چی باید زندگی کنم؟؟؟؟:cry:
دقیقا مشکل همین جاست دوست عزیز...وقتی خوب به زندگی نگاه میکنی میبینی که هیچ کدوم از اون اهداف اونقدر بزرگ و والا نیستن که بخوای تمام عمرتو روش بزاری...اما قطعا هدفی وجود داره ک اونقدر ارزشمند و بزرگ باشه که بخوای به خاطرش زندگی کنی
که نگی کمه...که نگی" رسیدم، تموم شد...حالا چه کار کنم"
 

تسنیم_ط

عضو جدید
شاید تو اونقدر فکرت مشغول چیزای دیگه است که شاید کمتر وقت کنی به خودت و این زندگی فکر کنی...شاید هم ساده از این مساله بگذری...اما من نمیتونم.
این مساله واسه ی من یه درد شده...نمیتونم آروم بشینم و بگم:"زندگی میکنم که زندگی کنم".
اولش به هیچ کس چیزی نگفتم...با خودم فکر میکردم ممکنه مشکله روحی پیدا کرده باشم، مثلا افسردگی...امابا یکی، دو نفر از دوستام هم راجع بهش صحبت کردم...اما هیچ کدومشون حرفم رو نفهمیدن. یه مدتی که گذشت فهمیدم که اتفاقا مشکل روحی ندارم اما اگه اینطوری بخوام ادامه بدم...حتما پیدا میکنم. اوضاعم خیلی خراب بود...فقط از خدا خواستم راهی جلو پام بذاره...و خدا کمکم کرد. با یکی از اساتید دانشگاهمون که تا اون موقع اصلا نمیشناختمش...درس برداشتم...موقعیتی پیش اومد و رفتم باهاش در این مورد صحبت کردم...و اون کاملا متوجه حرفام شد و درکم کرد. به من کتاب معرفی کرد...ححتی چند جلد کتاب به من داد که بخونم...هنوز مشغولم...دارم کتاب میخونم و فکر میکنم...و از خدا میخوام راه و بهم نشون بده.
باید راجهع بهش مفصل فکر کنی...
منم دقیقا مشکل تو رو داشتم ولی یه دوست واقعی پیدا کردم که خیلی بهم کمک کرد
کلا دیدمو به زندگی به شرایطی که الان دارم عوض کرد
الان یه آدم دیگه شدم
نکاتی رو به من گفت که فهمیدم فقط کافی هست که به زندگی چطور نگاه کنیم و فکر کنیم
خیلی از مسائلو که قبولش برام سخت بود رو
برام پذیرفتنشو راحت کرد
طرز فکرمو عوض کرد
:)
 

نازی معمار

عضو جدید
آخرش انسانیت... انسان شدن، انسان موندن...
شریک شادی و غم دیگران شدن یکی از شروط انسانیت...
شعار نیست، با همین فدمها میشه به انسانیت رسید،
به نظر من زندگی هدف پیچیده ای نمی خواد... زندگی در حال جاری است با نگاه به آینده..
درسته که هر کدوم از ما یه چشم اندازی از آینده برای خودمون در نظر می گیریم ولی این همه هدف نیست، چون ممکنه قطار زندگیمون قبل از رسیدن به اون ایستگاه از حرکت بایسته ولی وقتی هدفت تو زندگی رسیدن به انسانیت باشه تو هر ایستگاه هم که بایستی باز به هدفت رسیدی...
قطعا ما همه انسان به دنیا می ایم و باید حفظش کنیم...اما این در طول زندگی با ما هست.
شمامیگین زندگی یه قطار پس قبول دارید که خود زندگی هدف نیست و یک راه...امام این قطار یک مقصد نهایی داره، درسته؟
شاید توی ایستگاه های مختلف نگه داره...اما اون ایستگاه ها همه در راستای رسیدن به مقصد نهایی هستن.
حالا منظور شما از اینکه به هر ایستگاهی که برسی باز هم به هدفت رسیدی چیه؟
پس ایستگاه آخر چی میشه...مقصد نهایی قطار؟
 

نازی معمار

عضو جدید
وقتی بفهمم در کدوم موارد استعداد دارم و اون رو شکوفا کنم اون موقع هدفمو پیدا میکنم

منظورتون از زمینه های استعداد، زمینه های علمی و هنری هستن؟ ریاضی ، فیزیک، شیمی،...، موسیقی، نقاشی،...و...
یعنی شما هنوز زمینه استعدادتون رو پیدا نکردید؟
میشه فرض کنیم که شما زمینه استعدادتون رو پیدا کردید...بعدش میخواید چه کار کنید؟
 

نازی معمار

عضو جدید
منم دقیقا مشکل تو رو داشتم ولی یه دوست واقعی پیدا کردم که خیلی بهم کمک کرد
کلا دیدمو به زندگی به شرایطی که الان دارم عوض کرد
الان یه آدم دیگه شدم
نکاتی رو به من گفت که فهمیدم فقط کافی هست که به زندگی چطور نگاه کنیم و فکر کنیم
خیلی از مسائلو که قبولش برام سخت بود رو
برام پذیرفتنشو راحت کرد
طرز فکرمو عوض کرد
:)
اگه میشه بیشتر توضیح بده...اول راجع به قبل از اونکه دوستت دیدت رو عوض کنه و بعد راجع به اینکه چه طور دیدت عوض شد و در آخر هم اینکه الان چه دیدی نسبت به زندگی داری.
ممنون میشم
 

نازی معمار

عضو جدید
برای این که در کنار خانواده ی خوبم از زندگیم لذت ببرم و دوستشون داشته باشم. :D

چون شما هم مثل چند تا از دوستای دیگمون فقط میخوای از زندگی لذت ببری...باید جواب مشابهی بهت میدادم
من تمام پست ها رو میخونم و راجع به تک تک جملات و صحبت های دوستان فکر میکنم.
با اینکه وقت کمی دارم و کارام مونده...اما این مساله...حرفای شما ها اونقدر مهمه که...این کار رو میکنم. اگر هم جواب پستی رو ندادم یا به این خاطر هست که تکراریه و قبلا جواب مشابهش رو دادم...یا اینکه میخوام بیشتر راجع بهش فکر کنم.
الان چند تا پست هست که میخوام یه چند روزی بهشون فکر کنم و بعد جوابشون رو بدم.
امیدوارم بچه هایی که پست میزارن...تا چند روز آینده به اینجا سر بزنن.
 

تسنیم_ط

عضو جدید
اگه میشه بیشتر توضیح بده...اول راجع به قبل از اونکه دوستت دیدت رو عوض کنه و بعد راجع به اینکه چه طور دیدت عوض شد و در آخر هم اینکه الان چه دیدی نسبت به زندگی داری.
ممنون میشم
خوب از اینکه دارم فقط زندگی میکنم خسته شده بودم و افکارم آزارم میداد
خوب این دوست به من گفت که دیدگاهم و درکم نسبت به زندگی اشتباه و به من یه کتاب معرفی کرد به نام"شفای زندگی"از لوئیس هی
که خیلی بهم کمک کرد
به من گفت طرز فکرم نسبت به مسائل زندگی اشتباه و زیاد در مورد مسائل بی مورد فکر میکنم به افکارم جهت داد که به زندکی ساده نگاه کنم :)
 

نازی معمار

عضو جدید
خب الان میگم ...
بله اوهوم..
بنده هدف هایه بسیاری دارم من الجمله شهردار شدن..:razz:
ینی اول شهردار یه شر کوچیک (نمیگم کجا)
بعد شهردار یه شهر بزرگ(ایضا)
بعد ریس جمهور (البته اگه تا اوموقع این دولت چیز شد .. چون من با اینا کار نمیکنم بگماااا... اگه هم عوض نشد که عمرا :wallbash:.. میرم ریس جمهور یه کشور دیگه میشم ولی ریس جمهور میشم...)
بعدم که قرار ریس سازمان ملل شم..:victory:
البته همه اینا برمیگرده به اینکه تا سال 2012 دنیا تموم شه یا نه.. چون اگه تموم شه من یوخده وقت اینا کم میارم..
کلا باید ریس بشم تا میشه جمعیت بیشتری ریاست کنم بهتره..:w46:
میخوام قبل مرگم آدمی نمونده باشه که بش ریاست نکرده باشم..:eek:
این یک گرایش فطری هست که قدرت رو دوست داریم...حالا این در شما بیشتر بروز کرده.
فرض کن که به همه ی این چیزایی که میگی رسیدی و خداوند 1000 سال بهت عمر داد
بعدش چی...دیگه نمیخوای زندگی کنی؟
 

نازی معمار

عضو جدید
خوب از اینکه دارم فقط زندگی میکنم خسته شده بودم و افکارم آزارم میداد
خوب این دوست به من گفت که دیدگاهم و درکم نسبت به زندگی اشتباه و به من یه کتاب معرفی کرد به نام"شفای زندگی"از لوئیس هی
که خیلی بهم کمک کرد
به من گفت طرز فکرم نسبت به مسائل زندگی اشتباه و زیاد در مورد مسائل بی مورد فکر میکنم به افکارم جهت داد که به زندکی ساده نگاه کنم :)
خوب حالا که شما به زندگی ساده نگاه میکنی...هدفت از این زندگی چیه؟ به کجا میخوای برسی؟
 

نازی معمار

عضو جدید
دوستان عزیزم bernabeo, hale a.a , agin , aidin-ELC
دارم راجع به صحبت هاتون فکر میکنم تا جواب و حرفی که شایسته گفتن باشه رو بگم.. میخوام باز هم اینجا بیاید. تا با هم گفتگو کنیم
 

موبیوس

عضو جدید
نمیدونم

نمیدونم

برای چی دارید زندگی میکنید برای چی زنده اید ؟ یا بهتر بگم برای چی الان خودتون و نمیکشید؟

اینطوری میشه بیان کرد؟

برای چی زنده ام؟؟؟؟؟

این زندگی که اولش با جبره، آخرش هم با جبره چرا وسطش رو ما باید تعیین کنیم؟

این زندگی که نه اولش و نه آخرش دست ماست،چرا ....

نمیفهمم،خیلی سخته فهم اینکه خدا چرا من رو خلق کرده؟ چرا ما رو خلق کرده؟ اصلا هر آفریده ای برای خودش هدفی از خلقتش بوده یا همه کیلویی یک هدف دارند؟

اولش باید بفهمم خدا چرا من رو خلق کرده تا بعد فکر کنم به اینکه چرا دارم زندگی میکنم
 

آرینا

عضو جدید
تا حالا به این موضوع زیاد فکر کرده بودم...ولی جوابش!...
دلم میخواست یک جواب قانع کننده باشه ولی....
ممنونم که این تایپیک هست...بهش احتیاج داشتم ودارم زیاد...با علاقه زیادبحث رو دنبال میکنم!:smile:
 

Similar threads

بالا