برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
وزن دار نمیگویم
قافیه هم نمیگذارم

بی پرده و رک میگویم


دلتنــــــــــگم
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور دیگر!
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد !
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم !
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور که دلت قرص شود که من هستم ,
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی …!
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر گل بودم تقدیم وجودت میشدم

اگر تار بودم آهنگ دوست داشتن را مینواختم

اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا غمهایت را بشویم

دریغا که نه گلم ، نه تارم و نه بارانم

ولی هر چه باشم و هر کجا باشم بیادتم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست داشتن
به تعــــداد دفعات گفـــــتن نیست
حسی است که باید بـی کلام هم لمــــــس شود.....!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایـــــن بــار قلمــــم...

ســــراپا تــو را صــــدا می زنـــد...

دلتنگــــتم.... دلتــــــنگ....

ایـــن قلـــم یادگـــاری از تـــو...

شـــوق نـــوشتــــــن از تـــو...

و بـــــاز هـــم اســـم تـــــــو...

امشــــب...

مــن و ســــایــه ام...

بـــــی قـــرار در رویـــای تـــو ایــم...

بـــــی گنـــاه در عشـــق تو ایـــم...

ای دل...

صبــــــوری کـــن....

مـــــــــــــن....!

هنــوز همیـــنـــجــام...

درســــت پشـــت پنجـــره...

و بـــارانِ دلتنــــــــــــگی...

بـــی امان می بـــاره...

ای دل...

با ایــــــن همه بــــی قراری ببــــار...

صبـــــــــــــور مــــن...

دلتـــــنگتـــــــم....

دلتــــــنگ...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در سکـــوت شــب...

با قاصدک های سفـــــید

و همان بال های نامــــرئی و

روح خیـــــــــــسم...

به اوج آسمــــــــــانِ ذهنم می روم

و به عمـــق دریا می نـــگرم...

سایه ی تـــو روی مـــوج هـا

پیــــــــداسـت...

به دنبال تــو می آیم

از آسمــــــــــان تا زمیـــن

از عمــق سکــوت تا اوج فــریاد...

با نــور فانوس خاطراتمـــــان...

روی همان نیمکــت دیدار

می نشـــینم...

باران می بــارد

بوی رز قرمزی که روی

نیمـــــــــکت چوبـــــــــــی

نهاده ای مشامــم را پــر از تــو می کند...

همان طور که با

فـــانوس زیر باران قدم می زنــم

دستــم را روی قلبــم می گــذارم...

درســت همیـــن جــایی

و باز ملــودی همیشـــگی

صدایــم می زنی...

دستت را روی شانه ام می گــذاری

در آغـــــوش تــو

به خــدا می رســم

هنــوز هم باران می بارد و هنوز هم

فقــــط مــن هســتم و تـــــــو...
 

darling2011

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـو چـه میدانی؟

از حال روز کسی که

دیگــر هیــچ نـِگاهی

دلش را نمیلرزاند ...


 

darling2011

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم که عاشقانه میخوانی درد دلم را

برای تو مینویسم ،

برای تو که میدانم عاشقی یا در غم عشقت نشسته ای.

مینویسم تا بخوانی ، من با یک دنیا احساس نوشته ام ، تو نیز با چشمان خیست بخوان....

برای تو می نویسم که عاشقانه دفتر عشق را ورق میزنی

و آنچه که برای دلها مینویسم ، با یک عالمه احساس میخوانی....

صفحات دفتر عشق را یکی یکی ورق بزن ،

دفتری که صفحه به صفحه آن جای قطره های اشک در آن پیداست...

این قطره های اشک ، قطره های اشک من و آنهاییست که از ته دل متنهای مرا میخوانند....

بخوان همراه با همه ، من نیز می نویسم برای تو و برای همه....

دفتر عشق ، این دفتر کهنه که هر صفحه از آن با کلام عشق آغاز شده برای همه است ،

برای عاشقان وبرای آنهاییست که در غم از دست دادن عشق نشسته اند

و آنها که تنها در گوشه ای خسته اند...

دفتر عشق ، دفتریست که هیچگاه صفحات آن که همه از جنس دل است به پایان نمیرسد

اما شاید روزی این دستهایم خسته از نوشتن کلام عشق شود...

بخوان آنچه برای تو و برای همه عاشقان دفتر عشق نوشته ام....

بخوان تا من نیز عاشقانه برایت بنویسم...

ببین عشق چه غوغایی در این دفتر عشق به پا کرده....

دلی آدمی را دیوانه کرده ، یک عاشق را مجنون کرده ....

برای تو می نویسم که میدانم مثل منی ، همصدا با من ، و همنشین با اشک!

برای تو مینویسم که عاشقترینی ،

غمگینترینی

و یا شايد هم مثل خودمن

تنهاترینی!



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در سکـــوت شــب...

با قاصدک های سفـــــید

و همان بال های نامــــرئی و

روح خیـــــــــــسم...

به اوج آسمــــــــــانِ ذهنم می روم

و به عمـــق دریا می نـــگرم...

سایه ی تـــو روی مـــوج هـا

پیــــــــداسـت...

به دنبال تــو می آیم

از آسمــــــــــان تا زمیـــن

از عمــق سکــوت تا اوج فــریاد...

با نــور فانوس خاطراتمـــــان...

روی همان نیمکــت دیدار

می نشـــینم...

باران می بــارد

بوی رز قرمزی که روی

نیمـــــــــکت چوبـــــــــــی

نهاده ای مشامــم را پــر از تــو می کند...

همان طور که با

فـــانوس زیر باران قدم می زنــم

دستــم را روی قلبــم می گــذارم...

درســت همیـــن جــایی

و باز ملــودی همیشـــگی

صدایــم می زنی...

دستت را روی شانه ام می گــذاری

در آغـــــوش تــو

به خــدا می رســم

هنــوز هم باران می بارد و هنوز هم

فقــــط مــن هســتم و تـــــــو...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا به دیروز گمان می‌کردم

رنگ شادی، سرخ است

زندگی با همه خوب و بدش قرمز بود

ولی امروز که بیدار شدم

آسمان آبی بود

پنجره آبی بود

بال پروانه و حتی گلها

شعله آبی، نور هم آبی بود

عشق هم آبی شد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ک وقتايی در زندگی می رسه ؛

که بايد دستت رو بزنی زير چــــونت ،

و جريان زندگيـــــــــت رو فقط تماشا کنی ....


بعدشم بگی :
به درکــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـ ...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیاز داشتم.
وقتی که دیگر رفت..
من به انتظار آمدنش نشستم..
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من اورا دوست داشتم.
وقتی او تمام کرد
من شروع کردم.
وقتی او تمام شد
من آغاز کردم.
و چه سخت است.
...تنها متولد شدن
مثل.. تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن..!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی رفتن بهتر است.گاهی باید رفت.

باید رفت تا بعضی چیز ها بماند.

اگر نروی هر انچه ماندنیست خواهد رفت.

اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند.

گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود برد،

مثل یاد،مثل خاطره ،مثل غرور،

و انچه ماندنیست را جا گذاشت،مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند.

رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی،بروی.

و ماندنت رفتنی میشود وقتی که نباید بمانی بمانی.

برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند.

برو وبگذار پیش ازاینکه رفتنت دردی بر دلی بنشاند،خاطره ای پر حسرت شود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتی :

یک


دو


سه
...

دویدیم شتابان

بی آن که بدانیم


کجاست خط پایان !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم میسوزم از عشقت نگاهم کن
بیا با اون نگاهت روبراهم کن
بیا من تشنه گرمای حرفاتم
بیا من عاشق چشمای گیراتم

فقط با عشقه که من زنده میمونم
با تو می تونم و بی تو نمی تونم
بیا ماهم , بیا با هم , تو همراهم
بیا تا هم نفس باشیم ما دو تا هم

بیا دنیامو تو عطرت شناور کن
بیا گرمای این احساسو باور کن
یه لحظه عاشقم باشی تو می دونم
می تونم با تو دنیا رو بلرزونم

به من تو با نگاهت زندگی میدی
خودت از تو نگاهم اینو فهمیدی
چقد آروم میگیرم با صدای تو
چقد خوبه برام آب و هوای تو

بگو دوسم داری عشقم فقط یک بار
به جاش قلبم برای تو اونو بردار
بیا قلبم اگه دیدی دوسش داری
می تونی تا ابد اونو نگه داری .....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این منم در آینه یا تویی برابرم؟

ای ضمیر مشترک ای خود فراترم!

در من این غریبه کیست؟؟؟

باورم نمی شود

خوب می شناسمت در خودم که بنگرم

این تویی خود تویی در پس نقاب من...

ای مسیح مهربان زیر نام قیصرم!

نقطه نقطه خط به خط صفحه صفحه

برگ برگ

خط رد پای توست سطرسطر دفترم

قوم و خویش من

همه از قبیله ی غم اند

عشق خواهر من است درد هم برادرم

سالها دویده ام از پی خودم ولی

تا به خود رسیده ام دیده ام که دیگرم

در به در به هر طرف

بی نشان و بی هدف

گم شده چو کودکی در هوای مادرم

از هزار آینه تو به تو گذشته ام

می روم که خویش را با خودم بیاورم

با خودم چه کرده ام؟؟؟

من چگونه گم شدم؟؟؟

باز می رسم به خود از خودم

که بگذرم.....

دیگران اگر که خوب یا خدا نکرده بد

خوب من چه کرده ام؟؟؟

شاعرم که شاعرم!

راستی چه کرده ام؟؟؟

شاعری که کار نیست

کار چیز دیگری است

من به فکر دیگرم!!!
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچکس استحقاق اشکهای توراندارد
و آنکه استحقاق آنها را دارد
هیچگاه باعث گریه تو نمی شود
« گابریل گارسیا مارکز
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنيا شروع کرده به لنگيدن
از روزي که شصتش خبر دار شده
دلت نمي خواهد
دوستت داشته باشم
 

sadansy

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حوصــله خوانــدن ندارم...

حوصــله نوشتـن هم ندارم...

این همـــه دلتنـــگی دیگر نه با خــواندن کم می شود ، نه نوشـــتن!

دلـــم لمـــس یـک آغوش می خـــواهد...

فقــــط همــــین...!
 

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]اینروزها[/FONT][FONT=&quot]...
[/FONT][FONT=&quot]همین نیستم که میبینی[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]کودک درونم پیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــر شده است[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]باید به فکر آسایشگاهی باشم، که سالمندان روانی را هم بپذیرد[/FONT]
 

sokot92

عضو جدید
[h=3]امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را[/h] [h=3] وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود...[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم

چتر نداشتیم

خندیدیم

دویدیم

و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی

چتر آورده بودی

من غافلگیر شدم

سعی می کردی من خیس نشوم

و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود

سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد میکند

حوصله نداشتی سرما بخوری

چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی

و شانه راست من کاملا خیس شد

و چند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی

و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم.



تنها برو!
.
.
.
.
.

.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به يه نقطه زل مي زنم
رو ديوار سفيد، رو ديواری که با نگاه کردن بهش تابلو هایی از با هم بودنمون رو روش مي کشم تو خيالم
فکر مي کنم، سوت مي زنم، بعضی وقت ها هم فکر مي کنم که دارم سوت مي زنم، بعضی وقت ها هم سوت مي زنم که فکر نکنم
اما، اما يک دفعه که سوت زدنم تموم ميشه باز غرق خيال مي شم، غرق آرزوها، غرق رويا، غرق آرزوی وصال
بی اختيار لبخند مي زنم، آخه رو ديوار تابلو با هم بودنمون رو مي کشم، خوشحال ميشم، مي بينم با هميم، باورم ميشه که الآن کنارتم
يه لحظه يک دفعه تابلو محو ميشه، مي بينم همش خيال بوده، مي بينم هنوز کنارت نيستم، مي بينم هنوز نمي تونم دستای گرمت رو حس کنم
اونوقت يک دفعه، بی اختيار، نمي دونم چی ميشه يک دفعه دهنم شور ميشه
تعجّب مي کنم، ميگم نکنه اشتباهی به جای خيال تو دريا غرق شده باشم
اما، اما بعدش حس مي کنم گونه هام هم خيس شدن
ميگم نکنه ديوونه شدم؟
اما، اما بعدش می فهمم که چشمام هم خيس شدن
تازه مي فهمم تو دريا غرق نشدم و تو اشکام غرق شدم
اشک هايی که به خاطر فراق بدون اختيار جاری شدن و حتی اجازه هم نگرفتن از من
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستت دارم بي آنکه مرا دوست داشته باشي

دوستت دارم حتي اگر به چشمان خيسم بخندي

و بي خيال اين باشي که دلم شکسته است...

دوستت دارم حتي اگر دلت سنگ باشد

حتي اگر هيچ احساسي بر من نداشته باشي

با اينکه ميدانم در دلت يک دنيا محبت است

و احساست ، مثل آب پاک و زلال است...

مرا باور داشته باش ، حتي براي يک لحظه

هم که شده قلب مرا با تمام وجودت حس کن ...

بيا تا تنهايي دوباره به ويرانه دلم نيامده است!

تا تنهايي قاب خالي و بدون عکسش را در طاقچه قلبم نگذاشته
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عقربه هاي ساعت رو به مشرق يخ بسته اند. چشمانم سکوت کرده اند. فقط نيمي از بلور

مهتاب در آسمان پيداست و نيمي ديگرش را ابرها به اسارت برده*اند. دلم هواي تپيدن با

ستارگان را دارد و چشمانم هواي باريدن با ابرها. در چشمان سبز تو خيره ميشوم و مرغان

بازيگوش نگاهت را به لبخندي شادمانه پرواز ميدهم و خود عاشقانه بر ساحل چشمانت

مي نشينم. تو پلک بر هم مي*زني و هر بار فصلي از خاطره هاي سبز من مرور مي*شود.

زمان مي*وزد و در مسير ثانيه*ها خاطرات من تبخير مي شوند. دشتي از حرف و باغي از

کلمه ها دارم، اي دوست! هر چه بنويسم و بگويم کم است فقط ميتوانم قلبم را بشکافم و

قطره خوني را به عنوان «دوستت دارم» تقديمت کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به امید زندگانی ام، تقدیم به شکوه شب و شکوه مهتاب،
تقدیم به اشکهای سوزان روی کوه گونه هایت،
تقدیم به خنده های دلنشینت و نگاه های پنهانت .

تقدیم به تو ای خیال من.........

ای آسمان قلبم و ای سرچشمه ی الهام من.........

تقدیم به تو ای محبوب ترین قلبم.......

تقدیم به تو که یادت از فکر من،
عشقت در قلب من و نگاهت همیشه
در ذهن من ماندگار و عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست.

میدانی که طاقت دوری از تو را ندارم ولی جدایی با تو را دوست دارم.
می دانی چرا؟
چون با اینکه جدایی از تو بسی برایم دشوار است
ولی در عین حال دلپذیر هم هست، زیرا به خاطر تو دلتنگی به سراغم می آید.

پس بدان که دل تنگی ها هم بخاطر تو دوست دارم و تو از حال من خبر نداری.
بنابراین:

هر که می خواهد من و تو ما نشویم مرگش باد و خانه اش ویران.

ای عشق من ، ای عزیزترینم:

چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب شد که دنیای من شدی .
پس:

برای من بمان و بدان که هیچ چیز با ارزشتر از
عشق نیست و بزرگترین ویژگی عشق بخشایش است.
بنابراین:
قلبم را که لبریز از عشق است
به تو تقدیم می کنم و سوگند می خورم که تا ابد :

عاشقانه

دوستت بدارم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا