برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز

چقدر حرف بود و من ...
فقط سکوت کردم ...
چقدر حرف هست و من ...

فقط سکوت می کنم
آمدنت را سکوت کردم ...
داشتنت را سکوت کردم ...

رفتنت را سکوت کردم...
انتظار باز گشتت را هم ...

حالا نوبت توست باید در سکوت به تماشا بنشینی...
سوختنم را...
.
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جمله هميشگي!

چه غريبونه نشستم چشم به راهت تك و تنها!
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی اومدی کسی تورو ندید اما من دیدمت
کسی تو رو حس نکرد ولی من باهمه وجودم حست کردم
همیشه دلم می خواهد برات شعر بنویسم
عاشق باشم و دلتنگ نمی ذاره نذاشته
همین خورده ریزی که اسمش زندگی
مسافر غریب من جاده زندگیت کجاست
بگو که مقصد دلت تو خونه فرشته هاست
چه قصه ها گفتی برام از روزگار نالوتی
گفتی دیگه خسته شدم از عشقهای دروغکی
سفر یه جور شکایت به خنده های دیگران
چقدر دلم خسته اس کنار من بمون
حرفهای من هنوز ناتمام تا نگاه می کنم وقت رفتن است

باز هم همون حکایت همیشگی
پیش از اونکه با خبر بشم لحظه عظیمت تو ناگزیر میشه
تو کوله بار خستگی که پر شده از خاطره
یه قلبی هست که می شکنه
بهت میگه یه حس کور که از این بیچاره دل بکن
دیو فریب سرنوشت می خواهد تو رو جدا کنه
یکی میگه کاشکی نره منم میگم خدا کنه خدا کنه خدا کنه

 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد از رفتن تو ...
[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تنهایی من، همان انتظارم است
و انتظارم، همان عشق!
و عشق تنها بهانه ی بودنم!
بی بهانه ام نکن!

بعد از رفتن تو
چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا…
چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم
نه
قلم در دست من نیست
من نقاش این تنهایی نیستم



این خاطرات شب چشمانت است که
قلم در دست گرفته..
و به حرمت شبهای تلخ من

بعد از رفتن تو
حجم تنهایی را بر قاب دلم نقاشی می کند
جز تو...!

پی نوشت (یک شعر) : یه شعله ی شکسته، یه شمع رو به بادم، خسته از این زمونه، فریاد گریه دارم، شده فضای سینه، سیه چو روزگارم، از همه دل بریدم، دل به کسی ندادم، عاشق شدم به چشمات، دادم دل و به رویات، رفتی و پا گذاشتی، به سادگی رو حرف هات، با یاد تو همیشه، عمرم تموم نمی شه.... تموم زندگیم رو، به چشمای تو دادم، عمری به پات نشستم، دل به کسی ندادم، منتظرم یه روزی، تو باشی در کنارم!
[/FONT]
[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
درسته تاحدودزیادی مقصربودم ولی کاملا بدون منظوروناخواسته بود
گاهی مثل امشب حسی بهم دست میده که نمیدونم منطقیه یا نه،اصلا" نمیدونم حق با منه یانه!
 

magic2021

عضو جدید
چشات گیجه ، چشات خوابه ، چشات مست

چشات یه کوچه ی غمگین بن بست

چشات خیسه ، چشات بارون ، چشات اشک

چشات حرفای خیلی خوب ساده ست



چه خوشبختم تو این آیینه بازار

که می بینم تب دلداگی مو

دو تا الماس صیقل خورده ی ناب

بهم پس می ده هرشب سادگی مو



می شینم روبروی شمع چشمات

مث پروانه تن می دم به آتیش

سرم رو با تو بالاتر می گیرم

غرور مَرده و زخمای کاری ش



همونی که برید از نارفیقاش

می خواد امشب رفیق راه باشه

می دونم آخرش حسرت نشینه

پلنگی که تو چشماش ماه باشه



چشات ماهه ، چشات ماهه ، چشات ماه

که روشن می کنه دنیامو هرشب

روپشت بوم ابروهای نازت

منم که پهن کردم جامو هرشب



چشاتو باخودت بیرون نیاری

تموم شهر از دستت کلافه س

یه عالم حرف ربطه توی چشمات

دل مردم پر از حرف اضافه س !



تومثل هرچی هسنی که ندیدم

مث هرواژه که تودفترم نبس

ببین! توکارچشمای توموندم

خیال رفتن اصلا تو سرم نیس



شبا این دور و بر دزدی زیاده

در گنجینه ها رو خوب باید بست

مواظب باش وقتی که می خوابی

چشات گیجه ، چشات خوابه ، چشات مست...
 

magic2021

عضو جدید
من می توانم خوب ، بد ، خائن،وفادار ،فرشته خو یا شیطان صفت باشم
من می توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم
من می توانم سکوت کنم ، نادان و یا دانا باشم
چرا که من یک انسانم و اینها صفات انسانی است .
و تو هم بیاد داشته باش؛
من نباید چیزی باشم که تو می خواهی ، من را خودم از خودم ساخته ام .
تو را دیگری باید برایت بسازد
تو هم بیاد داشته باش
منی که من از خود ساخته ام ، آمال من است .
تویی که تو از من می سازی آرزوها و یا کمبود هایت هستند .
لیاقت انسان ها کیفیت زندگی را می سازد نه آرزو هایشان را.
من متعهد نیستم چیزی باشم که تو می خواهی.
و تو هم می توانی انتخاب کنی که من را می خواهی یا نه ،
ولی نمی توانی انتخاب کنی که از من چه میخواهی.
می توانی دوستم داشته باشی همین گونه که هستم و من هم ،
می توانی از من متنفر باشی بی هیچ دلیلی و من هم،
چرا که ما هر دو انسانیم .
این جهان مملو از انسان هاست...
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
کلامت گرم شیرین چون ترانه...
منم قایق روی موج دریا..
تویی ساحل تویی لطف کرانه...
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
همه در حسرت یک پروازند..
من به پرواز نمی اندیشم...
به تو می اندیشم...
به تو که بهتر از اندیشه ی یک پروازی...
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمان من منتظر طلوع چشمانت است
بیدار شو تا این چشمانم برای ذوقی کهسالها منتظر بود جشن شادی بر پا کند
و بگوید: دوستت دارد
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ديشب تو فكرت بودم كه يه قطره اشك از چشمام جاري شد........ از اشك پرسيدم چرا اومدي؟؟ گفت آخه تو چشمات كسي هست كه ديگه اونجا جاي من نيست
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر نمیکنی برای اقرار به اشتباه قدری دیر شده باشه ؟

بعضی اشتباهات قابل جبرانند و بعضیای دیگه نه !

میدونی ! بعضی ادمها مثل اتشفشانند ! تا خاموشند خیلی اروم و رام بنظر میرسند . ولی وقتی سرباز کردند دیگه نمیشه جلوی فورانشون رو گرفت .

چرا کاری کردی که این اتشفشان خاموش و ساکت اینقدر فوران کرد ؟؟

دیگه فرصتی باقی نمونده . :razz:
 

a-saeid-e

عضو جدید
بنويسم..
براي كه؟
براي تو كه خود ميداني؟يا براي آن كه نميفهمد؟يا براي آن كه گوشي براي شنيدن و چشمي براي خواندن ندارد..
مينويسم..
مينويسم و دستانت را طلب ميكنم..
دستاني كه گرمايش به جسمم روح و به روحم آرامش ميدهد..
سالهاست كه گوشم از گفته ها و چشمانم از ديدنها پر است..
اكنون ديگر دستانت را ميخواهم تا با آن باقي عمرم را زندگي كنم نه بردگي..
 

garshasbi-m

عضو جدید
چه فرقی میکنه چی بنویسم؟
تو که نوشتی یعنی من نوشتم ، من که نوشتم یعنی تو نوشتی
وقتی دستم دست توست، وقتی هستم هست توست ، وقتی وجودم وجود توست
وقتی خودم خود توست
نمی نویسم چون نیستم ، مینویسیم چون هستم
نه من هستم نه تو هستی ما هستیم
نفس شدی و نفس نفسم کردی
...دارم
در نظر بازی ما بیخبران حیرانند.....
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
باغ باران خورده مي نوشيد نور،
لرزشي در سبزه هاي تر دويد:
او به باغ آمد، درونش تابناك،
سايه اش در زير و بم ها ناپديد.
شاخه خم مي شد به راهش مست بار،
او فراتر از جهان برگ و بر.
باغ، سرشار از تراوش هاي سبز،
او، درونش سبزتر، سرشارتر.
در سر راهش درختي جان گرفت،
ميوه اش همزاد و همرنگ هراس.
پرتوي افتاد در پنهان او:
ديده بود او را به خوابي ناشناس.
در جنون چيدن از خود دور شد،
دست او لرزيد، ترسيد از درخت.
شور چيدن ترس را از ريشه كند:
دست آمد، ميوه را چيد از درخت
 

لاوي

عضو جدید
باز باران باريد..
خيس شد خاطره ها
مرحبا بر دل ابري هوا
هركجا هستي باش
آسمانت آبي
و تمام دلت از غصه دنيا خالي
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه میشه با تو سر کنم نه میشه از تو بگذرم

بیا به داد من برس من از تو مبتلا ترم

بگو کجا رها شدی بگو کجای رفتنی

من از تو در گریز و تو چرا همیشه با منی؟

کسی به جز تو یار من نیست گذشتن از تو کار من
نیست

به جز خیال تو هنوزم ببین کسی کنار من نیست

 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام رویای کاغذیم
کنار آتش سرد نگاه تو سوخت
و من از قلب خاکستریت
دوستت ندارم را
دست کم گرفته بودم
چقدر فاصله جلوتر از عبور تو
قدم برمیدارد
مرا به حال خود بگذار
که عشق نه زمین میخواهد نه زمینه
هنوز هم نیامدنت را نشنیده میگیرم ...

 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدای شکستن فلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد میکرد
اشک هایم را ندیدی ، چون محو تماشای باران بودی
ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی که حداقل
زشتی دیو خود خواهیت را ببینی
باشد که با دیگران چنان نکنی که با من کردی . . .
 

راضیه (ت)

عضو جدید
دلم برای خودم شکست که سادگیم را به تو و دنیای پوشالی تو باختم و تو به راحتی بی ارزش دانستی آنچه را به تو سپرده بودم.دلم شکست از این همه دوست داشتن تو و این همه بی اعتنایی تو .باشد قبول من رفتم ولی باور کن ...........
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا كه باید دل به دریا زد همین جاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست

گل كرده باغی از ستاره در نگاهت
آنك چراغانی كه در چشم تو برپاست
بیهوده می كوشی كه راز عاشقی را
از من بپوشانی كه در چشم تو پیداست
ما هر دوان خاموش خاموشیم
اما
چشمان ما را در خموشی گفت و گوهاست....
 

راضیه (ت)

عضو جدید
گفتند برایت بنویسم ولی نگفتند چه را باید بنویسم.کدام درد بی تو بودن را بنوسیم و کدام را ننویسم.کدام لحظه ی بی تو بودن را بنویسم که آرامش مهمان خانه ام نبود.کدام را ..........
دلم برایت تنگ شده ولی هرکز نفمیدی شاید هم فهمیدی و به رویم نیاوردی.دلم هوای با تو بودن را کرده, کجایی ؟
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دریاچه مرده
خسته شدم خسته هر چی درده
آی رو دوش من درد هزار تا مرده
جنگ با این همه غم و غریبی
یکی بگه رسم کدوم نبرده
بهار و پاییز و زمستون چیه
برگ درخت من همیشه زرده
وقتی زمونه رو گرفته از من
دلم دیگه دنبال چی بگرده
هی دلخور از گریه مرد پر از گریه
بغض ترک خورده دریاچه مرده
با گریه جاری شو بازم بهاری شو
با درد خلوت کن از غم شکایت کن
هزار تا خورشید واسه ما کمه
دنیا بدونه عشق خیلی سرده
باید بسازه و بسوزه با غم
دلی که بازیچه داغ و درده
حتی به خوابم روز خوش ندیدم
بپرس از این چشا که خواب گرده
منتظر کدوم خوشی بمونم
دنیا مگه چی داشت رو نکرده

 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
این درست نیست که می گویند دل به دل راه دارد..
دل من غرق خون است و دل او خبر ندارد..
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
واژه ها را کم می آورم وقتی برایت می خوانم
آنگاه که می خواهم از خود برای تو بگویم ناگفتنیها را
واژه ها انگار رقبتی به رفتن و جاری شدن ندارند ولی
آن هنگام که می شنوم نوایی آهنگ تو را می نوازد
سکوت را چه مشتاق می بینم برای دل سپردن به طنین صدایت
ای مهربانم برایم بخوان
 

لاوي

عضو جدید
چشمي به هم زديم و دنيا گذشت دنبال هم امروز و فردا گذشت
دل ميگه باز فردارو از نو بساز اي دل غافل ديگه از ما گذشت
اي دل غافل ديگه از ما گذشت
زندگي ميگن براي زنده هاست اما خدايا
بسكه ما دنبال زندگي دوييديم
بريد اين دل...
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا