بدترين بلايي كه سر معلم يا استادت آوردي!!!!

TOM-CAT

عضو جدید
کاربر ممتاز
من یه بلای کوچلو سر معلم 5 ابتداییم آوردم که همسایه کوچه بلاییمون بود ........این معلم خیلی خیلی با من لج میکرد ....هر روز که میرفتم سر کلاس بدون استثنا اول من تنبیه میشدم :crying2:......دلیل خاصی هم نداشت......
منم که تازه پدرم تفنگ بادی برام خریده بود یه روز از بس که ازش عصبانی و بدم اومد.....با یه بسته ساچمه رفتم سرکوچشون و یه حدودی 50 تا تیر زدم به ماشینش....در ماشین...کابوت ماشین...گلگیر ماشین...خلاصه سوراخ سوراخ که نشد اما خوب داغونش کردم....این قدر دلم خنک شد که نگو ...مثل سربازهایی که از جنگ پیروز میشن و برمیگردن خونه اسلحه ام رو روی کولم گذاشتم و با غرور قدم ور میداشتم....آی چه کیفی داشت .....یادش بخیر....:lol:
 

kolaqermezi

عضو جدید
من یه بلای کوچلو سر معلم 5 ابتداییم آوردم که همسایه کوچه بلاییمون بود ........این معلم خیلی خیلی با من لج میکرد ....هر روز که میرفتم سر کلاس بدون استثنا اول من تنبیه میشدم :crying2:......دلیل خاصی هم نداشت......
منم که تازه پدرم تفنگ بادی برام خریده بود یه روز از بس که ازش عصبانی و بدم اومد.....با یه بسته ساچمه رفتم سرکوچشون و یه حدودی 50 تا تیر زدم به ماشینش....در ماشین...کابوت ماشین...گلگیر ماشین...خلاصه سوراخ سوراخ که نشد اما خوب داغونش کردم....این قدر دلم خنک شد که نگو ...مثل سربازهایی که از جنگ پیروز میشن و برمیگردن خونه اسلحه ام رو روی کولم گذاشتم و با غرور قدم ور میداشتم....آی چه کیفی داشت .....یادش بخیر....:lol:

آورین....خیییییییلی باحال بود...;)
 

فنا2011

اخراجی موقت
این قلم و من نبودم و نیستم و نخواهم بود ...

معلم حرمت داره بابا
 

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بلا که نمیشه گفت ولی خب نشوندمش سرجاش :smile:
 

فنا2011

اخراجی موقت
این شد یه حرفی .

یادمه اول مهرماه 92 ...سوم مهر دفاع داشتیم استاد راهنما گفت امروز امشب یعنی اول مهر بیاین یه جا یه بار پیش دفاع داشته باشین تا روز دفاع با کمترین مشکل ارائه بدین ...من بودم و دوتا خانوم دیگه اونا هم دفاع داشتن و راهنماشون هم ایشون بود نمیدونم چرا دعوتمون نکرد خونشون گفت بیاین پارک آزادی اونایی که شیرازی هستن میدونن کجاست این استاد بیش از تصور بد اخلاقه یعنی اگه یه بار خندش در بیاد دیگه باید سجده شکر به جا بیاری طوری بود که ظهر همون روز کلی سرم داد کشید به دلایل الکی که آخر تماس بهش گفتم دکتر خواهش ازتون میکنم این دو روز و یکم روحیه بدین که داغون شدیم سخت گیرترین استاد دانشکده هم بوده و هست ..رفتیم به اتفاق اون دوتا خانوم پارک آزادی یکی از اون خانوما یه توضیحاتی داد سوالاتی پرسید و نیمچه دفاعی کرد دیدم بلند شد گفت چی میخورید ما به نوع اسفباری هنگ کردیم جوری شد که گفت خوب بگید چی میخورید من که ذوق کرده بودم تو دلم گفتم نه چیزی نمیخوریم صرف شده دیدم دوباره بد اخلاق شد گفت دارم میگم چی میخورید برامن ناز میکنید گفتم نه آخه جالب نیست بذارید من برم و.و. تعرفای الکی دیدم رفت چند تایی سمبوسه گرفت و آورد تو این حد فاصلی که ایشون رفتند و اومدن کل خوابگاه خواهران از این مسئله مطلع شدن و تماس پشت تماس که امکان نداره استادی که تو خونش هیچ وقت اجازه نمده بیای دیگه میره برا دعوت کردن ..ولی شاید باور نکنید این کار استاد ان چنان روحیه ای به من داد که بهترین دفاع کردم نمیدونید چه شبی بود نمیدونید وااای...هنوز استاد اینجوری نداشتین شاید ..این خاطره من بودش به نوعی آخرین خاطره ای بود از دانشگاهم که قابل گفتنه ...

اگه جمله بندی بده و.و ببخشید حوصله نداشتم دوباره بخونم و اصلاح بکنم
 

kolaqermezi

عضو جدید
این شد یه حرفی .

یادمه اول مهرماه 92 ...سوم مهر دفاع داشتیم استاد راهنما گفت امروز امشب یعنی اول مهر بیاین یه جا یه بار پیش دفاع داشته باشین تا روز دفاع با کمترین مشکل ارائه بدین ...من بودم و دوتا خانوم دیگه اونا هم دفاع داشتن و راهنماشون هم ایشون بود نمیدونم چرا دعوتمون نکرد خونشون گفت بیاین پارک آزادی اونایی که شیرازی هستن میدونن کجاست این استاد بیش از تصور بد اخلاقه یعنی اگه یه بار خندش در بیاد دیگه باید سجده شکر به جا بیاری طوری بود که ظهر همون روز کلی سرم داد کشید به دلایل الکی که آخر تماس بهش گفتم دکتر خواهش ازتون میکنم این دو روز و یکم روحیه بدین که داغون شدیم سخت گیرترین استاد دانشکده هم بوده و هست ..رفتیم به اتفاق اون دوتا خانوم پارک آزادی یکی از اون خانوما یه توضیحاتی داد سوالاتی پرسید و نیمچه دفاعی کرد دیدم بلند شد گفت چی میخورید ما به نوع اسفباری هنگ کردیم جوری شد که گفت خوب بگید چی میخورید من که ذوق کرده بودم تو دلم گفتم نه چیزی نمیخوریم صرف شده دیدم دوباره بد اخلاق شد گفت دارم میگم چی میخورید برامن ناز میکنید گفتم نه آخه جالب نیست بذارید من برم و.و. تعرفای الکی دیدم رفت چند تایی سمبوسه گرفت و آورد تو این حد فاصلی که ایشون رفتند و اومدن کل خوابگاه خواهران از این مسئله مطلع شدن و تماس پشت تماس که امکان نداره استادی که تو خونش هیچ وقت اجازه نمده بیای دیگه میره برا دعوت کردن ..ولی شاید باور نکنید این کار استاد ان چنان روحیه ای به من داد که بهترین دفاع کردم نمیدونید چه شبی بود نمیدونید وااای...هنوز استاد اینجوری نداشتین شاید ..این خاطره من بودش به نوعی آخرین خاطره ای بود از دانشگاهم که قابل گفتنه ...

اگه جمله بندی بده و.و ببخشید حوصله نداشتم دوباره بخونم و اصلاح بکنم

جالب بود.....استفاده کردیم...
با تشکر فراوان;)
 

Reza.P

کاربر فعال
وقت بخیر ...
منم همیشه آروم بودم ... ترجیح می دادم اذیت کسی نکنم تا نمره انضباط ام از 20 پایین تر نیاد ...
اگه چیزی یادم اومد حتما تعریف می کنم ...

گفتید نمره ی انضباط :
همیشه توی ذهنم شبیه 1 کالبدیه که قصد داره جلوی واکنش زیبایی ها رو بگیره به همین دلیل هرگز بهش توجه نمی کنم
این شیوه ی برخورد به خودیه خود 1 نوع انضباط شده برا ... :w46:
 

kolaqermezi

عضو جدید
گفتید نمره ی انضباط :
همیشه توی ذهنم شبیه 1 کالبدیه که قصد داره جلوی واکنش زیبایی ها رو بگیره به همین دلیل هرگز بهش توجه نمی کنم
این شیوه ی برخورد به خودیه خود 1 نوع انضباط شده برا ... :w46:

یوخ بابا؟؟؟؟
 

mehrdad2012

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال اول هنرستان بوديم ، يه دبيري داشتيم كه سواد خيلي پايين داشت و اصلا خوب تدريس نمي كرد منم از شاگرد اول كلاس بودم بچه ها هر شيطنتي
ميخواستن بكنن را با من مشورت ميكردن تصميمي بر اين شد كه چون واقعا افتضاح درس ميده و ما هيچي نمي فهميمي و اون درس هم درس مهمي بود يه بلايي سر دبير بياريم يه روز قبل از كلاسش زودتر با بچه ها رفتيم تو كلاس و ميزشو گذاشتيم لبه ي سكو ي جا استادي طوري كه كوچكترين فشاري كه مي اورد با ميز واژگون مي شد وسط كلاس ، عين هميشه وارد كلاس شد با غرور و نشست سر ميزش و عين هميشه دستاشو گذاشت روي ميز يهوو ديد ميز داره ميره وسط كلاس و اونا باهاش داره ميره خلاصه تا اومد خودشو جمع و جور كنه وسط كلاس پهن شد :D:biggrin: تركيده بوديم از خنده هفته ي بعدم من رفتم به نمايندگي پيش مديرمون و ازش خواستم اين استاده را عوض كنه خوشبختانه وسط سال عوضش كردن
.
 
آخرین ویرایش:

mahtab2689

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال اول هنرستان بوديم ، يه دبيري داشتيم كه سواد خيلي پايين داشت و اصلا خوب تدريس نمي كرد منم از شاگرد اول كلاس بودم بچه ها هر شيطنتي
ميخواستن بكنن را با من مشورت ميكردن تصميمي بر اين شد كه چون واقعا افتضاح درس ميده و ما هيچي نمي فهميمي و اون درس هم درس مهمي بود يه بلايي سر استاد بياريم يه روز قبل از كلاسش زودتر با بچه ها رفتيم تو كلاس و ميزشو گذاشتيم لبه ي سكو ي جا استادي طوري كه كوچكترين فشاري كه مي اورد با ميز واژگون مي شد وسط كلاس ، عين هميشه وارد كلاس شد با غرور و نشست سر ميزش و عين هميشه دستاشو گذاشت روي ميز يهوو ديد ميز داره ميره وسط كلاس و اونا باهاش داره ميره خلاصه تا اومد خودشو جمع و جور كنه وسط كلاس پهن شد :D:biggrin: تركيده بوديم از خنده هفته ي بعدم من رفتم به نمايندگي پيش مديرمون و ازش خواستم اين استاده را عوض كنه خوشبختانه وسط سال عوضش كردن
.

چه شجاعتییییی...یاد یه خرابکاری خودم تو مدرسه افتادمممم وای یادش بخیرررررر:biggrin:
 

kolaqermezi

عضو جدید
سال اول هنرستان بوديم ، يه دبيري داشتيم كه سواد خيلي پايين داشت و اصلا خوب تدريس نمي كرد منم از شاگرد اول كلاس بودم بچه ها هر شيطنتي
ميخواستن بكنن را با من مشورت ميكردن تصميمي بر اين شد كه چون واقعا افتضاح درس ميده و ما هيچي نمي فهميمي و اون درس هم درس مهمي بود يه بلايي سر استاد بياريم يه روز قبل از كلاسش زودتر با بچه ها رفتيم تو كلاس و ميزشو گذاشتيم لبه ي سكو ي جا استادي طوري كه كوچكترين فشاري كه مي اورد با ميز واژگون مي شد وسط كلاس ، عين هميشه وارد كلاس شد با غرور و نشست سر ميزش و عين هميشه دستاشو گذاشت روي ميز يهوو ديد ميز داره ميره وسط كلاس و اونا باهاش داره ميره خلاصه تا اومد خودشو جمع و جور كنه وسط كلاس پهن شد :D:biggrin: تركيده بوديم از خنده هفته ي بعدم من رفتم به نمايندگي پيش مديرمون و ازش خواستم اين استاده را عوض كنه خوشبختانه وسط سال عوضش كردن
.

:w31:
 

mahtab2689

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیش دانشگاهی بودیم که از طرفه مدرسه واسمون کلاس کنکور تو خود مدرسه گذاشتن
یه استادی رو واسه جبر آوردن (آقا بود) که اولا نه صدایی ازش در میومد نه بلد بود درس یاد بده...خلاصش که کلاس این که شروع میشد همه بچه ها دپرس میشدیم...
یه عادته بدی هم داشتن ایشون خیلی بد راه میرفتن وقتی راه میرفت کفشاش خیلی بدددددددد صدا میداد یعنی واقعا رو اعصاب بود(صدای چندش و رو نروی داشت خداییش)
بعدش هر چند جلسه ای گذشت دیدیم نه بابا راه رفتنش درست نمیشه!!!
با یه عده از بچه ها تصمیم گرفتیم رو تخته کلاس براش بنویسم که این کفشاتو خواهشا رو زمین نکش دیوونمون کردی! (البته به صورت مودبانه نوشتم خخخ)
هیچی دیگه خودم داوطلب شدم نوشتم...بعد همینجوری داشتیم بحث می کردیم که یکی گفت استاد داره میاد... یه لحظه من ترسیدم نصفه نیمه تخته رو داشتم پاک میکردم که استاد جانان تشریف آوردن داخل:sweatdrop:
نوشته رو خوند یهو سیخ وایساد گفت این کار کیه...:question:
بچه ها همه ساکت شدن (خداییش خیلی بد اینو گفت...منم ترسیدم !!!)
هیچی دیگه این هر چی گفت هیشکی جوابشو نداد یهو یه خودشیرین پاشد گفت بچه ها نادونی کردین یه چند نفر اومدن اینو نوشتن شما ببخششون ... (من و بچه ها نگاش کردیم که این چی چی میگه!!!)
هیچی دیگه آقا قهر کرد رفت دفتر مدیر مدرسه
واییییی مدیر صدامون زد...درو بست ما پنج شیش نفر به خط وایسادیم....یهو مدیر زد زیر خنده گفت شما دیگه کی هستین چرا به این بدبخت گیر میدین خخخخخ
مدیر پایه ای بوووود به خیر گذشت اون روز:biggrin:
ولی آخرین جلسه من لو رفته بودم....نمیدونم کدوم نامردی منو لو داد چون دقیقا رو کرد به من و گفت فکر کنم از اون موقع تا حالا دیگه صدای کفش من در نیومد!!!)
 

setare2013

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام خخخخ من کاری انجام ندادم
اما داداشم یبار تعریف کرد که فهمیدیم معلمون کچله و کلاه گیس گذاشته بود و من هم در اوردمش از سرش تو کلاس
:D
 

MILA.S

عضو جدید
باهوش منم نه غلامرضا :) نزاشتن نه، نذاشتن:biggrin:

عاقا دو ترم قبل یه کاری کردم نمیشه گفت خخخخ....استاد سگ شد گفت یه حرفی میزنم تا اخر دوران تحصیلیت یادت نره..من از این استادای جوون نیستم که........:D
 

محمودپور

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفم برای کسانی که به بد بودن افتخار می کنند و بدی کردن به معلمان و استادان خود را یک امتیاز می دانند. از مدیر تالار می خواهم که این بحث منحط رو قفل کنند.
 

okanava

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفانه توی مدرسه ، سر کلاس خیلی تیکه مینداختم ...مخصوصا" سالهای آخر دبیرستان ..وای به حالی که معلمی گیر به حجابم میداد ..از دسم آسی بودن بس که حاضر جوابی میکردم ...

خیلی خیلی پشیمونم ... نمیدونم چرا ... کارم پسندیده نبود و این چیزی است که به بچه ام گوشزد خواهم کرد ...
از طرفی هم میگم اون موقع دوس داشتیم تیپ بزنیم ...ولی همش محدودیت بود ! اما تیکه هایی که مینداختم واقعا بعضی وقتا متوجه میشدم قلبش ازم دلگیره ... بیشتر این باعث پشیمونی منه !
 
آخرین ویرایش:

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بلای انچنانی نبوده

ی معلم داشتم دبیرستان شبا کار مییکرد بعد روزا سرکلاس خواب بود

معلم زیست شناسی بودش

ازم ک درس میپرسید مثلا ی سوال میگفت بعد میخوابید بقران قسم وقتی چشاشو می بست میگفتم خانم من ج دادم درصورتی ک ج نداده بودم اخه بلد نبودم

اون بنده خدا هم 20میذاشت بخدا
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازم همین معلم زیستم عادت داشت دفترکلاسی رو میداد دست بچه های میزاول

منم اومدم ی بار برای خودم و دوستام 20گذاشتم
نفهمید مطمئنم
 

Similar threads

بالا