با حال ترین گندی که زدی تو زندگیت از دوران بچگی تا حالا

مسعود140

عضو جدید
1بار سر امتحان یکی از درس تخصصیام تو یونی بودم و مثل اکثر دانشجویان درس خون در حال تقلب, ک یدفه دیدم مسئول امتحانا داره میاد سمتم, اونم از اون ادمای گند اخلاق ک سریع داستانو جنایی میکنه, گفتم چیکار کنم, چیکار نکنم, ک یدفه تصمیم گرفتم 1برگهA4 رو بخورم!:surprised:
منم خیلی شیک و مجلسی برگه رو قورت دادم, اولش همه چی ب خوبی و خوشی تموم شد و اون مراقبم ک فقط داد و بیداد میکرد, ولی چشمتون روز بد نبینه, 2,3 ساعت بعد برگه تبدیل شد ب سلولز و خمیر ک چسبید ب معدم! تا 2روز هیچی نمیتونستم بخورم!!! فقط مایعات.:w09::w15:
دوستام تو خونه حال میکردن, ینفر از گردونه رقابت کم شده بود!!!:w25:
 

maktoobian

عضو جدید
ترم 1 بوديمو هنوز با بچه هاي كلاس مخصوصا پسرا رودر واسي داشتيم.يادمه بايد با عناصر كششي و فشاري يه پل ميساختيم.رفتم جلو به همكلاسيم(كه پسرم بود) گفتم ببخشيد شماطرح كلتون پليه.؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ميخاستم بپرسم شما طرح پلتون كليه؟:surprised:
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ترم 1 بوديمو هنوز با بچه هاي كلاس مخصوصا پسرا رودر واسي داشتيم.يادمه بايد با عناصر كششي و فشاري يه پل ميساختيم.رفتم جلو به همكلاسيم(كه پسرم بود) گفتم ببخشيد شماطرح كلتون پليه.؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ميخاستم بپرسم شما طرح پلتون كليه؟:surprised:

:w15::w15::w15:
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جاتون خالی دیروز رفتم پیست کلی حال دادا کلی چیز یاد گرفتم ملتم همش تشویقم می کردن:D


اما

اما

اما

وقتی از پیست اومدیم بیرون دستکشامو از دستم در آورد چون هوا خیلی گرم بود و متاسفانه تو راه خونه با موتور خوردم زمین امان از دست این شهرداری با این چاله چوله هاش البته سرعتمم زیاد بود ( 130) موتورم عشقم داغون شد:cry: خودمم فقط چون دستکش دستم نبود دستام زخمی شد.

وای موتورمممممممممممممممم
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
قبول کردن انتقال از مدرسه ای که 5 سال در اونجا تدریس می کردم به

مدرسه ای دیگر در سال 74 که موجب یک وصلت شد که عقرب ( نمود ماه آبان )

نیشم زد. ولی الآن سالم شدم :D
 
آخرین ویرایش:

sanaz_panel

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
آقا ما گند نزدیم داشتیم شنا یاد میگرفتیم :D
که تو قسمت عمیق بودیم
;)
ما شجاع :cool:
بعد یه بچه خنگ ترسو جوگیر شد:cry:
پرید
نادان شنا بلد نبود آویزون ما شد :w13:
ما هی آب خوردیم آب خوردیم :w07:
آخر سر اومدیم بیرون دیدیم
همه دارن نگامون میکنن
:eek: :eek::eek::eek::eek:
.....................یهو بابام گفت بچه مایوت کو :w39:

نگو اینقدر آویزونمون شده مایومونم داده بر آب:w05:

:w15::w15::w15:
 

baron90

عضو جدید
منم 2-3 سالم که بود راه ورودی غذام عوض شده بود . انار رو با دماغم میخوردم.:biggrin:
بیچاره بابام باید با سرعت یوزپلنگ منو میرسوند بیمارستان . مامانم میگه تا یه مدت وقتی انارهای دونه سیاهو میدیده فقط حسرتشونو میخورده از دست من
 

bajelan25

اخراجی موقت

سلام هرکس خبر نداره
بدونه
منو پارمهر عزیزم ماله هم شدیم:w27::w40::w14:

یعنی چیییییییییی
 

bajelan25

اخراجی موقت
خوب منم یه گنده کوچولو زدم.
سال سوم دبیرستان که بودیم جلسه اول هندسه ..
معلممونم یه جوونه خوش تیپه با جذبه و قد بلند .. همچی بود که من به اتفاق بچه ها یه ربع اول هنگیده بودیم.... حالا این ربطی به گند نداشت.. فقط محض اطلاع بود....
خوب اقا معلمه هر سسوالی می پرسید . من صدم ثانیه ای جواب میدادم .. اقا هیچی دیگه یه نیم ساعتی همین جوری گذشت.
هی استاد می پرسید :twisted:هی من جواب میدادم :w11:هی بچه ها نگاه میکردن:w20:
معلمه که دید نه بابا کسیم واسه خودم شروع کرد به تعریف کردن از من و نصیحت بچه ها.:w00:... منم دووم نیاوردم گفتم اقا میشه یه لحظه برم بیرون//
گفتش چرا که نه ... بفرمایید//
منم هول هولکی خودمو رسوندم به در .. از بس هول شده بودم به جا اینکه درو باز کنم شروع کردم ... تق تق .. در زدن..>خودمم نفهمیدم چرا<
هیچی اقا یه دفعه کلاس رفت رو هوا منم سریع فرار کردم.. نامردا فک کنم یه ربعی بهم خندیدن.. منم دیگه تا اخر زنگ روم نشد برم تو کلاس...
از اون روز به بعد هر کی میخواست بره بیرون همه میگفتن فلانی یادت نره در بزنی.. بعد بری تو..
 

bajelan25

اخراجی موقت
یه گند خیلی بد ...
بچه که بودم از گربه ها خیلی بدم میومد .. یه روز رسیدم خونه خسته و کوفته دیدم یه گربه رو درخته و اصلا حواسش نیست... زیر درختم یه پاره اجره هی داره چشمک میزنه .. خوب وسوسه است دیگه...
پاورچین پاورچین رفتم نزدیک تر .. گربه هه منو دید .. با هم فیس تو فیس شدیم..حالا صحنه جالب میشه//قیافه ها رو داشته باش..
من//:smile:
گربه//:surprised:
پاره اجر//:w19:
شیطان//:w07:
داداشم با دوستاش >تازه از راه رسیده بودن<//:eek:
هیچی دیگه یه لبخند انداختم گوشه لبم و گربه هم یه میو میو ناز کرد >به حساب خودش داره خرم میکنه< ولی نفهمید اخرین میو میو عمرشه..
زدمش دیگه.... لعنتی مستقیم خورد تو کلش .. افتاد پایینو دراز به دراز مرد... :w22:
منم به لطف داداشم یه کتک جانانه نصیبم شد...
حالا بعد از ماجرا..
من :w04:
داداشم :(
دوستاش:whistle:
پاره اجر :wallbash:
گربه :w47:
شیطان :w25:
 

FilmBazZZ

کاربر بیش فعال
یه گند خیلی بد ...
بچه که بودم از گربه ها خیلی بدم میومد .. یه روز رسیدم خونه خسته و کوفته دیدم یه گربه رو درخته و اصلا حواسش نیست... زیر درختم یه پاره اجره هی داره چشمک میزنه .. خوب وسوسه است دیگه...
پاورچین پاورچین رفتم نزدیک تر .. گربه هه منو دید .. با هم فیس تو فیس شدیم..حالا صحنه جالب میشه//قیافه ها رو داشته باش..
من//:smile:
گربه//:surprised:
پاره اجر//:w19:
شیطان//:w07:
داداشم با دوستاش >تازه از راه رسیده بودن<//:eek:
هیچی دیگه یه لبخند انداختم گوشه لبم و گربه هم یه میو میو ناز کرد >به حساب خودش داره خرم میکنه< ولی نفهمید اخرین میو میو عمرشه..
زدمش دیگه.... لعنتی مستقیم خورد تو کلش .. افتاد پایینو دراز به دراز مرد... :w22:
منم به لطف داداشم یه کتک جانانه نصیبم شد...
حالا بعد از ماجرا..
من :w04:
داداشم :(
دوستاش:whistle:
پاره اجر :wallbash:
گربه :w47:
شیطان :w25:

ای قاتل :)
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
یه گند خیلی بد ...
بچه که بودم از گربه ها خیلی بدم میومد .. یه روز رسیدم خونه خسته و کوفته دیدم یه گربه رو درخته و اصلا حواسش نیست... زیر درختم یه پاره اجره هی داره چشمک میزنه .. خوب وسوسه است دیگه...
پاورچین پاورچین رفتم نزدیک تر .. گربه هه منو دید .. با هم فیس تو فیس شدیم..حالا صحنه جالب میشه//قیافه ها رو داشته باش..
من//:smile:
گربه//:surprised:
پاره اجر//:w19:
شیطان//:w07:
داداشم با دوستاش >تازه از راه رسیده بودن<//:eek:
هیچی دیگه یه لبخند انداختم گوشه لبم و گربه هم یه میو میو ناز کرد >به حساب خودش داره خرم میکنه< ولی نفهمید اخرین میو میو عمرشه..
زدمش دیگه.... لعنتی مستقیم خورد تو کلش .. افتاد پایینو دراز به دراز مرد... :w22:
منم به لطف داداشم یه کتک جانانه نصیبم شد...
حالا بعد از ماجرا..
من :w04:
داداشم :(
دوستاش:whistle:
پاره اجر :wallbash:
گربه :w47:
شیطان :w25:

چن سالت بود؟؟ دیوونه بودیا!! من گربه داشتم بهش غذا می دادم اون وقت تو؟!!!
 

sare_r

عضو جدید
3 سالم بود، داشتم کارتون نگا می کردم. بعد دیدم مرغِ رفت نشست رو تخم مرغ ها و بعدش جوجه شدن.
منم رفتم از تو یخچال 3 تا تخم مرغ آورم گذاشتم زیره پتو، رو پتو خوابیدم
:surprised: با دستام هی رو تخم مرغا فشار میدادم. فک میکردم اینجوری زودتر جوجه میشه.:eek:
بعدش پتو رو زدم کنار، دیدم، تخم مرغا شکسته شدن و قالی و پتو به گند کشیده شده ....:D
 

zahra..71

اخراجی موقت
3 سالم بود، داشتم کارتون نگا می کردم. بعد دیدم مرغِ رفت نشست رو تخم مرغ ها و بعدش جوجه شدن.
منم رفتم از تو یخچال 3 تا تخم مرغ آورم گذاشتم زیره پتو، رو پتو خوابیدم
:surprised: با دستام هی رو تخم مرغا فشار میدادم. فک میکردم اینجوری زودتر جوجه میشه.:eek:
بعدش پتو رو زدم کنار، دیدم، تخم مرغا شکسته شدن و قالی و پتو به گند کشیده شده ....:D
:huh::huh::huh::huh::huh::w07::w07::w07::w07:
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
3 سالم بود، داشتم کارتون نگا می کردم. بعد دیدم مرغِ رفت نشست رو تخم مرغ ها و بعدش جوجه شدن.
منم رفتم از تو یخچال 3 تا تخم مرغ آورم گذاشتم زیره پتو، رو پتو خوابیدم
:surprised: با دستام هی رو تخم مرغا فشار میدادم. فک میکردم اینجوری زودتر جوجه میشه.:eek:
بعدش پتو رو زدم کنار، دیدم، تخم مرغا شکسته شدن و قالی و پتو به گند کشیده شده ....:D

:w15::w15::w15:
 

bule sky

عضو جدید
3 سالم بود، داشتم کارتون نگا می کردم. بعد دیدم مرغِ رفت نشست رو تخم مرغ ها و بعدش جوجه شدن.
منم رفتم از تو یخچال 3 تا تخم مرغ آورم گذاشتم زیره پتو، رو پتو خوابیدم
:surprised: با دستام هی رو تخم مرغا فشار میدادم. فک میکردم اینجوری زودتر جوجه میشه.:eek:
بعدش پتو رو زدم کنار، دیدم، تخم مرغا شکسته شدن و قالی و پتو به گند کشیده شده ....:D


:w15::w15::w15:
 

mech_eng2000

عضو جدید
بیشتر داداشم گند میزد.همشم به ضرر من تموم میشد.من قربانی میشدم :|
.یه بار زمستون برف اومده بود هردو بچه بودیم گفت بیا بریم برف بازی.رفتیم گفت منو رو یخا هول بده.وقتی داشتم هول میدادم چون سنگین تر از من بود خودم لیز خوردم افتادم رو برفا با صورت.لب و لوچم ترکید:|
یه بارم داشتم بازی میکردیم از پله داشتم میدویدم داداشم دستمو یهو گرفت دستم موند تو دسنش خودم پرت شدم پایین:| دستم از جاش درومد .یه لخته خون روش مونده هنوزم.:|
یه بارم از سوراخ در داشتم نگا میکردم یهو اسپری سوسک کشو از اون طرف سوراخ پاشید همش رفت تو چشمم.داشتم کور میشدم:|



هعهههییییییی خدا من چقد مظلووووووومم:cry:
:eek::Dخدا رو شکر هنوز سالمی
 

FilmBazZZ

کاربر بیش فعال
من سه تا پسرعمو دارم با یه پسر عمه ، پسر عمه م (کامران) چون تک فرزند بود خیلی هواشو داشتن ،، تو تعطیلات تابستون بود که قرارشد 5 تایی باهم بریم خونه پدر بزرگم :)
حدودآ ساعت 6 عصر بود که رسیدیم خونه پدربزرگ ،،، یه چرتکی زدیمو بلند شدیم، تقریبا ساعت7/30 بود که شروع کردیم به پاستور بازی ، کامران دو سه بار دغل بازی کرد ، هیچی بهش نگفتیم.
مادر بزرگم گفت بچه ها سفره رو بندازین ، بازم کامی از زیر کار در رفت و زحمت سفره پهن کردن هم افتاد رو دوش ما!
مادر بزرگم برا شام شوید پلو درست کرده بود :razz: یه مقداری مرغ هم از غذای ظهرشون مونده بود که اونم گرم کرده بود.
آقا کامی که دید سفره پهن شده تشریف آورد سر سفره و سریع نطق کرد که مرغارو بدین به من ، مادر بزرگمم همشو گذاشت جلو دستش ، تیغمون میزدن خونمون در نمیومد :mad:
یهو یکی از پسرعمو هام سرشو گذاشت در گوشم گفت وقتی بهت گفتم برق اتاقو خاموش کن :surprised: گفتم واسه چی ، گفت تو فقط برقو خاموش کن ، دو سه دقیقه ای بود که آقا کامی داشت شامشو میل میکرد که دیدم پسر عمو م زد قد دستم ، منم بلند شدم رفتم برقو خاموش کردم ،،، در کسری از ثانیه صدای ناله کامی خان بلند شد ، سریع برقو روشن کردم که دیدم صورت و لباس کامی پر خونه :surprised:
اون یکی پسر عمو م که کنار کامی بود با ته نمکدون زده بود تو دماق کامی جان :)
اسم پدر کامی یا همون شوهر عمه بنده موسی بود ، پدر بزرگم نشسته بود رو سر کامی و دو دستی میزد رو سرش و داد میزد : کشتند پسر حضرت موسی را ، کشتند پسر حضرت موسی را :biggrin:
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من سه تا پسرعمو دارم با یه پسر عمه ، پسر عمه م (کامران) چون تک فرزند بود خیلی هواشو داشتن ،، تو تعطیلات تابستون بود که قرارشد 5 تایی باهم بریم خونه پدر بزرگم :)
حدودآ ساعت 6 عصر بود که رسیدیم خونه پدربزرگ ،،، یه چرتکی زدیمو بلند شدیم، تقریبا ساعت7/30 بود که شروع کردیم به پاستور بازی ، کامران دو سه بار دغل بازی کرد ، هیچی بهش نگفتیم.
مادر بزرگم گفت بچه ها سفره رو بندازین ، بازم کامی از زیر کار در رفت و زحمت سفره پهن کردن هم افتاد رو دوش ما!
مادر بزرگم برا شام شوید پلو درست کرده بود :razz: یه مقداری مرغ هم از غذای ظهرشون مونده بود که اونم گرم کرده بود.
آقا کامی که دید سفره پهن شده تشریف آورد سر سفره و سریع نطق کرد که مرغارو بدین به من ، مادر بزرگمم همشو گذاشت جلو دستش ، تیغمون میزدن خونمون در نمیومد :mad:
یهو یکی از پسرعمو هام سرشو گذاشت در گوشم گفت وقتی بهت گفتم برق اتاقو خاموش کن :surprised: گفتم واسه چی ، گفت تو فقط برقو خاموش کن ، دو سه دقیقه ای بود که آقا کامی داشت شامشو میل میکرد که دیدم پسر عمو م زد قد دستم ، منم بلند شدم رفتم برقو خاموش کردم ،،، در کسری از ثانیه صدای ناله کامی خان بلند شد ، سریع برقو روشن کردم که دیدم صورت و لباس کامی پر خونه :surprised:
اون یکی پسر عمو م که کنار کامی بود با ته نمکدون زده بود تو دماق کامی جان :)
اسم پدر کامی یا همون شوهر عمه بنده موسی بود ، پدر بزرگم نشسته بود رو سر کامی و دو دستی میزد رو سرش و داد میزد : کشتند پسر حضرت موسی را ، کشتند پسر حضرت موسی را :biggrin:

:w15:
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه بار توو خوابگاه مشغول پخت شام بودم خواستم توو غذا فلفل بریزم که یکی از دوستام گوشیم رو واسم آورد و گفت بیا کارت دارن....
بد منم گرم صحبت شدم و نفهمیدم چقد فلفل ریختم توو غذا.... بعد که متوجه شدم به هیشکی نگفتم ...
موقع شام همه گشنه اومدن سرسفره و فلفل پلو خوردیم و تا صبش معده هممون داغون بود.........
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یه بار توو خوابگاه مشغول پخت شام بودم خواستم توو غذا فلفل بریزم که یکی از دوستام گوشیم رو واسم آورد و گفت بیا کارت دارن....
بد منم گرم صحبت شدم و نفهمیدم چقد فلفل ریختم توو غذا.... بعد که متوجه شدم به هیشکی نگفتم ...
موقع شام همه گشنه اومدن سرسفره و فلفل پلو خوردیم و تا صبش معده هممون داغون بود.........

:biggrin::biggrin::biggrin:
 

dr.known

عضو جدید
من کلا بچه باحالیم
یادمه شش هفت سالم بود
عید بود!سال تحویل ساعتا2 ظهر بود
هرچی به بابام گفتم بیا بریم
خونه بابا بزرگینا نیومد
!گرفت خوابید!!هیچی مام رفیتیم خیلی شیک و مجلسی کت نوشو با یه قوطی روغن بردیم تو حیات تو حوض
کتو باب روغن چنان شستم!!که برده بودن خشک شویی طرف میگفته 3 بار شستم ولی پاک نشده!!دادنش به یه فقیر!!!!
یه همچین ادم باحالی بودم!!
 

dr.known

عضو جدید
ییه بار دیگه مامانم میگه 3 سالت بود ظهر ما خواب بودیم رفتی تاید(پودر ماشین لباس شویی!!!!!!!!!!!)برداشتی
یه جا پریز تلفن پایین بود پریز نداشته رفتی با تاید و اب دیوار پر میکردی
یه همچین ادم دلسوزو فداکاری تا حالا دیده بودید
نه والا!!!!
 

Similar threads

بالا