ایا به فرگشت(تکامل) اعتقاد دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ایا به فرگشت(تکامل) اعتقاد دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  • اعتقاد ندارم ولی در صورت وجود با مذهب در تناقض نیست

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    33

سکولار

عضو جدید
کاربر ممتاز
نخیر آقا
قبول ندارم

خدا انسان رو خاک آفرید...بعد در آن روح دمین....بعد به علت خطای انسان او را از بهشت به زمین فرستاد.

داستان هایی که شما درباره تکامل میگید تخیلی هست
و هیچ منبع علمی و شواهدی نداره
:biggrin::biggrin::biggrin:
جدی میگی؟؟
 

سکولار

عضو جدید
کاربر ممتاز
اکثر مردم ترجیح میدهند فرشتگانی سقوط کرده باشند تا پسر عمو های شامپانزه به همین سبب به مذهب بیشتر از علم علاقه مندند‬
 

سکولار

عضو جدید
کاربر ممتاز

سکولار

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران شهاب سنگ ها وضع زمین را عوض کرد (تکامل- گونه وگونه زایی)
14 خرداد 1388 ساعت 02:21 AM

رگباری از شهاب سنگ ها که حدود چهار میلیارد سال قبل بر زمین و مریخ بارید احتمالا این سیارات را گرمتر و مرطوبتر کرده است. پژوهشگران برای اندازه گیری گازهایی که هنگام ورود شهاب سنگ ها به جو آزاد می شد، این سنگ های جوان را در معرض حرارت فوق العاده قرار دادند.جو زمین در آن زمان هنوز در مرحله تشکیل شدن بود و بارها در معرض باران شهاب سنگ ها قرار گرفت.

محققان می گویند این رگبارها برای بدل کردن این دو سیاره به جایی گرمتر و مرطوبتر که آن را برای ایجاد حیات مساعدتر می کند کافی بوده است.نتایج این مطالعه در نشریه "Geochimica et Cosmochimica Acta" منتشر شده است.

تیم محققان کار را با 15 قطعه شهاب سنگ کهن از سراسر جهان شروع کرد. این سنگ ها با استفاده از تکنیک خاصی به نام "پایرولیسیس-اف تی آی آر" حرارت داده شد.در این شیوه برای افزایش دمای قطعات به حداکثر 20 هزار درجه سانتیگراد در ثانیه از الکتریسیته استفاده می شود. سنگ ها در جریان این فرآیند به گاز تجزیه می شوند که این گازها مورد تحلیل قرار گرفت.


منبع آب

محققان دریافتند که در این فرآیند حدود 12 درصد از جرم یک قطعه معمولی به بخار آب و شش درصد آن به دی اکسید کربن بدل شد.آنها سپس با استفاده از مدل های ریاضی شمار شهاب های افتاده بر زمین در جریان "بمباران سنگین نهایی" (ال اچ بی) را حساب کردند.

"ال اچ بی" دوره ای در حدود چهار میلیارد سال قبل بود که در جریان آن شمار خارق العاده بزرگی از شهاب سنگ ها بر سیارات منظومه شمسی بارید. این پژوهشگران براساس تخمین های منتشره از شمار شهاب های باریده در "ال اچ بی"، به این نتیجه رسیده اند که هر سال 10 میلیارد تن آب و دی اکسید کربن وارد جو زمین و مریخ می شد.

به گفته آنها این وضع باعث گرمایش کره، پیدایش اقیانوس های مایع، و محیطی قابل سکونت تر برای موجودات زنده می شد. ریچارد کورت سرپرست این تحقیق از "امپریال کالج لندن" گفت: "احتمال داده شده است که شهاب سنگ های کهن به خاطر ترکیب شیمیایی شان یکی از علل پیدایش آب روی زمین بوده باشند."

"ما اکنون داده هایی داریم که نشان می دهد دقیقا چقدر آب و دی اکسید کربن به طور مستقیم توسط شهاب سنگ ها به اتمسفر زمین تزریق شد. این گازها فورا فرآیندی را به جریان انداختند که باعث تقویت گردش آب و گرمایش سیاره شد."

زمین از وجود یک میدان مغناطیسی بهره مند است که بادهای خورشیدی را دفع می کند؛ به گفته محققان همین بادهای خورشیدی باعث زدوده شدن اتمسفر مریخ از گازهایی می شد که شهاب سنگ ها وارد اتمسفر آن سیاره می کردند.

منبع: بی بی سی
 

سکولار

عضو جدید
کاربر ممتاز
انسان های نخستین

در غرب آفریقا جابجایی تدریجی جنگلها با علفزارها در طی پلیوسن بالایی، نیروی محرکه ای برای میمون های انسان نما جهت سازش با محیط های باز، دشت های بدون درخت، فراهم نمود. به علت مزایای راست ایستادن (دیدن بهتر شکارچی ها، آزاد شدن دست ها برای استفاده ابزار، دفاع، مراقبت از نوزادان و جمع آوری غذا) هومینیدها ی در حال ظهور بتدریج حالت ایستاده را ایجاد نمودند. این گذار مهم، با توجه به نیاز به طراحی گسترده جدید در اسکلت و ماهیچه های متصل به آن، یک جهش بزرگ بود.


شواهد مربوط به انسان ها ی اولیه این دوره بسیار ناچیز است. با اینحال در سال 2001 ماسه های بیابانی چاد یکی از متحیر کننده ترین و مهمترین کشفیات دیرین شناسان جدید، یعنی جمجمه فوق العاده کاملی از انسان مربوط به تقریبا 7 میلیون سال قبل را ارائه نمود. این جمجمه توسط کاشفش، دیرین شناس فرانسوی مایکل برونت[1]، ساحلانتروپوس چادنسیس[2] ( انسان ساحل چاد) نامیده شد، این موجود بمراتب قدیمی ترین انسان تاکنون کشف شده، می باشد . هرچند مغزش بزرگتر از شامپانزه نیست (بین 320 تا 380 سانتیمتر مکعب)، دندان های نیش نسبتا کوچک، برآمدگی های بزرگ پیشانی، و ویژگیهای صورت و قاعده جعبه مغزی آن اشاره به این دارد که جمجمه یک انسان است. تا وقتی که این جمجمه کشف نشده بود، قدیمی ترین سنگواره ای که به انسان نزدیکتر بود تا شامپانزه، آردیپیتکوس رامیدوس[3] از شنهای اتیوپی بود که مربوط به 4/4 میلیون سال قبل بوده است. آردیپیتکوس رامیدوس بوسیله شواهد غیر مستقیم (و بحث برانگیز) دارای ترکیبی از صفات میمون مانند و انسان مانند اشتقاق یافته، می باشدکه احتمالا بر روی دوپا راه می رفته است. بین سالهای 1997 و 2001 سنگواره های بیشتری از آردیپیتکوس مشخص کردند که موجودیت آن به 8/5 میلیون سال قبل بر می گردد. ساحلانتروپوس و آردیپیتکوس بر اساس سنگواره های مرتبط با جنگل که در همان رسوبات یافت شده اند، احتمالا جنگل نشین بوده اند.

مشهورترین سنگواره انسان اولیه، 40 درصد اسکلت کامل یک اوسترالوپتیکوس آفرانسیس[4] مونث است. در سال 1974 این اسکلت از زیر زمین بیرون آورده شد و توسط کاشفش دونالد یوهانسن، لوسی نامیده شد. اوسترالوپتیکوس آفرانسیس یک انسان کوتاه قامت بود، با دوپا راه می رفت و صورت و مغز اندکی بزرگتر از شامپانزه داشت. این گونه از لحاظ اندازه دارای دوریختی جنسی بوده است، به گونه ای که ماده ها حدود1 متر و نرها حدود 5/1متر بوده اند ( شکل 36. 28). دندان های آنها اشاره به این دارد که آنها عمدتا میوه خوار بوده اند اما احتمالا مقداری گوشت به رژیم غذایی خود وارد می کرده اند. این سنگواره های بیشمار اوسترالوپتیکوس آفرانسیس از 7/3 تا 3 میلیون سال قبل قدمت دارند.

در سال 1995 اوسترالوپتیکوس آنامنسیس[5] در دره ریفت کنیا کشف شد. بسیاری از محققین عقیده دارند این گونه، که بین 2/4 تا 9/3 میلیون سال قبل زندگی می کرده است، حدواسط بین آردیپیتکوس و اوسترالوپتیکوس آفرانسیس (لوسی) بوده است. استخوان های پایینی پا در اوسترالوپتیکوس آنامنسیسکه بشدت شبیه انسان است، مدرکی قوی فراهم می کند که این گونه بر روی دوپا راه می رفته است.

در دو دهه گذشته انفجاری از یافته های سنگواره ای اوسترالو پتیسینی روی داده است که همراه با هشت گونه فرضی، نیازمند تفسیر است. تعدادی از این یافته ها بعنوان اوسترالوپتیسین های کوچک شناخته می شوند بخاطر اینکه دارای ساختار و بخصوص جمجمه و دندان های نسبتا کوچک هستند ( هرچند که همگی از انسان امروزی تنومندتر بوده اند). اوسترالوپتیسین های کوچک معمولا با گونه های هوموی اولیه نزدیک تر انگاشته می شوند و به این اعتبار، با تبار منتهی به انسان امروزی نزدیکترند. بدنبال اوسترالوپتیکوس آنامنسیس و لوسی (اوسترالوپتیکوس آفرانسیس ؛ 7/3 تا 3 میلیون سال قبل) گونه اوسترالوپتیکوس آفریکانوس[6] که بر روی دو پا راه می رفته و بین 3 تا 3/2 میلیون سال قبل زندگی می کرده است، ظاهر می شود. این گونه مشابه اوسترالوپتیکوس آفرانسیس بوده است اما چهره ای شبیه تر به انسان، بدنی اندکی بزرگتر و مغزی به بزرگی یک سوم مغز انسان امروزی داشته است. در سال 1998 قسمتی از یک جمجمه که مربوط به 5/2 میلیون سال قبل است، در اتیوپی کشف شد و اوسترالوپتیکوس گارهی[7] نامیده شد. این گونه هرچند که موقعیت تبارشناختی قابل بحث انگیزی دارد، حلقه گمشده مابین جنس های اوسترالوپتیکوس و هومو را ارائه نموده است.

یک تبار از اوسترالوپتیسین های تنومند و بزرگ که بین 5/2 تا 2/1 میلیون سال قبل زندگی می کرده اند با اولین گونه جنس هومو بصورت همزمان می زیسته اند.

یکی از این گونه ها پارانتروپوس روبوستوس[8] بود که احتمالا به اندازه یک گوریل نزدیک بوده است. این اوسترالوپتیسین "تنومند" دارای آرواره های پهن با تیغه های جمجمه ای و دندانهای آسیاب عقبی بزرگ بود که برای جویدن ریشه های زمخت و غده ای مورد استفاده قرار می گرفت. آنها انشعابی منقرض شده در تکامل هومینیدها هستند و بخشی از تبار ما نمی باشند.

ظهور جنس هومو

اگر چه محققین بر روی این موضوع که اولین اعضای جنس هومو چه کسی است و در واقع در چگونگی تعریف جنس هومو از هم تفکیک می شوند. اولین گونه شناخته شده این جنس هومو هابیلیس[9] یک هومینید کاملا راست قامت می باشد.تصور می شود که هومو هابیلیس ( انسان چیره دست) 127 سانتی متر قد و 45 کیلوگرم وزن داشته است، هر چند که احتمالا ماده ها کوچکتر بوده اند. این گونه کمتر شناخته شده، دارای مغز بزرگ تر از اوسترالوپتیسین ها بوده ومغزش از لحاظ شکلی شبیه تر به انسان ها بود. یکی از این جعبه های مغزی برجستگی که نمایشگر ناحیه تکلم است را نشان می دهد، و به این موضوع اشاره دارد که هومو هابلیس ها حداقل دارای توانایی تکلم ابتدایی بوده اند. هومو هابلیس اولین گونه ای بود که بطور یقین از ابزار سنگی ساده استفاده می کرده است. بسیاری از محققین، قدیمی ترین بقایای هومو هابلیسی که از 4/2 تا 8/1 میلیون سال قبل زندگی می کرده است را اینگونه تلقی می کنند که نشانگر گونه ای متفاوت به نام هومو رودولفنزیس[10] می باشد.

حدود 8/1 میلیون سال قبل هومو ارکتوس[11] که هومینیدی بزرگ است، ظاهر شد. این گونه دارای قد 150 تا 170 سانتیمتری و پیشانی کوتاه اما مشخص با لبه های پیشانی ضخیم بوده است. حجم مغز این گونه حدود 1000 سانتیمتر مکعب، حد واسط بین حجم مغز هومو هابیلیس و انسان امروزی بوده است. هومو ارکتوس دارای فرهنگی پیچیده و موفق بوده است و اولین هومینیدی است که به خارج آفریقا مهاجرت کرده، و در تمامی آسیا پراکنده شده است. شکل مغز آنها که بوسیله الگوی جمجمه ها مشخص می شود، به این اشاره دارد که تکلم محدود امکان پذیر بوده است و رسوبات ذغال نشان می دهد که آنها آتش را مهار و استفاده می کرده اند. اولین سنگواره هومو ارکتوس، اغلب هومو ارگاستر[12] نامیده می شد. یک هومینید کشف شده و متحیرکننده دیگر در سال 2004 به نام هومو فلورسینزیس[13] اعلام شد که گونه ای با تنها 1 متر قد از جزیره فلور اندونزی می باشد. این گونه از هومو ارکتوس بوجود آمده است و تنها حدود 13000 قبل منقرض شده است.

هومو ساپینس[14] ، انسان امروزی

مطالعات ژنتیکی مولکولی اخیر مشخص می کند جمعیت های انسانی که در 7/1 میلیون سال گذشته به بوجود آمده اند از یک تبار تکاملی واحد می باشند. در طی این مدت جمعیت های قاره های مختلف، بعضی تمایزات جغرافیایی را نشان داده اند، اما آنها حداقلی از سطوح پایین تبادل ژنی را حفظ کرده و همگی در بوجود آمدن انسان امروزی مشارکت ژنتیکی داشته اند. چندین گسترش عمده جمعیت به خارج از آفریقا، در همین زمان رخ داده است.

انسان شناسان برای مشخص کردن تغییرات زمانی و مکانی خصوصیات در این تبار، گونه های سنگواره را نامگذاری می کنند. اما این تبار ممکن است یک گونه واحد را بر مبنای برخی مفاهیم گونه ای تشکیل داده باشد. اولین بقایای انسانی از 500000 تا 300000 سال قبل، و از 800000 سال قبل، که اکنون توسط انسان شناسان بعنوان هومو هایدلبرگنزیس[15] و هومو آنتسسور[16] شناخته می شود، در ابتدا بعنوان هومو ساپینس (انسان هوشمند) رده بندی می شدند. نئاندرتال ها یک گروه از انسان های شناخته شده هستند که حدود 150000سال فبل بوجود آمده و در بیشتر اروپا و خاورمیانه ساکن بوده اند. این انسان های به لحاظ ریختی، تنومند در ابتدا بعنوان یک زیرگونه از هومو ساپینس رده بندی شدند اما شواهد اخیر که اشاره به تمایزات آنها دارد، انسان شناسان را به تشخیص آنها بعنوان هومو نئاندرتالنسیس[17] هدایت نموده است. نئاندرتال ها اندازه مغزی مشابه انسان امروزی داشته و نسبت به هومو ارکتوس ابزارهای سنگی پیچیده تری ایجاد کرده اند. بدن های ماهیچه ای سنگین و تنومند، به آنها اجازه می داده است که در آب وهوای سرد عصر یخبندان زنده بمانند و پستانداران بزرگ پلئیستوسن شامل کرگدن های پشمدار، گاومیش ها و ماموت ها را شکار نمایند. تدفین مرده ها اولین بار در نئاندرتال ها شناسایی شد و احتمالا آنها دارای تشریفات پیچیده یا مذهب بوده اند. اما آنها فاقد هنر، تکنولوژی و فرهنگ پیچیده اخلافشان بوده اند.

شواهد سنگواره ای و DNA میتوکندریایی (mtDNA) مشخص می کند که خصوصیات هومو ساپینس، همانگونه که اکنون تعریف می شود، حدود 200000 سال قبل در آفریقا ایجاد شده است . تمامی DNA میتوکندریایی به یک ماده واحد، به نام حوا، که تقریبا 170000 سال قبل در آفریقا می زیسته است، می تواند منتهی شود. حدود 30000 سال قبل، یعنی تقریبا 10000 سال پس از اولین ظهور هومو ساپینس در اروپا و خاورمیانه، نئاندرتال ها و باقیمانده های هومو ارکتوس ناپدید شدند. انسان های امروزی مردمانی قد بلند با فرهنگی بسیار متفاوت از نئاندرتال ها بوده اند. ساخت ابزار سریعا توسعه یافت و فرهنگ انسانی با زیبایی شناختی، هنر و زبان پیچیده غنا یافت.

در خاتمه بحث تکامل انسانی ما، توجه به این موضوع که تشخیص گونه در جنس هومو کاملا بر مبنای ریخت شناسی است، حائز اهمیت می باشد. شناسایی سه گونه یا بیش از آن از گونه های قابل تشخیص جنس هومو نیازی به دلالت بر گونه زایی انشعابی در این تبار ندارد، این احتمال وجود دارد که ما تغییرات فیلتیک را در طول زمان، درون یک گونه واحد مشاهده می نماییم، و استفاده از نامهای گونه ها تنها برای تفکیک درجات مختلف تکاملی است. در حال حاضر تنها یک گونه انسان وجود دارد که حالتی غیر معمول است وقتی در نظر بگیریم که سه تا پنج گونه انسان تقریبا در تمام 4 میلیون سال گذشته وجود داشته اند.

موقعیت منحصر بفرد انسان

از نظر زیست شناختی، هومو ساپینس محصول همان فرآیندهایی است که تکامل هر موجود زنده ای را از زمان شروع حیات، هدایت کرده است. جهش، جدایی، رانش ژنتیکی و انتخاب طبیعی در مورد ما همانند سایر حیوانات عمل نموده است. اما آنچه ما داریم سایر گونه های جانوری ندارند، و آن تکامل فرهنگی غیر ژنتیکی است که بازخوردی دائمی بین تجربیات گذشته و آینده برقرار می نماید.

زبان های نمادین ما، توانایی نظریه پردازی،اطلاع ازتاریخ، و توانایی های بکار گرفتن محیط زیست از این تکامل فرهنگی غیر ژنتیکی نشات می گیرد. بالاخره، ما میزان زیادی از دستاورد های فکری و فرهنگی مان را مدیون تبار درخت زیمان هستیم که دید دوچشمی، قدرت تشخیص دیداری- حسی بالا و بکارگیری ماهرانه از دست هایمان را به ما اعطاء نمودند. چنانچه یک اسب (با یک انگشت بجای پنج انگشت) توانایی فکری انسان را می داشت، آیا می توانست آنچه را انسان انجام می دهد، بانجام
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز

1:یکی از اشتباهات بزرگ مردم این هست که فکر میکنند منظور از فرگشت این هست که ما از میمون ها بوجود امدیم.
ولی این تصور کاملا غلط هست.
فرگشت توضيح ميدهد که چگونه نسل همة موجودات از باکتري گرفته تا
گياه و انسان، همواره به دليل جهشهاي ژنتيکي در حال تغيير و تحول هستند و اين تغييرات گرچه بسيار جزئي و
ناملموس هستند، اما در طول زمان طولاني مثلاً دويست ميليون به تغييرات اساسي تبديل ميشوند و موجودي
متفاوت را پديد ميآورند. اشتباه بسياري از منکران نظرية فرگشت اين است که تصور ميکنند اين نظريه ادعا
ميکند موجودات تکسلولي بر اثر اتفاقات عجيب تبديل به ماهي شده اند، بعد بالة آنها تبديل به دست و پا شده و
حيوان از آب بيرون آمده و روي خشکي شروع به خزيدن يا راه رفتن کرده است!

2:نکته دوم این هست که این تصور اشتباه هست که علم فرگشتی که در حال حاظر وجود دارد.به همون اندازه علمی هست که در زمان داروین وجود داشت
بلکه گذشت زمان و اکتشافات دانشمندان به برخي ديگر از سوالات جواب دادند و به تقويت و تکميل نظرية داروين کمک کردند.

3:نکته بعدی این هست که ایا میدانستید درمان بيماريهاي ژنتيکي نظير سرطان و ساخت داروهاي ژنتيکي، توليد محصولات کشاورزي
اصلاح شدة ژنتيکي، اصلاح ژنتيکي نسل حيوانات اهلي نظير گاو و گوسفند و همانند سازي آنها، ساخت
تجهيزات کشف و نيز تلاش براي زنده کردن نسل جانداراني که منقرض شده اند، تنها بخشي از موفقيتهاي
دانشمندان ژنتيک در ساليان اخير بوده است.

4:مخالفان نظریه داروین به 3 دسته هستند.
الف:گروه اول کساني هستند که آگاهي درست و کافي از نظرية فرگشت ندارند. اين افراد بر اساس شايعات و شنيدهها تصور ميکنند داروين در نظرية خود ادعا کرده است
که آفرينند هاي وجود ندارد و انسانها از ميمونها به وجود آمده اند و چون اين سخنان با عقل و آموزه هاي ديني منافات دارد، پس در نظر اين افراد بي اعتبار است.

ب:گروه دوم مخالفان کساني هستند که تصور ميکنند فرگشت در حد يک فرضيه است و از آنجا که هنوز به اصل علمي تبديل نشده است، پس نميتوان به آن استناد کرد. اين افراد هنوز تفاوت فرضيه و نظريه را درک نکرده اند و نميدانند که فرضيه يک تصور ذهني و حدس خيالي است.
حالا سوال پیش میاد که چرا فرگشت اصل نمیشه.دلیل اون بسیار ساده و روشن هست.
در مورد نظرية فرگشت نيز چون امکان بازگشت به گذشتة چند ميليون ساله وجود ندارد، دانشمندان با استفاده از علوم و مدارک علمي مانند زمين شناسي، فسيلشناسي، آناتومي مقايس هاي، جنين شناسي، ژنتيک جمعيتي، زيستشناسي ملکولي و دهها دليل ديگر توانسته اند واقعيتهاي گذشته را در قالب نظريه ارائه دهند.یعنی درواقع چون در گذشته اتفاق افتاده و در حال حاظر اتفاق نیوفتاده.پس به همین خاطر یک نظریه هست.متاسفانه بعضی ها این کلمه نظریه را درک نکردند.کار دانشمندان مثل یک کارگاه جنایی میمونه.کارآگاه پليس نميتواند براي اثبات عمل يک متهم،فيلم صحنة جرمي را که در گذشته رُخ داده است ، ببيند، سعي ميکند با گردآوري و بررسي دقيق شواهد و آثار جُرم واقعيت را دريابد و با دلايل و مدارک محکمه پسند محکوميت يا برائت متهم را در دادگاه اثبات کند.در تمام جهان قاضی با مدارک و شواهد و اسناد رای صادر میکنند و قاضی نمیگه چون من صحنه قتل را از نزدیک یا فیلمش را ندیدم پس نمیتونم رای صادر کنم
ج:گروه ديگر مخالفان تلاش ميکنند با طرح ادعاهاي عجيب، نظرية فرگشت را باطل اعلام کرده و با طرح ادعاهاي عجيب نزد مردم عامي چنين القاء کنند که نظرية داروين يک دروغ بزرگ و طرح استعمارگر پير
بريتانيا براي بي ايمان کردن مردم است و به خيال خود با اين ادعاها بتوانند از عقايد ديني مردم محافظت کنند. اين قبيل افراد با نشان دادن تصاوير برخي حيوانات مانند ماهيها، لا کپشتها و حشراتي که به دليل داشتن همزيستي زياد با تغييرات محيط طبيعي، فرگشت کمتري طي ميليونها سال اخير يافته اند، ادعا ميکنند که اين موارد در تناقض با نظرية فرگشت است. آنها همچنين باارائة تعدادي اسامي مجهول چنين القاء ميکنند که بسياري از دانشمندان هنوز نظرية فرگشت را نپذيرفته اند و نسبت به آن مشکوک هستند، در حالي که واقعيت کاملاً برعکس است.
در تمام کشورهاي دنيا و اکثر دانشگاه هاي معتبر جهان، نظريه فرگشت توسط جامعة علمي پذيرفته شده است و هر روز با پيشرفت فنآوري، دلايل و مدارک جديدي در صحت اعتبار اين نظريه ارائه ميشود.
اين گروه همچنين ادعاهاي عجيبي نيز مطرح ميکنند.براي مثال ميگويند چرا با وجود ميليونها سال زندگي موجودات، امروز در هر گوشة زمين فسيلهاي جانوران قديمي يافت نميشود؟ سپس چنين نتيجه گيري ميکنند که فرگشت وجود ندارد.ولی اين افراد نميدانند و يا ميخواهند اين حقيقت را کتمان کنند که براي تشکيل يک فسيل شرایط بسیار استثنایی یعنی یک در چند ملیون مورد وجود دارد.یعنی هزاران دلیل وجود دارد که بقایای موجودات را نابود میکنند و امکان پیدا کردن یک فسیل یک در چند ملیون هست و اگر هم پیدا شد.امکان اینکه قابل استفاده بشه یک در چند ملیون هست چون اکثرا در لایه های میانی صخره ها و غیره قرار دارند .تاکنون هيچ گروهي حاضر نشده است يک صخره يا کوه عظيم را با مته های گرانقيمت برش دهد تا شايد به احتمال يک در چند ميليون به فسيل دست يابد! گذشته از اين، اگر به فرض محال، فسيلي هم از دوران قديم يافت نميشد، نظرية فرگشت جانداران همچنان به قوت خود باقي بود، زيرا دلايل و مدارک علمي ديگر چنان قوي و مستدل هستند که بدون آنها نيز فرگشت قابل اثبات است.


4:بنيا نگذاران و حاميان فرگشت آنچنان به اين نظريه ايمان دارند که ادعا کرده اند اگر يک مورد دقت کنيد : اگر و تنها اگر يک موردنقض براي نظرية فرگشت ثابت شود، حاضرند کل آن را کنار بگذارند و حتي به ثابت کنندة آن جايزة نوبل هم اهداء شود ! طي 150 سال اخير بسياري از منتقدان و مخالفان تلاش کردند مواردي براي نقض اين نظريه بيابند، اماعلاوه بر اينکه هيچ موفقيتي کسب نکردند، بلکه در چند سال اخير با پيشرف تهاي حيرت انگيز علوم فيزيک، شيمي و ژنتيک چنان دلايل محکمي در اثبات اين نظريه به دست آمده است که ديگر جاي هيچ شک و شُبهه اي براي دانشمندان و محققان باقي نگذاشته است و به همين دليل گروه مخالفان به ناچار تلاشهاي شک و شُبه هاي براي دانشمندان و محققان باقي نگذاشته است و به همين دليل گروه مخالفان به ناچار تلاشهاي خود را معطوف به افراد عامي و ناآگاه کرده اند و سعي ميکنند با فرار به جلو از شکست و اعتراف به قبول اين نظريه بپرهيزند
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
از هر دو عزیز بسیار ممنون میشم اسناد علمی معتبری واسم ارائه بدم بابت حقیقت و منطقی بودن این نظریه ! :eek::eek:


بابا این نظریه حتی شرایط یه نظریه معتبر علمی رو هم نداره ! یعنی چی حقیقت و منطقی و . . . ؟؟؟؟!!!:surprised:



سکولار تو که زیاد علاقه داری به این نظریه ، بگو چرا بعضی میمونها تبدیل به انسان شدند و بعضی نشدند ؟:surprised:

کتابی در مورد تکامل و ژنتیک با توضیح ساده به زبان فارسی

http://www.mediafire.com/?s224a6ffqqp5b4m
 

Sarp

مدیر بازنشسته
کاپلو تو هم از اینترنت gprs استفاده میکنی ؟
 

saray_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه به هیچ وجه اعتقاد ندارم
اما یادمه تو زندگی قبلیم اعتقاد داشتم:D
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
چگونه سلول پوست به سلول عصبی تبدیل می شود؟
چگونه سلول پوست به سلول عصبی تبدیل می شود؟
كیمیاگران زیست شناسی مدرن، همانند كیمیاگران قرون وسطی كه در پی اكسیری بودند تا بتوانند فلزات پست را به طلا تبدیل كنند، آموخته اند كه چگونه از سلول های تخمك یا سلول های طبیعی پوست، سلول های ارزشمند بنیادی یا حتی یك حیوان كامل تولید كنند.

كیمیاگران زیست شناسی مدرن، همانند كیمیاگران قرون وسطی كه در پی اكسیری بودند تا بتوانند فلزات پست را به طلا تبدیل كنند، آموخته اند كه چگونه از سلول های تخمك یا سلول های طبیعی پوست، سلول های ارزشمند بنیادی یا حتی یك حیوان كامل تولید كنند. دانشمندان با كوشش و آزمایشات سیار توانسته اند انتقال هسته ای را برای تولید گاو، گربه، موش، گوسفند، بز، خوك و... - به گفته یك تیم كره ای كه در ماه مه اعلام نمود _ حتی سلول های بنیادی رویان انسان، تقریباً به صورت یكی رویه معمول درآورند. آنها امیدوارند كه از این هم پیشتر روند و از سلول های بنیادی برای درمان بیماری هایی كه پیش از این غیرقابل درمان تلقی می شدند استفاده كنند. ولی درست مثل كیمیاگران قرون وسطی، دانشمندان كلون سازی و زیست شناسی سلول های بنیادی عمدتاً با فرایندهایی سروكار دارند كه به خوبی درك نمی كنند: این كه عملاً و واقعاً برای برنامه نویسی مجدد هسته سلول های تخم در آنها چه می گذرد، همچنان یك راز است و هنوز باید دانشمندان خیلی چیزها یاد بگیرند تا بتوانند تمایز سلولی را به همان همواری و سرراستی كه طبیعت تخم بارور شده را به سمت تولید انواع متعدد سلول های بدن نوزاد زنده هدایت می كند، راهبری كنند. دانشمندان نیم قرن است كه مشغول تحقیق پیرامون نیروهای دخیل در برنامه نویسی مجدد هسته سلول اند. در سال ۱۹۵۷ زیست شناسان تكاملی نخستین بار كشف كردند كه می توانند هسته سلول های قورباغه بالغ را وارد سلول تخم قورباغه كنند و ده ها بچه قورباغه از لحاظ ژنتیكی یكسان به وجود آورند. لیكن طی ۵۰ سال اخیر، سلول های تخمك هنوز رازهای بسیاری برای برملا كردن داشتند. پاسخ ها در ژرفنای زیست شناسی سلولی قرار دارند. دانشمندان این را می دانند، كه ژن هایی كه رشد را كنترل می كنند و عموماً در سلول های بالغ خاموش و بی صدا می شوند، توسط سلول های تخم مجدداً فعال می شوند و سلول را قادر می سازند كه پتانسیل تبدیل شدن به تخمك از نو بارور شده را بازیابد. لیكن دانشمندان چیز زیادی از این كلیدهای خاموش و روشن كردن در سلول های طبیعی نمی دانند تا چه رسد به وضعیت معكوس و غیرعادی كه در جریان انتقال هسته صورت می گیرد. با تمایز یافتن سلول ها، Dna آنها به هم فشرده تر می شود و ژن هایی كه دیگر نیازی بدان ها نیست _ یا آنهایی كه نباید تظاهر خارجی داشته باشند _ مهار می گردند. Dna به صورت فشرده به دور پروتئین هایی به نام هیستون ها می پیچد و گروه های متیل همچون برچسب به آنها چسبیده، مانع از آن می شوند كه ماشین پروتئین سازی سلول بتواند به آنها دسترسی پیدا كند. چندین مطالعه نشان داده اند كه آنزیم هایی كه پیوند این گروه های متیل را با پروتئین ها قطع می كنند، برای كار انتقال هسته ای جنبه حیاتی دارند. ولی بدون شك آنها تنها یكی از چیزهایی هستند كه وجودشان برای آن كار لازم است. اگر دانشمندان بتوانند رازهای سلول های تخم را برملا كنند، این امكان وجود خواهد داشت كه بتوانند بدون استفاده از خود سلول های تخم كه تهیه و نگاهداریشان نسبتاً دشوار است و استفاده از آنها نیز مسائل اخلاقی بسیاری را به دنبال دارد همان كار را انجام دهند. اگر دانشمندان بتوانند حمامی عاری از سلول به وجود آورند كه عقربه زمان را به عقب و سلول های پیش از آن را تمایز نیافته بازگرداند، این امر پیامدهای بسیاری به دنبال خواهد داشت. آزمایشگاه ها خواهند توانست سلول های بیماران را جوان تر سازند و شاید بافت های جدیدی از آنها به وجود آورند كه بخش هایی را كه به دلیل كهولت سن یا بیماری آسیب دیده اند ترمیم كنند. ولی دانشمندان به هیچ وجه مطمئن نیستند كه اصلاً امكان چنین كیمیای عاری از سلولی وجود داشته باشد. خود ساختمان تخمك و داربست پروتئین آن كه راهنمای حركت پروتئین ها در جریان تقسیم سلولی است، احتمالاً نقشی كلیدی در فعال كردن برخی ژن های ضروری ایفا می كند. در این صورت تولید و ایجاد اكسیر پروتئین ها كه بتواند عقربه ساعت را برای سلول به عقب بكشاند، احتمالاً كار ساده ای نخواهد بود. دانشمندان برای آن كه واقعاً بتوانند از توانایی سلول تخم بهره گیرند، هنوز باید یاد بگیرند كه چگونه رشد و تكامل سلول های بنیادی دوباره جوان شده و تبدیل آنها به بافت های خاص را هدایت كنند. سلول های بنیادی، به ویژه آنهایی كه از رویان به دست آمده اند، به صورت خودجوش ده ها نوع سلول می سازند، لیكن ثابت شده كه كنترل رشد و تكامل سلولی برای آنها كه تنها یك نوع واحد سلول بسازد بسی دشوارتر است. اگر چه پاره ای از تیم ها توانسته اند كلونی های تقریباً خالصی از برخی از انواع سلول های عصبی ۱- سلول های بنیادی بسازند هنوز هیچ یك نسخه ای تهیه نكرده اند كه سلول را به سمت مثلاً تبدیل شدن به جمعیت خالصی از مثلاً نورون های دوپامین ساز كه بتوانند جایگزین آنهایی شوند كه در بیماری پاركینسون از بین می روند، هدایت نماید. دانشمندان تازه شروع به درك این نكته كرده اند كه سرنخ ها چگونه با یكدیگر وارد تعامل می شوند تا سلول را به سمت سرنوشت نهایی خویش هدایت كنند. ده ها سال كار در زیست شناسی تكاملی، نقطه شروعی را فراهم ساخته است: زیست شناسان از قورباغه، مگس، موش، جوجه و ماهی های موتاسیون یافته برای پی بردن به برخی از ژن های اصلی كه فرایند تصمیم گیری سلول را برای آن كه تبدیل به سلول استخوانی یا عضله شود، بر عهده دارند، استفاده كرده اند. لیكن مشاهده رویداد نادرستی كه پس از خالی شدن جای ژن پیش می آید، آسان تر از پی بردن به تمایز سلولی هماهنگ در ظرف پتری كشت در آزمایشگاه است. درك این نكته كه چگونه در حدود ۲۵ هزار ژن در انسان با یكدیگر در تشكیل همكاری می كنند و بیشترین دقت و ظرافت را در هدایت و راهبری تكامل سلول های نابالغ از خود نشان می دهند ده ها سال ذهن پژوهشگران را به خود مشغول داشته است. با این حال اگر بتوانند موفقیتی كسب كنند، مسلماً ارزش آن بسی بیشتر از وقت و پولی است كه تاكنون برای آن هزینه كرده اند.

گرچن فوگل
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
جدايى انسان و ميمون در سطح بيان ژن
بيش از 98 درصد DNA و 99 درصد ژن‌هاى انسان‌ها و شامپانزه‌ها يکسان است. با اين همه، ما و آن‌ها از نظر ظاهر و رفتار تفاوت زيادى با هم داريم. براى بيش از 30 سال، پيش از آن‌که توالى ژنوم انسان يا شامپانزه‌ها تعيين شود، دانشمندان بيان کرده‌اند که اين تفاوت مى‌تواند از شيوه‌ى بيان ژن‌هاى يکسان و نه تفاوت در خود ژن‌ها، برخاسته باشد. پژوهش جديدى که در مجله‌ى Nature چاپ شده است، به نظر مى‌رسد اين نظريه را ثابت مى‌کند.

ياوو گيلاد( Yoav Gilad )، ژنتيک‌دانى از دانشگاه شيکاگو و همکارانش، از روش تازه‌اى براى برسى ژن‌هاى سلول‌ها کبدى چهار نخستى(پريمات)، انسان، شامپانزه، اورانگوتان و مکاک(ميمون ژاپنى)، بهره گرفتند. پژوهشگران مى‌توانستند 900 ژن را در هر چهار نخستى باهم مقايسه کنند و تفاوت آن‌ها را در زمينه‌ى بيان ژن ارزيابى کنند. پژوهشگران دريافتند که در هر چهار نخستى ميزان توليد مولکول mRNA در بيش از نيمى از ژن‌ها(60 درصد) تفاوتى ندارد. اما در بيان ژن 19 ژن‌، بين انسان و ديگر نخستى‌ها تفاوت چشمگيرى وجود دارد.

گيلاد مى‌گويد:" زمانى که ما بيان ژن را در نظر گرفتيم، دريافتيم که طى 65 ميليون سال از تکامل مکاک، اورانگوتان و شامپانزه، تغيير بسيار اندکى رخ داده است. اما طى 5 ميليون سال جدايى انسان از اين نخستى‌ها، تغيير زيادى در اين گروه از ژن‌هاى ويژه انباشته شده است."

حدود نيمى از ژن‌هايى که در انسان بيش‌تر بيان مى‌شوند، ژن‌هاى عامل‌هاى رونويسى هستند؛ يعنى، ژن‌هايى رمزدهنده‌ى پروتيين‌هايى که بيان ژن را در ديگر ژن‌ها تنظيم مى‌کنند. با تغيير اندکى در اين ژن‌هاى کارفرما، فرايند تکامل مى‌تواند اثر ژرفى بر بيان ژن بگذارد، بى آن‌که احتمال رخ دادن جهش‌هاى منفى را افزايش دهد. گيلاد مى‌گويد: " من فکر نمى‌کنم نتيجه‌ى پژوهش‌هاى ما سازوکار تازه‌اى را مطرح مى‌کند، اما نخستين گواه تجربى است بر اين نظريه که در نخستى‌ها عالى، تکامل ممکن است از راه تغيير بيان ژن کار کند."

گيلاد گمان مى‌کند که تغيير به‌نسبت تند در ژنتيک کبد انسان ممکن است پيامد تغييرهاى پيش‌آمده در رژيم غذايى، مانند وابستگى فزاينده به غذاى پخته، باشد. او مى‌گويد:" شايد چيزى در فرايند پختن نياز زيست‌شيميايى را براى بيش‌ترين دست‌يابى به مواد غذايى و نيز نياز به پردازش کردن زهرهاى طبيعى موجود در گياهان و غذاهاى جانورى، تغيير داده است."

اين يافته علاوه بر نظريه‌ى تکامل دستاوردهايى براى پزشکى نيز دارد: 9 ژن از 100 ژن بسيار پايدار، وقتى که تغيير مى‌کنند، در روند سرطان درگير مى‌شوند. به نظر پژوهشگران " اين يافته پيشنهاد مى‌کند که توجه به ژن‌هايى با ميزان بيان ژن حفظ شده در ميان نخستى‌ها، در شناسايى ژن‌هاى نامزد براى پژوهش‌هاى مرتبط با بيمارى‌ها، مى‌تواند سودمند باشد." همچنين، اين يافته تا اندازه‌اى از اين راز پرده بر مى‌دارد که چگونه انسان و شامپانزه، که ژن‌هاى مشترک زيادى دارند، مى‌توانند اين همه متفاوت باشند.

منبع:

David Biello, Separation of Man and Ape Down to Gene Expression,www.sciam.com, March 09, 2006
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
برداشت‌هاي نادرست از تكامل
تكامل نظريه‌اي علمي و مجموعه‌اي از واقعيت‌‌هايي است كه اين نظريه در پي توضيح و تشريح آن‌هاست. جانداران پيوسته در حال تغيير و تحول‌اند و تكامل در پي درك چگونگي و اساس اين تغيير و تحول است. نظريه‌ي تكامل از راه انتخاب طبيعي،كه داروين حدود 150 سال پيش آن را تشريح كرد، توضيحي براي اين تغيير و تحول هميشگي است. البته، اين نظريه طي سال‌هاي اخير پخته‌تر شده و اكنون يكي از استوارترين و موثرترين انديشه‌هاي علمي محسوب مي‌شود كه تاكنون علم براي بشر به ارمغان آورده است . به بيان ريچارد داوكينز ( Richard Dawkins )، جانورشناس آمريكايي، " اگر جانداراني از سياره‌هاي ديگر مي‌خواستند سطح توسعه هوشي ما را بسنجند، نخستين چيزي كه مي‌خواستند بدانند اين بود كه آيا ما تا به حال تكامل را كشف كرده ايم."

شواهد زيادي از تكامل پشتيباني مي‌كنند . امروزه برعكس زمان داروين، اين شواهد به بقاياي فسيلي محدود نمي‌شوند. زيست‌شناسي مولكولي شواهد محكمي بر تاييد آن فراهم كرده است . با وجود اين، برخي برداشت‌هاي نادرست باعث شده‌اند كه برخي از افراد آن را نپذيرند و برخي سخنان غير علمي را به عنوان شواهدي علمي عليه تكامل عرضه كنند . اغلب اين افراد تلاش مي‌كنند از " جنبه منفي معلومات بشر " براي اثبات ادعاهاي خود بهره گيرند. به عبارت ديگر ، آنان توان اثبات ادعاي خود را ندارند، بلكه همواره تلاش مي‌كنند نقص‌هاي احتمالي يك نظريه را دليل ادعاي خود مطرح كنند. اما با افزايش آگاهي ما از فرايندهايي كه حيات را پيش مي‌برند، بسياري از اين نقص‌ها كه در واقع مجهول‌هاي ما و نه نقص‌هاي تكامل بوده‌اند، رفع شده اند.

در اين مقاله ، برخي از مهم‌ترين برداشت‌هاي نادرست از تكامل، گردآوري و بررسي شده‌اند.

1. تكامل يك حقيقت يا قانون علمي نيست بلكه فقط يك نظريه است.

نظريه تكامل به ما مي‌گويد كه حيات در زمين چگونه تغيير پيدا كرده است. در بيان دانشمندان ، " نظريه" ( Theory ) آن گونه كه در زبان محاوره به كار مي‌بريم، به مفهوم حدس و گمان نيست ، نظريه‌هاي علمي، توضيحي براي پديده‌هاي طبيعي هستند كه به صورت منطقي از مشاه‌ها و فرضيه‌هاي قابل آزمايش به دست مي‌آيند . تكامل زيستي بهترين توضيح علمي براي مشاهده‌هاي بي‌شماري است كه ما هر روزه در جهان زنده با آن‌ها روبه رو مي شويم.

دانشمندان در اغلب موارد براي توصيف يك مشاهده ، از واژه " حقيقت "( Fact ) استفاده مي كنند . اما حقيقت در واقع به يك پديده طبيعي مي‌گويند كه مشاهده‌ها همواره آن را تاييد مي‌كنند. براي مثال ، 225 روز طول مي‌كشد تا زهره يك دور به گرد خورشيد بچرخد. بنابراين ، تكامل را كه در واقع تغيير پيوسته سيماي حيات است ، مي‌توان يك حقيقت علمي نيز در نظر گرفت. بقاياي فسيلي و شواهد فراوان ديگري كه برخي از آن ها قابل آزمايش نيز هستند، ثابت مي‌كنند تكامل طي زمان رخ داده است. هر چند كسي اين تغييرها را با چشم خود مشاهده نكرده است، اما شواهد غير مستقيم، روشن ، صريح و در خور توجه هستند.

همه‌ي رشته‌هاي علمي در اغلب موارد برشواهد غير مستقيم متكي هستند. فيزيك‌دانان هنوز نتوانسته‌اند ذره‌هاي درون اتم‌ها رابه طور مستقيم مشاهده كنند، اما كسي در وجود آن‌ها شكي ندارد و دانشمندان درباره‌ي ويژگي‌هاي آن‌ها پژوهش مي‌كنند.

" قانون" ( Law ) علمي، توصيفي است براي اين كه يك پديده‌ي طبيعي در شرايط معين چگونه رخ خواهد داد. اما نظريه، آن پديده‌ي طبيعي را توضيح مي دهد. براي مثال، قانون‌هاي ترموديناميك آن چه را توصيف مي‌كنند كه در شرايط معين رخ مي‌دهد، اما نظريه‌هاي ترموديناميك توضيح مي‌دهد كه اين واقعيت‌ها چرا رخ مي‌دهند.

قانون‌ها مانند حقيقت‌ها و نظريه‌ها، با به دست آمدن داده‌ها ي بهتر مي‌توانند تغيير كنند. بنابراين، تصور نكنيد يك قانون علمي تغيير ناپذير است و فقط نظريه‌ها هستند كه قطعيت علمي ندارند. به علاوه، نظريه‌ها با به دست آمدن شواهد بيش‌تر به قانون تبديل نمي‌شوند، بلكه روز به روز كامل‌تر و روشن تر مي شوند. نظريه‌ها هدف نهايي علم هستند‌.

2. تعداد زيادي از دانشمندان نظريه‌ي تكامل را نپذيرفته‌اند.

اين طور نيست. اجماع علمي درباره تكامل شگفت‌انگيز است آن دسته از دانشمنداني كه سخنان آنان به عنوان مخالفان نظريه‌ي تكامل مطرح مي‌شود، در خود تكامل شك ندارند، بلكه جنبه‌هايي از چگونگي تكامل را نمي‌پذيرند. براي مثال، برخي از زيست‌شناسان در اين مورد با هم اختلاف نظر دارند كه سرعت تغيير گونه‌ها همواره ثابت و تدريجي است يا اين كه پس از گذشت دوره اي طولاني از تغييرهاي كوچك، تغييرهاي ژرف‌تري روي مي‌دهند. چنين اختلاف نظريه‌هايي درساير شاخه‌هاي علم نيز ديده مي‌شود.

3. بقاياي فسيلي از " حلقه هاي گمشده " پر است.

منظور از حلقه‌هاي گمشده، فسيل‌هاي جانداراني است كه بينابين جانداران شناخته شده قرار مي‌گيرند. هر چند در قرن نوزدهم حلقه‌هاي گمشده مهمي در شواهد فسيلي وجود داشت، اما بسياري از آن‌ها به تدريج پيدا شدند. از جمله آن‌ها مي‌توان به Archaeopetryx اشاره كرد كه جانوري بينابين خزندگان و پرندگان بوده است. نياكان وال‌ها، چهار پا داشتند و روي زمين راه مي‌رفتند و جانداران بينابين آن‌ها Ambulocetus و Rodhocetus امكان گذار از زندگي خشكي به زندگي آبي را براي آن‌ها فراهم كردند. فسيل‌هايي كه به تازگي كشف شده‌اند، اين نظريه را تاييد مي‌كنند.

با وجود اين، برخي از تغييرهايي كه در جمعيت ها رخ داده‌اند، ممكن است آن اندازه سريع روي داده باشند كه فسيلي از آن‌ها بر جاي نمانده باشد. به علاوه از بسياري از جانداران، به علت عادت‌هاي خاصي كه داشتند، به دليل شرايط محيطي و يا به اين دليل كه هيچ بخشي از پيكر آن‌ها قابليت فسيل شدن نداشتند، فسيلي بر جاي نمانده است . البته ،‌ فسيل هاي جانداران بين ماهي هاي ابتدايي و دوزيستان ، دوزيستان و خزندگان، خزندگان و پستانداران و پرندگان و خزندگان به روشني از نظريه‌ي تكامل حمايت مي كنند . صرف نظر از مدارك فسيلي،‌ يافته هاي زيست‌شناسي مولكولي نظريه تكامل را بيش از پيش تقويت كرده‌اند.

4. جانداران، چه در سطح كالبد شناسي ، سلولي و چه در سطح مولكولي، پيچيدگي بسيار زيادي دارند كه به وجود آمدن آن از راه تكامل غير ممكن به نظر مي‌رسد .

برخي از مخالفان تكامل عنوان مي‌كنند ، بعضي نظام‌ها آن انداره پيچيده‌اند كه شكل‌گيري آن‌ها با تغييرها و اصلاح‌هاي متوالي مشكل به نظر مي‌آيد . آنان به عنوان مثال به تله موش اشاره مي‌كنند كه تشكيل شده از: (1) قطعه‌اي چوب به عنوان پايه؛ (2) يك قطعه سيم فلزي كه موش را له مي كند؛ (3) فنري كه نيروي لازم را فراهم مي‌سازد؛ (4) گيره‌اي كه فنر را آزاد مي‌‌كند؛ (5) ميله‌اي كه به گيره متصل است و قطعه سيم فلزي را عقب نگه مي‌دارد.

آنان مي‌گويند با هيچ كدام از قطعه‌هاي يك تله‌موش به تنهايي نمي‌توان موشي را به دام انداخت. پيش از اين كار، همه اين قطعه‌ها بايد در موقعيت مناسب كنار يكديگر قرار بگيرند. بنابراين، بسيار دور به نظر مي رسد، تغييرهاي اندك و متوالي بتوانند نظام‌هاي پيچيده‌اي به وجود آورند. زيرا اگر هر يك از پيش‌سازه‌ها‌ي يك نظام پيچيده، يك بخش ضروري را نداشته باشند، نمي‌توانند عملي را انجام دهند.

اين گروه ادعا مي‌كنند انتخاب طبيعي فقط نظام‌هايي را بر مي‌گزيند كه از پيش وجود داشته باشند. بدون شك يك نظام ناكارآمد و ناقص انتخاب نخواهد شد. چنين نظام‌هايي را در همه جاي جهان زنده مشاهده مي‌كنيم. تاژك باكتري‌ها نمونه خوبي است. تاژك‌ها رشته‌هاي شلاق مانند درازي هستند كه يك موتور مولكولي آن را مي‌چرخاند. تاژك با يك مفصل پروتئيني به موتور متصل مي‌شود. پروتئين‌هايي كه به عنوان تثبيت كننده عمل مي‌كنند، موتور را در مكان خود نگه مي‌دارند. قطعه‌هاي ديگر نيز به عنوان " بوش " عمل مي كنند و " شافت " متحرك را در غشاي باكتري نگه مي‌دارند. بنابراين براي اين كه يك تاژك كار كند، بيش از 12 نوع پروتئين متفاوت لازم است در غياب هر يك از اين پروتئين ها، تاژك كار نميكند يا حتي سلول نمي‌تواند آن را بسازد .

براي پاسخ دادن به اين ابهام، از همين مثال تله‌موش بهره مي‌گيريم. دو قطعه از آن (گيره و ميله فلزي) را در نظر بگيريد. با اين دو قطعه شما تله موش نداريد، اما مي‌توانيد از آن‌ها به عنوان گيره‌ي كاغذ استفاده كنيد. از گيره‌ي برخي از تله‌موش‌ها نيز مي‌توان به عنوان قلاب ماهي‌گيري استفاده كرد. از قطعه چوب تله‌موش نيز مي‌توان در كارهاي گوناگوني بهره گرفت. بنابراين، قطعه‌هاي يك ماشين پيچيده به تنهايي مي‌توانند كاربردهاي متفاوت، اما مفيدي داشته باشند.

تكامل ‌از راه كپي كردن، اصلاح كردن و تركيب‌كردن پروتئين‌هاي از پيش موجود، ماشين‌هاي بيوشيميايي پيچيده‌اي را به وجود آورده كه پيش از اين براي كارهاي ديگري از آن استفاده مي‌شده است. براي مثال، بار ديگر به تاژك باكتري‌ها دقت كنيد. تعداد اندكي از پروتئين‌ها ي اين ماشين، مي‌توانند در غياب بقيه‌ي پروتئين‌هاي آن نيز كار مفيدي را انجام دهند. اين پروتئين‌ها در بسياري از باكتري‌ها به عنوان ابزاري براي تراوش سم به بيرون از باكتري به كار مي‌روند. اگر چه اين پروتئين‌ها به تنهايي كارهاي متفاوتي را انجام مي دهند، اما انتخاب طبيعي آن‌ها راحفظ مي‌كند.

پروتئين‌هاي كليدي انعقاد خون نيز چنين وضعيتي دارند.در واقع ، آن‌ها نمونه‌هاي اصلاح شده‌ي پروتئين‌هايي هستند كه در دستگاه گوارش نقش مي‌آفرينند. پروتئين‌هاي سازنده‌ي عدسي چشم، آنزيم‌هايي مانند " لاكتات دهيدروژناز " و " انولاز" هستند كه پيش از تكامل چشم وجود داشته اند، اما تكامل با كنار هم قرار دادن آن ها به شيوه‌اي جديد، نقش جديدي به آن‌ها بخشيده است.

عدسي‌هاي چشم از سلول‌هاي بافت پوششي به وجود مي‌آيند و داراي پروتئين‌هاي محلول (از جمله دو آنزيمي كه نام برده شد) در غلظت بسيار بالا هستند. غلظت نسبي اين پروتئين‌ها از حاشيه عدسي به سمت مركز آن تغيير مي‌كند. همين تغيير است كه كارآيي عدسي را در متمركز كردن نور، به همراه دارد. اين پروتئين‌ها از بقيه‌ي پروتئين‌ها شفاف‌تر نيستند، بلكه چگونگي توزيع غلظت آن‌ها در چشم و سازمان‌يابي ويژه‌ي آن‌ها در كنار يكديگر، اين توان ويژه را به آن‌ها بخشيده است.

بنابراين ، تكامل با تغيير ميزان توليد، چگونگي توزيع و سازمان‌يابي مولكول‌هاي از پيش‌موجود ، دست به نوآوري مي‌زند و لازم نيست همه چيز از صفر شروع شود .

5. بيش‌تر جهش‌هاي DNA مضرند. بنابراين انتخاب طبيعي آن‌ها را حذف مي‌كند. جهش‌هايي كه باعث مقاومت باكتري‌ها به آنتي‌بيوتيك‌ها مي‌شوند، فقط بر فرايندهاي شيميايي تاثير مي‌گذارند. حال آن كه تغيير‌هاي تكاملي بزرگ، ‌به جهش‌هايي نياز دارند كه تغييرهاي كالبدشناختي مفيدي ايجاد كنند. يك يا دو جهش (حتي در صورتي كه مفيد باشند) نيز نمي‌توانند چنين تغييرهايي را ايجاد كنند.

كشف ژن هاي HOM و HOX در جانوران گوناگون (از جمله اسفنج‌ها ، مگس سركه و پستاندران) نشان داد كه گاهي حتي يك جهش، مي تواند باعث تغييرهاي كالبد‌شناختي ژرفي شود. اين ژن‌ها طرح پيكري يك جاندار (يعني تفاوت اساسي كه بين يك حلزون و يك پشه يا يك اسفنج و يك عنكبوت وجود دارد) را در فرمان خود دارند و فعال يا غير فعال بودن آن‌ها در قطعه‌قطعه ‌شدن بدن و توليد پيوست‌هايي مانند شاخك، پا و بال دخالت دارند. جهش در اين ژن‌ها با پديده‌هايي نظير حذف پا در مارها، تغيير باله‌‌هاي لب‌دار به دست و ايجاد آرواره در مهره‌داران ارتباط دارد.

البته، ‌امروزه دانشمندان براي تشريح ويژگي‌هاي جانداران تنها بر جهش‌هاي نقطه‌اي و انتخاب طبيعي تكيه ندارند و از فرايندها و ساز و كارهاي گوناگوني بهره مي‌گيرند كه داروين از آن ها اطلاع نداشت. از جمله جا‌به‌جايي ژن، هم‌زيستي اندامك‌هايي نظير ميتوكندري و كلروپلاست، دوتايي شدن ژن، نقش ژن‌هاي تنظيمي، بازآرايي كروموزومي، پردازش گزينشي mRNA (قطعه ژن‌هاي كارآمد مي‌توانند به شيوه‌هاي جديدي به يكديگر متصل شوند). ساختار ماجولي پروتئين‌ها نيز راه را براي آفرينش پروتئين‌هايي با كارهاي جديد هموار كرده است.

6. بر اساس قانون دوم ترموديناميك، سيستم‌ها با گذشت زمان بي نظم تر مي شوند. بنابراين، سلول‌هاي زنده نمي‌توانند از مواد بي‌جان به وجود آمده و جانداران پر سلولي نمي‌توانند از جانداران تك‌سلولي تكامل يافته باشند.

اين استدلال از برداشت نادرستي از قانون دوم ترموديناميك ناشي مي‌شود. اگر اين استدلال درست باشد، كاني‌ها و دانه‌هاي برف هرگز نبايد تشكيل شوند، زيرا آن‌ها نيز ساختار پيچيده اي هستند كه خود به خود از اجزاي بي‌نظم به وجود مي آيند.

قانون دوم ترموديناميك در واقع مي گويد، انتروپي كل يك سيستم بسته ( سيستمي كه هيچ گونه مبادله‌ي انرژي يا ماده ندارد)، نمي‌تواند كاهش نيابد. آنتروپي يك مفهوم فيزيكي است كه اغلب به طور اتفاقي به بي نظمي معنا مي شود، اما مفهوم اين واژه با آنچه كه در محاوره به كار مي رود، بسيار متفاوت است.

به علاوه، قانون دوم اجازه كاهش آنتروپي را در بخش‌هايي از سيستم مي‌دهد، در حالي كه بخش‌هاي ديگر دچار افزايش آنتروپي مي‌شوند. بنابراين، كل سياره‌ي ما مي‌تواند متحمل افزايش پيچيدگي شود، زيرا نور و گرماي خورشيد وارد آن مي‌شود. جانداران نيز مي‌توانند با دريافت انرژي از مواد زنده و غير زنده، بر پيچيدگي خود بيفزايند.

7. با محاسبه رياضي مي‌توان دريافت كه تشكيل حتي يك مولكول زيستي (يك آنزيم) به طور تصادفي غير ممكن است.

مخالفان نظريه‌ي تكامل عنوان مي‌كنند، يك آنزيم دست كم از 100 اسيد آمينه تشكيل شده است. از آن جا كه 20 اسيد آمينه متفاوت وجود دارد، 100 20 تركيب متنوع از اسيد آمينه وجود خواهد داشت و احتمال ايجاد توالي خاص ، حدود 1 در 10 با 130 صفر جلوي ان است.

اين محاسبه بسيار دقيق و جالب است، اما يك محاسبه وقتي ارزشمند است كه فرض‌هاي مرتبط با آن، فرض‌هاي درستي باشند. اشتباه اين استدلال اين است كه براي تشكيل يك‌باره يكآنزيم جديد، به يك توالي خاص نياز دارد. اما در نظر نمي‌گيرد كه بهبود تدريجي آنزيم‌هاي مفيدي كه از پيش وجود داشته‌اند، مي‌تواند به ايجاد تدريجي آنزيم‌هايي با ويژگي‌هاي جديد بينجامد. تغييرهاي كوچك در توالي اسيدآمينه‌هاي يك آنزيم مي‌تواند به تشكيل آنزيم‌هاي بينابيني منجر شود كه كار زيستي خود را نيز انجام دهند.

در سال‌هاي اخير، باكتري‌ها داراي آنزيم‌هاي جديدي شده‌اند كه به آن‌ها امكان اثرگذاري بر تركيب‌هاي صنعتي سمي را بخشيده‌اند. هيدروكربن‌هاي كلردار و فلوردار، كه پيش از اين در طبيعت وجود نداشتند، از جمله اين تركيب‌ها هستند. يكي از آنزيم‌ها كه نايلون هيدرولاز نام گرفته، حاصل " جهش تغيير چارچوب "( Fram shift mutation ) است . اين نوع جهش، كل ساختمان يك پروتئين را تغيير مي‌دهد. بنابراين، آنزيم جديد شاهكار تازه تكامل است كه حتي در نتيجه‌ي يك تحول (نه تدريجي) به وجود آمده است. البته همان گونه كه انتظار مي‌رود، كارايي اين آنزيم در مقايسه با ساير آنزيم ها بسيار پايين است. اما آن چه كه اهميت بيش‌تري دارد، اين است كه اين گونه آنزيم‌ها كار مي‌كنند. در گام‌هاي بعدي، كارايي اين آنزيم‌ها مي‌تواند بهبود پيدا كند.

منبع

1. Jhon Rennie, 15 Answer to creationist nonsense , scientific American , July 2002

2. ConstanceJ . Jeffery , Moonligting proteins , TIBS , January 1999
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
وحشت از مار دلیلی بر تکامل از نسل میمون
بنا بر یک تئوری جدید، نبرد میان مارها و میمونهای اولیه، موجب شده است که آنها دارای حس بینایی قویتر و مغزهای بزرگتری شوند.
این نظریه که توسط انسان شناسی به نام خانم لین ایسبل (Lynne Isbell) بیان شده است، چنین میگوید که مارها و میمونهای اولیه، دارای سابقه طولانی و مشترکی هستند. از آنجایی که هر یک قصد داشته اند برتر باشند، وادار به ایجاد راه حلهای جدیدی در شیوه زندگی خود شده اند.

میمونهای نخستین، برای گریز از خورده شدن توسط مارها مجبور شدند راه هایی برای ردیابی و دور شدن از این خزندگان بیابند. بعضی از این میمونها شامه قویتری پیدا کردند و عده دیگری در مقابل سم مار مصونیت یافتند.

این پستانداران به تدریج دارای حس بینایی بهتری برای تشخیص رنگها، جزئیات و حرکات شده و توانایی دید سه بعدی را به دست آوردند. این ویژگیها برای یافتن دشمن در فاصله نزدیک بسیار کارآمد بودند.

انسانها از همین گروه موجودات آمده اند
سابق بر این دانشمندان تصور میکردند که این ویژگیها همه در زمانی تکامل یافته که میمونها استفاده از دست و چشم را برای گرفتن حشرات، چیدن میوه و تاب خوردن بر روی شاخه ها آموخته اند. اما کشفیات جدید در علم عصب شناسی، این نظریات را با شک و تردید همراه کرده است.

به گفته ایسبل "میمونها بزرگ نخستین در یک مسیر خاص حرکت میکردند. آنها تمام توجه خود را بر بالابردن تواناییهای بینایی خود متمرکز کرده بودند تا از مارها دور بمانند. پستانداران دیگر نمیتوانستند چنین کنند زیرا میمونهای بزرگ از قبل برای توسعه چنین سازگاریهایی برنامه ریزی شده بودند."

یک اسلحه جدید
شواهدی از قبیل فسیلها و نمونه های DNA نشان میدهند که مارها قبل از پیدایش میمونها در حدود 100 میلیون سال گذشته، بر روی زمین میزیسته اند. به این ترتیب این خزندگان مهمترین شکارچیان میمونها بوده اند.

امروزه شکارچیان دیگری نیز در کمین خانواده میمونها هستند که عقاب، شاهین، گوشتخوارانی چون خرس، گربه سانان بزرگ و گرگها از آن جمله اند، اما تمام اینها مدتها بعد از مارها به وجود آمده اند. از آن گذشته، تمام این صیادان از فاصله بیخطر و دور قابل شناسایی هستند اما مارها به سادگی تشخیص داده نمیشوند.

اسلحه تازه مارها، موجب پیشرفت تواناییهای بینایی و بزرگتر شدن مغز میمونهای نخستین شد و این تکامل که در ابتدا برای دفاع از خود ایجاد شده بود، به برقراری ارتباط متقابل در گروه های این پستانداران انجامید.
قدرت دید سه بعدی
نظریه جدید ایسبل میتواند چگونگی شکل گیری تعدادی از خصوصیات مشخص میمونهای اولیه را توضیح دهد. برای مثال، انواع میمونها در میان اندک جانورانی هستند که چشمانشان در جلو صورتشان قرار دارد (در بیشتر حیوانات، چشمها در دو طرف سر قرار گرفته اند). این همگرایی مداری، موجب شده است تا درک عمق در آنها به وجود بیاید و بتوانند جهان را به صورت سه بعدی مشاهده نمایند. این پستانداران از قدرت تشخیص رنگ بالایی برخوردارند و تنها موجوداتی هستند که برای رسیدن و گرفتن چیزی، بسیار به قدرت بینایی خود متکی هستند.

قبلا دلیل ایجاد دید سه بعدی چنین تعریف میشده است که با توجه به حشره خوار بودن آنها، این قابلیت نه تنها به یافتن و گرفتن حشرات ریز کمک میکرده، بلکه هنگام حرکتهای سریع و جهیدن از شاخه ای به شاخه دیگر، تشخیص محل مناسب و شاخه های کوچک را ممکن میساخته است. اما ایسبل در این تعاریف ایرادهایی دیده است.

به گفته او هیچ دلیلی مبنی بر حشره خوار بودن میمونهای اولیه در دست نیست و ممکن است آنها نیز مانند نسل امروزی خود همه چیز خوار بوده اند. از طرفی تحقیقات عصب شناسی نشان میدهد که قدرت بینایی همراه با توانایی گرفتن و قاپیدن با دست، تکامل نیافته است. برعکس این تحقیقات نشان میدهند که توانایی گرفتن و استفاده از دست قبل از اینکه آنها جهیدن و از شاخه پریدن را به کار ببرند و دید سه بعدی پیدا کنند، به وجود آمده است.

عناصر تغییر تکاملی
به عقیده ایسبل، پستانداران بدوی که بعدها به خانواده میمونها مبدل شدند، به خاطر نوع غذایشان، برای بهبود بخشیدن به بینایی خود و رشد مغزشان نسبت به پستانداران دیگر در موقعیت بهتری قرار داشتند.

او میگوید: "آنها غذاهای پر قند و گلوکز مصرف میکردند که برای سوخت و ساز و تولید انرژی بسار لازم است، بینایی بخشی از مغز است و به کار بردن مغز انرژی زیادی میطلبد و در نتیجه شخص به نوعی رژیم غذایی نیاز دارد تا این نیاز را برطرف کند."

انواع میمونهای امروزی از میوه خوارترین پستانداران هستند و این نوع تغذیه ظاهرا از همان ابتدا توسط اجدادشان به کار برده میشده است. آنها احتمالا غذایی شامل میوه، شهد، گل و حشره مصرف میکرده اند."

news.yahoo.com
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
سولات تکاملی (فرگشتی)
سئوال ۱ - فرگشت چیست ؟



فرگشت زیستی به تغییرات تجمع یابنده ای اشاره دارد که در یک جمعیت در طول زمان اتفاق می افتد . این تغییرات در سطح ژنتیکی به صورت موتاسیون یا نوترکیبی به طرق مختلف اتفاق می افتد. گاهی افراد ویژگی هایی را به ارث می برند که به آنها امکان ماندگاری و تولید مثل بیشتر در محیط زیست می دهد. این ویژگی ها تمایل به افزایش فراوانی در جمعیت آن موجود زنده دارند. این در حالی است که فراوانی ویژگی های نامناسب در جمعیت به تدریج کاهش می یابد. این فرآیند به عنوان یکی از مهمترین مکانیسم های تکاملی و با نام گزینش طبیعی شناخته می شود. در کنار این مکانیسم مکانیسم های دیگری همچون رانش ژنتیکی در فرگشت جمعیت ها ایفای نقش می کنند. رانش یک فرآیند تصادفی غیر سازشی است که باعث تثبیت فرکانس یک الل در طول نسل های متمادی می شود. تغییرات غیر ژنتیکی که موجود زنده در طول حیات خود متحمل آنها می شود قادر به انتقال به نسل های بعدی نیستند.



سئوال ۲- آیا تکامل یک نظریه اثبات نشده است ؟

در محدوده علوم نظریه یک بیان است که به دقت بر اساس جنبه های قابل مشاهده و ثبت شده جهان مورد آزمون قرار گرفته است بنابراین یک نظریه علمی سطح بالاتری از درک را که حقابق را در کنار هم گرد می آورد توصیف می کند. نظریه فرگشت داروین بر پایه زمان و هزاران آزمون علمی بنا نهاده شده است. هیچ چیزی نظریه وی را از 150 سال پیش تا کنون ابطال نکرده است . در حقیقت بسیاری از پیشرفت های علمی در محدوده فیزیک, زمین شناسی, شیمی و زیست شناسی مولکولی نظریه تکامل را در ورای آن چه که مورد تصور داروین بوده است مورد حمایت قرار داده و باعث توسعه آن شده است .





سئوال 3 - آیا تمام گونه های موجودات زنده خویشاوند یکدیگرند؟

بله, درست همانطور که درخت حیات نشان می دهد تمام موجودات زنده چه زنده و چه منقرض شده با یکدیگر ارتباط دارند. هر شاخه از درخت معرف یک گونه می باشدو هر شکاف یک گونه را از گونه دیگر مجزا می کند این شکاف نشان دهنده جد ancestor مشترک این دوگونه نیز می باشد. شکاف های بی شمار و شاخه های گسترده درخت حیات نشان می دهد که همبستگی بین گونه ها به طور قابل توجهی متنوع است. این حقیقت نیز به آسانی قابل مشاهده است که هر زوج گونه در تاریخ تکاملی خود در نقطه ای دارای یک جد مشترک می باشند به عنوان مثال دانشمندان تخمین می زنند که جد مشترک انسان ها و شمپانزه ها حدود 5 تا 8 میلیون سال پیش می زیسته است. انسان ها و باکتری ها جد مشترک بسیار دورتری می باشند. در حقیقت تحلیل های DNA نشان می دهد اگرچه میزان شباهت ماده ژنتیکی انسان با سایر خویشاوندان پریمات خود بسیار بیشتر است اما با این حال ژنوم انسان با ژنوم باکتری ها حداقل در 200 ژن شباهت دارد.

مهم است که توجه داشته باشید توصیف گونه ها به عنوان خویشاوند به این معنی نیست که یکی از موجودات زنده جد سایر موجودات زنده است یا این که هر موجود زنده جد موجود زنده دیگری محسوب می شود. به عنوان مثال یک فرد ممکن است با افرادی نظیر پسر عمه ها و پسر عموهایش, خاله , عمه و دایی اش به این دلیل که با این افراد دارای یک یا چند جد مشترک (پدر بزرگ ها – مادر بزرگ ها و اجداد پدری و مادری) می باشند,خویشاوند باشند. در این حالت باید به خاطر داشت خویشاوندان این فرد مثل عمه ها – عموها – دایی ها و فرزندان آنها اجداد وی محسوب نمی شوند. به همین دلیل انسان ها بر اساس شواهد موجود با سایر پریمات ها خویشاوند هستند اما این حقیقت هرگز به این معنی نیست که این خویشاوندان معاصر اجداد انسان محسوب می شوند. بنابراین ذکر عباراتی نظیر این که انسان از نسل شمپانزه ها و اورانگوتان ها است, یا این که این جانوران اجداد انسان می باشند , اشتباه می اشد.

به نقل از فرگشت زیستی
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
سولات تکاملی (فرگشتی)
سئوال ۱ - فرگشت چیست ؟



فرگشت زیستی به تغییرات تجمع یابنده ای اشاره دارد که در یک جمعیت در طول زمان اتفاق می افتد . این تغییرات در سطح ژنتیکی به صورت موتاسیون یا نوترکیبی به طرق مختلف اتفاق می افتد. گاهی افراد ویژگی هایی را به ارث می برند که به آنها امکان ماندگاری و تولید مثل بیشتر در محیط زیست می دهد. این ویژگی ها تمایل به افزایش فراوانی در جمعیت آن موجود زنده دارند. این در حالی است که فراوانی ویژگی های نامناسب در جمعیت به تدریج کاهش می یابد. این فرآیند به عنوان یکی از مهمترین مکانیسم های تکاملی و با نام گزینش طبیعی شناخته می شود. در کنار این مکانیسم مکانیسم های دیگری همچون رانش ژنتیکی در فرگشت جمعیت ها ایفای نقش می کنند. رانش یک فرآیند تصادفی غیر سازشی است که باعث تثبیت فرکانس یک الل در طول نسل های متمادی می شود. تغییرات غیر ژنتیکی که موجود زنده در طول حیات خود متحمل آنها می شود قادر به انتقال به نسل های بعدی نیستند.



سئوال ۲- آیا تکامل یک نظریه اثبات نشده است ؟

در محدوده علوم نظریه یک بیان است که به دقت بر اساس جنبه های قابل مشاهده و ثبت شده جهان مورد آزمون قرار گرفته است بنابراین یک نظریه علمی سطح بالاتری از درک را که حقابق را در کنار هم گرد می آورد توصیف می کند. نظریه فرگشت داروین بر پایه زمان و هزاران آزمون علمی بنا نهاده شده است. هیچ چیزی نظریه وی را از 150 سال پیش تا کنون ابطال نکرده است . در حقیقت بسیاری از پیشرفت های علمی در محدوده فیزیک, زمین شناسی, شیمی و زیست شناسی مولکولی نظریه تکامل را در ورای آن چه که مورد تصور داروین بوده است مورد حمایت قرار داده و باعث توسعه آن شده است .





سئوال 3 - آیا تمام گونه های موجودات زنده خویشاوند یکدیگرند؟

بله, درست همانطور که درخت حیات نشان می دهد تمام موجودات زنده چه زنده و چه منقرض شده با یکدیگر ارتباط دارند. هر شاخه از درخت معرف یک گونه می باشدو هر شکاف یک گونه را از گونه دیگر مجزا می کند این شکاف نشان دهنده جد ancestor مشترک این دوگونه نیز می باشد. شکاف های بی شمار و شاخه های گسترده درخت حیات نشان می دهد که همبستگی بین گونه ها به طور قابل توجهی متنوع است. این حقیقت نیز به آسانی قابل مشاهده است که هر زوج گونه در تاریخ تکاملی خود در نقطه ای دارای یک جد مشترک می باشند به عنوان مثال دانشمندان تخمین می زنند که جد مشترک انسان ها و شمپانزه ها حدود 5 تا 8 میلیون سال پیش می زیسته است. انسان ها و باکتری ها جد مشترک بسیار دورتری می باشند. در حقیقت تحلیل های DNA نشان می دهد اگرچه میزان شباهت ماده ژنتیکی انسان با سایر خویشاوندان پریمات خود بسیار بیشتر است اما با این حال ژنوم انسان با ژنوم باکتری ها حداقل در 200 ژن شباهت دارد.

مهم است که توجه داشته باشید توصیف گونه ها به عنوان خویشاوند به این معنی نیست که یکی از موجودات زنده جد سایر موجودات زنده است یا این که هر موجود زنده جد موجود زنده دیگری محسوب می شود. به عنوان مثال یک فرد ممکن است با افرادی نظیر پسر عمه ها و پسر عموهایش, خاله , عمه و دایی اش به این دلیل که با این افراد دارای یک یا چند جد مشترک (پدر بزرگ ها – مادر بزرگ ها و اجداد پدری و مادری) می باشند,خویشاوند باشند. در این حالت باید به خاطر داشت خویشاوندان این فرد مثل عمه ها – عموها – دایی ها و فرزندان آنها اجداد وی محسوب نمی شوند. به همین دلیل انسان ها بر اساس شواهد موجود با سایر پریمات ها خویشاوند هستند اما این حقیقت هرگز به این معنی نیست که این خویشاوندان معاصر اجداد انسان محسوب می شوند. بنابراین ذکر عباراتی نظیر این که انسان از نسل شمپانزه ها و اورانگوتان ها است, یا این که این جانوران اجداد انسان می باشند , اشتباه می اشد.

به نقل از فرگشت زیستی


>> راهنماي زيستنامه ي تاريخي

سؤال هايي که معمولاً در بيوگرافي تاريخي مورد پرسش قرار مي گيرد عبارتند از: آيا تاکسون ها در يک منصقه ي ويژه به وجود آمده اند يا از ساير نقاط به آن مناطق آورده شده اند؟ و اگر تاکسونها از مناطق ديگري به مناطق کنوني آورده شده اند منشاء پيدايش آنها از کجا بوده است؟ آيا ما مي توانيم دلايل پراکنش منفصل تاکسونها را دريابيم؟ آيا دلايل تاريخي براي عدم وجود تاکسونها در مناطق مشخص وجود دارد؟ (ر.ک. به موانع حرکت).
زيست نامه نويسان از چندين نوع راهنما در براي استنتاج پيشينه ي پراکنش ها استفاده مي کنند که برخي از آنها به خوبي شناخته شده اند. به طور مثال پراکنش يک تاکسون نمي تواند با واقعه اي که قبل از ايجاد تاکسون صورت گرفته است توجيه شود؛ جنسي که دوره ي ميوسن به وجود آمده است نمي توانسته طي حرکت قاره اي تا دوره ي کرتاسه به پراکنش خود دست يابد. بعضي ديگر از راهنماها خيلي قابل اعتماد نيستند. برخي پديدآورندگان اين راهنماها در گذشته بر اين فرض بودند تاکسون در منطقه اي به وجود مي آمده است که بيشترين انشقاق را در آن منطقه نشان مي دهد. ولي اين پديده لزوما نياز به چنين توجيهي ندارد. به طور مثال اعضاي خانواده ي اسبان امروزه فقط در آفريقا و آسيا به صورت بومي وجود دارند در حالي که سنگواره هاي به دست آمده نشان مي دهد اين خانواده از اجداد خود در آمريکاي شمالي به سوي اين منطقه پايين آمده اند و اين اجداد امروزه منقرض شده اند. پيشنهاد ديگر به اين گونه است که گونه هاي ابتدايي يک کليد (Clade) در منطقه اي که مبدا پيدايش آنهاست سازگار مي شوند. زيست نامه نويسان ديگر حتي نظريه اي مخالف اين دارند و مي گويند که اشکال اوليه فقط در نواحي پيراموني قادر به بقا هستند و از منطقه ي مبداء ايجاد خود به سمت اين نواحي حرکت کرده اند. که البته مثالهاي احتمالي براي هر نظريه ارائه شده است.
ارزش سنگواره ها در رديابي پيشينه شناسي زيستي بسيار زياد است. به طور عمده وجود سنگواره ها در مناطقي که امروزه تاکسون مربوطه در آن وجود ندارد بايد مد نظر قرار داده شود. همچنين سنگواره ها يک «عمر کمينه» براي هر گروه و گروه خواهري آن که از يک جد منشاء گرفته اند، از طريق برابر قرار دادن سن اين دو تعيين مي کند. (اين مطلب به اين قضيه اشاره مي کند که روابط فيلوژني تخميني هستند). عدم وجود سنگواره ها بسيار مشکل بر انگيزترند به طوري که گروهي از موجودات که داراي سنگواره هاي پراکنده و غير متوالي هستند ممکن است پيشنيه ي قديمي تري از فسيلهاي يافته شده ي خود داشته باشند اين حلقه هاي گمشده ممکن است در مناطقي که امکان ايجاد فسيل در آنها وجود نداشته است زيسته باشند. در مقابل اگر سنگواره ي موجود در مناطقي پيدا شود که از لحاظ وجود سنگواره غني هستند مي توان نتيجه گرفت که آن موجودات اساساً در آن مناطق وجود نداشته اند و موانعي بر سر زيست آنها در آن مناطق وجود داشته است. البته اين گمان مي تواند با پيداشدن فسيلهاي جديد ابطال يابد. به طور مثال مي مي توانيم اطمينان داشته باشيم راسته هاي سم داران آمريکا در دوره ي ترشياري به امريکاي شمالي- که از لحاظ محتواي فسيلي ساير سم داران غير از انواع موجود در آمريکاي جنوبي بسيار غني است- راه نيافته اند.

منبع: Evolution Theory
ترجمه: ديانلا
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
پنگوئن‌ها زماني پرواز مي‌كردند

بقاياي سنگواره گونه‌اي عجيب از پنگوئن پرنده متعلق به 36 ميليون سال پيش در «پرو» يافت شد.
به گزارش ايسنا، يك نوع از اين پنگوئن كه Icadyptes salasi نام گرفته بيش از يك متر و نيم قد و بازوهاي استخواني بسيار قوي و بزرگي داشته است.
سنگواره ديگر يافت شد متعلق به نوعي پنگوئن به ارتفاع كمتر از يك متر است كه نزديك به 42 ميليون سال پيش زيست مي‌كرده است.
به گفته ديرين شناسان، هر دو گونه پنگوئن كشف شده با پنگوئن‌هاي كنوني تفاوت‌هاي زيادي دارند و اين نشان مي‌دهد كه احتمالا پنگوئن‌ها زماني پرواز مي‌كرده‌اند.
همچنين به باور دانشمندان، بي‌شك اين دو گونه پنگوئن نياكان پنگوئن‌هاي كنوني بوده‌اند منتها شكل متفاوت منقار و بيني آنها حاكي از آن‌ است كه بيشتر از نرم‌تنان تغذيه مي‌كرد‌ه‌اند.
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
منبع :سایت آفتاب



در حدود چهار میلیارد سال پیش سطح زمین پوشیده از مواد مذاب بود و امكان تشكیل حیات بر روی كره زمین وجود نداشت . پس از مدتی سطح سیاره زمین سرد شد وپوستهای سنگی آنرا فرا گرفت .بخار آب موجود در اتمسفر متراكم شد و با بارش باران اقیانوس های وسیعی بر روی كره زمین به وجود آمد د بسیاری از زیست شناسان اعتقاد دارند كه حیات اولین بار در این اقیانوس های حاصل از باران به وجود آمده است و به عقیده آنان تكامل جانداران صدها میلیون سال طول كشیده است و شواهد حاكی از این است كه زمین مدتها قبل از پیدایش حیات وجود داشته است كه این شواهد را اندازه گیری سن زمین نشان می دهد.



مواد شیمیایی و پایه ای حیات چگونه تشكیل شدند

نظریه های علمی بیانگر این مطلب است كه در نخستین مراحل پیدایش حیات ملكولهای غیر زنده در طی واكنش هایی شیمیایی با هم تعداد زیادی ملكول های آلی ساده را تشكیل دادند و این ملكولهای ساده با استفاده از انرژی های محرك( از قبیل انرژی خورشید ، گرمای حاصل از فعالیت های آتشفشانی و رعدو برق) ملكولهای پیچیده تری را به وجود آوردند.این ملكولهای پیچیده واحدهای سازنده اولین سلولها را تشكیل دادند و این فرضیه كه بسیاری از واحد های آلی سازنده حیات نخستین بار از ملكولهای غیر زنده تشكیل شده اند بارها مورد آزمایش قرار گرفت و از لحاظ علمی تایید شد. درباره چگونگی تشكیل حیات چندین نظریه وجود دارد كه تعدادی از آنان را برای شما معرفی می كنیم.

● مــــــــدل سوپ بنیادین: در دهه ۱۹۲۰ دانشمندان اظهار داشتند كه در اقیانوس های اولیه زمین یكباره مقدار زیادی مواد آلی پدید آمدند و این نظریه به مدل سوپ بنیادین مشهور است .تصور دانشمندان بر این است كه درآن هنگام اقیانوس های زمین مملو از ملكولهای آلی مختلف بودند.این دانشمندان فرض كرده بودند كه این ملكولها در اثر انرژی حاصل از تابش خورشید د انفجارهای آتشفشانی و رعد و برق پدید آمده بودند.پس از آن گروهی از دانشمندان اعلام كردند كه در جو اولیه زمین اكسیژن وجود نداشته است و در عوض غنی از نیتروژن،هیدروژن و گازهای دارای هیدروژن مانند بخار آب و آمونیاك و متان بوده است .در آن زمان انرژی خورشید یا انرژی الكتریكی حاصل از رعد و برق این ملكولها را به سطوح انرژی بالاتر ( ملكولهای برانگیخته ) انتفال داده اند.

استانلی میلر در نیمه های قرن بیستم مدل سوپ بنیادین را آزمایش كرد . وی گازهای متان و بخار آب ، آمونیاك و هیدروژن را درون دستگاهی قرار داد و منظور شبیه سازی رعدو برق از یك جرقه الكتریكی استفاده كرد ، بعد از چند روز وی در آن دستگاه تركیبات متعددی پیدا كرد كه این تركیبات شامل برخی از عناصر تشكیل دهنده حیات از جمله آمینو اسیدها ، اسیدهای چرب و كربوهیدراتها بودند.این نتایج نشان میدهد كه برخی از مواد شیمیایی پایه ای حیات در شرایطی مشابه شرایط آزمایشگاهی میلر پدید آمدند.

دلیل مردود بودن آزمایشات میلر را از نظر سایر دانشمندان:

تحقیقاتی درباره مدل سوپ بنیادین:

اکتشافات جدیدی که بعد از نظریه سوپ بنیادین به دست آمد باعث ارزیابی مجدد مدل سوپ بنیادین شد . در زمان آزمایش میلر زیست شناسان تصور می کردند که پیدایش حیات در حدود یک میلیارد سال پیش روی داده است . اما اندازه گیری سن زمین و کشف سنگواره هایی که ۵/۳ میلیارد سال سن داشتند نشان داد که حیات در واقع بسیار پیشتر از آن تشکیل شده است .ما اکنون می دانیم که مخلوطی از گازهای مورد استفاده در آزمایش میلر هنگام پیدایش حیات وجود نداشته است.

در آن زمان زمین فاقد لایه حفاظتی اوزون بوده است و پرتوهای ماورای بنفش بدون اوزون همه آمونیاک ها و متانهای موجود در اتمسفر را از بین می برند .از سوی دیگر در صورتی که گازهای آمونیاک و متان در آزمایش میلر وجود نداشته باشند .بعد از مردود شناختن نظریه میلر دانشمندان مدلی دیگر به نام مدل حباب را پیشنهاد کردند.


● مدل حباب: چندی بعد دانشمندان اعلام کردند که فرآیندهای کلیدی که مواد شیمیایی مورد نیاز برای حیات را به وجود آوردند درون حباب های سطح اقیانوس ها انجام شده است.

این مدل شامل پنج مرحله اصلی است، مونیاک , متان و دیگر گازهای حاصل از انفجار های آتشفشانی زیر دریایی در حباب های زیر دریا محبوس می شدند.متان و آمونیاک های مورد نیاز برای تشکیل آمینو اسید ها درون حباب ها در مقابل صدمات حاصل از اشعه ماورای بنفش محفوظ می ماندند.

حباب ها به سطح اقیانوس ها می آمدند و و پس از ترکیدن د ملکول های آلی ساده آزاد می کردند.ملکول های آلی ساده ضمن انتقال توسط باد و حرکت به سمت بالا در معرض اشعه ماورای بنفش نور خورشید و رعد و برق قرار می گرفته اند و در نتیجه نیروی لازم برای واکنش های بعدی برایشان فراهم می شد.باران بسیاری از این ملکول های آلی را که به تازگی تشکیل شده بودند به درون اقیانوس می برد و چرخه دیگری را شروع می کردند.
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
13 عضو در انسان که کاربرد اولیه ی خود را از دست دادند[]1-ماهیچه سابکلاویوس: ماهیچه کوچکی است که شانه را به اولین دنده وصل می کند. این ماهیچه فقط در صورتی مفيد بود که انسانها روی چهار دست و پا راه می رفتند. بعضی از افراد یکی و بعضی دیگر دو تا از این ماهیچه دارند. تعدادی نیز فاقد این ماهیچه هستند.

2-آپاندیس: این عضو به انسانهای اولیه در هضم گیاهان کمک می کرد. امروزه هر سال سیصد هزار آمریکایی آپاندیس خود را عمل می کنند (برمی دارند).

3-مجراهای شیر در مردان


4- دندانهای عقل: این دندانها به انسانهای اولیه که مقدار زیادی از گیاهان تغذیه می کردند در جویدن غذا کمک می کردند. امروزه فقط 5 درصد جمعیت دندانهای عقل سالمی دارند.


5-ماهیچه های گوش بیرونی: سه ماهیچه که به انسانهای اولیه اجازه می داد تا گوشهای خود را (مانند سگ و گربه) تکان دهند.

6- دنده گردن: دنده های کوچکی است که در یک درصد از انسانها مشاهده مي شود و می تواند باعث مشکلات عصبی یا سرخرگی شود. این دنده ها باقیمانده عصر خزندگی در انسان هستند.

7-مژه سوم: پرندگان از این مژه برای حفاظت از چشم و پاک کردن گردوغبار استفاده می کنند. انسانها قسمت کوچکی از این مژه را در داخل گوشه چشم خود دارند.


8- ماهیچه پالماریس: ماهیچه درازی است که از آرنج تا مچ کشیده شده. از این ماهیچه برای آویزان شدن و بالا رفتن استفاده می شده است. یازده درصد انسانها فاقد این ماهیچه هستند.


9-مو: درحالی که ابروها از ریزش عرق جلوگیری می کنند و یا اینکه موی صورت مردان ممکن است برای زنان جذاب باشد اکثر موهای بدن انسان هیچ کار خاصی انجام نمی دهند.


10- بلند کننده موی بدن: حیوانات با استفاده از این ماهیچه موهای خود را به منظور بیشتر گرم شدن یا ترساندن حیوانات دیگر پف می کنند. با کمک همین ماهیچه است که مو بر تن ما سیخ می شود!

11- ماهیچه پالانتاریس: این ماهیچه پا به میمون ها کمک می کند تا بتوانند با پای خود چنگ بزنند. 9 درصد از انسانها فاقد این ماهیچه هستند.

12- استخوان COCCYX: کنترل کننده دم حیوانات. حیوانات از دم برای تعادل یا ارتباط استفاده می کنند. خارج کردن این استخوان از بدن هیچ مشکلی برای سلامتی ایجاد نمی کند.


13- سیزدهمین دنده: این دنده در گوریل ها و شامپانزده ها وجود دارد ولی فقط هشت درصد انسانها دارای این دنده اضافی هستند

[/]

 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا حشرات جثه‌هاي كوچكي دارند؟



جانوران روي زمين داراي جثه‌هاي متفاوتي هستند. مهره‌داران، نرمتنان، كرمها، حشرات و... همگي متعلق به سلسله جانوري هستند. ولي مشاهده مي‌كنيم كه افراد آنها از نظر بزرگي جثه تفاوت زيادي با هم نشان مي‌دهند. بزرگترين حيوانات مانند نهنگ و زرافه در رده پستانداران قرار دارند و كوچكترين آنها مثل حشرات و كنه‌ها در گروه بندپايان هستند.
كوچكي يا بزرگي صفات نسبي هستند و يك چيز به تنهايي نمي‌تواند كوچك يا بزرگ باشد و تنها در مقايسه با چير ديگري بزرگتر يا كوچكتر است. اگر ما در دنيا فقط حشرات را مشاهده مي‌كرديم نمي‌توانستيم بگوييم آنها جانوران كوچكي هستند ولي وقتي يك مگس را در كنار يك اسب مشاهده مي‌كنيم تفاوت زياد اندازه آنها ما را متعجب مي‌سازد و اين سوال را در ذهن ايجاد مي‌كند كه، چرا جثه حشرات نسبت به ساير جانوران كوچكترند؟«به علت وزن محدود اسكلت خارجي سخت، اندازه هيچ جانور بندپايي از حد معيني تجاوز نمي‌كند»(1)(2). (يعني اسكلت خارجي سخت و محكم بند پايان از رشد زياد بدن آنها جلوگيري ميكند). اين جوابي است كه جانور شناسان و حشره شناسان به اين سوال ميدهند. ولي اين جواب حتي خود آنها را قانع نمي‌كند، چون خيلي از حشرات بدن نرمي دارند ولي باز هم كوچكند، در مقابل خرچنگها اسكلت خارجي سختي دارند ولي خيلي بزرگتر از حشراتند! حشره‌شناسان ساختمان بدن يك حشره را با ساختمان بدن جانور بزرگتري، مانند زرافه مقايسه مي‌كنندو به دنبال عاملي هستند كه مانع بزرگ شدن آنها ميشود ولي تا كنون موفقيت چنداني حاصل نكرده‌اند، ما براي اينكه به جواب مناسبي دست پيدا كنيم بهتر است در مسير ديگري حركت كنيم، به اين ترتيب كه، به جاي جستجوي عامل بازدارندهء رشد حشرات در جستجوي دستگاهي در بدن زرافه باشيم كه كمك به بزرگ شدن جثه زرافه ميكند در واقع در پي دستگاهي خواهيم بود كه در ساختمان بدن زرافه وجود دارد ولي در بدن حشرات وجود ندارد و در عين حال در ارتباط با بزرگي جثه هم هست.
مهمترين قسمت بدن هر جانور سر اوست كه مغز را حمل مي‌كند. مغز مهم و حساس است و در هر لحظه بايد آب و مواد لازم به اندازه كافي به آن برسد. رسانيدن آب و مواد لازم به مغز به عهده دستگاه گردش خون است، قلب همانند تلمبه‌اي خون را كه حامل آب و مواد غذايي است به گردش در مي‌آورد و رگها همانند لوله‌هايي خون را به مغز وساير اندامها هدايت مي‌كنند. فرض كنيد مي‌خواهيم آب را از مخزن آبي كه در پايين ساختمان بلندي قرار دارد براي مصرف ساكنين به طبقات بالاي ساختمان بفرستيم. اگر يك پمپ آب و مقداري لولهء آب داشته باشيم اين كار به راحتي امكان پذير است و آب به نقاط دلخواه ما در طبقات مختلف ساختمان خواهد رسيد. اما اگر لولهء آب در اختيار نداشته باشيم و اين كار را تنها با پمپ آب انجام دهيم كارمان خيلي مشكل خواهد شد.پمپ آب بدون كمك لوله‌هاي آب نمي‌تواند آب را به نقاط مورد نظر ما در طبقات بالاي ساختمان برساند و تنها آب را تا اندازه‌اي به طرف بالا پرتاب خواهد كرد. در اين صورت نه تنها آب به طبقات بالا نخواهد رسيد بلكه در طبقات پايين هم به جاي نقاط دلخواه (حمام، آشپزخانه و ....) به اتاقها و ديوارها پاشيده خواهد شد. با نبود لوله آب ما مجبور خواهيم شد ساختمانهاي بلند نسازيم و به ساختمانهاي كم ارتفاع قانع باشيم تا بتوانيم آب را براي مصرف ساكنين برسانيم.
در ساختمان بدن زرافه، هم تلمبه قوي (قلب) وجود دارد و هم لوله‌هاي آب فراوان (سرخرگها، مويرگها، رگهاي لنفي)، پس بدن زرافه قادر است خون را به راحتي به ارتفاع بالا جايي كه مغز در آنجا قرار دارد و هم ساير اندامها و دستگاههاي بدن برساند. هر اندام در بدن زرافه به مقدار مورد نياز خون دريافت مي‌كند. وقتي زرافه غذا مي‌خورد خون، بيشتر به دستگاه گوارش هدايت مي‌شود، وقتي مي‌دود خون، بيشتر به پاها مي‌رود. هر سلولي كه در بدن زرافه وجود دارد در صورت نياز به آب و مواد لازم، كافي است كه آنها را از مويرگ نزديك خود دريافت كند و هر ماده اضافي و زائد خود را به مويرگ بفرستد.
ولي در ساختمان يك حشره وضع به گونه ديگري است. در آنجا خبري از آب لوله‌كشي شده نيست. فقط پمپ (قلب ساده) وجود دارد كه خون را از عقب بدن گرفته به جلوي بدن مي‌راند. نه تنها طبقات بالايي در ساختمان او وجود ندارند در اتاقهاي پايين نيز آب به جاي اينكه در لوله‌هايي جزيان داشته باشد تمام اتاقها را پر كرده است و ساكنين آن غوطه‌ور در آب هستند، افراد هم، مواد غذايي از آب دريافت مي‌كنند وهم زباله‌هايشان را در اين آب مي‌ريزند. حشرات داراي دستگاه گردش خون باز هستند يعني رگي در بدن آنها وجود ندارد و خون به طور باز در سراسر بدن گردش مي‌كند و همه جا پر از خون بوده، اندامها و دستگاههاي بدن داخل آن غوطه‌ورند. هم آب و مواد لازم را از آن ميگيرند و هم مواد زائدشان را به داخل آن رها مي‌كنند. به علت فقدان رگهاي خوني قلب نمي‌تواند خون را به نقاط دور و ارتفاع بالا برساند به همين خاطر تمام دستگاههاي بدن مجبورند دور و بر قلب جمع شوند و زياد از آن فاصله نگيرند تا با كمبود آب و مواد مواجه نشوند. دستگاه گردش خون يك حشره اختيار چنداني در ميزان پخش خون به اندامهاي مختلف ندارد و هر اندام ،نزديكتر به قلب باشد بيشتر مواد لازم را دريافت ميكند و وضعش بهتر است. مغز چون مهمتر از همه است درست در جلوي آئورت، جايي كه خون بيرون مي‌آيد قرار دارد و قلب هميشه خون را از قسمت عقب بدن گرفته و به طرف سر ميراند. اگر مغز حشره بخواهد همانند زرافه در ارتفاع بالايي قرار گيرد به علت نبود رگهاي خوني، قلب نخواهد توانست خون را به آنها بفرستد، پس مغز و ساير اندامهاي حشره مجبورند در نزديكي قلب قرار گيرند يعني جثهء حشره مجبور است كوچك باشد.
پس به اين ترتيب معلوم ميشود هر جانور كه بخواهد جثه‌اش را بزرگ كند و سر را بالا بگيرد بايد وسايل انتقال خون را داشته باشد و چون حشرات اين وسايل را ندارند نمي‌توانند جثهء خود را بزرگتر كنند. يعني حشرات به دليل نداشتن رگهاي خوني جثهء كوچكي دارند و زرافه با داشتن رگهاي متعدد ميتواند به آن بزرگي بشود. در كل ميتوان گفت جانوري كه دستگاه گردش خون كاملتري دارد جثهء بزرگتري دارد. براي روشن شدن بهتر موضوع دستگاه گردش خون و جثهء جانوران ديگر را نيز با هم مقايسه كنيم. در گروه كرمها گونه‌هايي هستند كه كلا فاقد دستگاه گردش خون هستند. اين چنين افرادي جثه‌هاي خيلي ريز و ميكروسكوپي دارند مانند نماتد‌ها و .... بعضي از كرمها داراي دستگاه گردش خون ساده متشكل از چند رگ طولي و قلب ساده ميباشند. اين گونه‌ها ميتوانند جثهء خود را كمي بزرگتر كنند مانند كرمهاي Pharonidea Spiunculoidea, Brachiopoda و ..... در بين كرمها تنها كرمهاي حلقوي هستند كه دستگاه گردش خون پيشرفته‌اي متشكل از رگهاي خوني طولي و جانبي، چندين رگ و مويرگها ميباشند و داراي گردش خون بسته اند. با داشتن چنين دستگاه گردش خوني، كرمهاي حلقوي بزرگترين گونه‌هارا در ميان كرمها دارا هستند. مانند گونه‌هاي Rhinodrilus fafneri از اكوادور كه 210 سانتيمتر طول و 2.5 سانتيمتر قطر دارد. و گونه Eunice gigantean كه 3 متر طول دارد.
در گروه نرمتنان ما انواع دستگاه گردش خون را مشاهده مي‌كنيم. هم دستگاه گردش خون باز و هم دستگاه گردش خون بسته. افرادي كه دستگاه گردش خون باز و رگهاي كم و قلب ساده دارند مانند دو عصبي‌ها و شكمپايان، جثه‌هاي كوچكتري دارند. آنهايي كه دستگاه خونشان كمي پيشرفته تر است مانند دو كفه‌اي‌ها، جثه‌شان هم به همان اندازه بزرگتر است و در نهايت سر پايان كه تكامل يافته‌ترين نرمتنان هستند و دستگاه گردش خون بسته با رگهاي خوني متعدد و قلبهاي چند حفره‌اي تكامل يافته دارند، جثه‌شان نيز از همهء نرمتنان ديگر بزرگتر است. مثل هشت‌پاهاي بزرگ و گونهء Architeuthis كه بدني به طول 2.5 متر و بازوهايي به طول 12 تا 18 متر دارد و در سواحل شرقي كانادا زندگي ميكند.
در گروه بند پايان همگي افراد داراي گردش خون باز هستند براي همين، جثهء آنها نمي‌تواند خيلي بزرگتر شود. با اين حال درجهء تكامل دستگاه گردش خون در تمامي افراد اين گروه به يك اندازه نيست. خرچنگها در بين بندپايان بزرگترين گونه‌ها را دارا هستند چون دستگاه گردش خون آنها علاوه بر قلب داراي سرخرگهاي متعددي نيز ميباشد و قلب ميتواند خون را به وسيله آنها به فواصل نسبتا دورتري هدايت كند اما باز هم به دليل فقدان مويرگها و سياهرگها خون در حفره عمومي بدن پخش مي‌شود و دستگاه گردش خون، باز است. دستگاه گردش خون عقربها و بعضي ديگر از بندپايان داراي تعداد كمتري سرخرگ است به همين دليل جثه‌شان كوچكتر از خرچنگها است. حشرات كلا فاقد رگهاي خوني هستند و تنها داراي يك رگ پشتي كه در انتها به آئورت كوتاهي ختم مي‌شود، هستند. براي همين حشرات جثه‌هاي خيلي كوچكتري دارند. در بين خود حشرات نيز آنهايي كه رگ پشتي درازتر دارند مانند سوسك‌ها ، ملخها و ... بدنهاي بزرگتري نسبت به آنهايي كه داراي رگ پشتي كوتاه‌تر دارند، مي‌باشند؛ مثل شپشكهاي نباتي و .... اما حشرات با اين جثهء كوچك، كوچكترين بندپايان نيستند و اين مقام را كنه‌ها به خود اختصاص داده‌اند. كنه‌هاي انگل نباتي حتي كوچكتر از 0.1 ميليمتر هستند و بايد آنها را با وسايل بزرگ كننده مشاهده كرد مانند كنه‌هاي خانواده Eryophidea . با اين ترتيب اين كنه‌هاي كوچك بايد از حشرات نيز دستگاه گردش خون ساده‌تري داشته باشند و اين طور هم هست. كنه‌هاي بزرگتر همانند حشرات رگهاي پشتي و قلب ساده را دارا هستند ولي در كنه‌هاي كوچكتر اين اندامها نيز وجود نداشته و گردش خون تنها توسط عضلات بدني و حركت اندامهاي دروني مثل دستگاه گوارش عملي ميشود (5).
در گروه مهره داران نيز افرادي كه دستگاه گردش خونشان كاملتر است جثه‌هايشان نيز بزرگتر است مثل پستانداران كه كاملترين دستگاه گردش خون را دارند و براي همين بزرگترين گونه‌ها را نيز دارا ميباشد مانند نهنگها، فيل، زرافه و ....
پس نتيجيهء كلي اينكه هر جانوري كه روي زمين زندگي ميكند يك رابطهء مستقيمي بين تكامل دستگاه گردش خونش و بزرگي جثهء او برقرار بوده و هيچ كدام، از اين قاعده مستثني نمي‌باشند.
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مسیر کنکاش های نظریه ی تکامل داروین حقایق بیشتری آشکار شدن؛



منظورم خبر مربوط به پیدا شدن یک جد مشترک برای گونه ی انسان و شامپانزه هست. Ardi یک فسیل مونث مربوط به 4.4 میلیون سال قبل در منطقه ای در اتیوپی امروزی پیدا شده که فرضیه ی مشتق شدن انسان از میمون رو رد میکنه و نشون میده که این دو گونه در واقع دو شاخه از یک منشا هستن که به طور موازی تکامل پیدا کردن و به اینجا رسیدن.

تا امروز قدیمی ترین فسیلی که در مسیر تکاملی انسان پیدا شده بود Lucy بوده که به عنوان قدیمی ترین جد انسان شناخته شده بود ولی Ardi حدود یک میلیون سال قدیمی تر از Lucy هست.

مشخصاتش اونطور که در خبر اومده 110 پوند وزن و 4 فوت قد هست و امکان راه رفتن بر روی دو پا با قامت افراشته رو داشته (یعنی همون صفتی که انسانهای اولیه رو از میمون ها و شامپانزه ها جدا می کنه). ولی دست و پاهاش برای حرکت و پریدن روی شاخه های درختان هم سازش پیدا کرده بوده.

نکته ی مهم این رویداد پر رنگ شدن این احتمال هست که نسل انسان در واقع ادامه ی میمون و حالت تکامل یافته ی اون نیست بلکه هر دو گونه ی انسان و شامپانزه از یک جد مشترک در حدود 6 تا 7 میلیون سال پیش مشتق شدن و به طور موازی و با هم تکامل پیدا کردن. تا الان هم نزدیک ترین فسیل یافت شده به اون جد مشترک همین Ardi هست که مربوط به 4.4 میلیون سال قبل میشه.

این یافته در واقع قطعه ی دیگه ای از پازل داروین رو به دست ما میده چون داروین وقتی در قرن 19 ام پایه ی دانش تکامل امروزی رو میگذاشت نسبت به احتمال وجود یک جد مشترک بین دو گونه ی انسان و میمون هوشیار بود و همیشه این احتمال رو در مطرح کردن نظریاتش در نظر می گرفت.

اطلاعات بیشتر از نحوه ی پیدا کردن و جمع آوری فسیل رو می تونید در این لینک مطالعه کنید:

کد:
http://news.yahoo.com/s/ap/20091001/ap_on_sc/us_sci_before_lucy
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
طبقه بندي آرمن لئونوويچ تاختاجان(Armen Leonovich Takhtadjan)
آرمن لئونوويچ تاختاجان يكي از گياهشناسان برجسته ارمنستان و يكي از دانشمندان بنام در علوم سيستماتيك، تكامل گياهي و همچنين جغرافياي زيستي در قرن بيستم است. از ديگر علائق علمي او مورفولوژي گياهان گلدار، پالئوبوتاني و فلور قفقاز مي باشد. او درانستيتوي گياهشناسي كومارف در لنينگراد به فعاليت و تحقيق اشتغال داشت و در همان جا بود كه نخستين طبقه بنديش را به سال 1940 در باب گياهان گلدار توسعه داد. طبقه بندي او از ديدگاهي فيلوژنتيكي برخوردار بود. سيستم طبقه بندي او تا اواخر دهه پنجاه براي گياهشناسان غربي ناشناخته بود اما همكاري با گياهشناس بزرگ آمريكايي آرتور كروانكوئيست باعث گرديد كه علاوه بر مطرح شدن طبقه بندي او در غرب، رده بندي كروانكوئيست نيز به واسطه همكاري با تاختاجان و انستيتوي كومارف تحت تاثير قرار گيرد.
در سيستم طبقه بندي تاختاجان، گياهان گلدار به عنوان يك شاخه(phylum or division) در نظر گرفته مي شوند: شاخه ماگنوليوفيتا(Magnoliophyta) . اين شاخه مشتمل بر دو رده(class) است : رده تك لپه ايها(Liliopsida) و رده دولپه ايها(Magnoliopsida) . رده تك لپه ايها شامل اين زيررده ها(subclass) است:
Liliidae, Commelinidae, Arecidae, Alismatidae, Triurididae, Aridae و رده دولپه ايها شامل اين زيررده هاست:Magnoliidae, Nymphaeidae, Nelumbonidae, Ranunculidae, Caryophyllidae, Hamamelididae, Dilleniidae, Rosidae, Cornidae, Asteridae, Lamiidae. زيررده ها به فوق راسته ها(superorder) ، راسته ها(order) و خانواده ها(family) تقسيم مي شوند. سيستم طبقه بندي تاختاجان مشابه سيستم كروانكوئيست است اما از پيچيدگي بيشتري در سطوح بالاي رده بندي برخوردار است. تاختاجان سيستمي از مناطق رويشي جهان نيز ارائه داده است كه در مجالي ديگر به آن خواهم پرداخت. تاختاجان مولف كتابهاي ارزشمند زير است:
 

سارا 2012

عضو جدید
این اشکالات رو من نمیگیرم دانشمندا این روبیان کردن

من چند بار باید بگم که اعتقاد دارم از نظر من یه چیز غیر قابل انکاره

نظر مسلمانان در جای خود محترم من به آن موضوع کاری ندارم

ولی اعتقاد به تکامل نمیتونه زمینه عدم وجود خدا باشه ،میدونین چرا دانشمندا وجود خدا رو انکار میکنن چون مسیحیت که یه زمانی من به آن معتقد بودم چون دین پدریم بود گفته خدا با حضرت یعقوب کشتب گرفته یا این که علم به طور کلی منع شده البته میگن تحریف شده من هم قبول دارم و تعصب خاصی هم ندارم ،مطمئنا یه همچین دینی با علم تناقض چیدا میکنه،یکی خود من
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
قبول تکامل حداقل میتونه خدای ادیان ابراهیمی را رد کنه.چون با ادم و حوا تناقض داره.
شما اگر یک مسلمان را بیارید که قبول کنه انسان و شامپانزه ها از نسل مشترک هستند و داستان ادم و حوا رد کنه.
حرف شما قبول هست.
 

سارا 2012

عضو جدید
قبول تکامل حداقل میتونه خدای ادیان ابراهیمی را رد کنه.چون با ادم و حوا تناقض داره.
شما اگر یک مسلمان را بیارید که قبول کنه انسان و شامپانزه ها از نسل مشترک هستند و داستان ادم و حوا رد کنه.
حرف شما قبول هست.


اگه خدای مسلمانها گفته آدم حوا هست اخه خیلی جاها هم گفته از آب خلق کرده میدونین که شروع تکامل هم از اب بوده

یا گفته از خاک بوده باکتری هم تو خاک بوده تا رسیده به ماها میدونین مسلمانها فقط به یه چیز توجه میکنن بقیه رو بیخیال میشن راستش خیلی کم نه در حد عالی در مورد اسلام تحقیق کردم

شاید حس برتری جویانه انسان باعث بشه که قبول نکنه از شامپانزه به وجود اومده

ولی همون کتاب اونا نوشته که انسان میتواند پست تر از حیوان باشد

کتابشون که اینا رو گفته حالا خودشون چی فکر میکنن نمیدونم
 

سارا 2012

عضو جدید
میدونین فکر نمیکنم تکامل بتونه اسلام رو رد کنه شاید تعجب کنین ولی تکامل با اسلام تناقضی نداره من هم اول جا خوردم میدونین که تو خانواده آدم نمیتونه آزادانه فکر کنه باید مخفی کاری کرد ولی تا حالا تناقضی ندیدم در مورد آدم وحوا هم شاید همون اجداد اولیه انسان امروزی باشه میدونین که انسان ها گونه های مختلفی دارن نمیدونم باید بیشتر مطالعه کنم
 

سارا 2012

عضو جدید
قبول تکامل حداقل میتونه خدای ادیان ابراهیمی را رد کنه.چون با ادم و حوا تناقض داره.
شما اگر یک مسلمان را بیارید که قبول کنه انسان و شامپانزه ها از نسل مشترک هستند و داستان ادم و حوا رد کنه.
حرف شما قبول هست.

من از کجا مسلمان بیارم ؟اگه اسلام رو با مبلغاش بخوایین بشناسین بهتره بیخیال شین !!!!!!!!!!!!!!با ،سواد حوزوی که نمیشه خداشناسی کرد

در مورد مسیحیت هم همین طوره ،گناهامونو با پول میخریمر،با این مبلغ های که داریم
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به تکامل اعتقاد دارم... کاملا اثبات شده ست اون هم نه فقط درباره انسان... بلکه درمورد همه ی موجودات.... و اینکه حیات از اعماق اقیانوسها شروع شده... دیگه دبیرستانی ها هم می دونن اینا رو... می شه گفت همه ی موجودات تو فرآیند تکامل بوجود اومدن بجز انسان که یهویی پیدا شده؟؟؟
ولی اینکه در تضاد با مذهب هست یا نه نمی تونم به طور قطع نظری بدم... گرچه درظاهر انگار اختلاف هست تو دوتا نظریه (مذهبی و علمی) ولی ممکنه با تحقیق بیشتر به چیز دیگه ای بشه رسید... که من چنین تحقیقی نکردم...نمی تونم با اطمینان بگم...
 

Sarp

مدیر بازنشسته
چقد حال میده آدم به جای کپی پیستهای کاپلو پستهای یکی که سوادش رو داره بخونه
مگه نه کاپلو ؟
 

Similar threads

بالا