....میون کلامتون...
من بعضی از پستهای شما رو خوندم
خدایی که من بهش اعتقاد دارم با هیچ نظریه ی علمی قابل اثبات یا رد نیست. (البته علمی رو میگم برای اینکه ما تو این دنیا برای اثبات یا رد چیزی، دستمون به جای دیگه ای بند نیست. فقط و فقط همینو داریم)
برای اینکه نظریه های علمی با عقل و هوش انسان و با تجربه و برداشت واضح و مشخصی که از جهان ماده داره به دست میاد.
اصلا اگه خدا رو با این چیزا بشه اثباتش کرد که خدا نیست!
ما توی چارچوب زمان و مکان و ماده محصوریم. آخه چطور میتونیم خدایی رو که توی این چارچوب نمی گنجه رو با عقل ناقصمون قبول یا رد کنیم.
من شخصا از روی فطرتم، احساسم، آرامشی که با اعتقاد به وجود خدا بهم دست میده و چیزای دیگه بهش اعتقاد دارم.
و این برای من یه چیز شخصیه. و اگر دیدم کسی به خدا اعتقاد نداره به نظرش احترام میذارم چون نمیتونم اثباتش کنم ولی امیدوارم هر چی باشه به انسانیت و اخلاق اعتقاد داشته باشه.
درود بر شرفت...
نخست اینکه ببخشید نقل قول گرفتم چون مثله اینکه جدیدا هیچکس از اینکار خوشش نمیاد

و اما ...بعضی حرفهای شما منطقی بود.اینکه نمی شود وجود خدا را اثبات کرد.و اینکه این خدای دانا هیچگونه دلیل منطقی برای این امر ارائه نداده و حقیقتا
هيچ كس نمی تواند خدا را برای ديگران توصيف كند،زيرا به محض اين كه توانست خدای خويش را وصف كند، ديگر او خدا نبوده،
بلكه مانند من و شماست کاریکه پیامبران انجام داده اند و از او یک انسان ساختند.
من گفته های یک پزشک را در خصوص پزشکی با کمال دقت گوش می کنم و نیز گفته های یک شیمیدان را در خصوص شیمی به گوش هوش می سپارم،
همان جوری که به گفته های یک مهندس توجه کامل خواهم نمود زیرا دانسته های آن ها در خصوص پزشکی و شیمی و هندسه هزار بار بیش از من است،
ولی هرگز به گفته های یک دانشمند دینی گوش نمی دهم زیرا او که خود را دانشمند خداشناسی می داند دانسته هایش بیش از من نیست
زیرا همین جوری که من نمی دانم خدا کیست و چیست او هم نمی داند خدا چیست و کیست؟
ولی بحث اصلی ما بیشتر در مورد دستورها و خوی و سرشت آفریدگاری هست که برخی انسانها به او پیوند میدهند.
و اینکه تقریبا همه ی ادیان یک داستان دارند و از همدیگر کپی برداری کرده اند.مثلا:
در کشورهای مختلف اعم از مصر و هندوستان و چین و مکزیک و ایران پیغمبرانی بودند که همگی مثل حضرت عیسی از مادر باکره بوجود اومدن.
اولین کشیش عیسوی که به چین رفت مشاهده کرد که چینی ها هم اعتقاد دارن که پیغمبر اونها در 3468 قبل از میلاد مسیح از یک دختر باکره متولد شده.
همونطور زرتشت بدون پدر بود و از یک دختر باکره بدنیا اومده.در هندوستان چندین نفر از دختر باکره بوجود اومدن.
کما اینکه هزار و پانصد سال قبل از میلاد مسیح در هندوستان {کریشنا} از شکم یک دختر باکره بیرون اومده.و اگر کسی اندک آشنایی با تاریخ داشته باشد متوجه میشود
داستان انجیل همان داستان میترا خداوند روشنایی است و اینکه فقط بجای اسم میترا نام مسیح رو نوشته اند.....و اما برای چه ما،دستورات کتابهای دینی رو قبول نداریم، چونکه :
فرانتس بوهل درباره خدا می گوید:
اگر واقعاً خدایی وجود دارد، و اگر این خدا خدای یگانه ای است، در این صورت همه چیز در اختیار اوست. و اگر چیزی به نام شر در روی زمین وجود دارد نمی باید گفت او اجازه آن را داده است،
بلکه می باید گفت که او خود آن را خواسته است، و خدایی که خودش شر را خواسته باشد خدایی ناپذیرفتنی است. این عذر بدتر از گناه که شر کیفری است
که به خاطر نافرمانی آدم و حوا در بهشت نصیب فرزندان آدم شده است مشکلی را حل نمی کند، زیرا اگر آدم گناه نخستین را مرتکب شد، برای این بود که خدا خود اجازه آن را داده بود
و بنابراین خودش آن را خواسته بود. در این صورت این چه جور خدای مقتدر و عادل و رحیمی است که خواسته است آفریده او مرتکب گناه شود تا وی را بابت آن مجازات کند؟
آیا درست تر نیست که این خدا بپذیرد که عامل اصلی نابسامانی های مادی و نابسامانی های معنوی در روی زمین، خود اوست؟!
روحانیون می گویند که آدمی به وسیله دعا و نذر و بخشش خواهی به درگاه خدا می تواند از هبوط یک بدبختی جلوگیری نماید.
از روحانیون می پرسم: آیا خدا می داند که باید بدبخبتی را برای فلان کس بفرستد یا نه و آیا با دانستن این موضوع از دعای آن مرد هم اطلاع دارد و یا نه؟!
اگر اینها را نداند در این صورت خدا نیست و اگر بداند که باید بدبختی بفرستد و نیز بداند که بر اثر دعای آن مرد از فرستادن بدبختی صرف نظر خواهد کرد
و در آن صورت نظیر کودکی ست که برای بازی کردن یک پرنده ناتوان و یا یک حشره کوچک را آزار می دهد و این بازی از خدا شایسته نیست.
نیچه درباره اسلام می گه:
آنچه را که محمد به عنوان دین و آیین به پیروان خود داده و به جهانیان پیشکش نموده، اگر نام دین را بر آن نمی گذاشتند، آدمی چنین می پنداشت
که این گفتار مشتی وحشیان جنگل نشین است که به شهرنشینان پیشنهاد کرده اند: زیرا که دین نمی تواند چنین خشن و دور از انسانیت باشد.
دینی که پر از فرمان کشتن و بریدن دست و پا و ربودن و تصاحب زنان مردم باشد و یا دستور غارت دارایی و هستی مردم را بدهد دین نیست،
بلکه فرمانی برای نابودی اندیشه و روان و جسم آدمی است. من دینی این چنین بیدادگر و ستم پیشه ندیده ام.
راست است که این دین از بیابان آمده، بنابراین درخور همان بیابان نشین هاست و جایی در میان مردم متمدن ندارد و نمی تواند داشته باشد.
آه اي برادران، اين خدايي كه من آفريده ام، چون همه خدايان، ساخته ي انسان بود و جنون انسان .
اي دوست به شرفم سوگند نه شيطانی است و نه دوزخی، روانت از تنت نيز زودتر خواهد مرد پس ديگر از هيچ چيز نترس !
موریس:
بیچاره شیطان در کره خاکی بدنام شده؛ زیرا شیطان جز خود ما هیچکس نیست. ما برای اینکه خودمان را در حضور خود تبرئه کنیم،
تمام کینه ها، حسدها، دشمنی ها و بیرحمی ها را در وجود موهومی به نام شیطان جا داده ایم.
یکی از صحبتهایی که مرا سرگرم می کند اظهارات دانشمندان مذهبی و دینی است، که به طرزی مؤثر در مورد اراده و نقشه های خدا صحبت می کنند
و چنان به گفته خود اعتقاد دارند که گویی ظهر آن روز با خدا ناهار خورده اند..
چیزی را که ما نمی توانیم بفهمیم ضد و نقیض زندگی انسان است؛ زیرا از یک طرف طبیعت یا خدا انسان را آفریده که حتما مرتکب گناه می شود،
و از طرف دیگر به ما می گویند که هر کسی که مرتکب گناه گردید در جهان مجازات خواهد دید!!! بهتر این بود که از روز نخست ما را طوری می آفریدند
که قدرت ارتکاب گناه را نداشته باشیم، نه آنکه ما را بیافرینند و بعد کیفر بدهند!!!
حتی خدا هم که عین هستی است نمی تواند نیستی را به وجود بیاورد، همان گونه که آفریننده قادر نیست پایان خود را ببیند، زیرا اگر پایان خود را می دید آن وقت بی پایان نبود.
اگر ما صد مرتبه باهوش تر و چیز فهم تر از این بودیم دنیایی که به نظر ما می رسد چندان شباهتی به دنیای کنونی نداشت
و اگر هزار مرتبه از این چیز فهم تر بودیم تفاوت دنیایی که به نظرمان می رسید با این دنیا زیاد تر می شد، زیرا دنیا جز خود ما و جز آنچه در خود می بینیم
و از خود می فهمیم چیز دیگری است!!! برای چه می بایستی در آتش جهنم بسوزم و دچار عذاب باشم؟؟؟ گناه من چیست و چه کرده ام؟؟؟
خواهید گفت که گناه تو این است که خدا را نشناخته ای!!! ولی نشناختن خداوند گناه من نیست زیرا خود او نخواست که من او را بشناسم
و گرنه من را طوری می آفرید که قادر به شناسایی او باشم. تمام افکار و نظریاتی که من درباره خدا دارم او در وجود من قرار داده،
زیرا بالأخره باید این حقیقت را قبول کرد که همه چیز را خود او آفریده است و اگر گاهی هم از خداوند سؤال کنم که " تو کیستی و چیستی؟؟؟
" باز این پرسش را او در وجود من گذاشته است. بنابراین من چه گناهی دارم؟؟؟
روز کیفر دادن هنگامی که من در پیشگاه خداوند حاضر می شوم تا مورد دادرسی قرار بگیرم آیا برای این مرا در آتش جهنم خواهد انداخت
که به افسانه های کودکانه صاحبان ادیان و مذاهب گوش ندادم و او را تا اندازه افسانه های کودکانه کوچک نکردم؟ من هیچ گناهی نکرده ام
جز این که خداوند را سدها هزار برابر بزرگ تر و چیز فهم تر و نیرومند تر از افسانه های کودکانه ادیان دانسته ام و این موضوع در نظر یک خدای چیز فهم گناه نیست که سزاوار کیفر باشد؟؟
گیریم که من در این جهان گناهکار باشم، صد میلیون سال دیگر این گناه من بر اثر مرور زمان به اندازه ای بی اهمیت شده است که خدا هیچ بدان توجه نخواهد کرد.
ما آدم ها با این که حسود و کینه توز هستیم و همه عیب های بشری را دارا می باشیم باز هم گناهی را که صد سال پیش از این مرتکب شده اند فراموش می کنیم
تا چه رسد به خدا که از عیب های بشری مبراست..
چیزی را که ما نمی توانیم بفهمیم ضد و نقیض زندگی انسان است. زیرا از یک سو طبیعت یا خدا انسان را آفریده که بدون تردید مرتکـب گناه می شود
و از طرف دیگر به ما می گویند که هر کسی که مرتکـب گناه گردید در جهان مجازات خواهد دید! بهتر این بود که از روز نخسـت ما را جوری می آفریدند
که قدرت ارتکاب گناه را نداشته باشیم. نه آنکه ما را بیافرینند و سپس کیفر بدهند!
شکوه و بزرگی خدای هر کس به اندازه بزرگی اندیشه اوست و به بیان دیگر، بزرگی خداوند به اندازه شایستگی ماست..
آن كسی كه يك تبهكار را از نيستی به هستی آورد يعنی آفريد، البته پيش بينی می نمود كه او تبهكار خواهد شد. در اين صورت آيا پيش بينی می نمود كه پس از ارتكاب تبهكاری او را نخواهد بخشيد؟
موریس:
ده پانزده سال قبل من یک سلسله مطالعات در خصوص معتقدات نوع بشر از آغاز تمدن انسان تا آن تاریخ کردم و مطالعات خود را در کتابی منتشر نمودم که شاید از نظر خوانندگان گذشته باشد.
غرض من از این مطالعات این بود که بفهمم آیا از آغاز تمدن بشر و از وقتی که تاریخ به وجود آمده تا امروز کسی توانسته است که به اسرار جهان پی ببرد یا نه؟!
در طی این مطالعات که راجع به عقیده و مذاهب بشر از آغاز تمدن جهان تا امروز می کردم، تنها به مذاهب آسمانی و غیر آسمانی اکتفا ننمودم.
بلکه معتقدات فلسفی و عرفانی مردم را نیز از آغاز تمدن تا امروز در نظر گرفتم و در عقیده ی هندو ها و مصری ها و یونانی ها و کلدانی ها و آسوری ها
و یهودی ها و عیسویان و فلاسفه و عرفای شرق و غرب نیز پژوهش و مطالعه نمودم. هر قدر که در این مطالعات جلو می رفتم ،
در مذاهب و معتقدات مشرق زمین و مغرب زمین به یک نکته ی بزرگ بزرگ بر می خوردم و آن این که در تمام مذاهب و مسلک های عرفانی و دینی یک « راز مگو » در این جهان وجود دارد
که نباید آن را به هیچ کس گفت، مگر آن هایی که شایستگی و لیاقت شنیدن آن راز را داشته باشند.
بدیهی است که بعد وقوف به این مطلب و با رعایت اینکه مشاهده نمودم این «راز مگو» در تمام مذاهب و مسلک های شرقی و غربی بدون استثنا وجود دارد ،
آتش شوق من شعله ور تر شد و مصمم گردیدم به هر ترتیب که هست این « راز مگو » را پیدا کنم و استنباط نمایم که این چه راز عجیب و بهت انگیزی است
که تمام پیغمبران و تمام صاحبان مسلک های عرفانی و درویشی و تمام صوفی های مشرق زمین و مغرب زمین به مریدان اصلی خود گفته اند ،
چیعنی به آنها گفته اند که چنین راز مهیبی هست؛ اما نباید آن را به هیچ کس گفت. عاقبت یافتم عاقبت این « راز مگو » را یافتم و با مطالعه
در معتقدات باستانی هندوستان متوجه شدم که آن « راز مگو » چیست. ضمناً تذکر می دهم که تمام مذاهب و مسلک های بشر بدون هیچ استثنا
از هندوستان استفاده کرده اند و در مذهب و عقیده ی هر یک از ملل متمدن که بررسی کنید اثری از هندوستان یعنی هندوستان سه هزار سال قبل خواهید یافت.
این « راز مگو » که صاحبان ادیان و مذاهب و مسلک های عرفانی و درویشی آن همه در پنهان نگاه داشتن آن می کوشیدند این است:
« در این جهان هیچ کس چیزی نخواهد فهمید و محال است که کسی بداند و بفهمد که خدا کیست و از کجا آمده است و محال است که کسی بفهمد
که خداوند این جهان را برای چه آفریده و منظورش از آفرینش من و شما چه می باشد و بالاخره پایان جهان چه خواهد شد».
آری، این است آن راز مهیب که صاحبان ادیان و مسالک تمام ملل متمدن از دوازده هزار سال قبل تا امروز همه در پنهان نگاه داشتن آن می کوشیدند.
باری دوستان؛ این همان چوپان است که با زیرکی تمام ، خوب می داند که گوسفندان را چگونه تحت فرمان خویش در آورد؛ چون او نیک می داند که گوسفندان درک فهمیدن ندارند.
آخرین ویرایش: