از همه کسانی که اینجا وارد این مباحث بی سرانجام میشن میخوام به توافق نامه که با باشگاه مهندسان امضا کردید و عضو اینجا شدید پایبند باشید. من هم دوست دارم به خیلی از مباحث مطرح شده جواب بدم ولی اولین چیزی که باید رعایت بشه قانونی هست که چه خوب، چه بد بر اینجا حاکمه که اون هم به دلیل ملاحظاتی هست که مدیریت سایت داره که اون هم علتش محدودیت ها و سیستم فیلترینگ جمهوری اسلامی هست.
قانون شماره 18) ارسال مطلب سياسی يا نقد مذهبی در اين باشگاه ممنوع است.
و یه چیزی هم به دوستانی که اعتقاد دارند ولی هیچ حقی به دیگران نمیدند و با تحقیر به بقیه نگاه میکنند و گاه تمسخر بگم
بگذارید به نام انسان زندگی کنیم
با تشکر از همگی
از مدیریت هم میخوام در صورت امکان تاپیک رو قفل کنند
خدا محتاج عبادت بنده هاش نیست ولی کسانی که عبادت نمی کنن رو مرتب تهدید به جهنم و... میکنه!
چرا؟
این نظر سنجیه ولی یکم عجیبه!تو سطح جامعه و به خصوص کلان شهر ها اگه این سوال رو از افکار عمومی بپرسن کفه ترازو به سمت اونایی که نمیخونن یا گه گاهی میخونن سنگینی خواهد کرد...
درود دوست عزیز..اگر امکانش هست اسمه این فیلسوف{سست عنصر} رو بنویسید...سپس بی نماز شدم...
«راز نماز در ایناست؛نمازدنیاراتغییرنمیدهد،نمازماراتغییرمیدهد،مادنیاراتغییرمیدهیم».
نوجوان بودم، و جریان های فکری ما را همه جا تعقیب می کردند، در هر کتاب، در هر بحث و گفتگو. روزهای دبیرستان دشوارترین روزهای زندگیام بود، روزهای شک و حیرت، روزهای گم گشتگی و سرگردانی میان مدرسه های اندیشه ی وضعی.
مدارس فکری مرا با خود بردند و من از بزرگان اندیشه ی جهان الهام گرفتم و مدت زیادی اسیر اندیشه ی اندیشمندان آلمانی شدم. با وجود آنکه از کودکی انگلیسی می خواندم اما این ترجمه ی انگلیسی نوشته های «گوته»و «شیلر»و «کانت»و «نیچه»و «ریلکه» بود که فکرم را ربود.
پس از آن با «شاپنهاور»آشنا شدم. او اندیشه های نیچه را در باره ی اوج قدرت و عدالت نیرو و جبروت در سرم فرو کرد، گو اینکه این اندیشه ها دینی بود که او مبشر آن بود.
نیچه مرا با توجیه ها و دلایل سخت خود همراه کرد. توجیهاتی که به سختی صعود به کوه های باواریا بود. صعود به قلهای که او آن را «اراده ی بالا» می خواند. سپس او مرا به ساحل «برتراند راسل» پرتاب کرد.
پس از آن به مدرسه ی «فابین» در نیمه ی جدی«برنارد شاو» اهتمام ورزیدم و با «انگلز» از دنیا بریدم..
اندیشه، کاملا و به دور از روح متصل به آسمان، مرا با خود برد. به دور از آنجایی که «یقین» همه چیز است و ایمان خورشیدی است که از دور می تابد اما از همهی عناصر وجود به تو نزدیکتر است زیرا این ایمان نیروی وجود است.
سرگردان شدم... با آنچه که از کتابها دانسته بودم سرکش و مغرور شدم. دیگر سراغ کتابهایی که در کودکی مرا تا خواب همراهی میکردند نرفتم. کتابهای دینی در تفسیر و فقه حدیث و ادبیات عرب...
دست از آنچه آن را دنیایی قدیمی که غبار تاریخی مبهم آن را در برگرفته برداشتم. رو به دانستنیهایی آوردم که در آن نور اندیشهی انسانی روشنگری میکرد...و سپس... بی نماز شدم.
معلم زبان عربی ما ـ خدایش رحمت کند ـ انسانی متدین از اهل غزه بود. انسانی بود با فکری استوار و از آنجایی که من به دانستن میل داشتم و در ادبیات برجسته بودم توجهی ویژه به من داشت.
پس از آن بین من و او دوستی خارج از محیط مدرسه برقرار شد تا اینکه اندیشههای اگزیستانسیالیستی مرا ربودند. فلسفهای که اولین لغزشگاه من برای وارد شدن به دیگر فلسفهها بود.
معلمم بارها مرا از این باز میداشت و مرا هشدار میداد. به من میگفت تو در سنی نیستی که بر دنیا و بر معارف امت خود و دیگر ملتها حکم صادر کنی. به منبع خودت برگرد و از آن برگیرو خود را نیرومند کن و پس از آن از دیگر منابع نیز استفاده کن. آنگاه خواهی توانست بدون آنکه چیزی از آن به درونت راه یابد از منابع دیگر نیز بهره بگیری و عناصر تشکیل دهنده ی آن را بفهمی زیرا آن هنگام درک معرفتی تو که بر پایه ی فرهنگ و دینت شکل گرفته مانع از آن خواهد شد...
اما من سرکشی کردم... حس کردم موجی روشن مرا با خود برد و او را پشت سرم در دریاهای تاریکی رها کردم...
در راه مادی جدیدی که در پی گرفته بودم و در سن 17 سالگی، برای مجله ی «الجمهور» لبنان مقاله می نوشتم. آنها مرا انسانی بزرگ در کشورم تصور می کردند و به مانند شخصی بزرگسال برایم نامه می نوشتند و حواله های بانکی را برایم می فرستادند. پس از آن به نوشتن مقالات انگلیسی در یک مجله ی انگلیسی زبان که در بحرین منتشر می شد پرداختم. نامم به عنوان اندیشمندی آزاد بر سر زبان ها افتاده بود.
نوشته های من تراوشی بود از اطلاعات و کتابهایی که سالها در درون خود ریخته بودم. سرم را از کتابی برنداشته، به کتاب دیگری مشغول می شدم تا اینکه علوم فلک و انسان شناسی و دیرین شناسی و پزشکی و جغرافیا مرا فریفته ی خود کرد. نوشته های دانشمندانی را می خواندم که قبلا از «غیر روحانی» بودنشان اطمینان حاصل کرده بودم تا آنکه تفکر مرا با اندیشه هایی که از طریق استدلال مادی قابل اثبات نیست پراکنده نسازند.
مجلات و روزنامه ها درهای خود را به رویم گشودند. در حالی که هنوز در مرحله ی دبیرستان بودم اما بسیار پرکار برای مجلات و روزنامه هایی در لبنان و کویت و ایران و بحرین و آمریکا می نوشتم. فریفته ی خود گردیدم و معلمم را متکبرانه از بالا می دیدم.
«چرا دیگر نماز نمی خوانی؟»این سوالی بود که معلمم از من پرسید. در پاسخ گفتم: «آیا نماز دنیا را تغییر می دهد؟»در پاسخم جمله ای را گفت که عقلم را پراند و ارکان درونم را که گمان می بردم بر پایه ای محکم قرار دارند، لرزاند: «درست است. نماز دنیا را تغییر نمی دهد. اما ما را تغییر می دهد و ما دنیا را تغییر خواهیم داد» اما من در برابر تاثیر دهشتناک آن جمله مقاومت کردم و به گمراهی خویش ادامه دادم.
سال ها از پی هم رفتند و من به خانه بازگشتم. در خانه ی ما هیچ شوخی و سهل انگاری درباره ی نماز وجود نداشت. پدرم از رفتن به مسجد مراسمی نورانی می ساخت و مادرم ما را پیش از اذان صبح برای نماز بیدار می کرد! نفسم را به زور زیر پا گذاشتم و دوباره نمازخوان شدم اما هنوز آن تکبر درون را داشتم...
تا اینکه بیمار شدم و پزشک به من گفت: «متاسفم نجیب، بدون تردید پس از 9 ماه خواهی مرد»
آن هنگام در شهر ساحلی تاکوما در آمریکا بودم. تنها از تپه ی سبزی بالا رفتم. اقیانوس عظیم را در برابر داشتم و دیگر هیچ نبود جز من و آسمان و آب و مرگ، و زندگی. از خود پرسیدم: آیا خواهم توانست چیزی را تغییر دهم؟
غرق در تامل بودم و اشک هایی که از چشمانم جاری بود وسعت اقیانوس را در حالتی مه آلود و مبهم فرو می برد که ناگهان آن جمله به ذهنم پرید: «نماز ما را تغییر می دهد، ما دنیا را تغییر خواهیم داد»...
به سرعت به محل اقامتم برگشتم و این جمله را بی هیچ مقدمه ای و بی هیچ جمله ی دیگری به معلمم تلگراف کردم.پاسخ او این بود: «خداوند تو را برگرداند، با خیالی آسوده زندگی کن».
بزرگترین نمازی که مرا با خود برد در کنار ساحل اقیانوس اطلس در تاکومای آمریکا بود...آنجا بود که دانستم «الله» حق است و دانستم که حق یعنی چه و اینکه معنای نهایی آن در آسمان است نه در زمین...
و هنوز نمرده ام.
در مورد پرستش به نظر من هیچ چیز جز انسانیت شایسته پرستش نیست.
من نمیخوام با شما بحث بکنم ولی همین یک بار جواب میدم و دیگه تمام.
بحث کردن با شما مذهبیون هیچ نتیجه ای نداره. چرا؟
چون ما باید قبل از هرچیز قبول کنیم خدایی وجود داره،در صورتی که علم وجود خدا رو اثبات نمیکنه.
حالا ما باید خدا را بپذیریم و مرحله بعد بیایم سراغ پیامبران و یک سری اراجیف که هیچگونه توجیح علمی هم ندارن به اسم معجزه...
چون پیامبر فرستاده خداست ما باید فرمان اون رو بپذیریم بدون هیچ گونه کم و کاستی.
حالا اگه قبول نکنیم میشیم مرتد و مفسد فی الارض و...و خونمون هم حلال میشه و بعدش هم ما رو می فرستن جهنم چند بارم ما رو میسوزونن.
یعنی در واقع همیشه و در نهایتِ بحث با یک مذهبی میرسیم به یه سری مسائلی که ما حتما باید قبول کنیم، چون خدا گفته و تو قران هم اومده.
و کسی که به خودش اجازه میده به راسل،کانت و...بگه فاحشه مغز نمیدونم به خودشون که فکر میکنند عصا مار میشه چی باید گفت
موفق باشید...
سلام
من سال 85 در هتل ارومیه که مسجد به آن نزدیک بود ازان صبح من بیدار کرد و من ناسزا گفتم چرا منو بیدار کرد ... سال 86 در سنندج بعد ظهر که خواب بودم ازان عصر (اهل سنت) منو بیدار کرد و گوش هایم را گرفتم تا صدایش را نشنوم
به الله قسم این داستان من است
اما ....
پس از مطالعه فراوان علمی همه چی برایم روشن شد براستی که خالق جهان الله هست و یقین دارم محمد روسولش
از این به بعد هر کی اسلام را قبول نداشته باشد از دیدگاه من یک بی سواد به تمام معنا هست چه کاربران اینجا چه عمویم ... چون مطالعه بغیر از حرف گزاف نداشته است
نه .. نه دوست من اصرار نکن که چه مطالعاتی داشتم چون هرچی بگم چون یوسف داره می گه انکار می کنی ... باور کنید اگر خودتان دنبالش روید پیدایش می کنید و هدایت می شوید
اینجا دنیای 3 بعدی هست آنجا چند بعدی است ؟؟!!
قبلنا نمیخوندم اعتقادی نداشتم دین که سهل بود به وجود خدا اعتقاد نداشتم...
این باعث شد خودم خودمو فراموش کنم یه انسان دیگه ای در درونم شکل گرفت که با من بیگانه بود
اوایل اصلا حوصله خوندن نداشتم به پیشنهاد یکی از دوستان تو همین باشگاه خوندم ....
انگار یه جورایی خودمو پیدا کردم...اون موقع بود که وجود خدا همه جوره واسم ثابت شد
تجربه جالبی بودمن حدود 2سال میشه که نماز خوندنمو شروع کردم
الان که میخونم حسرت گذشته ها را زیاد میخورم چون بهم حال خوبی میده و این حال خوب را مدیون عزیزترین فرد زندگیم هستم
که کمکم کرد و آگاهم کرد
.........
شما که کل 24 ساعت رو خوابی چجور به این نتیجه رسیدی؟تو خواب!!!!!!!!!؟
هرکس اسلام راقبول نداشته باشد بیسواد است؟خدا بداد خانوادت برسه مخصوصا عمو جانت..
مهندس باسواد{ازان نه اذان}{روید نه بروید}
بعدش چون جوابی نداشتی اینارو گفتی میدونم....من میگم اسمه اون آقاهه تو کلید اسرار چیه تو میگی من بیسوادم؟
عزیزم قرصاتو بخور خوب میشی...
دست مخترع کولر درد نکنه چون:
اگه به ما بود الان
يا ميگفتيم مشيتِ خدا در اينه که هوا گرم باشه و حتما يه حکمتي
هست،بايد تحمل کرد و نبايد تو کارِ خدا دخالت کرد!!
يا اينکه يه دعا ساخته بوديم و ميگفتيم بايد
روزي 70 بار از روش خوند تا خنک شد...!
اگرم ميخونديم و خنک نميشديم،ميگفتن با اخلاص نخونديو
فقط بنده هاي واقعي و با تقوا خنک ميشن ...!!!
.........
شما که کل 24 ساعت رو خوابی چجور به این نتیجه رسیدی؟تو خواب!!!!!!!!!؟
هرکس اسلام راقبول نداشته باشد بیسواد است؟خدا بداد خانوادت برسه مخصوصا عمو جانت..
مهندس باسواد{ازان نه اذان}{روید نه بروید}
بعدش چون جوابی نداشتی اینارو گفتی میدونم....من میگم اسمه اون آقاهه تو کلید اسرار چیه تو میگی من بیسوادم؟
عزیزم قرصاتو بخور خوب میشی...
دست مخترع کولر درد نکنه چون:
اگه به ما بود الان
يا ميگفتيم مشيتِ خدا در اينه که هوا گرم باشه و حتما يه حکمتي
هست،بايد تحمل کرد و نبايد تو کارِ خدا دخالت کرد!!
يا اينکه يه دعا ساخته بوديم و ميگفتيم بايد
روزي 70 بار از روش خوند تا خنک شد...!
اگرم ميخونديم و خنک نميشديم،ميگفتن با اخلاص نخونديو
فقط بنده هاي واقعي و با تقوا خنک ميشن ...!!!
خب مشخصِ کتاب دینی دبیرستانت رو خوب حفظ کردیاین معنی ای که شما از عذاب فهمیدی اون نیس جانم...
خدا که نمیاد تک تک بگیره بنده هاشو سیلی بزنه که ای پسر بد! چرا نماز نخوندی!!!!
وجود همه آدما از خدا نشات میگیره... چون خدا نهایت کمال و بهترین صفاته، وقتی انسان بعد از مرگش میخواد به وجود خدا ملحق بشه باید عاری از هر ناپاکی و پلیدی باشه!
از طرفی با مرگ و رها شدن از بند جسم وماده ودیدن حقایقی که قبلا از دیدنشون محروم بوده، دچار پشیمونی میشه که چرا روح خودشو اینقدر آلوده کرده و خودشو از عشق مطلق و سرچشمه وجودیش دور...
این پشیمونی و درد حسرتی که میکشه رو خدا برای اینکه ملموس باشه توی قرآن با آتش و... توصیف کرده...
دقیقا مثل اینکه شما به نصیحت پزشکت گوش ندی و مراقب سلامتیت(مثلا) نباشی و بعدش دچار بیماری بشی....بیماری نتیجه عمل خودته! پزشک نه به سلامتی شما محتاجه و نه اون شما رو مریض کرده!!
![]()
![]()
شمام که اینقدر مطالعه داری آفرین! خوبه! ولی نرو فقط عقاید نیچه و راسل و کانت و... بخون! یه نگاهیم داشته باش به عرفان مولانا... ملاصدرا... و حتی فیلسوفای مسیحی و یهودی!!! بذار دیدت وسیع باشه ... خودتو محدود به چیزای کوچیک نکن...![]()
این پشیمونی و درد حسرتی که میکشه رو خدا برای اینکه ملموس باشه توی قرآن با آتش و... توصیف کرده...
خب مشخصِ کتاب دینی دبیرستانت رو خوب حفظ کردی
یکی دیگه از دلایلی که نمیشه بحث کرد همین تفسیرهای متفاوت و بی شماری است که از قران میشه.
بفرما اینم نمونه اش.
درد و پشیمونی برای اینکه ملموس باشه به شکل آتش توصیف شده؟؟!!!
در اصل خدا با کسانی که عبادت نمیکنند اینجوری برخورد میکنه:
آخی عزیزم اشکال نداره اگه نماز نخوندی،روزه نگرفتی برو اون گوشه بشین یه کم حسرت بخور
ولی برای اینکه ملموس باشه با اتش و سرب داغ و... توصیف میشه.
نفهمیدی واقعا؟عجیبه...اصلا خودتم فهمیدی چی گفتی؟؟؟
این همه فک کردی بیای اینا رو بگی؟؟؟؟؟![]()
ببین من قصد توهین به هیچ عقیده و تفکری رو ندارم... اتفاقا از کسایی که کورکورانه و متعصب از یه چیزی پیروی میکنن بدم میاد!!
هر جور مطالعه ای رو هم تحسین میکنم! آدم حق داره در مورد خدا و دینی که میخواد قبول کنه به یقین برسه!
از قرآن هیچ تفسیر متفاوتی نشده... اون چیزای سطحی و مسخره ای که به قرآن نسبت داده میشه و باعث دلزدگی مسلمونا ازون میشه، تفسیر قرآن نیست!!! که متاسفانه خیلی هم زیاد شده...
اینامتو کتاب دینی مون یه اشاره ای شده بود... ولی چون واسم جای سوال داشت، 4،5 سال راجبش تحقیق کردم از منابع قابل اطمینان و نظریه فیلسوفای مسلمون و غیر مسلمون....
موفق باشی....
یکی دیگه از دلایلی که نمیشه بحث کرد همین تفسیرهای متفاوت و بی شماری است که از قران میشه.
آخی عزیزم اشکال نداره اگه نماز نخوندی،روزه نگرفتی برو اون گوشه بشین یه کم حسرت بخور
ولی برای اینکه ملموس باشه با اتش و سرب داغ و... توصیف میشه.
نفهمیدی واقعا؟عجیبه...
تو پست های قبلیم گفته بودم نمیشه با مذهبیون بحث کرد به چند دلیل یکی از اون دلایل اینه:
برداشت های متفاوتی که از قران میشه و برای نمونه حرف خودتون رو با نقل قول آوردم.
که گفتید درد ، حسرت و پشیمونی هست که خدا برای اینکه ملموس باشه توی قرآن با آتش و... توصیف میکنه.
منم گفتم طبق این تفسیر شما برخورد خدا با کسانی که عبادت نمی کنند اینجوریه:
این که خدا نهایت بهترین صفات و... آخه من به این چه جوابی بدم.خب پس این یعنی منظور منو نفهمیدی چون هیچ ربطی نداشت من یه چیزی گفتم شما یه جواب سطحی و بی ربط دادی...
حالام که دوس نداری بحث کنی حرفی نیس... من مجبورت نمیکنم
این که خدا نهایت بهترین صفات و... آخه من به این چه جوابی بدم.
شما از لحاظ علمی اثبات کن که انسان بعد از مرگش به خدا ملحق میشه؟می تونی؟
در مرود تفسیرتون هم توضیح دادم .این که خدا درد و حسرت رو با آتش توصیف میکنه عجیبه.چرا این کار رو میکنه؟
البته این که تفسیر کسانی است که به زور میخوان بگن خدای ما مهربونه در حالی که خدا(محمد) تو قرآن میگه آتش ،ولی مفسرین به زور میخوان بگن نه منظورشون از آتش حسرت و افسوس.
شما به چیزی که هنوز نفهمیدی چه جوری یقین پیدا کردی؟من اونقدر خودمو عقل کل نمیدونم که بخوام واسه بقیه نسخه بپیچم... همین که خودم به یقین رسیدم برام کافیه
شما اثبات کن ملحق نمیشه! تا من حرف شما رو قبول کنم...
سوال دومتونم به جا نیست چون توی پست اولم با یه مثال کاملا ملموس توضیح دادم...
وقتی انسان بعد از مرگش میخواد به وجود خدا ملحق بشه باید عاری از هر ناپاکی و پلیدی باشه!
من چرا باید اثبات کنم شما داری میگی انسان به خدا ملحق میشه.
کدوم مثال من دارم در مورد تفسیر می پرسم.چرا باید قرآن مفسر داشته باشه؟یعنی گنگِ؟مبهمِ؟
این حرف شماست اثباتش کنید.
چرا تو کل این کره خاکی قران باید بین یه عده جاهل و نادان نازل بشه؟خوب عزیز من... قرآن 1400 سال قبل بین یه عده عرب جاهلی نازل شده! اونا که درک این چیزا رو نداشتن... برای فهمش خدا مثال های ملموس زده...
شما که اینقد تو کار علمی! در مورد پدیده های علمی که توی قرآن اومده اونم تو شرایط اون زمون که مردم همه از نظر علمی و فکری و... پایین بودن و الان تازه دانشمندا دارن به وسیله امکانات پیشرفته ساخت بشر اونا رو کشف میکنن نظرتون چیه؟
این از این...
بعدشم... اصلا شوما فک کن من کورکورانه چون از بچگی والدینم بهم یاد دادن خدا رو قبول دارم... حالا شما دلیل علمی بیار که خدایی نیست یا بعد از مرگ به خدا ملحق نمیشیم تا من قبول کنم![]()
به یقین رسیدن من هم منطقی بوده و هم احساسی... هم شهود و هم فلسفه و.... شاید اگه بخوام دلایلمو بگم نتونم شهود و احساسم و چیزای غیر قابل گفتن دیگه رو منتقل کنم و این میشه یه کار ناقص!چرا تو کل این کره خاکی قران باید بین یه عده جاهل و نادان نازل بشه؟
چون اگه بین یه قوم متمدن و با فرهنگ نازل میشد دیگه اون نادونا قبولش نمیکردن... قرآن بین خودشون و به پیامبری هم نژاد خودشون نازل شد تا بهونه ای نداشته باشن. مردم متمدن چون درک بالاتری داشتن نیاز به این همه محکم کاری ندارن و راحت تر هدایت میشن
به حرف هایی که خودتون زدید هم اعتقادی ندارید.
رو چه حسابی اینو میگی؟
من فکر نمیکنم که چون از بچگی به شما یاد دادن خدا رو قبول داشته باشید،شما الآن به خدا معتقدی من مطمئنم اینجوری بوده.
تا یه زمانی این جوری بود ولی الان نه
من تو یکی از پست هام گفتم علم وجود خدا(خدای اسلام منظورم نیست منظورم یه خالقِ) رو اثبات نمیکنه و نفی هم نمیکنه.
کدوم علم؟ چقدر قابل اطمینانه؟ خیلی چیزا بوده، نه فقط در مورد دین، همه چی! که علم بهشون رسیده... ولی بعد دوباره یه علم جدیدتر نقضش کرده
ولی وقتی شما اینقدر مطمئن از خدا و اون دنیا و ملحق شدن انسان صحبت می کنید ،باید هم اثبات بکنید.
خب تکلیف بقیه مردم چی میشه؟این دین مخصوص فقط همون قوم بوده؟به یقین رسیدن من هم منطقی بوده و هم احساسی... هم شهود و هم فلسفه و.... شاید اگه بخوام دلایلمو بگم نتونم شهود و احساسم و چیزای غیر قابل گفتن دیگه رو منتقل کنم و این میشه یه کار ناقص!
به علاوه من متخصص این کار نیستم... تواناییم در همین حده که به بعضی از سوالا راجب اعتقادم جواب بدم نه اینکه یکی دیگه رو به عقیده خودم متقاعد کنم
ولی شما از جواب سوالای من طفره رفتی!![]()
خب تکلیف بقیه مردم چی میشه؟این دین مخصوص فقط همون قوم بوده؟
نخیر.. این دین جهانیه! گفتم که... چون سخت ترین کار متقاعد کردن جاهل ترین قومه با دلایلی که قبلا گفتم اونجا اول ظهور کرده
چون نمیدونی به چی یقین پیدا کردی.در واقع شما از همون قشریون مذهبی هستید که دین به شما به ارث رسیده.
این فقط تفکر و نظر توه! من خیلیم خوب میدونم به چی اعتقاد دارم. سفسطه نکن لطفا. من و شمام مثل همه آدمای دیگه عقل و شعور داریم و نمیتونیم یه چیزی به این مهمی رو بدون دلیل قبول کنیم...
حرفاتون هم حرف های اون ملاهایی ِکه از طریق دین دارن نون میخورن
کی مثلا؟
من نگفتم علم وجود خالق رو رد میکنه که شما میگی دوباره یه علم جدید تر بیاد و اون رو نقض بکنه.