اولین باری که دیدم اصلا دوسش نداشتم...
از اول عاشقش شدم
وتا اخر فقط سکوت بود بین ما
هیچ وقت نتونستم بهش بگم تا که رفت
حالا نیست و همش حسرت روزایی با منه که بود
یکم کوتاه بیا امیدوارم این کارو نکرده باشی وگرنه مردم میگن ..................اولین با میخواستم بپررررررررررم بقلش...!
اولش دوسش نداشتم ولي بعد كه شناختمش ديوونش شدم.اون قدر بهش محبت ميكردم كه خودشم تعجب مي كرد و ميگفت:باورم نميشه كه تو اين دنياي تاريك كورسوي محبتي هم پيدا بشه!
دوست صميمي دانشگام بود.همه تحقيقاشو من انجام ميدادم.كافي بود چيزي ازم بخواد تا سه سوته جورش كنم.به قول خودش آچار فرانسش بودم.دلم مي خواست هميشه خوشحالش كنم. طاقت يه لحظه ناراحتيشو نداشتم.حتي به خاطر اون هر روز فلاكس چايي مي آوردم دانشگاه كه نكنه يه وقت سر درد بگيره.........بگذريم از كارايي كه صادقانه كردمو اون نديد و سر يه سوءتفاهم كوچيك بعد دو سال دوستي براي هميشه قهر كرد و عذر خواهيا و التماسام ديگه فايده نداشت.... به همه چيز بدبين بود.
...
و من تنهاي تنها شدم و كار هر روزم شد گريه كردنو خيره شدن به عكسش....و شمردن موهاي سفيدي كه هر روز بيشتر ميشن...
و اون اصلا" عين خيالشم نيست...
هيچ يك از بچه ها با اينكه ميديدن ديگه با هم نيستيم (مايي كه همه جا باهم بوديم)واسطه ي دوستيمون نشدن همه از جدايمون خوشحال بودن.همه به اين صميميت پاك و خالصانمون حسودي ميكردن...
به من قول داده بود كه تا ابد دوست ميمونيم...
و باز سكوت مي كنم به احترام اشكايي كه باز متولد مي شوند...
و شعري كه در حال سروده شدن است...
تو هنوز برا این حرفا خیلی کوچیکی زود از این تاپیک برو بیرون که بد آموزی داره.انگار خیلی هم خوابت میاد برو بخواب آفرین کوچولو( از رو آواتارت گفتم)من هنوز ندیدمش/ای کاش بتونم یه روزی ببینمش
اولین بار چشام خوب و راحت نمیتونست بهش زل بزنه که بشه اسمشو گذاشت دیدن نمیدونم میشه اسمشو گذاشت خجالت یا نه
.
.
.
.
اما همون اولی که احساسش کردم با اشتیاق کامل و خیییییللللللیییییییییییی غیر ارادی پریدم تو بغلش! وآروم آروم گریه کردم
.
.
.
و اونم منو با آغوش باز پذیرفت و همه ی درآمد وجودشو برام خرج کرد تا جایی که دو سال بعدش فقط به خاطر من ورشکست شد و درآمدش به انتها رسید
.
ولی من از رو نرفتم ..........وای که چه شیر خوشمزه ای خوردم اون روز اول!
منم همینطورمن هنوز ندیدمش/ای کاش بتونم یه روزی ببینمش
واقعا که گل گفتیعاشق شدن یه جور حماقته که عمر انسان رو به باد میده.
خوش بحالت تکه سنگ
که نداری دل تنگ
حسودیم میشه به تو
بیصدایی و یه رنگ
دل عاشق نداری
پیش کس جا بذاری
تا با غم بشکننش
از چشات خون بباری
خوش بحال تکه سنگ
خوش بحال تکه سنگ
یاد عباس قادری بخیر
خیلی قشنگ بود!!!اولین بار چشام خوب و راحت نمیتونست بهش زل بزنه که بشه اسمشو گذاشت دیدن نمیدونم میشه اسمشو گذاشت خجالت یا نه
.
.
.
.
اما همون اولی که احساسش کردم با اشتیاق کامل و خیییییللللللیییییییییییی غیر ارادی پریدم تو بغلش! وآروم آروم گریه کردم
.
.
.
و اونم منو با آغوش باز پذیرفت و همه ی درآمد وجودشو برام خرج کرد تا جایی که دو سال بعدش فقط به خاطر من ورشکست شد و درآمدش به انتها رسید
.
ولی من از رو نرفتم ..........وای که چه شیر خوشمزه ای خوردم اون روز اول!