انتخاب هدف

mech_eng2000

عضو جدید
منم شرایطم همینطوره فقط درسم تموم و سربازی هم دیگه پیش روم نیست و پشت در بسته ی بازار کارم...
تنها چیزی که به زندگی ادم انگیزه میده و گرما دختره...
باید یه دوس دختر داشته باشی...بقیش حله...
راست میگه
ولی با توجه به شناختی که ازت دارم، هر دختری بدردت نمیخوره
باید 1 دختر خوب گیرت بیاد، که سخته
اما 1 پیشنهاد دارم، ناراحت نشیا
باید اعتماد به نفس کاذبتو بزاری کنار
 

عسل1

عضو جدید
بله...یعنی نه!.... ولی قبلا وقتی کاری رو تصمیم میگرفتم انجام بدم، انجام میدادم.... قبلا پروژه‌های کل کلاس رو می‌نوشتم، به 4 نفر مختلف در چهار جای مختلف درس‌ها رو توضیح میدادم که پاس بشن، یه فصل چدید از چند تا کتاب مختلف رو می‌خوندم و میرفتم جلو.... شاید همین 3 سال پیش....
همزمان یه جایی هم مشغول بودم...ماهی 300 تومن بهم پول میدادن که خوب بود....

الان تصمیم میگیرم هر کاری بکنم، وسطش باز دوباره بیخیال میشم...

کلی ایده داشتم که روشون کار بکنم، اونقدر این دست اوندست کردم که الان دارم ایده‌هام رو توی هزار تا سایت فارسی زبان دیگه می‌بینم... از نظر خودم مسخره‌بود چیزی که واسه کامنت های سایتم در نظر داشتم، الان یکماهه که فیس بوق اون روش رو اورده استفاده میکنه.... در صورتی که من دو ساله که طرحش رو دارم میریزم و هر روز فقط بهترش میکنم رو کاغذ، اما هیچوقت پیش نبردمش...


اره اراده ندارم.... ولی چطوری باید با اراده شد؟
راهش فقط دیدن دکتر مشاوره؟؟

من میخوام ارشد شریف قبول شم! ولی نمیشم.... ریاضی بلد نیستم و هیچی بلد نیستم... ولی این ارزومه که ارشد شریف قبول شم...دوست دارم روزانه واسه اون هم مطالعه کنم، ولی...


کاملا موافقم... عالیه... این تحلیل خارق‌العاده بود...
ولی راه‌حلتون برای انجام کار، چیز بدیه....

من وقتی بچه بودم، بابام قبل از اینکه برم مدرسه(4 یا 5 سالگی) بهم اجازه نمی‌داد خط خطی بکشم و مجبورم میکرد یه سری کلمات رو بنویسم و براش بخونم و در مقابل، بهم جایزه بده...جایزه‌ام هم بیسکویت‌های جنگل که شکل حیوون های مختلف رو داشت بودش... هرچی بزرگ‌تر شدم، از سو‌استفاده‌ای که ازشم شده متنفر شدم و کلا از اینکه یه کاری رو برا پول انجام بدم متنفرم....
معمولا کارایی که رایگان میکنم برام جالب تر و لذت بخش تره.... مثلا ترجمه‌ی یه صفحه انگلیسی رو ممکنه تو دو روز انجام بدم، ولی ترجمه‌ی 5 صفحه متن به‌صورت رایگان رو سریع تو دو ساعت...


منم زیاد دکتر دیدن رو دوست ندارم... اخرین باری که دکتر رفتم،5 سال پیش بوده و غیر از یکی دوبار مشکلات جدی، دیگه نرفتم دکتر که اون یکی دو بار هم من رو بردن!! یا مجبور بودم برم واکسن بزنم و از این چیزا....


ممنون ولی مشکل من همین اینه که به قول دوستان، اراده ندارم کاری رو انجام بدم...



همیشه برام سوال بوده که چرا یه ادم معتاد میشه، با اینکه میدونه براش مشکل درست میکنه؟؟؟ یا چرا معتاد می‌مونه وقتی مشکلاتی که براش درست کرده رو می‌بینه... الان من خودم معتاد تنبلیم، میدونم که چه ضرری داره بهم میزنه.... ولی....نمی‌دونم چرا از گذشته و تنبلیم فقط ناراحت میشم ولی نمی‌خوام برش غلبه کنم....


خیلی از این کارا، کار نیم ساعت یک ساعته.... بعدش تموم میشه میره و باقی روز بازم به بطالت می‌گذره.... الان دیروز من تنها کاری که کردم غیر از وبگردی، یه بار گرفتن نون بوده همین...دیگه هیچ کاری نکردم تو 24 ساعت گذشته... امروز هم ممکنه فقط برم ماشین رو تعمیر کنم...

دوست من واسه معتاد شدن دلایل زیادن ولی یکی از دلایل اینه که فکر میکنن چون اراده دارن میتونن هر وقت میخوان ترکش کنن یعنی یجوری عزت نفس و خودباوریه کاذب که منجر به اعتماد بنفس نابجا میشه!
میخواد جلو بقیه کم نیاره نه نمیگه و ...
شمام هم معتاد به تنبلی نیستین !درسته که با انجام ندادن کارات حس میکنی تنبلی و لی نباید این برچسبو به خودت بزنی!شما هم میدونی داری اشتباه میکنی پس فکر نکن که همیشه فرصت جبران هست!
از گذشته ناراحت میشی چون ایده ال های خوبی رو از دست دادی
چون موقعیتهای عالی ای رو پشت پا زدی!
نمیتونی بش غلبه کنی چون فرصت انجام کارو با غصه خوردن و افسوس خوردن از خودت میگیری!چون کارهای زیادانجام نداده ای رو دستت مونده که حتی اگه نخوای تکمیلشون کنی استرس انباشته شدنشونو داری!
سعی کن ظبق شناختی که از خودت داری کارهای گذشته که لازمه تکمیل شن و یادداشت کن و درجه بندیشون کن و تصور کن باید به نوبت انجام بشن و دست بکار شو
شماره گذاریشون کن و کم کم انجامشون بده!
هرکدوم هم که تاریخ انجامش گذشته رو فراموش کن !البته فراموشی به طوری که باعث استرس نشن ولی همیشه مثله ی تجربه در نظرشون داشته باش
ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس ولی تا دیر نشده و قوت ماهی گیری داری شروع کن ! کتاب زندگی چاپ دوم نداره !پس از لحظه لحظه زندگی استفاده باید کرد...
 

Negar architect

عضو جدید
دلیلش اینه که انگیزه وهدفت رو تو زندگی مشخص نکردی!یااینکه فعلا انگیزه نداری.
 

parla_69

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
دلیلش اینه که انگیزه وهدفت رو تو زندگی مشخص نکردی!یااینکه فعلا انگیزه نداری.

ازیتش نکنین
الآن تو معقیت بدی قرار داری تو همچین سنوسالی نرماله
بیخودی رو خودت اسم نزار به وقتش
زندگی خودش صدات میکنه...سعی نکن زود بزرگ شی...از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر
 

-anjel-

عضو جدید
دوست عزیز من فقط پست خودت رو خوندم و نظرات دوستان رو هنوز نخوندم و نمیدونم این رو بهت گفتند یا نه، به نظر من مشکل شما تنبلی یا بی ارادگی نیست، احتمال میدم شما افسردگی داری!
توصیه ام هم اینه که پیش مشاور بری و اون اصولی مشکلت رو ریشه یابی کنه و اگه واقعا افسردگی داشته باشی به درمانش کمک کنه.
 

Negar architect

عضو جدید
ازیتش نکنین
الآن تو معقیت بدی قرار داری تو همچین سنوسالی نرماله
بیخودی رو خودت اسم نزار به وقتش
زندگی خودش صدات میکنه...سعی نکن زود بزرگ شی...از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر
اذیت نکردم!فقط نظرمو گفتم:smile:
 

عسل1

عضو جدید
دوست عزیز من فقط پست خودت رو خوندم و نظرات دوستان رو هنوز نخوندم و نمیدونم این رو بهت گفتند یا نه، به نظر من مشکل شما تنبلی یا بی ارادگی نیست، احتمال میدم شما افسردگی داری!
توصیه ام هم اینه که پیش مشاور بری و اون اصولی مشکلت رو ریشه یابی کنه و اگه واقعا افسردگی داشته باشی به درمانش کمک کنه.

دوست من توصیه شما واسه رفتن پیش مشاور عالیه
ولی علایم افسردگی اینا نیست!
 

-anjel-

عضو جدید
دوست من توصیه شما واسه رفتن پیش مشاور عالیه
ولی علایم افسردگی اینا نیست!

من به شما قول میدم که میتونه باشه!
افسرگی اینقدر علائم مختلف با دامنه ی گسترده داره که مشکلات ایشون هم تو خیلی آدمای افسرده دیده شده. البته اینا همه نظر و پیشنهاد و احتماله. پیش مشاور برن حداقل متوجه میشن که مشکلشون از کجاست.
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام...
من همیشه عاشق کامپیوتر و زبان انگلیسی بودم...
از وقتی که بلد نبودم موس کامپیوتر رو تو دستم بگیرم، عاشق این بودم که یه روز برنامه نویس بشم و بتونم کار کنم....

هیچوقت هیچ‌چیزی برام مهم تر از کامپیوترم و زبان انگلیسی نبوده...

دو ماه پیش، یه جایی یه پیشنهاد در خصوص کار کردن در بحث امنیت شبکه ها بهم داد، حقوق عالی، مزایای عالی و اینده‌ی عالی تر... من در اون زمینه حرفه ای هم نیستم و اونا هم قبول کردن....
تصمیم شد که من برم کار یاد بگیرم و بعد برم باهاشون کار بکنم(میشناسن منو و میدونن که کار کردن رو سریع یاد میگیرم)....
بعد از چند روز، بیخیالش شدم!!!!!!

یک‌ماه پیش، یکی از دوستان با پیشنهاد چند تا کار برنامه نویسی وب اومد پیشم، درامد کار عالی بود و ایده هاش رو میتونستم تقریبا 2 روزه پیاده بکنم و پول خوبی به جیب بزنم... قبول کردم، روز اول رو ساختم، روز دوم هنوزم که هنوزه تموم نشده! :|....

هفته‌ی پیش، یه دوستی کار در تیم برنامه نویسی سیستمی برای مدیریت الکترونیکی دانشگاه‌ها بهم پیشنهاد داد که به عنوان برنامه نویس باهاش همکاری کنم، ماهی 1.5 هم بهم پول میداد و اینده‌ی خوبی هم داشت چون طرف پارتی داره، بازم الکی زدم زیرش و کار رو نگرفتم....

سه روز پیش، یه رفیقی گفت یه چند تا کار بهت میدم، برام کدشون رو بزن ببینم چیکاره‌ای که باهم همکاری کنیم، بازم گفتم اره و زدم زیرش....


من دانشجوی کارشناسیم، دو تا پروژه بهم دادن، 70 درصد یکیش رو نیم ساعته توی اوتوبوس انجام دادم، ولی حوصله ندارم که 30 درصد باقی مونده رو تکمیل بکنم... پروژه‌ی بعدی رو کافیه از تو نت دانلود کنم، اینکارو هم نکردم :(

لپ‌تاپم رو باز میکنم که شروع کنم به برنامه نویسی، یه چیز جدید حواسم رو پرت میکنه و میره پی کارش....

روزهاست که تصمیم دارم نماز بخونم، فرصتش پیش نمیاد... یعنی همه‌ی روزم به بطالت می‌گذره، ولی کاری از پیش نمی‌برم! :(....

میخوام زبان المانی و یا عربی(هر دو با هم!!) رو یاد بگیرم، بهترین متد ها رو هم دارم، اما حوصله‌ی حتی شروع به کار روی هیچ‌کدومش رو ندارم....

کلی سی‌دی واسه تکمیل دانش زبان و لهجه ام دارم، ولی حوصله ندارم بهشون گوش بکنم!!!!
گیگ‌ها کتاب اموزش برنامه نویسی و مدیریت تیم پیشرفته زبان انگلیسی دارم که حوصله ندارم بخونمشون....

حوصله ندارم از این اتاق برم تو اشپز‌خونه و واسه خودم یه ساندویچ درست کنم بخورم....

حوصله ندارم بشینم فیلم ببینم....
حوصله ندارم سریالی که تو یه هفته‌ی گذشته داشتم دانلودش میکردم رو ببینم....

حوصله ندارم هیچ کاری بکنم....
هیچ هدفی ندارم...
هیچ برنامه ای ندارم....
هیچ کاری نمی‌خوام بکنم....

و این، مال امروز و دیروز و یه هفته‌ي گذشته نیست...

زندگیم دیگه کاملا از دستم در رفته.... من الان 20 سالمه و کم‌کم باید زندگیم رو تو دست بگیرم و برم جلو...ولی دارم به بطالت می‌گذرونمش....

میدونم که کارم بده.... میدونم که باید تصمیم بگیرم و کار کنم... ولی نمی‌تونم.... حوصله‌ام سر میره وسطش... یه دفعه بیخیالش میشم....
سنگین شروع نمی‌کنم.... ولی وسطش ول میکنم و میره تا چند ماه بعد....

مدام از این شاخه به اون شاخه پریدم... اصلا دوست نداشتم وب دولوپر باشم، امروز از هر چهار تا کاری که بهم پیشنهاد میشه، 3 تاش تحت وبه... کارهای تحت دسکتاپی که مورد علاقه‌ام هستن و بهم پیشنهاد میشن رو هم حوصله ندارم کار بکنم و تکمیل بکنم....

ریاضیم مشکل دارم و میدونم پاس نمی‌شم ولی میدونم کافیه نیم ساعت بشینم بخونم و ببینم چی به چیه ولی حوصله ندارم اینکارو بکنم....


میخوام تو زندگیم هدف داشته باشم.... یه دلیل واسه زنده بودن...یه دلیل واسه کار کردن واسه تلاش کردن... من فقط میخوام.... من همه چی میخوام، ولی برا بدست اوردن هیچ‌کدومش هیچ کاری نمی‌کنم...

اقا تو یه چیزیت میشه ها ...حالت خوبه تب نداری ؟خدا شانس بده ... ما باید چه جونی بکنیم تا چیزی گیرمون بیاد اونوقت یکی مثل شما اینقدر بیخیاله
اگه مثل من مجبور بودی روزی 400 پرونده حسابداری تجزیه و تحلیل کنی تا پدرت درآد و بهت گفته بودن تا 15 باید 6 سال ناقابل رو تحویل بدی:w04: اونوقت حالت میومد سرجات
ادم گریه اش میگیره
رسما مغزت رفته تعطیلات تابستانی
 
آخرین ویرایش:

Negar architect

عضو جدید
یه زندگیت به ایندت بشین فکر کن!سعی کن یه سفر بری!یه کمم انگار مغرور شدی!
این نظر منه,قصد بی احترامی بهت رو ندارم ولی واقعا باید بشینی به "ایندت"فکر کنی!
 

Similar threads

بالا