صبحم بد شروع شد ولی الان خوبه.
همسرم صبح رفته بود بیرون، قرار بود ساعت 9 بیاد خونه که نیومد، من از ساعت 10 تا 11.5 داشتم بهش زنگ میزدم و جواب نمیداد، از نگرانی تپش قلب شدید گرفته بودم، وقتی زنگ زد فقط تونستم گریه کنم.
رفته بود انتقال خون و داشت پلاکت اهدا میکرد، موبایلش پیشش نبود و متوجه زنگم نشد، واقعا دو ساعت بدی رو گذروندم
همسرم صبح رفته بود بیرون، قرار بود ساعت 9 بیاد خونه که نیومد، من از ساعت 10 تا 11.5 داشتم بهش زنگ میزدم و جواب نمیداد، از نگرانی تپش قلب شدید گرفته بودم، وقتی زنگ زد فقط تونستم گریه کنم.
رفته بود انتقال خون و داشت پلاکت اهدا میکرد، موبایلش پیشش نبود و متوجه زنگم نشد، واقعا دو ساعت بدی رو گذروندم
