الان چه حسي داري؟

[yas87]

دوستان مرز بین دنیای واقعی و عالم غیب و شهادت برای من بهم ریخته !

 

[naghmeirani]

کلی پیاده روی کردیم، یه کم خسته م

 

[eterno]

خوبم، آرومم

 

[yas87]

نمیدونم طرف خره یا خودشو به نفهمی میزنه ، شاید تازگیا آدم ها میتونن نامرئی بشن

 

[*M.A*]

خیلی خستم

 

[آیدا..]

خوابم میاد

 

[plant_biology]

خیلی خوشحالم خانواده ی داداشم عید از خارج از کشور میان دلم برای دوتا سفید برفی خوشگلم یه ذره شده

 

[yas87]

خیلی حالم بد شده ، شاید دیگه چیزی ننویسم اینجا .. من ک تحملشو ندارم دیگه ...

 

[آیدا..]

خوبم خدارو شکر

 

[yas87]

بیرجند ی جای دیدنی ای داره خیلی جای جالبه دوست دارم برم ی چایی بخورم ولی اصلا حال ندارم ، اه !

 

[آیدا..]

خوشحالم

 

[naghmeirani]

خسته شدم از دست این کاربر بیگانه که 195 یوزر تکراری ساخته، خب چه جوری همه رو بن کنم؟ می خوایم شام بریم بیرون

 

[آیدا..]

احتمالا تو خواب رفتم کارگری خیلی خستم

 

[eterno]

خوابالود

 

[آیدا..]

پر انرژی

 

[naghmeirani]

خوابم میاد، کم کم میرم بخوابم

 

[yas87]

حیف من رئیس نیستم و گرنه همین الان دستور صادر میکردم تا ...!ما اگه فقط،کار میکنم چون عادت ب حروم خوری نداریم !

 

[eterno]

احساس بغ کردگی

 

[puyan khan]

اعصاب ندارم چه وضعه مملکته
کاش از اقتصاد سر در نمیاوردم هیچ وقت
با این فرمون همه به چیز میریم

 

[آیدا..]

با این قیمتها حسی جز ترس ندارم

 

[eterno]

با این قیمتها حسی جز ترس ندارم

آخ گفتی،طلا شده گرمی 6 و 200
دلار
احساس میکنم دارم دفن میشم

 

[آیدا..]

آخ گفتی،طلا شده گرمی 6 و 200
دلار
احساس میکنم دارم دفن میشم

 

[حميدرن]

یه روزی تو تاریخ می نویسند یه آدمهایی تو جایی به نام ایران با شرایط اقتصادی فرهنگی این جوری زندگی می کردند.

 

[yas87]

یک نگرانی خاصی دارم احساس میکنم برای یکی از عزیزانم خدای نکرده اتفاقی افتاده !
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

 

[eterno]

حوصله م سر رفته

 

[آیدا..]

بارون میاد رفتم قدم زدم انرژی گرفتم

 

[*M.A*]

هیچی ندارم که بگم
هرچی سنگین تر میشم.. هرچی لبریز تر میشم..
زبونم واسه حرف زدن سنگین تر میشه.

حسه لالمونی گرفتن.

 

[naghmeirani]

امروز خیلی کار کردم، نای حرف زدن هم ندارم

 

[ESPEranza]

خستگی و خواب

 

[eterno]

امروز دختر و نوه و داماد یکی از همسایه هامون از آلمان برگشتن و من لحظه ی پیاده شدن و بغل کردن و گریه هاشون رو دیدم و الان بخاطرشون خیلی احساساتی هستم.
منم وایسادم و کلی برای ذوقشون گریه کردم