اصطلاحات خودماني

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف چ (1)

حرف چ (1)

چاقال: 1. چاق/ خپل 2. مرد زنداني کم سن و سال و زيبارو (اصطلاح زندان)

چاقالو بادام: پسر يا دختر خيلي چاق و خپل و کم سن و سال

چاکْس: نوکر با ادب/ مخفف چاکر با کلاس

چاي پاسبان ديده: چاي کم‌رنگ (از ترس پاسبان، رنگ چاي پريده است)

چاي‌شيرين: چاپلوس/ شلکات/ شيرين پلو (- کلاس ما پر شده از چاي‌شيرين‌ها، بايد حواسمون باشه)

چاي بنايي:‌ چايي بزرگ/ چاي ليواني

چاي عصباني: نوشابه گازدار، به‌خصوص کوکاکولا

چَپْ پُر: خيلي پول‌دار/ مايه دار (- يارو چپش پره، خم به ابروش نمياد)

چپش قرصه: پشتش به پولش گرمه/ امکانات داره (معادل چپش پره)

چپول: دست و پا چلفتي/ کُلاج

چت: خنک/ نفهم (-طرف خيلي چته، هيچي حاليش نيست)

چت اوغلي: پسر نفهم/ پسر احمق

چَتر: کسي که خيلي چت مي‌کند.

چَترال: گيج و منگ/ بي‌دست و پا (- اينم که چتراله، عمر نوح مي‌خواد که حاليش کنيم منظورمون چيه)

چترباز: 1. ميهمان حرفه‌اي/ کسي که ناخوانده به ميهماني‌ها مي‌رود. 2. کلک/ حقه‌باز 3. مفت‌خور (- فلاني از اون چتربازاس، هميشه، سر سفره اين و اون چترش پهنه)

چت کردن: 1. گفت‌وگو کردن 2. گير مخفي
 
آخرین ویرایش:

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
کافر جان!خیلی باحال بود..به خصوص "چای پاسبان دیده"..منو یاد "شراب ِخانگی ِترس ِ محتسب خورده" در حافظ انداخت..البته بیشتر،از نظر ساختاری.
چای عصبانی هم خیلی جالب بود..:biggrin:
(شرمنده:sweatdrop:این اسپم رو به زودی پاک می کنم..اگه یادم نره)
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
کافر جان!خیلی باحال بود..به خصوص "چای پاسبان دیده"..منو یاد "شراب ِخانگی ِترس ِ محتسب خورده" در حافظ انداخت..البته بیشتر،از نظر ساختاری.
چای عصبانی هم خیلی جالب بود..:biggrin:
(شرمنده:sweatdrop:این اسپم رو به زودی پاک می کنم..اگه یادم نره)
اسپم نبود، يه نظر ادبي بود... پاکش نکن...
 

negar_hamzad

عضو جدید
کلمات خیابانی

کلمات خیابانی

.::اصطلاحات خياباني ما ايراني ها::.
الف

آخرشه : نهايتشه
آشغال كله : احمق
آشغالانس : ماشين آشغاليهاي جديد تهران که چراغ گردون هم دارند
آمار دادن : نخ دادن -توجه کي را جلب کرن
مترادفها:نخ دادن ،راه دادن
آش و لاش : آسمون جل
آويزون : کسي که مرتبا کنه ميشود و بدون دعوت همه جا ميرود
اخ کردن: پول رو سريع دادن
انده :نهايته
اسکل: کسي که از همه دنييا بي خبر است
مترادفها:اوشگول- وسکل – شاسگول
اسم فعال: اسگلان تپه
اصغر آرنولد اينا (اکبر-محمد... آرنولد اينا): کسي که زيباي اندام کار ميکند ولي جواد است
ارازل: بستگي به مکان کلمه در گفتار دارد ولي معمولا به معني نوچهء لاتها
اق زدن: حال بهم خوردن
الاغ تور:الاغ
ان چوچک:آدم عوضي

ب

باحال: خوش آيند
بار كردن : تيکه انداختن - فحش دادن
ببند گاله رو : خفه شو
ببو: انسان ساده لوح
بخواب( بخواب لاحاف سرد شد): خفه شو
بروبچ: بچه ها-رفقا
بيريف: درست - رديف
بينيم با: برو بابا
بيشين با (بيشين بينيم با) :خفه شو بابا

منبع:http://jfcpro.blogfa.com/8605.aspx
 

Pari-2719

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی باحال بود :biggrin::biggrin::biggrin: ممنون

آره داداش : بله برادر
 
آخرین ویرایش:

negar_hamzad

عضو جدید
سلام عزیزم.
قربون معرفتت آبجی گلم!
بد هم نیست مهندسین کمی اینجوری حرف بزنند؟نه
آخه خیلی خفنه!!!!!!!
ما چاکرتیم با مرام
به امید دیدار داش
فعلا
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف چ (2)

حرف چ (2)

چَخ چخي: بسيار عالي/بسيار خوب. (- باز از اون حرفاي چخ‌چخي زدي؟ خوشم بياد!)

چرا دماغي: چرا دمغي/ چرا گيجي/ چرا سرحال نيستي؟ (هي! چيه؟ چرا اين‌قدر دماغي؟)

چراغ: تابلو/ بيلبورد/ آدم مشهور/ اسمي (بابا اون خيلي چراغه، نزديکش نشي‌ها! آبروت مي‌ره.)

چراغ خاموش حرکت کردن: مخفيانه عمل کردن/ آهسته و زيرزيرکي کارکردن.

چراغ‌خانه‌دار: مسئول گرم‌کردن آب يا غذاي افراد در زندان يا خوابگاه دانشجويي.

چراغ‌دادن: ابراز رضايت براي ارتباط با ديگري...

چراغ مغان: شراب/ آب حيات

چَرسي: معتاد به حشيش/ معتاد حرفه‌اي (باهاش نپر، چرسيه، آبروي خودت مي‌ره.)

چسب: آويزون/ لوستر/ طفيلي/ سريش. (بريم بابا، چسب داره مياد، حالمون گرفته‌س.)

چسب راضي: 1. زگيل/آويزان. 2. آويزان از خودراضي.

چشات منو مرده: چشم‌هايت خيلي قشنگ است، به خاطر چشم‌هايت مي‌ميرم/ چشم‌هات من را کشته.

چش شهلا: چشم‌سرخ/ معتادي که تازه مواد مصرف کرده و چشم‌هايش سرخ است.

چُغُک: گنجشک در زبان مردم مشهد/ کوچک/ ريزنقش (=جغله)

چُغلي: از کسي نزد کسي ديگر شکايت کردن/ زيرآب کسي را زدن

چَق چَق: شوخي جنسي کردن (- چه خبره؟ مي‌بينم با فلاني چق چق مي‌کني؟)

چک برگشتي: 1. آدم ناراحتي و لب و لوچه آويزان/ غمگين 2. بي‌ارزش/ آدمي که در نزد ديگران احترام ندارد.

چکش‌زدن: اصرارکردن/ اصرار و چرب‌زباني پسر براي دوست شدن با دختر (- پسره خوب چکش مي‌زنه، تا حالا يکي از دستش در نرفته!)
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
بازم دست شما درد نكنه داداشي ....واقعا عالي بود ...:gol: خصوصا چشات منو مرده:gol: ... خيلي ناشناخته بود:gol:
آره!!:w15::w15: قشنگ بود!!

چرا دماغي هم بامزه بود!!!:w15:
كافرجان من اولش مي خوندم از بعضي كلماتي كه گذاشتي متحير مي شدم!! ولي وقتي فكر كردم آدم بداند و بميرد بهتر است!!اگه تو كوچه يكي به آدم گفت چشمات شهلاست آدم اشتب نزنه!!:lol:
 

@r@$

عضو جدید
ممنون واسه من که خیلی ازین اصطلاحات رو نمیدونستم خیلی چیزا روشن شد:gol:
اگه همینجوری ادامه بدین که عالی ترهم میشه:w17:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف چ (3)

حرف چ (3)

چُلمن: مرد دست و پا چلفتي/ احمق (- از اون چلمناس، نشد کاري رو درست انجام بده)

چلو: آدم ضايع/ آدم تابلو

چمبه: آدم چاق و کوتاه قد

چمن: (چ=چاکر، م=مخلص، ن= نوکر)/ چاکر و مخلص و نوکر (- چمنتيم به مولا!)

چمنه: اوضاع نامساعد است/ شرايط بد است. (-اوضاع چمنه، حواستون باشه خراب نکنين "اصطلاح زندان")

چنج: 1. پول عوش کردن/ تبديل پول 2. پول

چند، چندم با شما: از نظر عاطفي و مرامي چه اندازه بده‌کار يا طلبکار شمايم؟ / در مواقعي که از دست کسي دل‌گير باشيم، به‌کار مي‌رود (اصطلاح زندان، برگرفته از حوزه ورزشي)

چند قاشق خوردي؟: چه‌قدر عرق خوردي اين قدر گيج مي‌زني؟/ به کساني که خيلي گيج مي‌زنند يا خيلي دچار جوگرفتگي شوند، مي‌گويند

چوب‌شور: 1. آدم خيلي لاغر 2. آدم بانمک

چوب‌ کبريت: درنهايت لاغري/ مردني و باريک/ اند لاغري (- با اون ازدواج کنم؟ با چوب کبريت؟! چه حرفا!)

چوق: واحد پول معادل ده هزار ريال

چهار عمل اصلي: هروئين، ترياک، حشيش، مشروب! (-پسره اهل چهار عمل اصليه، باهاش نپر!)

چه خرِ گاوي: چه آدم خيلي احمقي (وقتي به‌کار برده مي‌شود که واژه خر براي نفهم‌بودن طرف کافي نباشد.)

چي‌توز: پسر لاغر و سياه/ (شباهت به ميمون روي پلاستيک چي‌توز داشتن) زشت

چيچک: 1. خودشيرين (از تنقلات بچه‌هاست) 2. مفعول در روابط جنسي!

چينگتو ببند: دهنت رو ببند/ حرف نزن (چينگ: منقار)

چينگ چينگ کردن: 1. غذايي را از چندجا با بي‌اشتهايي خوردن 2. حرف اضافه زدن 3. دهن به دهن کردن، جواب دادن

چيليم زدن: شيوه‌اي براي مصرف حشيش.
 

ali.mehrkish

عضو جدید
اصطلاحات مكانيكي

اصطلاحات مكانيكي

ما طوي جو دانشجويي خودمون يه سري كلمه داريم كه هركي استفاده كنه ميگن مكانيكه:smile:
گفتم جاش توي اين تاپيكه....

الف:
1-هماهنك:كاربرداي زيادي داره-معمولا بجاي يك جمله ي بلند استفاده ميشه
2-هماهنگه:حالت فعليه هماهنگ
3-خوبه:(مثال)خوبه برگمو سفيد دادم!!!!!؟
يه جور استفهام انكاري
4-همه چيز...:
يه پيشوند پر كاربرد.(مثال)همه چيز خوبه-همه چيز هماهنگه

5-فاب:نزديكي زياد با كسي(فاب كردن)
6-خط رو خط:پروژه ي مشترك در هر چيزي
7-چاكرتيم:(با تشديد روي ك)معلومه....
8-كليت:همه چيز
9-يك ساختار كلي.
كلمه+يت
سرديت هوا چطوره
فابيت= حالت اسمي فاب
ادامه دارد...
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف ح (1)

حرف ح (1)

حاجي لک‌لک: آدم قد بلند و لاغر

حاصل ازدواج فاميلي: ماشين ماتيز

حافظ اسد: قفس شير (اسم رئيس جمهور سوريه/ اسد=شير)

حال بياد: وضعش بهتر شود/ به شرايط مطلوب‌تري برسد

حال پخش کردن: يکي ديگر از معاني حال دادن (- فلاني از صب تا حالا داره حال پخش مي‌کنه!)

حال دادن: 1. باعث لذت شدن (- تو اين هواي سرد، يک چاي داغ حال مي‌ده) 2. موافقت با رفتار يا اعمال ديگران (- معلم رياضي رو مي‌گم، چه حالي به بچه‌ها داد با اون سؤالاي خفنش)

حالشو ببر: از اون لذت ببر/ از اون استفاده کن (- تا بابا نيست و ماشن در اختيارته حالشو ببر)

حال‌گيري کردن: 1. باعث از بين رفتن خوشي و نشاط جمعي شدن 2. کسي را اذيت کردن

حالي به حولي: 1. حالي به حالي شدن/ لذت بردن (- ديدنش ما رو حالي به حولي مي‌کنه) 2. کيف و لذت بيش از حد (- آدم با ديدن اين جور چيزا حالي به حولي مي‌شه)

حبسشو مي‌کشم، خودشو نمي‌کشم؟: حالا که دارم به خاطر مواد زندان را تحمل مي‌کنم، پس چرا خودش را مصرف نکنم؟

حذف نهايي: طلاق/ کارت قرمز ازدواج
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف ح (2)

حرف ح (2)

حرف من درآوردي: حرف بدون پايه و استدلال/ حرفي که درست نباشد

حرف‌هاي ک دار: حرف‌ها و جک‌هاي رکيک

حسش نيست: حوصله‌اش را ندارم/ حالش را ندارم

حسين‌صافکار: صدام حسين که شهرها را با خاک يک‌سان و صاف مي‌کرد.

حضرت عمل: معتاد کهنه‌کار/ خيلي عملي

حق‌البوق: رشوه/ حق‌السريع

حل المسائل: 1. پول 2. پارتي 3. پر رويي (پ. پ.پ)

حلبي‌آباد: 1. جاي کثيف و پر از شپش و ساس/ بدترين و کثيف‌ترين جاي زندان 2. مناطق پايين شهر

حوري شور: حمام صحرايي (اصطلاح جبهه)

حياط خلوت: سر آدم کچل

حيز: کسي‌که نگاه معنادار جنسي دارد (چشم‌حيز: بدچشم)
 
آخرین ویرایش:

*mahdi_joker*

عضو جدید
همتون شاهکارین.
منم بازی میدین؟​

نوکرت برم:کوچیکتیم
خواهش دارم:خواهش میکنم
شوما سردری:شما سرور ما هستین
یپاشیم.بپاشم:بلند بشیم ازسر جامون
ببخشین مزاحمم شدین:کنایه از مزاحم شدن
نه سوری:لیز نخوری.سر نخوری
خرمالو لازمه:یعنی فلانی ادمه تنبلیه.
لاو بازار:قضیه عشق و عاشقی اونم از مدل شدیدش
ژی ان به:بر وزنه بی ام و
تو پیچه:خودشم نمیدونه چیکار میکنه

منبع:خودم و دوستام.البته پدر هم سهم شایانی دارن​



بخشین اگه; به قول اصفهانی ها خونوک وتونوک و بی ملاحت(بی مزه) بود​
 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
داداشی بازم دست شما درد نکنه که به این علم واژه های خودمانی ما می افزایید.... و ما را از جهل مرکب خارج میسازید..:redface::gol:.

حالا حق البوق ما چقدر میشه.:d
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
حضرت عمل: معتاد کهنه‌کار/ خيلي عملي

حيات خلوت:
سر آدم کچل
:w15::w15::w15::w15:
خیلی باحال بودن!!!
حیات خلوت...:w15::w15::w15::w15:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف خ (1)

حرف خ (1)

خاتم البنگيا: آخر بنگي‌ها

خاج پرست: مسيحي (چرا که مسيحيان نسبت به صليب که به شکل خاج است، گلي سه‌پر روي برگ‌هاي پاسور، ارادت دارند.)

خاک روي شست ريختن: قبول داشتن ديگران در زرنگي/ از خود بالاتر دانستن ديگران/ قبول شکست در برابر ديگران.

خاک زير پاي مورچه زير پاي مني: خيلي ريز مي‌بينمت/ تو کوچک‌تر از آن هستي که بتواني برايم مشکلي ايجاد کني.

خال دادن: جا خالي دادن/ فضا را براي کاري يا ديگران خلوت کردن

خاله: زن ساقي/ زني که در بساط شراب‌خواري يا قمار‌بازي مسئول پذيرايي ديگران است/ زني که شيره‌خانه يا خانه‌ي فساد را اداره مي‌کند

خاله‌ريزه: 1. کوچولو/ آدم ريزنقش 2. دختر کوچک‌اندام/ جوجه فنچ (فنچ: دختران بين 13 تا 17سال)

خالي: کسي که به دورغ ادعايي داشته باشد. (- دوست ما هم خالي از آب دراومد همه ادعاهاش دروغ بود)

خالي‌بندي: دروغ‌گويي/ عمل خالي بند.

خال سياه: کوکو سبزي خدمت سربازي

خانم مارپل: زن زرنگ/ دختر زرنگ/ زن يا دختري که مثل کارآگاه‌ها سعي مي‌کند از هر کاري سر در بياورد.

خانه اميد: زندان (اصطلاحي براي کساني که از زندان آزاد شده و جايي را در بيرون زندان ندارند.)

خانه تيمي: خانه بر و بچ/ محلي که پسران و دختران جوان به آنجا رفت و آمد مي‌کنند / خانه شغال.

خانه شغال: خانه بر و بچ/ محل تلپ شدن جوان‌ها

خبرگزاري: سخن‌چين/ خبررسان/ آنتن.

خبرگزاري تاس: آدم کچلي که حرف‌ها را اين طرف و آن طرف مي‌برد/ کل خبرچين.

ختم کلام: اندر هر چيز/ آخر هر کلام.

خجسته: ساده/ احمق/ کودن.

خدا: زياد/ بيش از اندازه. (- جنس را به نرخ خون باباش مي‌ده براي يک ذره‌اش خدا تومن پول مي‌خواد)

خدابود: هيچ کسي نبود.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف خ (2)

حرف خ (2)

خراب: آشفته/ بي‌خود/ شوريده/ بهم‌ريخته/ شيدا/ مست

خرابتم: آشفته تو هستم/ شيداي تو هستم/ در عشق تو شويده و شيدايم (- به خدا خرابتم، چرا قبول نمي‌کني؟!)

خرابتيم: براي اظهار نهايت مخلصي و چارکري

خراب رفيق: کسي که براي دوستش حاضر است هر کاري بکند، حتا اگر به ضرر خودش باشد.

خر به خراسان بردن: کار بيهوده/ زيره به کرمان بردن (معادل خر به قبرس بردن)

خرپول: پول‌دار/ ثروتمند/ مايه‌دار

خر پيوندي: قاطر/ گور خر

خر همون خره، پالونشم همون پالون: آدم يک‌دنده و تک‌بعدي/ فرقي نکرده

خسته نکِشي بايد بکِشي: بايد از ماندن در زندان خسته نشوي

خشايار: کنايه از آدم غر زن/ غرغرو

خشتک: (خشت + ک تصغير) خشت کوچک/ آجرپاره/ پاره خشت

خط استواي بدن: کمربند

خط تعارف: خط روي سيگار

خط خطي: 1. آتشي مزاج/ آدم عصبي 2. کسي که در سياست پيرو حزب و خطي خاص نيست.

خط دادن: راه دادن/ براي انجام کاري ابزار رضايت حتمي کردن (حوزه مخابرات)

خط در ميان کار کردن: بدون علاقه کار کردن/ بي‌تعهدي نسبت به انجام وظيفه

خط مقدم: ميز اول کلاس که به معلم نزديک‌تر است و دست و خط‌کش معلم به شاگردان آن ميز مي‌رسد. (- ما رو چه به خط مقدم؟ ته کلاس برامون بهشت پنهانه)

خط ميخي: آدم کج و معوج/ آدمي که هيکل درست و برازنده ندارد
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف خ (3)

حرف خ (3)

خف: خفه شو/ ساکت باش/ حرف نزن (- تو خف! هرکي مي‌گه نون و پنير، تو برو يه گوشه بمير!)

خف بگير: خفه شود/ حرف نزن/ ساکت شو

خفن: 1. عالي و ترسناک/ بي‌نقص/ خوب و تحسين‌برانگيز/ جالب و ديدني
2. ناخوشايند/ بدقيافه

خفن‌بازار: محلي که تيپ خلي خفن دارد/ محلي که اجناس خفن در آن‌جا زياد يافت مي‌شود.

خفنگ: حيرت‌آور

خِل: آدم کنه/ آدم سريش/ آدم زگيل/ آدم چسب

خلاص: در زندان وقتي کار خلافي در حين انجام باشد و مأمور زندان سربرسد اين اصطلاح را براي آگاه کردن بقيه به کار مي‌برند.

خلافي داشتن: شکم بزرگ داشتن (خلافي، مخصوص ساختمان‌هايي است که بر خلاف قوانين شهرداري ساخته شده و مقداري از خيابان يا پياده‌رو را تصاحب کرده باشد.)

خَلَف: اهل خلاف/ کسي که خيلي خلاف مي‌کند.

خُلناک: بسيار خل به گونه‌اي که ديگران از خنگ بودن آن وحشت‌زده شوند.

خِلوک: چسبنده/ آويزان (آب دماغ)

خُنُک: بي‌مزه/ کسي که با حرف‌هاي خودش گرمي محفل را از بين مي‌برد

خنگول: خنگ/ آدم خنگ و نفهم/ کودن (- خيلي خنگولي)
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دست شما درد نكنه خان داداش بازم مثل هميشه خواندني و آموختني !
عالي بود.متشكرم.:redface:شرمنده تشكراتم تموم شده ...فعلا اين گل خدمت شما تا بعد جبران شود.:gol:
 

shahkoorosh

عضو جدید
کاربر ممتاز
واژگان عجیب فارسی شده

واژگان عجیب فارسی شده

در زبان فارسي در واژ‌ه‌ها عبارتي از يک زبان خارجي قرار دارد و شکل دگرگون شده آن وارد زبان عامه ما شده است به نمونه‌هاي زير توجه کنيد:

زپرتي :
واژة روسي Zeperti به معني زنداني است و استفاده از آن يادگار زمان قزاق‌هاي روسي در ايران است در آن دوران هرگاه سربازي به زندان مي‌افتاد ديگران مي‌گفتند يارو زپرتي شد و اين واژه کم کم اين معني را به خود گرفت که کار و بار کسي خراب شده و اوضاعش ديگر به هم ريخته است.

هشلهف :
مردم براي بيان اين نظر که واگفت (تلفظ) برخي از واژه‌ها يا عبارات از يک زبان بيگانه تا چه اندازه مي‌تواند نازيبا و نچسب باشد، جملة انگليسي (I shall have به معني من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگويند ببينيد واگويي اين عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون ديگر اين واژة مسخره آميز را براي هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم ديگر نيز (چه فارسي و چه بيگانه) به کار مي‌برند.

چُسان فسان:
از واژة روسي Cossani Fossani به معني آرايش شده و شيک پوشيده گرفته شده است.

شر و ور:
از واژة فرانسوي Charivari به معني همهمه، هياهو و سرو صدا گرفته شده است.

اسكناس:
از واژة روسي Assignatsia که خود از واژة فرانسوي Assignat به معني برگة داراي ضمانت گرفته شده است.

فکسني:
از واژة روسي Fkussni به معني بامزه گرفته شده است و به کنايه و واژگونه به معني بيخود و مزخرف به کار برده شده است.

نخاله:
يادگار سربازخانه‌هاي قزاق‌هاي روسي در ايران است که به زبان روسي به آدم بي ادب و گستاخ مي‌گفتند Nakhal و مردم از آن براي اشاره به چيز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.​
 

Soo Mi

عضو جدید
سلام به همه دوستان
اصطلاحی هست که من واقعا معنیشو نمیدونم و اصلا نمی دونم که معنی بدی داره یا نه؟ کسی میتونه کمکم کنه
این که میگن "
طرف جایزه بگیره" یعنی چی؟
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
sshhiimmaa اصطلاحات عاشقانه قديم! ادبیات 12

Similar threads

بالا