اصطلاحات خودماني

paras2

عضو جدید
دستتون درد نکنه. فکر نمیکردم بشه بین مطالبتون نظرمو بنویسم، خوشحالم بقیه اینکارو کردن تا منم بتونم بعضی وقتا نظر بدم. البته اگه از نظر شمام ایرادی نداشته باشه. من از ( برو دیروز بیا ) و ( بنز افغانی ) و ( بیت الحال ) و چندتای دیگه خیلی خوشم اومد. البته همش قشنگ بودن. کاشکی بجای معرفی شوخی به گلابتون ، خودتون رو به صورت جدی معرفی میکردین. خیلی دوس داشتم بیشتر باهاتون آشنا بشم. :gol:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف پ (1)

حرف پ (1)

پاپيون کردن: ترسيدن/ هراسناک شدن

پا چراغي: باج قمار/ شيتلي/ دست‌خوش قمار

پاچه خور: چاپلوس/ شيرين عسل ( - انو ولش کن، پچه‌خور استاده، مي‌بيني که چطور دورش مي‌چرخه. – از اون پاچه‌خوراست، خودشيريني‌ خاص خودشو داره)

پا دادن: راضي شدن/ شرايط را پذيرفتن ( عقب‌نشيني نکن، اگه اصرار کني، پا مي‌ده)

پارازيت دادن:‌ 1. چراغ دادن/ تمايل نشان دادن براي ارتباط 2. اختلال/ مزاحمت

پاراشوت: خيلي منگ و خنگ/ ديوانه

پارس‌خودرو: سگي که راه‌مي‌رود و پارس مي‌کند

پارسي‌کولا: سياه پوست/ کسي که سبزه متمايل به سياه است

پاستوريزه: وسواسي/ کسي که در خورد و خوراک خود وسواس است

پاش بيفته: اگر شرايط مناسب باشد/ اگر موقعيت پيش بياد

پاشو تاشو: صندلي سينما

پاليشر: پاليش زن/ خودشيرين

پاکستان: حمام

پاکوتا: کوتاه قد(شخصيتي کارتوني)/ کسي که پاهاي کوتاهي دارد.

پا مي‌شم، ولي بختم خوابيده: شريک مي‌شوم، ولي پولي ندارم (اصطلاح زندان)

پا مي‌شي: شريک مي‌شوي؟ (اصطلاح زندان)

پاناسونيک‌: دختر ناز و خوش‌اندام

پايَم: با شما همراه و هم‌عقيده هستم

پايه: اهلش هست/ تا آخر همراهي کردن/ شرايط را پذيرفتن

پَ. پَ: خنگ/ بي‌کلاس/ نفهم

پَپول: بي‌دست و پا/ خنگ (اگه پپول نبودي که کلاه سرت نمي‌رفت)

پَت: پتو/ لحاف

پترس: فداکار/ پسر با گذشت

پتو دول: پتو دولتي

پت و مت: به دو نفر هم‌جنس که بيش‌تر اوقات با هم باشند

پَخمولک: (پخمه+واو تحقير+کاف تحبيب) پخمه کوچک و قابل احترام ( - پسر بدي نيست، از اون پخمولک‌هاس. بايد هواشو داشته باشي)

پَخي خورده: کسي که نقص عضو داشته باشد (اصطلاح بخش ساختمان)

پدر داگ: پدر سگ

پرچم انفرادي: کراوات دستمال گردن

پرژکتور: کچل/ تاس

پَر شو، واکن: کاري کن که برود/ طوري رفتار کن که دور شود

پروفسور: 1. کنايه از آدم نادان و نفهم 2. دانشمند/ فهميده

پروفسور بالتازار: نادان مدعي دانش

پژو حسرتي: ماشين پيکان آردي/ پژو کارمندي
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف پ (2)

حرف پ (2)

پسته: زن بدکاره/فاحشه

پسي: پسر

پشکل نشان: بي‌ارزش/ بي‌مارک

پشمک: هالو/ نادان/ بي‌خاصيت

پُل: بي‌خبر/ بدون اطلاع/ کسي که حواسش نيست و مورد سوءاستفاده قرار مي‌گيرد

پلاس: ول/ سرگردان

پلفسل: 1. آدم تحصيل‌کرده (تغيير کرده پروفسور) 2. آدم نادان

پلنگ خونه: جايي که آدم‌هاي بي‌کار و اهل خلاف جمع مي‌شوند

پلوس بريدن: بي‌رمق افتادن/ بي‌حال شدن

پنچر: خمار/ بي‌حال

پنير: حشيش

پودر شدن: نابود شدن/ از بين رفتن/ نهايت ضايع شدن

پوستر کردن: تابلو کردن/ انگشت‌نماي خاص و عام کردن

پوکه: سيگار خالي شده از توتون براي بار زدن بنگ

پووارو: زرنگ/ نابغه

پياده شو با هم بريم: زياد عجله نکن/ خيلي تندروي نکن

پيام بازرگاني مي‌ده: 1. پارازيت مي‌دهد/ مزاحم مي‌شود 2. اعلام آمادگي/ چراغ دادن

پيتزا يمورتا، پيتزا يموردا: (يمورتا=تخم مرغ)، غذاي ساده/ غذاي دانشجويي

پيچ‌گوشتي: کسي که ديگران را سر کار مي‌گذارد/ کسي که اهل دست انداختن ديگران است

پيشي: ناز/ ملوس

پيکاسو: 1. آخر هنر/ بسيار هنرمند 2. بي‌هنر/ کم‌هنر (دريافت معنا از لحن مشخص مي‌شود)

پيل:‌ پول/ اسکناس

پي. ام. پي. ام: (پي=پير)+(ام=مرد)+(پي=پولدار)+( ام=مردني) پيرمرد پول‌دار مردني (مرد دلخواه دختران پول‌دوست)

پينکي زدن: چرت زدن/ خواب آلوده بودن

پينوکيو: زرنگ/ پسر دماغ دراز ولي زرنگ

پيهْ: خنگ/ آي کيو/ نفهم
 
آخرین ویرایش:

ebbi

عضو جدید
از تاپيک شما بسيار متشکريم.
:gol:

کفر چو تويي گزاف و آسان نبود
محکم تر از ايمان تو ايمان نبود
در دهر چو تو يکي و آن هم کافر
پس در همه دهر يک مسلمان نبود.

خدا انشاءالله بر کفر شما بيفزايد و همينجور از اين تاپيک هاي مفيد بزنيد. :D
التماس دعا
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
از تاپيک شما بسيار متشکريم.
:gol:

کفر چو تويي گزاف و آسان نبود
محکم تر از ايمان تو ايمان نبود
در دهر چو تو يکي و آن هم کافر
پس در همه دهر يک مسلمان نبود.

خدا انشاءالله بر کفر شما بيفزايد و همينجور از اين تاپيک هاي مفيد بزنيد. :D
التماس دعا
مام تنکس مي‌کنيم داش ايبي! چُخ وري ماچ!

جيم، ميم، کافتو عشقه (جيم: جمالتو، ميم: مرامتو، کاف: کمالتو عشقه)

زَّت زيات... محتاجيم به دلار!
:gol:
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف ت (1)

حرف ت (1)

تابلْ: تابلو/ نامي/ مشهور/ پوستر

تابلو: 1. انگشت‌نما/ مشهور/ اسمي 2. شخص يا چيزي که با ساير اشخاص و چيزها بسيار متفاوت باشد.

تاپاله: هالو/ احمق و نادان

تاول: آويزان/ کليد/ گير

تپه: 1. پهن گاو 2. آدم بي‌ارزش و چاق/ آدم کودن و احمق/ نفهم (- خيلي تپه‌اي! آخه آدم حسابي، تپه بودن هم حدي داره)

تپه‌ي نريده باقي نگذاشته است: خلافي نمانده است که نکرده باشد/ هه خلاف‌ها را کرده‌است.

تاتار شاخ‌دار: فرد حريصي که موقعيت خود را در زندان به زور به دست مي‌آورد (اصطلاح زندان)

تخت بارگاه: تخت داخل سلول که به بارگاه تشبيه شده است (اصطلاح زندان)

تخم اديسون: لامپ برق

تخم دُل دُل: عزيزدردانه/ بچه ننه (زنيکه انگار تخم دل دل به دنيا آورده که اين‌قدر ناز مي‌کنه)

تخمي: 1. به درد نخور/ ضايع 2. بسيار عالي/ بسيار مناسب

ترافيک عضله: کسي که بدن‌سازي کار کند/ بدن‌ساز

ترسيدم، مامانم اينا: براي مسخره کردن کسي‌که در شرايطي ترسيده باشد، گفته مي‌شود

ترشيده: (ترشيده خاتون) دختر مسن

ترک خوردن: مشکل داشتن/ شرايط براي شکست فرد آماده بودن

ترکستان: طويله/ (نوعي بي‌حرمتي به مردم ترک‌زبان است که برگرفته از سياست اختلاف بينداز و حکومت کن مي‌باشد که متأسفانه رايج است)

ترمز بريده: 1. کسي که آروم و قرار ندارد/ کسي که براي کاري خيلي عجله دارد

تريپ: 1. تغييريافته‌ي ترکيب دو واژه‌ي تيپ و رپ/ کسي که بر اساس تيپ رپ لباس مي‌پوشد و قيافه مي‌گيرد/ قيافه رپي/ تيپ رپ 2. قيافه/ تيپ

تريلي: سه شلوار لي (تري+لي). (با توجه به ماشين تريلي ساخته شده است)

تسبيح دستتم: خيلي کوچيکتم/ خيلي مخلصم

تش خيس: قايق

تِشمه: زن زنداني کم‌سن و سال و زيبا رو/ زن بدنام کم‌سن و سال

تصادفي: زن بدنام/ زن بدکاره

تف تفي کردن: (با تف چسباندن) سرسري کار کردن/ سهل‌انگاري در کار

تُفلون: 1. (با توجه به ظروف تِفلون ساخته شده است) تف‌مالي شده/ با آب دهان خيس شده 2. آدم نچسب/ آدمي که هرکاري مي‌کند انسان نمي‌تواند با او دوست شود

تگري زدن: بالا آوردن/ استفراغ کردن/ استفراغ کردن بعد از زياده‌روي در مصرف مشروبات/ شکوفه زدن (مال اين حرفا نيست، شيشه رو که مي‌بينه، تگري مي‌زنه)

تل: ترياک/ سياه/ خوراک/ مواد/ دودکي/ روسري/ تلخکي

تلپ شدن: به زور خود را جايي جا دادن/ به زور مهمان شدن

تلفن کارتي: آدمي که زود متوجه قضيه مي‌شود/ آدم زرنگ (مثل بعضي از مديران سايت!)

تلويزيون محجبه: راديو
 

mehrnaz_khalaji

عضو جدید
تريپ: 1. تغييريافته‌ي ترکيب دو واژه‌ي تيپ و رپ/ کسي که بر اساس تيپ رپ لباس مي‌پوشد و قيافه مي‌گيرد/ قيافه رپي/ تيپ رپ 2. قيافه/ تيپ

خیلی برام جالب بود ممنون:gol:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف ت (2)

حرف ت (2)

تو آفسايد: از مرحله پرت/ از محدوده خارج

توالت فرنگي: ماشين ماتيز

توپ: عالي/ خيلي خوب/ با حال

توپ جم‌کن: فرد حاشيه‌اي/ آدمي که در جمع به صورت فرع و حاشيه است

توپ فوتبال: سرگردان/ کسي که دائم به اين و آن حواله مي‌شود

تو پيچ خوبم: طرف را خوب مي‌پيچانم

تو خاکي زدن: 1. از مسير اصلي خارج شدن 2. در جمع حرف بي‌ربط زدن

تو خطه: اهلش هست/ تو راه است/ رفتارش مثل رفتار ماست.

تو رو سننه؟: به تو چه مربوط است؟/ اين مسائل به شما مربوط نيست

تو رگي: مشروبات الکلي

تو رو ننه زاييده، ما رو زن بابا؟: من مثل تو مورد توجه نيستم (موقعي که بين دو نفر که شرايط مساوي دارند، تبعيض قائل مي‌شوند، گفته مي‌شود)

تو زرد: 1. فاسد/ به دردنخور 2. خبرچين

توشْله: آدم کوتاه قد اما چاق (اصطلاح قماربازان)

تو فاز ديگه‌س: (از حوزه برق‌کاران) از مسئله پرت است/ متوجه موضوع نيست. (- بااب اون تو يک فاز ديگه‌س. ما مي‌گيم "ف" اون مي‌گه "پرويز"!

تو کتش نميره: حاليش نيست/ متوجه نيست/ قبول نمي‌کند. (- هرچي مي‌گم که بدون کار نميشه زن گرفت، تو کتش نمي‌ره)

توکفي:‌ بدحال هستي/ حالت خوش نيست

تو لبي: به کسي که ساکت باشد و در خود فرو رفته باشد، مي‌گويند (- چته؟ باز تو لبي، هواپيماهات سقوط کردن؟!)

تو لک بودن: در خود غرق بودن/ متفکر بودن/ حيران بودن/ ساکت بودن

توله سگ: پسر/ دوست پسر (- ببين! با توله سگت چطوري؟ ميونه‌تون خوب شده؟)

تو مود بودن: در شرايط خاص بودن/ در شرايط ويژه‌ي کار بودن (- امروز تو مودش نيستم)

تون چويي: (مقلوب شده‌ي چون تويي)

تو کف ماندن: حيرت زده شدن

تونل جهنمي: دفتر معاون مدرسه/ کميته‌ي انضباطي دانشگاه/ اتاق بازرسي و بازجويي زندان

تو همين مايه‌ها: در همين موارد/ در همين زمينه‌ها

تو 18قدم: کسي که خيلي جلو رفته است/ کسي که پا را از گليم خودش فراتر نهاده است.

تو يکي خف: (مخفف "خفه" است که براي ابراز تشخص اين‌گونه بيان مي‌شود) تو يکي خفه شو!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
بازم دست شما درد نكنه كافر جان ... من الان ميتونم در مورد خودم از كلمه تو لب بودن استفاده كنم....

خيلي جالب و مفيد بود ... بازم ممنونم .... خدا قوت :gol:

گلاب:gol:
 

mmg11

عضو جدید
با تشکر از خداپرست از این پست مفید
راستش منم میخاستم یه چیزایی اضافه کنم البته با کسب اجازه از خداپرست

دوستان اگه تکراری بودند ببخشید


آپاردی- شخص زبان دراز و همه جا برو وهمه جا بيا باشد.
ارقه (يا عرقه)- شخص سرد و گرم روزگار چشيده و نادرست.
الدنگ- لوده و بی غيرت و بی کار و بار.
الش دگش- مبادله.
امل- بزن بهادر و با استخوان.
انگ انداختن- چيزی را ازا قبل حساب کردن.
انگل- سرخر, کسی را گويند که برای بهره مند شدن از نوالی خود را به ديگران بندد
اهن و تلمب- افاده, سروصدا, کبر وناز.
 

mmg11

عضو جدید
باباغوری- کسی که چشمش از کاسه بيرون آمده باشد
بامب- توسری, ضربتی که با کف دست بر روی سر کسی زنند.
بامبول- حقه.
بريده- شخصی را گويند که مصائب بسيار به سرش آمده و کار نيک و بد بسيار کرده است
بلبلی(گوش)- گوش پهن و بزرگ را گويند.
بور- کسی را گويند که بخواهد خوش مزگی کند ولی کامياب نشود يا تصور می کند کار غريبی
کرده ولی هيچ کس اعتنا نکند:w20:
بی پا- به معنی مزخرف و بی معنی است.
 

mmg11

عضو جدید
پتی- برهنه.
پزوا- آدم بی نوا و چرکين لباس را گويند
پک و پز- وجنات زشت را گويند.
پکر- به معنی لخت است که به انسان و حيوان هردو گفته آيد و به معنی بی عار و حقه و بی کارو لش باشد.
پينکی- به معنی چرت است که بهعربی سنه گويند و اغلب نشسته و يا ايستاده دست دهد.
پينکی زدن- چرت زدن است.
پوزه- چانه را گويند
پپه- احمق و بيهوش را گويند
پيسی- آزار و اذيت را گويند و پيسی درآوردن يا پيسی سر کسی درآوردن مصدر آن است
پيل پيلی رفتن- راه رفتن در حال خواب ومستی را گويند
پيله- به معنی آزار و تعرض مخلوط با لجوجت باشد چنان که گويند فلانی بنای پيله را گذاشت يا پيله اش گرفت به فلانی
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
با تشکر از خداپرست از این پست مفید
راستش منم میخاستم یه چیزایی اضافه کنم البته با کسب اجازه از خداپرست
از حضور سبزت سپاس‌گزارم، اين‌جا متعلق به شماست... افتخار داديد! :gol:
متأسفانه الان دستم از امتياز خالي است... طلبتان دوست عزيز :gol:
 

asiabadboy

عضو فعال
کاربر ممتاز
تريپ: 1. تغييريافته‌ي ترکيب دو واژه‌ي تيپ و رپ/ کسي که بر اساس تيپ رپ لباس مي‌پوشد و قيافه مي‌گيرد/ قيافه رپي/ تيپ رپ 2. قيافه/ تيپ

تریپ یه معنای دیگه داره و برگرفته از trip است ....:w16:
....
مثلا میگه یه تریپ بریم .... یا یه تریپی بزنیم..... که همون طی مسیر است ....
 

mahroo

عضو جدید
خیلی بامزه و جالبند.ممنون به خاطر این کار خوب.گویا باید آدم برای اینکه آپ باشه همش باید ازین اصطلاحها استفاده کنه در غیر این صورت... ممنون
 

mmg11

عضو جدید
تپق- گرفتگی زبان است گويند زبان فلانی تپق زده به جای طفل طلف گفت.
تخس- آدم شرور و شيطان را گويند.
تخمه- حالت معده است که موجب ***که و آروق می شود
تريدن- غلتيدن است
تشر- اوقات تلخی و غضب را گويند(تشرزدن)
تک- به معنی شدت است گويند تک سرما يا گرما شکست
تک و توک- عده کمی از اشياء يا اشخاص را گويند که از هم جدا و سوا افتاده باشند
تلان- يعنی با ناز و با افاده چنان که گويند فلانی پس از غلبه بر حريف تلان از ميدان برگشت.
تلکه تسمه- به معنی خرده ريز است گويند با اين تلکه تسمه ها نمی توان يک عمارت ساخت
تنگ و تا- آبرومندی و حفظ ظاهر است گويند فلان پهلوان با آنکه ترسيده بود خود را ازتنگ وتا نينداخت
توش- قدرت و قابليت و نفوذ است گويند فلانی توش بر می دارد فلان کار را بکند يعنی از
دستش ساخته است
توپ زدن- به معنی تشرزدن است.
توپيدن- توپ زدن است.
تيرکردن- تحريک کردن است.
توغولی(دوقولی)- به معنی گرد و چاق است.
 

mmg11

عضو جدید
جانخانی- کيسه بسيار بزرگی است از پارچه خشن(گونی)که قريب يکبار الاغ ظرفيت دارد.
جَخت (جهد)- عطسه دوم را گويند درمقابل ((صبر)) که عطسه اول باشد می گويند صبر آمده
بود ولی بعد جخد شد.
جَر- يعنی لج است يعنی غضب و اوقات تلخی, گويند فلانی از بس بيهوده اصرار کرد جرم
انداخت (يا جرم گرفت)
جرانداختن- باعث جرشدن است
جِردادن- (- زدن)- پاره کردن چيزی است مانند کاغذ و پارچه که درحين پاره شدن صدابکند.

جربزه- قابليت و شايستگی اشخاص را گويند.
جرت و قوز- اشخاص سبک و بی ادب را گويند که به سر و وضع و لباس خود مغرور باشند.
جعلنقی (جولقی)- آدم بی سر و پا و بدسيما و بی اندام را گويند.
جغله- در مقام تحقير آدم کوچک و ضعيف را گويند.
جغور و بغور- چيز و نوشته و تصوير درهم و برهم را گويند!
جفنگ- به معنی مزخرف است و بی معنی.
جَلد- به معنی چست و چابک و تند است.
جل و پلاس- فرش و اثاث البيت کهنه و خراب را گويند.
جلت- آدم بی عار و رند و قلندر را گويند
جلنبر- آدم بی سر و پا و بدلباس را گويند و به معنی خود لباس کهنه و زشت هم هست.
جلز و ولز- صدای کباب شدن و سوختن چيزی را گويند مانند صدای دنبه که کباب شود و به
معنی اصرار و الحاح و التماس هم آمده است
جمبوری يا جمبولی- آدم فضول و زبان باز را گويند که درهمه کار مداخله می کند
جنگولک يا جنگورک- توطئه و کارهايي را گويند که اساسش بر نادرستی است گويند اين چه جنگولک بازی است راه انداخته ای!
جنم- به معنی قابليت و شخصيت است گويند فلانی جنم آن را ندارد که يک کشيده به فراش
حکومتی بزند.
جير و وير- صدای پرندگان است و همهمه اشخاص نازک صدا را نيز گويند
جيم شدن- به معنی دک شدن يعنی آهسته از مجلس بيرون رفتن است.
 

mmg11

عضو جدید
ح

حالی کردن- فهماندن است.
حشل- به معنی خطر است گويند چرا پولت را در حشل می اندازی.

خ

خيت کردن(- شدن)
- کسی را در مباحثه و مجادله مغلوب نمودن و از ميدان درکردن است.
خيت و پيت کردن(- شدن)- به همان معنی خيت کردن است.
خيکی درآوردن- درکارها واماندن است گويند فلان کشتی گير خيکی درآورد

د

دبش- به معنی گس است مانند مزه پوست انار.
دبه درآوردن- در معامله و غيره بيش از آنچه قرار بوده تقاضا نمودن است.
دبنگوز- به معنی الدنگ و پفيوز است
ددر- به معنی کوچه است
ددری- شخص هرزه و بدعمل را گويند.
دده- کنيز سياه را گويند.
دک شدن- به معنی جيم شدن است يعنی آهسته از جايی بيرون رفتن.
دک کردن- کسی را به بهانه ای از مجلس بيرون نمودن است
دک و پوز- به معنی سر و صورت زشت است و تک و پوز هم می گويند.
دکل- آدم سست و بلند قد را گويند
دگنک- چماق کلفت است.
دله- آدم شکمخوار را گويند که از خوردن هيچ چيز مضايقه ندارد, و شخصی پست طينت و گدا طبيعت را نيز گويند.
دمغ- به معنی سرخورده و احمق و از خودراضی است.
دنگ و فنگ- به معنی سر و صدا و اوضاع و ترتيبات است
دول دادن- امروز و فردا کردن و به وعد و وعيد تاخير انداختن امری را گويند
ديلاق- آدم بلندقد بی قابليت را گويند.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حرف ت (3)

حرف ت (3)

تهاجم فرهنگي: نان باگت/ نان فانتزي

ته‌ديگي: 1. ضايع/ زشت 2. بچه‌ي آخر

تهران دال: خيلي قديمي/ دِمُده شده/ از کلاس افتاده (- بابا اين رفيقت هم که پاکش تهران داله! نمي‌شه باهاش رفت صفا سيتي)

ته‌سيگاري: بي‌ارزش/ بدون قدر و منزلت

ته کاري بودن: خبره‌ي کاري بودن/ آخر و اِند کاري بودن

ته کفشتيم: در نهايت اخلاص هستيم/ خيلي پيش شما کوچيکيم/ در برابر شما اِند مرام و معرفتيم

تيبيس: (تمييز: تيبيس)/ عالي/ خوب (دگرگون شده‌ي تمييز= تميز: عالي)، (- خيلي تيبيسه، اگه باهاش جور مي‌شديم، خيلي خوب بود.

تيبَکس: خيلي بي‌نقص/ عالي

تيپ افغان‌کُش: تيپ دهاتي/ سليقوني/ تيپ جواتي

تيپ سِلِقون: تيپ دهاتي/ کسي که لباس‌هايش با هم ميزان نباشد، مثلا شلوار جينش با کفشش جور در نيايد.

تي‌تي: مأمور نيروي انتظامي/ کلان/ فلفل سبز

تيتيش: به کساني گفته مي‌شود که خيلي وسواس دارند و در هر کاري خيلي حساس هستند.

تير تَپر: چاخان/ دروغ/ خالي‌بندي

تيريت‌خور: (تيريدخور) گداگشنه/ آس و پاس (در زندان به زنداني‌هاي فقير مي‌گويند)

تيزي کِش: چاقوکش/ استفاده کننده از اشياء تيز مثل شيشه براي مجروح کردن ديگران

تيغ تيغ: پسر/ توله سگ/ پسي

تيغ زدن: به دوز و کلک ديگران را وادار کردن که براي انسان خرج کند.

تيغ‌زن: کسي که اخاذي مي‌کند/ کسي که با دوز و کلک خرج و هزينه خود را به ديگران تحميل مي‌کند

تي فدات: من فداي شما شوم/ من قربان شما شوم (-تي فدات، چرا معطلمان کردي؟)

تيکه: 1. متلک/ فحش 2. زن زيبايي که بتوان با او ارتباط برقرار کرد. 3. اهل حال/ اهل ارتباط 4. دختر زيبارو و خوش‌اندام

تيله: چاق و کوتاه قد/ توشله

تيل تيلي: قرتي/ ظريف

تيميز: (تميز) عالي/ خوب

تيوتِر: به کسي مي‌گويند که صدايش جيغ جيغي است و مغز آدم را سوراخ مي‌کند.
 

سـعید

مدیر بازنشسته
عجب تاپیک باحالیه...
من الان پیداش کردم....
حیف که سهمیه امتیازمو استفاده کردم ....باشه برای بعد طلبتون....;)
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
sshhiimmaa اصطلاحات عاشقانه قديم! ادبیات 12

Similar threads

بالا