اشعار و نوشته هاي عاشقانه

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]بارانیم را تن می کنم[/FONT]

[FONT=&quot]و به آفتاب می زنم[/FONT]

[FONT=&quot]سال هاست در هوای تو[/FONT]

[FONT=&quot]دلم گرفتهُ ابری ست[/FONT]!

[FONT=&quot]پرویز صادقی[/FONT]
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]سيب از درخت افتاد[/FONT]
[FONT=&quot]جاذبه شد[/FONT]!
[FONT=&quot]من از چشم تو افتادم[/FONT]
[FONT=&quot]فاجعه شد[/FONT]!!!
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
به من نگاه کن بگو کجا رو زیر و رو کنم
کدوم گلایه رو بگم
چه دردی ارزو کنم
به من نگاه کن برو فاصله باورم بشه
در انتظار بودنت عذاب اخرم بشه
 

ainaz_F

عضو جدید
زن عشق می کارد و کینه درو می کند…
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر…
می تواند تنها یک همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ….
برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی …
در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو …
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی …
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی….
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ….
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ….
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر …
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛
پیر می شود و میمیرد…
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،
زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند…
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد…!

و این رنج است...


دکتر علی شریعتی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاشقانه دوستت خواهم داشت ، بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی

و عاشقانه در غم تو خواهم مرد ، بی آنکه بخواهم در مرگم اشکی بریزی.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشقانه دوستت خواهم داشت ، بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی

و عاشقانه در غم تو خواهم مرد ، بی آنکه بخواهم در مرگم اشکی بریزی.
دستت را خوانده ام دیگر

بیا ...

تمام ِ ورق هایم مال ِ تو

" آس ِ" دلم را پس بده !



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشقانه دوستت خواهم داشت ، بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی

و عاشقانه در غم تو خواهم مرد ، بی آنکه بخواهم در مرگم اشکی بریزی.
پینه بسته خیالم

ازین همه رؤیا

پروانۀ
من !

وقت است که بازآئی

از پیلۀ دل

به لمس آغوشم ....



 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
پینه بسته خیالم

ازین همه رؤیا

پروانۀ
من !

وقت است که بازآئی

از پیلۀ دل

به لمس آغوشم ....





[FONT=&quot]پـَــرواز نـکـن[/FONT] !

[FONT=&quot]پـَــرنـده هـا زیـبـایــے اﭞ را کـﮧ بـبـیـنـنـد[/FONT] ...

[FONT=&quot]پــرواز را از یـــاد مے بـرنـد[/FONT] ...

[FONT=&quot]پروانـﮧِ من[/FONT] ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
متاسفانه بعضی ها هستند که


بی غذا ، دو ماه دوام می آورند ؛


بی آب ، دو هفته ؛


بی هوا ، چند دقیقه ؛


و


... بی " وجـــدان " ، خـیلی


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر اینجا هراسانم

از لرزش نگاهت

از تکانهای دستانت

می ترسم از سکوت مسخره ام

می ترسم از اینکه

بشکند عادت نگاهم

می ترسم از این نان و نمک

که مرا به حرمتش به تو گره زده

می ترسم من از قسمهای نیلوفرانه مان

از بی خوابی های شبانه مان

از تیغ تیز تردید و اضطراب

می ترسم از گریز جاده ها

این دلهره ی جاده بی برگشت

این خیال یک طرفه

این تابلوی "ایست زندگی" می کُشدم

من از اینکه شعر هایم بی تو

چگونه آغاز میشود

از اینکه غزلهایم در پایان

بی تو چگونه به خواب می رود

من از اینکه دو بیتی زندگیم

بدون تو یک بیت بماند ، می ترسم

من می ترسم اگر شب چشمانم

بی درخشش تو تاریک شود

می ترسم اگر پای رفتنم بلرزد

می ترسم اگر دست خوشبخت مرگ

بر ترس من بخندد

می ترسم اگر شاهزاده قصه قاصدک ها

از کنار جادوی دستان باد رد شود

می ترسم اگر خاک بگیرد عادتت

مرگ من شود سعادتت

می ترسم اگر دریای مواج این دل

عادت کند به این سکون

خاموش شود اگر این نَفَس

در شمعی آرمیده در بستر خون

من می ترسم اگر

از زخم زبان مردم است

که آیینه نازک تو بشکند

که فرو بریزد این دلم

هر چند که احساسم گم است

می ترسم اگر بدزدند نامت را

جنس دستفروش زبان مردم شود

می ترسم من از خدا

که بگیرد تو را ز من

به حکم سرنوشت زور

به حکم صلاح و مصلحت

تکرار شود این مکررات

" شاید قسمت تو نبود ! "

دلهره دارم از خودم

که نگیرد دلم به تیغ نگاهت

نگیرد سکوت گوش تورا

نشنود حنجره ات صدای مرا

می ترسم اگر ردپایت خالی بماند

می ترسم اگر کلاغی پیر

غزل خداحافظی را بخواند

می ترسم . . .
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ساعتی زود بیا
نازنینم به کنارم
که چو ابرهای بهار
طاقتم لبریز است
و نمی دانی که تصویر زمان
در نبودنت چه ملال انگیز است
ساعتی زود بیا
تا که اسرار نهان
با تو من فاش کنم
و بگویم که به هنگام غروب
نور شمعی که میان من و توست
تا بلندای جهان
تا به نزدیکی عرش می تابد
 

mahsa711

عضو جدید
با اميدي گرم و شادي بخش
با نگاهي مست و رويايي...
دخترك افسانه ميخواند
نيمه شب در كنج تنهايي:
بی گمان روزي ز راهي دور
مي رسد شهزاده اي مغرور
مي خورد بر سنگفرش كوچه هاي شهر
ضربه ي سمّ ستور بادپيمايش
دختران سر مي كشند از پشت روزنها
گونه هاشان آتشين
از شرم اين ديدار
سينه ها لرزان و پر غوغا
در تپش از شوق يك پندار:
«شايد او خواهان من باشد»
مردمان از يكدگر
آهسته مي پرسند
كيست پس اين دختر خوشبخت
ناگهان
در خانه مي پيچد صداي در
سوي در گويي
ز شادي مي گشايم پر
اوست...آري اوست...
آه اي شهزاده ي محبوب رؤيايي
نيمه شبها خواب مي ديدم
كه مي آيي
زير لب چون كودكي
آهسته مي خندد
با نگاهي گرم و شوق آلود
بر نگاهم راه مي بندد
آه بشتاب
ای لبت همرنگ خون لاله ي
خوشرنگ صحرايي
ره بسي دور است
ليك در پايان اين ره
قصر پر نور است
مي كشم همراه او
زين شهر غمگين رخت

مردمان با ديده ي حيران
زير لب آهسته مي گويند:
«دختر خوشبخت!»


فروغ فرخزاد


 
آخرین ویرایش:

mahsa711

عضو جدید
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل
خوب است
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد...




علی صالحی
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: noom

mahsa711

عضو جدید
در زمانيكه وفا
قصّه ي برف به تابستان است

و صداقت گل نايابي

ودر چشمان پاك شقايق ها
عابر بي عاطفه ي غم جاري است
به چه كسي بايد گفت
با تو انسانم و خوشبخت ترين؟

اخوان ثالث



 

mahsa711

عضو جدید
قاصدك هان چه خبر آوردي؟

از كجا وز كه خبر آوردي؟
خوش خبر باشي امّا،امّا
گرد بام و در من

بي ثمر مي گردي
انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديّار و دياري باري
برو آنجا
كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند
قاصدك!
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو دروغ
كه فريبي تو فريبي
قاصدك!هان! ولي...آخر...اي واي!
راستي آيا رفتي با باد؟
با توام آي!كجا رفتي؟آي...
راستي آيا جايي خبري هست هنوز؟

مانده خاكستر گرمي جايي؟
در اجاقي-طمع شعله نمي بندم-خردك شرري هست هنوز؟
قاصدك!
ابرهاي همه عالم شب و روز

در دلم مي گريند.

اخوان ثالث
 

mahsa711

عضو جدید
تو را به جاي همه زناني كه نشناخته‌ام دوست مي‌دارم


تو را به جاي همه روزگاراني كه نمي‌زيسته‌ام دوست مي‌دارم


براي خاطر عطر گستره‌‌ي‌ بي‌كران و براي خاطر عطر نان گرم


براي خاطر برفي كه آب مي‌شود، براي خاطر نخستين گل


براي خاطر جانوران پاكي كه آدمي نمي‌رماندشان


تو را براي خاطر دوست داشتن دوست مي‌دارم


تو را به جاي همه زناني كه دوست نمي‌دارم دوست مي‌دارم


جز تو، كه مرا منعكس تواند كرد؟ من خود، خويشتن را بس اندک مي‌بينم.


بي تو جز گستره‌اي بي‌كرانه نمي‌بينم


ميان گذشته و امروز.


از جدار آينه‌‌ي خويش گذشتن نتوانستم


مي‌بايست تا زندگي را لغت به لغت فراگيرم


راست از آن گونه كه لغت به لغت از يادش مي‌برند.


تو را دوست مي‌دارم براي خاطر آنکه فرزانگي‌ات از آن من نيست


تو را براي خاطر سلامت


به رغم همه آن چيزها كه به جز وهمي نيست دوست مي‌دارم


براي خاطر اين قلب جاوداني كه بازش نمي‌دارم


تو مي‌پنداري كه شكّي،‌حال آن كه به جز دليلي نيستي


تو همان آفتاب بزرگي كه در سر من بالا مي‌رود
بدان هنگام كه از خويش در اطمينانم



شاملو

 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟

با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس

پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟

با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز

پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟

در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:

بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر زمان که بخواهی از کنارت خواهم رفت

تا بفهمی چه باشم چه نباشم ، عاشقم

هر کجا باشم در قلبم خواهی ماند و به عشق تو،

با یاد تو، با عکسهای تو، با مهری که از تو در دلم جا مانده زنده خواهم ماند

تا زمانی که نفس میکشی ، نفس میکشم به عشق نفسهایت

که هر نفس آرامش من است ، هر نفس امیدی برای زندگی عاشقانه ی من است

وقتی نیستی گرچه سخت است سرکردن با اشکهایی که میرزد از چشمانم

اما این عشق تو است که به من شوق اشک ریختن را ،

شوق غم و غصه لحظه های دور از تو بودن ، شوق دلتنگی و انتظار را میدهد

این عشق تو است که به من فرصتی دوباره میدهد

میترسم ، میترسم ، میترسم ! یک سوال در دلم مانده که میترسم از تو بپرسم!

میخواستم بپرسم که :

عزیزم هنوز مرا دوست داری؟
 

succulent

عضو جدید
عشق

عشق

عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراغش سوختن
عشق یعنی لحظه های التحاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی سوز نی، آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمم، یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی همچو احسان پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یعنی یک تبلور، یک سرود
عشق یعنی یک سلام و یک درود:heart:
 
آخرین ویرایش:

mahsa711

عضو جدید
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن
روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم.
همه می ترسند
همه می ترسند،اما
من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام
و هم آغوشی در
اوراق کهنه یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایق های سوخته ی بوسه تو

فروغ
 

mahsa711

عضو جدید
عطری که به خود می زنی
یک موسیقی جاریست
و امضای شخصی توست
که جعل کردنش غیر ممکن است!

نزار قبانی
 

Similar threads

بالا