كوچ
كوچ
تازه کوچ کردن رو شروع کرده بودیم هر روز دوست های جدید دور و اطرافمون میدیدیم یکم از دوستام ضعیف تر بودم واسه همین همیشه همین پایین ها بال میزدم
یه روز یکی به اون بالا اشاره کرد و گفت : اونو میبینی؟ اون از همه بالاتره !
سرم رو بالا کردم و دیدمش !! اون بالای بالا ، واقعا بی نظیر بود...
چشمام رو که باز کردم دیدم عاشقش شدم! یه غمی دلم رو گرفت با خودم گفتم : خوش به حالش...
من اندازه ی اون نیستم!
من این پایین نشستم سرد و بی روحتو داری میرسی به قــــــــــــله ی کوهداری هر لحـــــــــظه از من دور میشیازمن دل می کــــنی ، مجـــبور میشی
روز ها گذشت و من روزگار و هدفم شده بود اون ... چشمام به بال زدنش بودبا خودم می گقتم : "یعنی میشه من مثل اون باشم؟"من به عشق اون بال میزدم ... تو این بین ، خیلی بال زدم اما نتیجه ای نداشت. گاهی می بریدم گاهی حسادت!یه جور حسادت از جنس علاقه اما...حالا من رسیدم همون بالا ... آره ، هم اندازه ات شدم. تو چشمم تو بودی و من به حدّ تو رسیدم
ولی تو دیگه تو این راه نیستی!