اشعار و نوشته هاي عاشقانه

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بـبـــــخــش ...

که نمیتوانم ...

جبران کنم...!!

ایــــن همه نامــــهربانی ات را...!!!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

کاش انسانها میدانستند که

مهم تر از شکستن دل

اعتمادی است که تخریب میشود

و دیگر هیچگاه بنا نمی شود ...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترینسینه را ساختی از عشقش سرشارترینآنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترینچه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گاهي مجبوري،

بغضت را بايك ليوان آب فرو ببري...!

و بگويي:

خدا بزرگ است...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

درسته میگویم دوستت ندارم

میگویم تنها نیستم

میگویم بدون تو راحتم و خوشم

اما... دوستت دارم خیلی زیاد

تنهایم ناراحتم ناخوشم بدون تو

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگــه گریــه کردنـــم فــرقــی نــداره
اگــه دوسـتــــ داشتـــن مــن مــعــنــی نــداره
اگــه بـــا مــن بـــودنــ عــالــمی نــداره
بـــــاشــه مــیــرمــ

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[SIZE=-1][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]باور کن . . .نه درگــیرِ تــــــو شده ام و نه حسی دارم به تــــو[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اصلا می خواهی همه چیز را برگردانم به روز اولش؟[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تــــــــو یک دوست معمولی شوی و مـــن . . .نـــه (!)[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ممکن است دوباره عاشـــ♥ــــقت شوم لعنتی . . .[/FONT]

[/SIZE]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

چشـــم در چشمــآنــم گفــتی :

مـــن هـــر شـــب در خــوآب میبیـــنمت ...

خـــوآســـتم بگـــوییــــــم :

نمیشــــود تـــوهـــم به بیـ خــوآبی مــن بیــــآیی ؟
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[SIZE=-1]


شراب خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
آغوش خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
بوسه خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
نگاه خواستم…
گفت: “ ممنوع است ”
نفس خواستم…
گفت : ” ممنوع است “
… حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،
با یک بطری پر از گلاب ،
آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد
با هر چه بوسه ،
سنگ سرد مزارم را
و …
چه ناسزاوار
عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ،
نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ،
به آرامی اشک می ریزد …
تمام تمنای من اما
سر برآوردن از این گور است

تا بگویم هنوز بیدارم…
سر از این عشق بر نمی دارم …

[/SIZE]
 

سارا..

عضو جدید

آخر بازي باز من باختم
وتو بردي مثل
عشقم
زندگيم
قلبم
غرورم
و آخرشم رفتي
ديگه نمي خوام بازي كنم


 

سارا..

عضو جدید
هر روز برایت نامه می نوشتم و تو...
همه را ((برگشت))می زنی
سپاسگزارم
هیچ کس تا به حال برایم اینقدر نامه
نفرستاده بود!

 

شهاب شهابی

کاربر فعال
این روزها ...
از تمام آسمان یک باران می خواهم
از تمام زمین یک خیابان ...

از تمام دنیا تو را می خواهم
و از تمام تو یک نگاه ...

از تمام لحظاتم
با تو بودن را می خواهم
و از تمام فکرم یادت را ...

از تمام روزگار یک هیاهو می خواهم
و از تمام خودم یک دست
که
لمس کنم نگاهی را از تمام تو ...

و تنها می خواهم
از تمام فریاد ها ، یک سکوت
از تمام خواب ها ، یک بیداری
از تمام رویا ها ، یک واقعیت
از تمام غریبه ها ، یک آشنا
و
از تمام فصل ها ، یک وصل ...
 

شهاب شهابی

کاربر فعال
زیبایی عشق به سکوته نه فریاد.
زیبایی عشق به تحمله نه خرد شدن و فرو ریختن.
...
عشق سخن گفتن با نگاهه.
عشق امید به رسیدن
و ترس از نرسیدنه...
 

شهاب شهابی

کاربر فعال
مثل عکاسـی ماهر
نگاهت میکنم
از نزدیک ترین زاویـۀ ممکـن
و سرت را دقیقا
رو بـه رویم نگــه میدارم
خورشیـــــد
را روی صــورتــت پخش میکنم
و در ذهنم
از امـروز تو عکـس می گیرم
برای روزهـایی که نــیــســـتــــی ..
 

شهاب شهابی

کاربر فعال
بگو به شاخه‌هایم تاب ببندند
- شعری برای کودکی‌ام خواهم خواند -
بگو به میوه‌هایم سنگ بزنند
- فکری برای شکوفه‌های بهار بعد خواهم کرد -
بگو
اصلاً بگو بر تنم یادگاری بنویسند
- چاره‌ای نیست!
در خاطراتشان شریک خواهم شد -

چه کار کنم؟
به خدا که سخت است
سایه‌ام را از زمین بردارم و لای شاخه‌هایم پنهان کنم
و برگ‌هایم را
دانه‌دانه از سطحِ شهر بردارم

چه کار کنم؟
چه کار کنم که از برگ‌هایم واژه می‌چکد،
و دردِ شاخه‌هایم را هربار
با تصاویری شاعرانه به صورت آسمان پنجه می‌کشم؟

چه کار کنم؟
چه کار کنم که میوه‌هایم از جنس حرف‌اند،
و هربار تبری به جانم می‌افتد
تمام سرشاخه‌هایم
برای نوشتن شعری تازه قلم می‌شوند؟
 

شهاب شهابی

کاربر فعال
دوستت دارم؛
نه به خاطر شخصيت تو،
بلکه به خاطر شخصيتي که در هنگام با تو بودن پيدا مي کنم ...
 

شهاب شهابی

کاربر فعال
خوشبختی - تحقق یک مکان است، که در آنجا کسی همیشه در انتظار شماست. چه یک دقیقه ...چه یک ثانیه ... چه تمام زندگی ...
 

شهاب شهابی

کاربر فعال
به همه لبخند بزن، اما با یک نفر بخند؛
همه را دوست داشته باش، اما به یک نفر عشق بورز؛
تو قلب همه باش، اما قلبت مال یک نفر باشه ...
 

شهاب شهابی

کاربر فعال
دارم آخرین تکه های خودم را دور می ریزم...
راحت باش...!
حالا دیگر می توانی...
در من...
زندگی کنی...!
 

emirreza

عضو جدید
خورشيد را مي‌دزدم
فقط براي تو !
مي‌گذارم توي جيبم
تا فردا بزنم به موهايت
فردا به تو مي‌گويم چقدر دوستت دارم !
فردا تو مي‌فهمي
فردا تو هم مرا دوست خواهي داشت. مي‌دانم !
آخ ... فردا !
راستي چرا فردا نمي‌شود ؟
اين شب چقدر طول كشيده ...
چرا آفتاب نمي‌شود ؟
يكي نيست بگويد خورشيد كدام گوري رفته ؟
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش ادمها یاد میگرفتند
وقتی کسی اعتماد میکنند
جای اینکه با سهل انگاری
از بین ببرند
با دقت از ان مراقبت کنند
اینگونه
وقتی به هم چیزی میگویید
نمیتوانید بی وجود اعتماد
ان را باور داشته باشید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اگر کسی
قلبت را به تو داد
یادت باشد
تمام زندگیش را میدهد در دستانت
اگر نمیتوانی خوب مراقبتش کنی
بدان زندگی را برای ابد نابود کردی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
........

........

وقتی دل تنگت میشوم تنها به اسمان نگاه میکنم
به این امید که تو نیز به اسمان نگاه میکنی
وقتی اشک میریزم
به ایینه نگاه میکنم
اخر این اشکها را برای
عزیزترینم میریزم
که هرگز باور ندارد
عشقم را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد،گمان کردم تویی


ردپایی تازه از پشت صنوبرها گذشت ...
چشم آهوها هراسان شد،گمان کردم تویی


ای نسیم بی‌قرار روزهای عاشقی
هر کجا زلفی پریشان شد،گمان کردم تویی


سایه زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
آتشی دیگر گلستان شد،گمان کردم تویی


باد پیراهن کشید از دست گل‌ها ناگهان
عطر نیلوفر فراوان شد، گمانکردم تویی


چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت
غنچه‌ای سر در گریبان شد،گمان کردم تویی


کشته‌ای در پای خود دیدی یقین کردی منم
سایه‌ای بر خاک مهمان شد،گمان کردم تویی


فاضل نظری
 

Similar threads

بالا