اس ام اس هاي روزانه Joke-Off-SMS

وضعیت
موضوع بسته شده است.

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
هروقت پيشم نيستي دلم برات تنگ ميشه هروقت هم پيشم هستي دلم برات تنگ‎ ‎ميشه,اي مرده شورت رو ببرن كه بود و نبودت يكيه !
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه نگاه كن به پشتت ببين دم داري ...!؟
.
.
نداري ؟!
.
پس خودتي ...!
اخه خر ما از كره گي دم نداشت .
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز پليس در طرح مبارزه با بد حجابي خوشگلا را هم ميگيره
.اس ام اس زدم بگم نري بيرون،
نميگيرنت ضاييع ميشي.
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
يادته يه روز تو رو از بابانوئل خواسته بودم؟
امروز اومد گفت من تو كار جنس بنجل نيستم!
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ميخوام بگم دوستت دارم... نه به 21 زبان زنده دنيا... بلكه به زبان قلبم
گوش كن: تالاپ..تولوپ...
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . .

الهي قربون چشات برم كه دنبال اس.ام.اس ميگردي.
 

نازي_مو

عضو جدید
کاربر ممتاز
كاش مي دانستي زندگي با همه ي وسعت خويش ، محفل ساكت غم خوردن نيست حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نيست زندگي خوردن خوابيدن نيست اضطراب و هوس ديدن و ناديدن نيست زندگي جنبش و جاري شدن است زندگي كوشش و راهي شدن است از تماشاگه اغاز حيات تا به جائي كه خدا مي داند ..
 

zkeshmiri

عضو جدید
سنگی که طاقت ضربه های تیشه را ندارد تندیسی زیبا نخواهد شد
از زخمه تیشه خسته نشو که وجودت شایسته تندیس است
 

zkeshmiri

عضو جدید
نه از خاکم نه از بادم نه در بندم نه آزادم نه آن لیلاترین مجنون نه شیرینم نه فرهادم فقط مثل تو غمگینم فقط مثل تو دلتنگم اگر آبی تر از آبم اگر همزاد مهتابم بدون تو چه بی رنگم بدون تو چه بی تابم
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
از یکی می پرسند اسم یک موجود رو ببر . میگه یخ . میگن یخ دیگه چیه گفتیم یک موجود . میگه آخه من بارها و بارها دیدم می نویسند یخ موجود است
 

مرد تنهای شب

عضو جدید

گفتمش آغاز درد عشق چيست؟ گفت آغازش سراسر بندگيست گفتمش پايان آن را هم بگو گفت پايانش همه شرمندگيست گفتمش درماندردم را بگو گفت درماني ندارد، بي دواست گفتمش يک اندکي تسکين آن گفت تسکينش همه سوز و فناست
 

Araz_urmu

عضو جدید
تقدیم به تمام قومیت های آزادی خواه ایران

تقدیم به تمام قومیت های آزادی خواه ایران

نه همی حس جک به ترکاست
الا ای داور دانا تو می دانی که ایرانی


چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی

چه طرفی بست از این جمعیت ایران جز پریشانی

چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی

*چرا مردی کند دعوی کسی که کمتراست از زن

الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من*


تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی

به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی

قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی

جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی

*تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی

به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی

چرا بیچاره مشدی و بی تربیت باشی

به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی

*مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی

به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی

چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی

اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی

*ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل

فرو میریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل

چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هردمبیل

تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل

*ترا تنبور و تنبک بر فلک میشد مرا شیون

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


بدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم

عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم

به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم

چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم

*کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن!

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد

ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد

سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد

چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد

*تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد

نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد

چو تنها کرد هریک را به تنهایی بدو تازد

چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد

*تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد

چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد

مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد

هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد

*تو گل را خار میبینی و گلشن را همه گلخن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود

کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود

چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود

کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود

*کنون ای پهلوان پنبه چونی نه تیر ماند و نی جوشن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان

نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان

از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان

مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان

*دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*

:gol:استاد شهریار:gol:
 

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعنی چی؟؟؟؟

یعنی چی؟؟؟؟

الا ای داور دانا تو می دانی که ایرانی


چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی

چه طرفی بست از این جمعیت ایران جز پریشانی

چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی

*چرا مردی کند دعوی کسی که کمتراست از زن

الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من*


تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی

به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی

قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی

جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی

*تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی

به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی

چرا بیچاره مشدی و بی تربیت باشی

به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی

*مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی

به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی

چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی

اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی

*ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل

فرو میریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل

چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هردمبیل

تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل

*ترا تنبور و تنبک بر فلک میشد مرا شیون

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


بدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم

عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم

به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم

چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم

*کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن!

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد

ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد

سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد

چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد

*تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد

نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد

چو تنها کرد هریک را به تنهایی بدو تازد

چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد

*تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد

چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد

مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد

هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد

*تو گل را خار میبینی و گلشن را همه گلخن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود

کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود

چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود

کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود

*کنون ای پهلوان پنبه چونی نه تیر ماند و نی جوشن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*


کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان

نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان

از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان

مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان

*دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*

:gol:استاد شهریار:gol:
خواهشا به هم بی احترامی نکنین
 

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطمئنی تا آخر شعر رو خوندی؟!!!حالا شد بی احترامی؟!
بله خوندم
من به تهرانی ها یا هر قومیت دیگه هم قبلا گفته بودم که لفظ ترک رو تو لطیفه هاشون نیارن
من این شعر رو قبلا شنیده بودم
درست نیست تو یه جمع فرهنگی به هم بی احترامی کنیم
من از طرف بچه های دیگه هم از شما و اقوام ترک معذرت خواهی می کنم
اما با مقابله به مثل چیزی درست نمی شه.
 

شايد حامد

عضو جدید
الا ای داور دانا تو می دانی که ایرانی​




چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی​

چه طرفی بست از این جمعیت ایران جز پریشانی​

چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی​

*چرا مردی کند دعوی کسی که کمتراست از زن​

الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من*​


تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی​

به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی​

قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی​

جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی​

*تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن​

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*​


تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی​

به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی​

چرا بیچاره مشدی و بی تربیت باشی​

به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی​

*مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن​

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*​


گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی​

به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی​

چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی​

اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی​

*ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن​

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*​


به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل​

فرو میریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل​

چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هردمبیل​

تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل​

*ترا تنبور و تنبک بر فلک میشد مرا شیون​

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*​


بدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم​

عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم​

به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم​

چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم​

*کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن!

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*​


چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد​

ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد​

سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد​

چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد​

*تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن​

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*​


چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد​

نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد​

چو تنها کرد هریک را به تنهایی بدو تازد​

چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد​

*تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن​

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*​


چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد​

چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد​

مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد​

هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد

*تو گل را خار میبینی و گلشن را همه گلخن​

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*​


تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود​

کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود​

چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود​

کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود​

*کنون ای پهلوان پنبه چونی نه تیر ماند و نی جوشن​

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*​


کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان​

نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان​

از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان​

مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان​

*دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن​

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من*​


:gol:استاد شهریار:gol:
خدايي اگه يكي اينو بتونه sms كنه، اگه ادعاي پيغمبري كنه من حتما بهش ايمان ميارم ;)
 

شايد حامد

عضو جدید
چارلی چاپلین میگه : شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص
 

شايد حامد

عضو جدید
تصور كن اگر قرار بود هر كس به اندازه ی دانش خود حرف بزند چه سكوتی بر دنیا حاكم میشد ... ..... ناپلئون
 

شايد حامد

عضو جدید
بدترین نوع فراغ زمانی هست که کسی رو که دوست داری در کنار خودت داشته باشی ولی بدونی هیچ وقت نمی تونی مالکش بشی.
 

شايد حامد

عضو جدید
اگه بخوام یه كتاب صد صفحه ای در مورد امید بنویسم، 99 صفحه رو خالی می ذارم. صفحه ی آخر سطر آخر می نویسم امید آخرین چیزی است كه می میرد........گابریل گارسیا ماركز
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا