اینکه که علم و عقل غیر مادی هست چون یک حجم بزرگ در یک حجم کوچک رو نمیشه با ماده گنجاند، یک حرف عجیبی هست که ماده رو سه حالت جامد و مایع و گاز فقط تصور میکند.
منظور از آن مثال تمیز عقل و مغز بود.
اتفاقا برعکس .
عجیب این است که شما در مقام پاسخ ،تنها به فرضیات خود توجه دارید.
یعنی یک سلسله فرضیاتی در ذهن خود دارید و تنها قیاستان با آن فرضیات است و هیچ سخن و ادله دیگری که بر خلاف فرضیه شما باشد را بر نمی تابید.
حرف های بالا کلام بنده نبود و بنده از کلام صدرالمتالهین استفاده کرده بودم در بیان مقام غیر مادی علم.
بنده در کجا گفتم یا حتی اشارتی کردم که ماده یعنی جامد،مایع،گاز؟
مثال نقض صدا و امواج .
اینها مایع هستند یا گاز یا جامد؟
شما از واژه ها و ترکیب اونها در ذهن، به عنوان یک پدیده غیرمادی یاد میکنین !!!
کلمه ای را که قرمز کرده ام را قدری موشکافی نمایید تا تعریف شما از ذهن برایم مشخص گردد.
آن چیزی که میگید عقل میشه بفرمایید از کجا میاد؟ از مغز؟ مغز برای اندیشیدن نیاز به واژه هایی مثل برف و تناقض و... که مثال زدین داره یا نداره؟واژه از کجا میاد؟ واژه دست ساز بشر هست از پدیده های مادی و ساخت مفهوم به کمک آنها.
انگار بگیم تاریخ یک پدیده غیرمادی هست، شعر غیر مادی هست !!! اصلا برای واژه ها و مفاهیم بحث ماده و غیرماده رو نمیشه مطرح کرد !!!
در باب تعریف عقل سخن رو به درازا می کشد .
ولی یک چیز برای بنده نامفهوم ماند و آن واژه است.
بهتر است شما بگویید واژه از کجا آمده است. ساخته دست بشر است یعنی چه؟
اما درباب غیر مادی بودن برخی از اوصاف انسان:
اوصاف جسم از قبیل رنگ ، اندازه ، وزن و ... ، همگی محسوس می باشند. از طرف دیگر انسان دارای اوصافی غیر محسوس می باشد نظیر شجاعت ، حیا ، شادی ، اختیار ، اراده و ... . پس انسان افزون بر جنبه ی مادّی ، دارای بعد غیر مادّی نیز می باشد که این حالات اوصاف آن بُعد می باشند.
ممکن است گفته شود که این اوصاف نتیجه ی فعل و انفعالات شیمیایی بدن هستند.
اینکه این امور همراه با برخی فعل و انفعالات بدنی نیز هستند ، هیچ خدشه ای بر غیر مادّی بودن این امور نمی زند ؛ چون ما غیر مادّی بودن این امور را به نحو علم حضوری ادراک می کنیم ؛ بخصوص در مورد علم و اراده و اختیار. و اگر با دقّت و موشکافانه نظر کنیم ، در حقیقت این فعل و انفعالات بدنی هستند که معلول اراده و اختیار می باشند نه برعکس. یعنی چنین نیست که مغز به کار بیفتد و بعد ما اراده کنیم ، بلکه چون ما اراده می کنیم مغز فرمان می دهد و اعصاب به کار می افتند و اعضاء را به حرکت در می آورند. پس آنکه اراده می کند مغز نیست.
وقتی علم من شد نتیجه ی اثر واکنش شیمیایی مغز من ؛ پس چه بسا تمام این علوم و دانسته ها را هم مغز خود من ساخته است. پس جناب شما ، در حقیقت گرفتار سفسطه و سدّ باب علم شده اید.