.........جرات داری به منم از این حرفا بزن
قوودااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مشاهده پیوست 201577
قتیبه خوارزم رو فتح کرده بود روز سوم که خوارزم رو گرفته بود. در جلو دروازه شهر که میدان وسیعی بود برای مردم صحبت میکرد. از جمله گفت از بین فاضلان خوارزم 4 هزار نفر بیاورند،
مردم فکر میکردند مانند آنچه که چنگیز و تیمور بعدها کردند، میخواهد که آنها را تبعید کند. خوارزم مگر چقدر جمعیت داشت که او 4 هزار نفر از آنها را بخواهد؟!
او دستور داد هزار نفر در سمت چپ و هزار نفر در سمت راست و هزار نفر در پیش و هزار نفر در پشت سر او گردن بزنند و از آن زمان دستور داد از خوارزمیان، هر کس بزبان پارسی صحبت کند زبان او را ببرند.
دیگر خوارزمیان به پارسی صحبت نمیکردند. از اینجهت بآنها عجم میگفتند. چون عجم بمعنی گنگ است. آنها چون از گفتگو باز ماندند پس از چند سالی زبان خود را فراموش کردند و از زبان خوارزمی که گستره ای بزرگ داشت،
بجز واژه هائی بجای نماند، در صورتیکه زبان زنده ای بود که انبوهی مردم بدان سخن میگفتند و می نوشتند. یکی از دلائل از میان رفتن اسناد و نوشته ها این قتلها و غارتها بود....
نشانه هائی از کتابهای باقی مونده بعد از قرن سوم، در منطقه ای که کمی دور از تسلط عرب بود، یعنی در خراسان بزرگ می بینیم.
پس از قرن سوم بود که ایرانی توانست خود را باز یابد. بیشتر دانشمندان و فیلسـوفان در این زمان از خراسان بزرگ برخاستند،
مانند ابوریحـان بیـرونی، ابن سینـا، خیـام، خـواجه نصیرالدین طوسی، ابوالوفای بوزجـانی و دیگران.
ابولوفای بوزجانی از نام آوران دانش ریاضی هست که در بوزجان خراسان پا به جهان گذاشت.{ بوزجان همون تربت جام کنونی هست}.
درسته که ایرانی همیشه، مورد ستم و ظلم دشمنانش قرار گرفته، ولی فرهنگ خود رو نسل به نسل نگاه داشته....
اکنون می پردازیم به کتابها و یا نشانه هائی که نشانگر دانش در ایران پیش از اسلام بوده. یک مورخ یا بهتر بگوئیم یک سیاح رومی که از سرداران سپاه رومیان نیز بوده،
در قرن هفتم پیش از میلاد از همدان که در آن زمان هگمتانه نامیده میشد میگذرد. شاید برای این بوده که بآنجا لشگر کشی کند.
او آنجا با مدرسه ای یا بهتر بگویم با دانشکده ای روبرو می شود که رئیس آن شخصی بنام سئنه و دارای صد شاگرد بوده.
در این دانشکده اختر شناسی، پزشکی، فلسفه و ریاضی، رویهم چهار درس به شاگردان می آموختند. بزرگترین دانشمندان و بهترین پزشکان از سراسر دنیا به سراغ او بآنجا می آمدند.
بعدها پلوتارک میگوید که من از اینگونه مدارس در همه ی شهرهای ایران دیدم که در آنجا پزشکی، اخترشناسی، ریاضی و فلسفه میخواندند....
ما میگوئیم پورسینا یا ابن سینا یا فرزند سینا اگر به کتابهای فرهنگ واژه ها مراجعه کنید می بینید که نوشته اند ابوعلی سینا پسر فلان، پسر فلان، پسر فلان...
تا پنج پشت نامبرده اند که همه عربی است، در حالیکه نمیتوانسته، ابن سینا تا پشت پنجم همه اش عربی باشد ولی می بینیم که اینگونه نوشته اند م من خیال میکنم همگی آن ساختگی است.
ابن سینا بمعنی پزشک زاده است یعنی او کسی است که از خانواده پزشک بوده و این پور سینا بازمانده همان سئنه 700 سال قبل از میلاد بوده.
چنانکه کسی که تمام عمر در دریا بسر می برد او را فرزند دریا میخوانند. موردی که من واقعا نتوانستم حل کنم این است که میگویند ابوعلی سینا، فرزند فلان.
او اصلا فرزند نداشت که باو بگویند پدر علی یا ابوعلی یا بوعلی. حال چگونه او را پدر علی میخوانند، نمیدانم!!!!!!!!!!
بله اینجوره که میگن ما هرچه داریم از اسلام هست.