elman13
عضو جدید
اره یادم افتاد راس میگی خیلی بدهآره ولی اون توو خوابه، آدم تا به خودش بیاد تموم می شه ولی وقتی بیداری همه ی اون ده بیست ثانیه فلج می شی، نه می تونی حرکت کنی نه زمین می افتی، انگار قطع نخای کامل شدی، صدات هم در نمیاد

اره یادم افتاد راس میگی خیلی بدهآره ولی اون توو خوابه، آدم تا به خودش بیاد تموم می شه ولی وقتی بیداری همه ی اون ده بیست ثانیه فلج می شی، نه می تونی حرکت کنی نه زمین می افتی، انگار قطع نخای کامل شدی، صدات هم در نمیاد
ترس از مرگ بیشتر ترس از نیست شدن تا گناه البته از نظر مناز وقتی به خدا اعتقاد ندارم ترسم از مرگ خیلی کم شده چون قبلش میترسیدم خدا منو تو جهنم کباب کنه![]()
من خیلی از مرگ می ترسم..............واقعا وحشت میکنم از فکر کردن بهش
آره معلومه که می ترسم
![]()
![]()
اصن هرکی میگه نمی ترسه بالا رو داده اجاره...
با حرفت موافق نيستم
از مرگ نمي ترسم خيلي وقتها بهش فكر كنم تنها عاملي كه باعث ميشه از مرگ بترسيم دل كندن از كسائيه كه عاشقانه دوستشون داريم دوست دارم در يك روز باروني كنار اعضاي خونوادم بميرم
مرگ ترس نداره درد داره!!
شوخی کردم بخندیم...
نه واقعا وقتی کودکی متولد میشه ناراحته که چرا منو از دنیای گرم و نرم شکم مادر آوردید به این دنیا...
حالا وقتی ما هم متولد بشیم اون لحظه شاید ناراحت باشیم که کجا میریم داشت خوش میگذشت...
منکه دوست دارم عاشقانه بمیرم
نکته ای که هست اینه که خودِ مرگ به تنهایی ترسی ندارد
مثل یک در می ماند که نمیدانیم پشت آن چیست - ما از در نمی ترسیم - از چیزی که پشتش قرار داره می ترسیم
در این مورد هم ترس ما از مرگ نیست - ترس ما از زندگی ای هست که پشت آن قرار دارد - ما می ترسیم که با چیزی وحشتناک و یا خلاف تصوراتمان روبرو شویم
در حقیقت ما از زندگی می ترسیم نه مرگ - زندگی ای که حتی نمی دانیم وجود خواهد داشت یا خیر ...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
ک | مرگ (1) | بحث و گفتگوی فلسفی | 8 | |
G | حضور حضرت دوست | بحث و گفتگوی فلسفی | 2 |